انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
نویسندگان

۱۸۱۵ مطلب توسط «زانا کوردستانی» ثبت شده است

۲۳ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۵۳

داستانک آرزو

داستانک آرزو


با سر و صدای زیاد و وحشتناکی بر زمین خورد!.
کارگر چوب‌بر، اره‌برقی‌اش را خاموش و با پشت دست عرق پیشانی‌اش را پاک کرد.
-- : ای کاش با من مداد و دفتر بسازند، یا که تلی هیزم، نه دسته‌ی تبر.
این سخنان را درخت صنور در لحظات آخر سقوطش با خود زمزمه می‌کرد.


 #زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۳ خرداد ۰۳ ، ۰۰:۴۸

کوردستان

▪کوردستان:
 
لە شنۆ بێ یان نەغەدە
ئەمەی بەندە، هەر کورده
بە پیکنین و خەندە
کوردی بڵێن، که قه‌نده
دیاربکریکی هەژارم
لە غوربتم و پەژارم
من کوردم و کورد زمان
تورکی نەتەۆم بە هەرزان
لە خانەقین‌ یان چنار
کاریکەر بێ یان بێکار
من کوردم و کورد زمان
تازی ناڵیم موسەلمان
لە ماردین یان لە سنجار
ئازاد بەبەم یان سر، دار
من کوردم و کورد زمان
کوردی نادەم به تاڵان
مووسایی یان ئەرمنی
ئەهل حەقی هەرسینی
شیعه بەبەم یان سوننی 
یان هەر مەزهەب و دینی
من کوردم و کورد زمان
وەڵات نادەم بە تاڵان
لە روژآوو باک* و باشوور
روژهلات گه‌رچی ها دوور
کوردستان هەر یەکیکە
قەلب و سینگیان لەتیکە.
 
 #زانا_کوردستانی

-------------------------- 
* سووکه‌ڵه‌ناوی باکوور 

زانا کوردستانی

▪نقدی از "امیرحسین علامیان" (اعتراض) بر چند شعر زانا کوردستانی


زانا کوردستانی

کتاب "آد و غول‌های یخی" (ODD and the frost giants) نوشته‌ی "نیل گیمن" با ترجمه‌ی "فرزاد فربد" است.

زانا کوردستانی

▪ترجمه‌ی چند شعر کوتاه از شاعران جهان توسط زانا کوردستانی *


(۱)
زن همسایه را عزت و احترام می‌گذارد 
و با زن خود 
همچون شب سیاه رفتار می‌کند.
(ناتالیا هاراک - روسیه)


(۲)
آفتاب که بر سر آدم‌برفی تابید،
چند قطره عرق 
در چشمانش افتاد.
[مارینا هگین - روسیه] 


(۳)
زمستان 
ردی آبی، به جای می‌گذارد 
بر روی ساق پاها!
[جین ریشهولە - آمریکا] 


(۴)
در آخرین روز تابستان هم 
کرم شب‌تاب  
نمی‌خواهد چراغش را ترک کند.
[لومیلا بالابانونا - بلغارستان] 


(۵)
در صبحگاهی پاییزی
مرد متکدی، 
جایش را به دانه‌های برف وا گذاشت.
[فالیریا سیمونوفا - روسیه]


(۶)
بهترین ظرف‌هایش را نگه می‌دارد
برای روزهای بهتر 
مادر هشتاد ساله‌ام.
[تیریزا موریمینو - ژاپن] 


(۷)
کودکان کمک می‌کنند 
برای هرس باغ‌های ملی،
نزدیک نیروگاه‌های اتمی.
[تروزە سیندیک - آلمان] 


(۸)
بخوان ای پرنده‌ی کوچک 
تو هم نظر بده،
در انتخاب نامی برای نوزاد ما!
[انیسه جیسیس - کرواسی] 


(۹)
باد و سرما 
آواز پاییزی  
در گلوی نی‌لبک 
[کالا رامیش - هندوستان] 


(۱۰)
ماه کامل 
نمی‌تواند خودش را پنهان کند 
حتا پشت درختان صنوبر!
[لونا مونگیسگورد - دانمارک] 

----------
* این اشعار از روی برگردان کُردی قباد جلیزاده، ترجمه شده است 

زانا کوردستانی

"آسایشگاه" نام جدیدترین اثر "سامان فلاحی" (سامو) دوست شاعر و ادیب و فرهیخته‌ی رنجدیده‌ی رنجورم است. گرچه مدت‌ها قبل ساموی عزیز، این اثر وزین را برایم فرستاده بود، ولی بخاطر مشغله‌، فرصت مطالعه‌اش را نداشتم، تا اینکه اواسط خرداد ماه ۱۴۰۳ این توفیق نصیب شد و خواندم و خواندم و خواندم...

