انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
نویسندگان

۲۶ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۰ خرداد ۰۰ ، ۰۴:۳۹

هاشور در هاشور ۷۹

هاشور در هاشور ۷۹


خانه‌های رفیع،
خودروهای سریع،
آرزوهای بلند،
خواستن‌های طولانی،
آه‌ه‌ه!!!
ای انسانیت،
تو چرا کوتاه آمده‌ای؟!


#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی
۲۷ خرداد ۰۰ ، ۰۴:۴۰

هاشور در هاشور ۷۸

هاشور در هاشور ۷۸


هیچ چیز ﺑﻪ ﺣﺠﻢ تنهایی‌ایم ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ!
هیچ چیز،
    --جز موهای سپید،
و روزهای کسل کننده‌ی پیش‌رو
و وعده‌ای مرگی،
      که وعده‌ای‌ست،
                      --ناگریز!


#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی


۱۲۰
به گمانم اندوه،
پرنده‌ای‌ست تنها،
در غم جفت‌اش،
          [غمگین]
که حدِ فاصلِ دو کوچ،
بال‌هایش را سست می‌کند.

ــــــــــــــــــــــــــ

۱۲۱

سیگارش خیس،
            --بر لب
چترش زیر بغل
یکریز می‌بارد
باران
نه،
شعر
از گلوی بغض گرفته‌‌اش...
ــــــــــــــــــــــــــ

۱۲۲
دوست داشتنت
سواد نمی خواهد؛
که پای حساب و کتابش بنشینم!!!
دل می خواهد؛
یک دل صاف و ساده و بی‌سواد...


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۴ خرداد ۰۰ ، ۰۴:۴۱

هاشور در هاشور ۷۷

هاشور در هاشور ۷۷

قرقاولی تنهایم!
زیبا و جسور،
اما دلشکسته،،،
مزرعه‌ای سبز، خانه‌ام بود
که پاییز راه در آن نداشت
ناگهان دروگرها
تابستان‌م را زمستان کردند...


#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی


۱۱۷
عقربه‌های ساعتم--
زیر خروارها جرم و زنگ،
خواب رفته‌اند..
                             ***
در خانه‌ای که چشم‌های تو طلوع نمی‌کند
گذر زمان معنایی ندارد؟!

ــــــــــــــــــــــــــــ

۱۱۸
قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدن‌های
          مادیانی گریز پا.
...
نه جراتِ تاختنم هست وُ،
    نه یارای دل بریدن!
                         ¤
  --میل سقط شدن دارم!

ــــــــــــــــــــــــــــ
 
۱۱۹
گفتند:
پدرم به آسمان‌ها رفته‌ست؛
توسط ناسا،
شاید هم،
همراه فضانوردان بایکونور،،
                        --نمی‌دانم!
حالا؛
مدتی‌ست،
به ایجاد رابطه با "ترامپ" وُ،
دوستی‌ی با "پوتین"!!
                  --می‌اندیشم!

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۲ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۳۳

نقد شعر - پیمودن...

پیمودن راه‌های رفته‌ای که به شکست انجامیده‌اند، چیزی نصیب هنرمندان نسل نو نخواهد کرد


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور ور هاشور ۲۲
شاعر : سعید فلاحی


عنوان شعر اول : ۱۰۶

گیرم که آفتاب بر آید وُ،
از لقاح با افقِ باکره
سایه روشن سحر، 
--صبحی بزاید زیبا!
...
مرا چه سود که؛
بی تو--
همه‌ی روزهایم 
تاریک است! 



