انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
نویسندگان

۱۶ مطلب در بهمن ۱۴۰۲ ثبت شده است

۳۰ بهمن ۰۲ ، ۱۳:۴۰

فرزاد مرادقلی شاعر زاهدانی

استاد "فرزاد مرادقلی" شاعر سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی سال ١٣٥٢ خورشیدی، در زاهدان است.
در فروردین ماه ۱۴۰۱، در همایش فرهنگی ادبی دوبیتی‌های "شب چین" با محوریت پاسداشت سال‌ها فعالیت ادبی فرزاد مرادقلی شاعر و نویسنده از سوی فرهنگ و ارشاد اسلامی زابل و انجمن شعر آزاد سرو سیستان، از سال‌ها خدمات ادبی ایشان قدردانی شد.


▪نمونه‌ی شعر سیستانی:
(۱)
از روزِ کِه نِیزار خدا نظَر بشَدَک
سوزگَردَن و چور و بَلغی کمتَر بشَدَک
اَز روزِ کِه ماِیی نِی خورَک دَر بشَدَک
نِی رِئشیو سُستُ مایی گَنگَر بشَدَک
کو خواجه و نِیزار و کَل اَم سَر بشَدَک
راز گَز خُشکِ گَردَه گَستَر بشَدَک
بَدبختی شَهر مِشما بِیشتَر بشَک
***
از روز کِه واخَزی خدا اَز دِلِ کَل 
از کِفتِ ما تَه شَه روز و بیومَه بَغَل 
یَگ بُرّ گدا گشنِه مَه رَ بکَردِه کَتَل 
شِیطو اَلَه شو دین مَه رَ مِزَ شَتَل 
دورِ سر ما وَ چَرخَه شَه باشِه اَجَل 
مو گفتَنَ ایی دَردَ رَ خِه شعر و غزل
***
سَر موکِه ما بَستِ روسَرَک جایِ لَچَک 
مَه از سادگی گفتَدِه پَرخو سَر چَک 
وَرترِزگیدَدِه روبَگو خِه دروغ و کلک 
فُر رَفتَدِه سَنگی شِیرُ زِیر ذولِّ چَغَک 
وَر لُنگُتَه کلائِه لگَنی زبَر بشَدَک
بَدبختی شَهر مِشما بِیشتَر بشَک 
***
از روزِ کِه وَرغِندَه شَه تَفتون و لواش
بدا بِئ پدَرِ وَ خوردِ ما سنگگ داش
برَ مرغونِ یَخ اِزدَه وَ جا اِشکنه ماش
پالِزِ نَشو بَبو نَکَه تَرکِ قاش
فُر لَمّی دوالِ کَه گلی تِمَّک و گاش
نَه گوچَه وَ رَه بَه رِه خدا رَ نَه کماش
بجَه سنت و اصل از ما نو مُد بیومَه یواش
***
بدا کاکُل سیَه و خوبِ خا کنجَه کَجَک 
بخا پویو وَ دَکِّ چَشَک و بیَفتی وَ جَک 
اَم قتلَمِه دِئگی گُم شَه اَم بوی بورک
اَز غصه و جوش سَر دِلِ ما وَرجَه زورَک
جا تالَه وَ زِیر دِئگِ مس، چَر بشَدَک
بَدبختی شَهر مِشما بِیشتَر بشَک 
***
سی سالَ کِه بَبو اَستَ نو تِئشَه نو خار
سی سالَ که اَم کولیَه خِه غَضوم و مار
یَگ چیزِ رَ مِگو خِه تو بِئ مُچ و قرار
برِ خورتَرِ مِه وَ چلّه و سوزِ لَوار
دَه سالَ کِه مِئرَه مدرسه شکَمِ وَ نار
بَس گو گَپَ نمِستَه ندر تو سَر مِه وَ دار
***
راستو شو تَه کندِه غصَّه رَ تال کُنِه 
راستو شو تَه خود خا رستَمِ زال کُنِه 
راستو شو دِوالِ چَپَّ رَ راست کُنِه 
راستو شو که اَر کَه نشیَه واخواست کُنِه 
راستو شو تَه بُزلنگی رَ خِه بانسِ گَزِ 
قَشقَل کُنِه نو وَر موکِه شو (شب) شُروَه پَزِه
راستو شو که تَندورِ دِلا وَر بشَدَک
***
راستو شو تَه کُندِه غُصَه رَ تال کُنِه 
راستو شو تَه خود خا رستم زال کُنِه.