زانا کوردستانی
۲۱ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۴۷

صابر صدیق شاعر کردزبان

استاد "صابر صدیق" (به کُردی: سابیر سدیق) شاعر کُرد عراقی‌ست.

 
▪نمونه‌ی شعر:
 (۱)
برای زیستن  
پرچین جسمم را خواهم شکست! 
و در میان خرابه‌های دیگران، 
در میانه‌ی آشوب و بلوا،
جوانه‌های نور و 
نهال نشدن  را برداشت خواهم کرد.
...
برای زیستن  
روحم را در گهواره‌ای پر از درخشش پرورش خواهم داد.


(۲)
او، که شبیه کسی نیست...
در روز چون نسیم می‌وزد
و در شب چون شبنم می‌چکد. 
در آسمان، مقصد پرندگان را می‌داند،
زبان آب‌ها را می‌فهمد،
او، در چشم به هم زدنی، می‌تواند
کهولت را از من بستاند و
جوانی را به دستم بدهد.
او، شبیه هیچکس نیست!


(۳)
دستی پر از گل،
دستی پر از آب،
چشمی پر از اشک،
چشمی پر از نور،
***
ای کاش!
در این هرج و مرج و آشوب.
در این تاریکی و سیاهی،
حقیقتن، خدایی وجود داشت!
که یک دستش پر از گل بود 
و دست دیگرش پر از آب، 
که یک چشمش پر از اشک بود،
و چشم دیگرش پر از نور و روشنی...
***
تا که دیگر نمی‌گذاشت 
در هیچ کجا 
انسانی، انسان دیگری را به قتل برساند،
تا که هیچ‌گاه نمی‌گذاشت 
چهره‌ی زشت جنگ خودنمایی کند. 
***
ای کاش!
حقیقتن خدایی وجود داشت!.


(۴)
من نادان، هم‌زمان با کشیدن سیگار و 
بوییدن رایحه‌ی خوش زمین،
مشغول به نوشتن زندگی‌نامه‌ام شدم!
تا که تمام شد، 
به باد بسپارم که به مادرم برساند...
***
جویباری در نزدیکی‌ام بود 
و هم‌زمان با نوشیدن شراب و 
استشمام رایحه‌ی دلنشین زمین 
مشغول به نوشتن چیزی هستم 
تا که تمام بشود 
بدهم به دست جویبار و 
ببرد برای یارم!
***
افسوس و اندوه!
من نادان،
من دل از دست داده، 
من سکنا گزیده در ویرانه‌ها...
من کولی و آواره 
اکنون، دیگر نه مادری دارم و نه یاری...


(۵)
به‌راستی، آفتاب چه ساعتی طلوع می‌کند؟!
یا که تا غروبگاهان، چند پرنده در آسمان به پرواز در می‌آیند؟!
براستی، مستجاب‌ترین دعا و 
زیباترین آهنگ 
هنگام غم و غصه‌ی مردمان روستایی چه می‌تواند باشد،
تا که من به کودکم بیاموزم؟!
***
به‌راستی،
دختران زیباترند،
یا که گل‌های آفتاب‌گردان؟!
دل مردمان روشن‌تر است،
یا چشمه‌ها؟!


گردآوری، نگارش و برگردان اشعار: 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۲۰ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۴۰

کتاب یک درس آموزنده منتشر شد

کتاب یک درس آموزنده (لینو یاد می‌گیرد) منتشر شد

کتاب مصور "یک درس آموزنده" (لینو یاد می‌گیرد) با نویسندگی و تصویرگری خانم "پخشان گولانی" نویسنده‌ی سلیمانیه‌ای و ترجمه‌ی آقای "سعید فلاحی" (زانا کوردستانی) منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

این کتاب که برای گروه سنی کودکان تهیه و منتشر شده است، به همت انتشارات زیتون در ۱۴ صفحه‌ی مصور رنگی و قطع خشتی عرضه شده است.