عنوان شعر دوم : ۱۰۷

گونه هایم ،،،
این روزهای زخم ودرد
لگدمالِ پای اشک ست و،
-خونابه...
آه؛
چه برسرت آمده ست
-- ای دل؟!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

عنوان شعر سوم : ۰
۰

نقد این شعر از : یزدان سلحشور

سلام.
به گمانم شعر کوتاه با شعر بلند، در عناصر تشکیل‌دهنده‌ای که باید منجر به موفقت شعر شوند، تفاوتی ندارد. گاه البته به خاطر تقلیل زحمت شاعر، در دوره‌ای، با نامیدن این گونه شعرها تحت عنوان «طرح»، خواسته‌اند این آثار را بدل به حاشیه‌ی دیوان‌های مدرن کنند و همچون انبوهی از رباعی‌ها و دوبیتی‌های ناموفقی که از شاعران موفق در دیوان‌های کلاسیک به جا مانده‌اند، از این آثار، به عنوان وجوه تکمیلی دیوان‌های مدرن نام ببرند و به این نتیجه برسندکه موفقیت یا عدم موفقیت این بخش از کارنامه شاعران، در روند نام‌آوری‌شان تأثیری ندارد! چنین روندی را در آثار شاگردان نام‌آور نیما، تا دهه 60، مکرر شاهد بوده‌ایم و البته در این میان، گاهی هم آثاری به یادماندنی، ثبت شدند شاید از سرِ اتفاق یا دستِ تقدیر یا تفقد ناخودآگاه شاعران بزرگ که در انتخاب و انتشار این گونه آثار، سخت‌گیرتر بودند:
شب با گلوی خونین
خوانده ست
دیر گاه.
دریا نشسته سرد.
یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور
فریاد می کشد [شاملو]
یا:
بسترم
صدف خالی یک تنهایی‌ست
و تو چون مروارید
گردن‌آویز کسان دگری [ابتهاج]
یا حتی در مواردی، با گزینش بخشی از یک شعر بلند توسط حافظه جمعی که این شعر اخوان از آن جمله است:
...من اینجا بس دلم تنگ‌ست
و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ‌ست.
بیا ره‌توشه برداریم،
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم،
ببینیم آسمانِ "هر کجا" آیا همین رنگ‌ست؟...
از دهه شصت و با جریان موج سوم که متأثر از ترجمه‌های نادرپور از آثار اونگارتی بود، این روند تغییر کرد یعنی شاعران، مسئولیت خود را در قبال شعر کوتاه پذیرفتند و دیگر بنا نبود که این نوع شعر به حاشیه دیوان بدل شود با این همه با افول بختِ این جریان شعری و ظهور جریان‌های ادواری در دهه‌های بعد که با عنوان هایکوی ایرانی و پریسکه و عناوینی مشابه و غیرمشابه به میدان آمدند، به رغم آنکه شاعران مسئولیت خود را در قبالِ شعرهای کوتاه‌شان می‌پذیرفتند اما با تئوریزه کردن «پیش‌فرض‌های اشتباه شگردی خود»، شعر کوتاه را مسیری جدا از شعر بلند انگاشتند و هر «ایده»ی بدون «اجرا»یی را «شعر ناب» نامیدند و مخصوصاً در دهه هشتاد، که شعر سهل [با شعر «سهل و ممتنع» که دارای زیرگفتارهای متعدد و فضا و اتصال به فرامتن و دارای ویژگی چندحسی بودن است اشتباه نشود] به جریان مسلط شعری بدل شد، این شیوع اشتباه شگردی، وجوه پرنوسان‌تری به خود گرفت. پیمودن راه‌های رفته‌ای که به شکست انجامیده‌اند، چیزی نصیب هنرمندان نسل نو نخواهد کرد.