▪نمونه‌ی شعر فارسی:
(۱)
یل؛ کف به لب، داریه بر کف، دهل به دوش...
زخم عرب به سینه و داغ مغول به دوش...
دلبر به تاب و تب، هوس شعر تر به سر  
زاینده‌رود در کف و سی‌وسه پل به دوش...
دنیا گذشت و دلبر دیرین، فروغ شد!
یل: سالوادور آلنده، نشان دوگل به دوش...
یارب! غزل فرست که در عصر بی‌غزل
دلبر یله، یل بی‌کله جل به دوش...
یارب غزل فرست که شاعر نمی‌کشد 
باری به‌رغم حوصله بار رسل به دوش.


(۲)
دلبر! ازین به بعد تو را گل صدا کنم
گاهی بنفشه، گاه گلایول صدا کنم
یا؛ بره‌ی سپید رها در هوای دشت...
رشک رمه‌، ته‌تغاری آغل صدا کنم 
فخر خطوط - خط اخم تو- را لحظه‌های ناز...
تعلیق نسخ رو به تکامل صدا کنم 
چشم تو را که می‌برد از راه اشک را...
با شرح صدر‌،گرم تعامل صدا کنم 
اصلاً بیا به منطق ملای روم، ‌تا‌:
حق با محبت است تو را مل صدا کنم 
            ***
گل مل! تو را که گرم و صمیمی و ساده‌ای...
عقلم نمی‌کشید که زابل صدا کنم!.


گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی 


 منابع 
www.hedarko.blogfa.com
www.vaznedonya.ir
www.irna.ir

 

زانا کوردستانی

استاد زنده‌یاد "صدیق صفی‌زاده" مشهور به "صدیق بوره‌که‌ای"، نویسنده، مترجم، فرهنگ‌نویس، شاعر، پژوهشگر ادبیات و تاریخ کُرد، زاده‌ی سال ۱۳۲۲ خورشیدی، در زرینه ورمزیار شهرستان دیواندره در استان کردستان بود.

زانا کوردستانی
۲۶ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۳۰

جشنواره شعر لکی واته

نخستین جشنواره منطقه‌ای شعر لکی واته

نخستین جشنواره‌ی منطقه‌ای شعر لکی "واته" بعد از انتشار فراخوان و ارسال صدها اثر از شاعران لک زبان سراسر ایران، به روزهای پایانی و مراسم اختتامیه‌ی خود نزدیک شد.
بنا بر زمان‌بندی این جشنواره، مراسم پایانی جشنواره در ۱۹ اسفند ماه ۱۴۰۲ با همت انجمن ادبی دکتر زرین‌کوب بروجرد و با حضور شاعران برگزیده از استان‌های لرستان، کرمانشاه، ایلام و همدان و حضور اساتیدی همچون "شوریده‌ی لرستانی" از الشتر، "حشمت‌الله آزادبخت" از کوهدشت، "مرتضی خدایگان" از کوهدشت، "حجت علیپور" از کوهدشت، "علی نظری جلالوند" از کرمانشاه، "بابک درویش‌پور" از هرسین، "محمد‌تقی عزیزیان" از دلفان، "مرتضی قبادی‌پور" از کرمانشاه، "احمد کنجوری" از نور‌آباد، "جاوید عزیزی‌مهر" از بروجرد، "حسن اکبری" از بروجرد، "ولی‌الله تیموری" از بروجرد و خانم "مریم کولیوند" از دره‌شهر، در سالن همایشات اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بروجرد برگزار خواهد شد.
این جشنواره، که با کمک‌های مردمی و نهاد‌های غیردولتی اجرایی گردیده، همراه با آیین تجلیل و بزرگداشت استاد "عیدی عالی‌تبار" شاعر لک‌زبان پیشکسوت بروجردی و رونمایی از کتاب "کوچیل" گزیده‌ی دوبیتی لکی به انتخاب "محمد فصیحی" خواهد بود.

تهیه خبر: زانا کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۵ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۰۲

ضیاء موحد شاعر اصفهانی

ضیاء موحد شاعر عجیب 

استاد "سیدضیاء موحّد" استاد فلسفه و منطق و شاعر ایرانی، زاده‌ی ۱۲ دی ماه ۱۳۲۱ خورشیدی در اصفهان است.

 

زانا کوردستانی
۲۱ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۰۷

بهرام کیانی شاعر چمستانی

آقای "بهرام کیانی" شاعر مازندرانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۷ خورشیدی در چمستان شهرستان نور است.

 

زانا کوردستانی

آقای "محمد آشنا عباس‌منش" با نام ادبی "محمد آشنا" شاعر، نویسنده و فعال فرهنگی ایرانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۸ خورشیدی، در پاوه و ساکن کرمانشاه است.

زانا کوردستانی
۱۹ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۹

کتاب هایکوی کوردی منتشر شد

🔷 منتشر شد!