مترجم برای تشویق عموم جامعه و خصوصأ کودکان به امر کتاب‌خوانی، فایل pdf رایگان کتاب را در فضای مجازی عرضه کرده است.

برای تهیه فایل pdf این کتاب می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه کنید:

▪لینک دانلود مستقیم:

<a href="https://uupload.ir/view/کتاب_یک_درس_آموزندە_f1o2.pdf/" target="_blank"><img src="https://s8.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>


▪کانال تلگرامی انجمن شعر و ادب رها:

https://t.me/mikhanehkolop3/18006

 

زانا کوردستانی
۲۰ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۳۴

داستان کوتاه گرگاس

گـرگـاس

سایه‌سار دیوار خرابه را انتخاب کرده بود و داشت استراحت می‌کرد.
چند وقتی بود که با هم آشنا شده‌ بودیم و هر وقت من دور و بر استطبل پیدایم می‌شد، کاری به کارم نداشت.
آن روز دم‌دمای غروب باز سراغش رفتم. می‌خواستم متقاعدش کنم که آنجا را ول کند و با من بیاید.
نزدیکش رفتم. روبرویش نشستم. هیچ واکنشی نشان نداد. گویی که مرا اصلن نمی‌بیند. نگاهم با نگاهش تلاقی پیدا کرد. چشمانش برقی زد، اما حس خوش‌آیندی برای من نداشت.
از بس در گوشش وزوز کرده بودم، دیگر اعتنایی به حرف‌هایم نمی‌کرد. خواستم برای آخرین بار سعی خودم را بکنم، که شاید متقاعد شد و همراه من بیایید.
کمی دیگر به او نزدیک شدم و
گفتم: بهار می‌آید، با هم به شکار بزها و گوسفندها و خرگوش‌ها می‌رویم!. 
با همان نگاه سرد و بی‌روحش نگاهی به من کرد و بعد به انتهای غروب خیره شد.
گفتم: تابستان می‌آید، همه جا زیبا می‌شود؛ و در خنکای شب‌هایش، روی صخره‌های کوهستان شمالی شب‌ها را می‌گذرانیم!.
باز حرفۍ نزد، فقط این‌بار حالت دست‌هایش را تغییر داد.
گفتم: بعد نوبت پاییز می‌رسد؛ آهو و گوزن‌ها در دشت پیدایشان می‌شود.
باز او چیزی نگفت، و با پوزه‌اش لای موهای خاکستری‌اش را خاراند.
من فراموش کرده بودم که او تمام زندگی‌اش را با قلاده‌ای به گردن گذرانده بود.
گرگ بیچاره، یک سگ گله شده بود!.

 
 #زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی

کتاب "پهلوان دیوانه سر" نوشته‌ی "داوود غفارزادگان" است، که برای مخاطب نوجوان نوشته شده است، اما به دلیل نوع خاص شیوه‌ی روایت آن قابلیت استفاده برای مخاطب بزرگسال را نیز دارد.

زانا کوردستانی
۱۸ خرداد ۰۳ ، ۲۳:۱۷

کورد یه‌کیگه!

[کورد یەکیگە] 

کۆساڵان بەفر دەباڕیدو 
ئەمن لە قۆچان ساردم دەبێ 
من هاتنەگرین ئەبم 
سیروان لەمالەم لە ئاو ئەبێت 
لە عەفرین و کۆبانی برین‌داڕی گوڵۆڵە دەبن 
من لە بوژنۆرد لەسەرخۆم‌دەڕۆم و 
لە شیروان شەهید ئەبم 
لە ئامەد خۆیان‌نیشان‌ئەدن و گه‌له‌کۆیی ئەکەن
من لە کرماشان قۆڵبەست ئەبم 
لە وان تێئەچۆن و 
لە سنەی سەربەرز مشتەکانم گرێ دەبن 
ئاخ!
بۆ نافامێن؟!
چه لە ئیزمیر بێم یان لە مێردینی باکوور 
چە لە جزیری بێم یان لە حەسەکە‌ی ڕۆژئاوا
چە لە ورمێ بێم یان لە ئیلامی ڕۆژھەڵات
چه له سڵیمانی بێم یان لە ھەڵەبجە‌ی شەهیدی باشوور
ئەمن کوردم!
چوارلەت نا 
سەد لەتمێش بەکەن 
تا هەناسەم‌دەرتێ 
هەوار و فەریا دەکەم 
کورد یەکیگەۆ له یه‌ک جیاو نابن...