در مرسوله‌ی جدید شما برای پایگاه نقد شعر، به رغم آنکه نسبت به آثار پیشین [که من هم در کنار دیگر دوستان منتقد، بر دو مجموعه از آن‌ها، نقد نوشته‌ام] شاهد بیانی روان‌تر و لحظات حسی‌تری هستیم، اما هنوز جای خالی «فضاسازی»، «چندحسی‌گرایی»، «زیرگفتار» و «پرهیز از بیان توضیحی» مشخص است. در واقع این شعرها به رغم حسی بودن، از پوسته‌ی «ایده»ی خود هنوز بیرون نیامده‌اند یعنی «اجرا» ندارند گرچه در شعر نخست، شاعر سعی کرده با کمک ترکیب‌سازی [که واقعاً دیگر عصرش به سر آمده بعد از اوج‌گیری این شیوه در آثار نادرپور و سپهری و حتی به شکل کلامی‌اش -نه تصویری‌اش- در کار شاملو] تصویری بسازد اما این تصویر، نه واجد «فضا»ست نه «عمق تصویر» و ما به عنوان مخاطب، تنها شاهد تصویری تخت و دو بعدی هستیم. در شعر دوم هم، همه چیز به «سهل‌گیری کلام» واگذار شده و واقعاً عنصری از شهود و کشف و تازگی که لازمه‌ی کار هر شاعری‌ست، می‌بینیم؟
گونه هایم ،،،
این روزهای زخم ودرد
لگدمالِ پای اشک ست و،
-خونابه...
آه؛
چه برسرت آمده ست
-- ای دل؟!
[غیر از عناصری که مکرر در آثارِ پیش از این شعر، مورد استفاده قرار گرفته‌اند، لگدمالی پای اشک هم تازه نیست؛ تازه این نکته را هم از یاد نبریم که کل این رویکرد، به دلیل فقدان رابطه‌ی دال و مدلولی در «متن» (نه در اصلِ جایگاه پا و اشک در «زبان» که کلاً بلااستفاده است بلکه در آماده‌سازی و خلق مجدد «زبان» برای «متن» جهت ایجاد زنجیره‌ی تداعی‌ها) از همان اولین باری که طرحِ موضوع شده، اشتباه بوده است.]
من پیش از این هم درباره استعداد شما در شعر نوشته‌ام [مثال‌هایی هم زده‌ام از آثار موفق‌تان] اما به نظر می‌رسد تکیه بیش از حدتان بر این استعداد و امید بستن به کشت دیم و بارانی که اگر ببارد، محصول، فراوان خواهد بود و اگر نبارد، وضعیت، چنین خواهد شد، شما را از مطالعه‌ی عمیق در گذشته ادبی باز داشته است. پیشنهاد می‌کنم دو مقاله‌ی درخشان «از سرچشمه تا مصب» و «کی مرده کی بجاست» محمد حقوقی را در کتاب «شعر و شاعران» وی، چندباره بخوانید. این کتاب، به شکل پی دی اف، در گوگل قابل جستجو و در دسترس است. همچنین خواندن تمامی جلدهای «تاریخ تحلیلی شعر نو» شمس لنگرودی را پیشنهاد می‌کنم. نسل‌های پیشین، نردبان‌هایی داشتند برای آنکه بر بام شوند برای دیدن ماه نو. برخی از این نردبان‌ها را خود انداختند تا «فخرِ بر بام شدن‌شان» را بفروشند و برخی دیگر از این نردبان‌ها را نسل نو، سراب انگاشت! به یاد داشته باشیم همان گونه که آب انگاشتن سراب، خطاست، سراب انگاشتن آب هم خطاست! منتظر آثار تازه‌تان هستیم. پیروز باشید.