📘 کتاب "هایکوی کردی"، مجموعه اشعار هایکوی ۵۷ شاعر معاصر هایکوسرای اقلیم کردستان به کوشش و انتخاب "زانا کوردستانی" شاعر و نویسنده‌ی ایرانی چاپ و منتشر شد.
این کتاب در ۱۱۸ صفحه و تیراژ ۵۰۰ جلد توسط انتشارات ئایدیا چاپ و منتشر شده است.
در این کتاب هایکوهایی از شاعرانی چون ملکو احمد، هاوژین حسن، سوزه برزنجی، سردار نوری، نادیا کریم، دریا هورامی، روناک آلتون، سرهنگ خاموش، سیروان حمید، نوزاد علی، مصطفی رسول و... گنجانده شده است.


■□■


🔷 بڵاوەوە بۆ!

📘 هایکوی کوردی 

کتێبی "هایکوی کوردی" کۆمەڵتەی شیعر هایکوی شاعیرە هاوچەرخەکانی هەریمی کوردستان بە هەوڵی و کۆشی شاعیر و نوسەری ئیرانی، "زانا کوردستانی" چاپ و بلاو بووە.
ئەم کتێبە لە ۱۱۸ لاپه‌ڕه‌ و ۵۰۰ قاب له لایەنی دەزگای چاپ و بڵاوکردەنی کتێبی ئایدیا چاپ بووە و داگیری شیعر هایکوەکانی ۵۷ شاعیری هەریمی کوردستانە هەروەکو سۆزە بەرزنجی، ملکۆ ئەحمەد، هاوژین حەسەن، سەردار نۆڕێ، نادیه کەریم کۆیی و...

زانا کوردستانی
۱۷ بهمن ۰۲ ، ۰۵:۱۴

بهمن رافعی شاعر بروجنی

زنده‌یاد "بهمن رافعی بروجنی"، فرزند عبداللَّه، ملقب به "شاعر آب‌ها"، شاعر، نویسنده و ادیب معاصر در سال ۱۳۱۵ خورشیدی، در بروجن استان چهارمحال و بختیاری دیده به جهان گشود.

زانا کوردستانی

بانو "بیان ابراهیم" (به کُردی: بەیان ئیبراھیم)، شاعر و نویسندە‌ی کُرد، زاده‌ی ۲۲ ژوئن ۱۹۷۰ میلادی و ساکن سلیمانیه است.
وی عضو سندیکای روزنامه‌نگاران کردستان و کارمند وزارت تربیت اقلیم کردستان است.

 ■□■
 
(۱)
با باران، اندام بانویی را خواهم ساخت،
سبزینگی را از بهار می‌ستانم و 
به چشمان آن زن هدیه خواهم داد.
قصیده را به بیابان تبعید می‌کنم و 
تمام زیبایی‌ها را از شعر خواهم گرفت 
آن زیبایی‌هایی که دزدکی از زندگی گرفته است.
این‌بار خون سرخ را مبدل به پیراهنی خواهم کرد و
بر تن، قصیده می‌پوشانم 
گریه‌ها بر سر و روی مردانگی قصیده‌ای مردانه خواهم کرد 
تا دوباره مبدل به خودم بشوم و 
به قصیده می‌گویم:
برو و انکار کن آن درختان مانفیستی که برگ‌هایشان را به آتش می‌سپارند 
انکار کن آن گنجشککانی را که 
صدای جیک‌جیکشان را در خاک دفن می‌کنند 
انکار کن آن دلفین‌هایی را که دریا را رها کرده‌اند و 
از میان آتش حلقه‌ها می‌پرند 
انکار کن آن آهوانی را که پیمان دوستی با پلنگ بسته‌اند 
انکار کن آن نوزادان تازه متولد شده را 
که همراه با گریه‌هایشان، اشک‌ مرگ از چشمانشان می‌چکد.


(۲)
زمانی که می‌میری،
به ناگاه همگان دوستت خواهند داشت!
معشوقه‌ات به سویت خواهد آمد بی‌هر بهانه‌ای،
دوستانت از با تو بودن، سخن می‌رانند،
و همگی اعلام می‌کنند که چه انسان شریفی بودی!
البته در وقت مردنت...


(۳)
تهران، موی و یال اسب آزادی‌ست و 
با هیچ قدرتی رام نمی‌شود!
تهران، دریای طوفانی خشم است،
گیسوان کوچه‌هایش را می‌دهد و 
به هیچ سنگلاخی، زیبایی‌اش کم نمی‌شود.