◇ برگردان به فارسی:

(کُرد یک تن است)
کوسالان برف می‌بارد و
من در قوچان سردم می‌شود
من گریه‌ام می‌گیرد
سیروان پر آب می‌شود 
در عفرین و کوبانی تیر می‌خورند و زخمی می‌شوند 
من در بجنورد بیهوش می‌شوم و 
در شیروان شهید
در دیاربکر تظاهرات می‌کنند 
و من در کرمانشاه بازداشت می‌شوم
در وان سرکوب می‌شوند 
و در سنندج مشت‌های من گره می‌شوند 
آه!
چرا متوجه نمی‌شوید؟!
چه ازمیر باشم چه ماردین در باکوور
چه جزیره باشم چه حسکه در روژاوا 
چه ارومیه باشم چه ایلام در روژهه‌لات
چه سلیمانی باشم چه حلبچه‌ی شهید در باشوور
من کُردم
چهار پاره که هیچ 
صد پاره‌ام کنید 
تا نفس بر بیاورم 
فریاد خواهم کشید 
کُرد یکی‌ست و دو تا نمی‌شود!

 

#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۱۸ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۲۳

تافگه صابر شاعر سلیمانیه‌ای

خانم "تافگە صابر" (به کُردی: تاڤگە سابیر)، شاعر، نویسنده، سازنده‌ی برنامه‌های تلویزیونی و فعال سیاسی و مدنی کُرد، ساکن سلیمانیه اقلیم کردستان است. 
برخی شایعات پیرامون رابطه‌ی خانوادگی او و خاندان حاکم بارزانی وجود دارد.
تاڤگە بە معنی آبشار است.


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
در کتابخانەی زندگی
دنبال دو کتاب گشتم
اول: کتاب دوستی بی منت.
دوم: عشق بدون خیانت.
به من گفتند: 
در قسمت کتاب‌های تخیلی دنبالشان بگرد!.


(۲)
از مرگ نترس!
از آن بترس زمانی که زنده‌ای،
چیزی در وجودت بمیرد به اسم:
                          -- [انسانیت] 


(۳)
اشک زیباست!!!
اما تا زیباترین‌هایت را نگیرد،
            خودی نشان نمی‌دهد.


(۴)
هر کسی 
که در زندگی من مشغول به بازیگری باشد
روزی آخرین قسمت بازی را
       به او نشان خواهم داد.


(۵)
دل‌های پاک خطا نمی‌کنند!
بلکه صاف و ساده هستند،
امروزه، 
سادگی، پاکترین خطای دنیاست.


(۶)
وقتی به اندام خودم می‌نگرم،
زخم‌هایم چنان گل‌های شکفته هستند!
که خون از آنها می‌چکد...
وقتی نگاهم به دشمنانم افتاد،
زیر سنگینی بار نفرت،
پشتشان شکسته بود.


(۷)
می‌توانید مرا بیازارید اما
نمی‌توانید آرزوهایم را بگیرید
زیرا آزار و اذیت‌های شما، 
به من می‌آموزد 
که برای رسیدن به آرزوهایم بیشتر تلاش کنم. 
به این خاطر با لجبازی شما من قوی‌تر شدم.


(۸)
به مرگ بگویید که کجا می‌آید؟!
اینجا هیچ انسانی برای زندگی کردن نمانده است!
نه قلبی دیگر زیبا می‌تپد و نه وجدانی بیدار است!


(۹)
از زندگی‌ات لذت ببر
چونکه زمانی به پایان راه می‌رسی 
به تابلویی برخواهی خورد که روی آن نوشته شده:
                         [برگشت ممنوع] 


(۱۰)
میان تاریک‌ترین روزهای زندگی‌ات هم ناامید مباش!
زیرا،
زیباترین باران‌ها زیر سیاه‌ترین ابرهاست.


(۱۱)
چشم انتظار تو نیستم!
چشم انتظار خودمم!
که با تو رفت و 
برنگشت...