 

منتقد : یزدان سلحشور

 

یزدان سلحشور متولد 13 آذر 47 در رشت. شاعر، نویسنده، منتقد[ادبی-سینمایی]،مدرس، ویراستار،روزنامه‌نگار داور دو دوره جایزه جلال آل‌احمد و دو دوره جشنواره شعر فجر و جوایز ادبی دیگر از جمله جایزه نیاوران

زانا کوردستانی
۱۹ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۳۰

هاشور در هاشور

زانا کوردستانی
۱۷ خرداد ۰۰ ، ۱۵:۳۴

شعر یعنی زندگی

زانا کوردستانی
۱۷ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۴۱

هاشور در هاشور ۱۱۹

#شعر_هاشور_در_هاشور ۱۱۹


گفتند:
 پدرم به آسمان‌ها رفته‌ست؛
توسط ناسا،
شاید هم،
 همراه فضانوردان بایکونور،،
                        --نمی‌دانم!
حالا؛
مدتی‌ست، 
به ایجاد رابطه با "ترامپ" وُ،
دوستی‌ی با "پوتین"!!
                  --می‌اندیشم!


 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی
۱۷ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۴۱

هاشور در هاشور ۱۱۸

#شعر_هاشور_در_هاشور ۱۱۸

 


قاطری لنگم!
عاشق شیهه کشیدن‌های 
          مادیانی گریز پا.
...
نه جراتِ تاختنم هست وُ،
    نه یارای دل بریدن!
                         ¤
  --میل سقط شدن دارم!
 

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی
۱۷ خرداد ۰۰ ، ۰۲:۴۰

هاشور در هاشور ۱۱۷

#شعر_هاشور_در_هاشور ۱۱۷

 


عقربه‌های ساعتم--
زیر خروارها جرم و زنگ،
خواب رفته‌اند..
                             ***
در خانه‌ای که چشم‌های تو طلوع نمی‌کند
گذر زمان معنایی ندارد؟!
 

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی
۱۴ خرداد ۰۰ ، ۰۶:۲۳

شمع - مسیب عبدلپور

زانا کوردستانی
۱۲ خرداد ۰۰ ، ۰۰:۳۱

داشتنت

❆ داشتنت:


حس بدی دارم
دارمت
کنارمی
اما
خیلی وقت است
ندارمت

 

#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور_در_هاشور

زانا کوردستانی
۱۰ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۵

هاشور در هاشور ۷۶

#هاشور_در_هاشور ۷۶

 
شعرهایم را،،،
 مُثله کردم وُ،
به آتش انداختم...
... 
تو اما؛
ابراهیم بودی که،
از شعله و دود-
    به پا خواستی!


#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی
۰۹ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۱۷

هاشور در هاشور ۱۱۳

هاشور در هاشور ۱۱۳


اغلب جهان را
خیاطی می‌بینم
با سوزنی در دست
از این همه خلق
بسیارند در حلقم
تنها تویی که بیرون می‌آیی
و خیاط
که می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد
به حیرت می‌نگرد
به لبانِ دوخته‌ام
 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۹ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۰۶

هاشور در هاشور ۷۵

#هاشور_در_هاشور ۷۵


 حالا؛
 تمام روز'
موهای سیاه تنهایی را 
              --شانه می‌کنم،
و به ناخن‌های کبودش 
           --لاک می‌زنم!
تا پلشتی‌هایش را 
فراموش کنم!
 

 #لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_اعجاز_عشق

زانا کوردستانی
۰۸ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۱۶

هاشور در هاشور ۱۱۲

هاشور در هاشور ۱۱۲


کوردم؛
  آی‌ی‌ی کوردم،،
               کورد!
شبیه بلوطی که
با هیچ باد و بارانی
ریشه‌های ستُرگم؛
     کنده نمی‌شود!
 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۷ خرداد ۰۰ ، ۱۶:۱۶

هاشور در هاشور ۱۱۱

هاشور در هاشور ۱۱۱


دلم،،، 
برایت خیلی تنگ می‌شود...
ناخود آگاه، 
شماره‌ات را می‌گیرم اما،
هیچ وقت جواب نمی‌دهی!
...
نمی‌دانم،،،
      نمی‌دانم'
شاید پیش خدا
 تلفن را پاسخ دادن،
                  --قدغن باشد!؟ 
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۷ خرداد ۰۰ ، ۰۵:۴۵

هاشور ۰۹ رها فلاحی


دریا تویی وُ، 
من، 
   --ماهی کوچک.
هستی‌ام تو!
   
  
#رها_فلاحی

زانا کوردستانی
۰۶ خرداد ۰۰ ، ۱۳:۵۴

هاشور در هاشور ۱۱۰

#هاشور_در_هاشور ۱۱۰

 من،،،
 نشان شجاعت گرفتم؛
برای جنگیدنِ جسورانه ام
با همه!
برای فتح قلب تو!
...
و تو،،، اُسکار گرفتی
برای اجرای
نقشِ اولِ همه ی غریبه‌ها!

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)  
کتاب اعجاز عشق

زانا کوردستانی