(۱۲)
می‌اندیشم به هستی هر برگ!
آنها می‌دانند 
باد از هر سوی بوزد 
سرانجامشان سقوط است.

 

گردآوری و نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۱۸ خرداد ۰۳ ، ۰۵:۰۸

فریرا گولار شاعر برزیلی

آقای «خوزه ریبامار فریرا» که به نام «فریرا گولار» شهرت داشت و از برجسته‌ترین چهره‌های فرهنگی برزیل محسوب می‌شد، در سال ۱۹۳۰ در شمال شرقی برزیل در سائولوئیس؛ دیده به جهان گشود و در ۴ دسامبر سال ۲۰۱۶  (روز یکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۵) در بیمارستانی در ریودوژانیرو در اثر ابتلا به ذات‌الریه؛ در ۸۶ سالگی از دنیا رفت.

زانا کوردستانی
۱۷ خرداد ۰۳ ، ۰۳:۲۹

مهرداد جمشیدی شاعر کرمانشاهی

آقای "مهرداد جمشیدی" متخلص به "مهرداد مانا" شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۵۸ خورشیدی در کرمانشاه است.

زانا کوردستانی
۰۹ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۳

سعید تاتینا شاعر بلداجی

زنده‌یاد "سعید تاتینا بلداجی"، شاعر بختیاری، زاده‌ی سال ۱۳۵۶ خورشیدی در شهر گز بلداجی، استان چهارمحال و بختیاری است.

زانا کوردستانی
۰۸ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۴

رزگار جباری شاعر کرکوکی

آقای "رزگار جباری" (به کُردی: ڕزگار جەباری)، شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر کُرد، زاده‌ی یک فوریه ۱۹۸۰ میلادی، در کرکوک، و اکنون ساکن اربیل است.
 

▪نمونه‌ی شعر:
 (۱)
شب‌های کوتاه،
به یادم می‌آورند راهی تاریک را،
کرم‌های شبتاب کجایند؟


(۲)
آگاه باش،
هر چه در طول زمان 
بالا و بالاتر می‌روی،
در دیده‌ی مردمان کوچک‌تر جلوه می‌کنی!

 


گردآودی، نگارش و برگردان اشعار: 
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی

زنده‌یاد "سید بابه شیخ حسینی"، نویسنده و پژوهشگر نامدار و مردمی کُردستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۱ خورشیدی، در شهرستان سروآباد بود. 

 

زانا کوردستانی
۰۷ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۱

داستان کوتاه مرخصی

داستان کوتاه مرخصی


محکم پا کوبید و سر جایش سیخ ایستاد. نگاهی توی صورت‌اش انداخت. 
- قربان عرضی داشتم!.
صدایش می‌لرزید.
- بفرمایید!؟
- مشکلی برایم پیش آمده!؛ سرگروهبان اعتمادی به من مرخصی نمی‌دهد!.
و بعد با شرم و سرافکندگی نگاهی کوتاه، به چشمانش انداخت!
- با چند روز مشکلت حل می‌شود، پسرم؟!
سرباز خوشحال، که به این راحتی با درخواست مرخصی‌اش موافقت شده است؛ جواب داد:
- سه چهار روز قربان! 
چند ثانیه سکوت برقرار شد. سرباز از شدت هیجان، صدای ضربان قلبش را می‌شنید.
- برو پسرم! انشالله مشکلت که حل شد برگرد.
- ممنون جناب!
سرباز به تصویر منعکس شده‌ی خودش در آیینه‌ی چسبیده به دیوار آسایشگاه، احترام نظامی گذاشت و خارج شد.
دقایقی بعد از دیوار پادگان بالا کشید و رفت.

 
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۷ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۴۵

سید خلیل حاکم زاده شاعر رشتی

استاد "سید خلیل (مسعود) حاکم‌زاده" شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار گیلانی، زاده‌ی ۲۲ فروردین ماه ۱۳۳۷ خورشیدی، در رشت است.

 

زانا کوردستانی
۰۶ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۵

چنار نامق شاعر کلاری

بانو "چنار نامق" (به کُردی: چنار نامیق)، شاعر و نویسنده‌ی کُرد زبان، زاده‌ی شهر کلار در اقلیم کردستان است.

زانا کوردستانی