(۴)
از جهالتم، سوءاستفاده کردی و
مرا وطنم، صدا می‌زدی.
نمی‌دانستم که سرزمین‌ها غارت می‌شوند!.
 

(۵)
من بی‌تو نیمه‌ای ناقصم!
ای نیمه‌ی دیگر زندگی‌ام،
بیا و پرواز کن در میان زندگی من،
تا حصار را بگشایم برای پروازت،
تا که پر و بالت بشوم،
و تو هم آسمانم...


گردآوری و نگارش و ترجمه‌ی اشعار: 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

استاد "برهان برزنجی" (به کُردی: بورهان بەرزنجی)، شاعر و نویسنده و روزنامه‌نویس کُرد، زاده‌ی ۱۹ مارس ۱۹۶۰ میلادی، در شهر طوزخورماتو (به کُردی: دوزخورماتوو) در استان کرکوک است.
وی آثار مختلفی را تاکنون چاپ و منتشر کرده است، از جمله:
- صدای عشق، ۲۰۱۶ 
- از تو خشک نمی‌شوم، ۲۰۱۹ 
- ابر نیستم ولی برایت می‌بارم، ۲۰۲۳
و... 

■□■

(۱)
[فتوا]
به فتوای کدامین درخت،
آشیانه‌ام را خراب و 
شهد شیرین خوشبختی را به کامم تلخ می‌کنی؟!
گوشه جگرم را با چاقوی بران می‌تراشی   
شیره‌ی آرزوهایم را به دشمنان می‌بخشی...
به فتوای کدامین درخت،
شیرینی وجودم را به سخره می‌گیری؟!

       
(۲)
به ابرهایی که از وطن تو می‌آیند،
خوش آمد می‌گویم!
هرچه‌قدر می‌خواهند ببارند،
بارانش را تنپوش تنم خواهم کرد.


(۳)
بگذار!
عجله نکن!
هنوز لباس خواب ستاره‌ها را ندوخته‌ام!


(۴)
آن لیوان آبی که با دست‌هایت 
برایم می‌آوری،
آب دست زلیخاست!
از برای یوسف...
شفای تمام دردهایم است.


(۵)
سایه‌سار من است،
گیسوانت.
در سایه‌اش،
شادمانی‌هایم را پیدا می‌کنم...


(۶)
نازنینم!
پیراهنی که تو به تن می‌پوشی،
لباس روح من است!
در بهشت هم، 
همان پیراهن را به تن خواهیم کرد من و تو...


(۷)
اگر تو پرتوی خورشید بودی 
به هیچکس نمی‌دادمت!
شب‌ها اسم تو را بر سینه‌ی تمام ستاره‌ها می‌نوشتم 
و پیراهن نورانی تو را تنپوششان می‌کردم 
و خودم هم در میان گرمای این عشق آب می‌شدم.


(۸)
آی خوشکله!
تو هم تروریست خواهی شد،
اگر مرا با زیبایی‌ات بکشی!.


(۹)
پرده‌ها را کنار نزنید!
مبادا خورشید من بتابد و 
خورشید دنیا خجالت زده شود و 
جهان در تاریکی غرق شود!.


(۱۰)
الان چگونه‌ای؟!
آیا باران بر موهایت دست کشیده است؟!
یا که لباس‌هایت را خیس نکرده است؟!
باران چنین است!
دوست دارد، با مردم شوخی کند،
دست بکشد بر گیسوان زنان و پیرهن دخترکان و 
دوباره، راهش را لبخند زنان پیش بگیرد 
و غم و غصه‌اش را در جیب ما بگذارد...


(۱۱)
محبوبم! 
آنگاه که چون رهگذری از کوچه عشقم می‌گذری
مهر و ناز و زیبایی، لبریز از وجودت را جمع می‌کنم و 
در قلبم می‌گذارم.
تا که ره‌توشه‌ای شود، برای روزهای دور و دراز عاشقی.
مطمئنم روزی نیازمند نفس‌هایت خواهم شد و
مهر و محبتت و
موسیقای جمالت به کارم خواهند آمد و  
خودم را با آنها می‌پوشانم.
هر لحظه بی‌هرم نفس‌هایت 
افق ایوان چشم‌هایم تار می‌شوند،
و بندهای دلبستگی‌ام به زندگانی، پاره می‌شود.
مجنونم و هزاران چشمه در تو یادم می‌کنند 
مجنونم و با هزاران جویبار درونم،
عشق تو را می‌نوشند و
در محراب چشم‌هایت نماز می‌خوانند.
محبوب من!
تا آنگاه که تمام زه‌های کمانچه‌ی زندگی‌ام،
از مردم گسسته شود 
مرا بنواز و از آن خودت کن!.


(۱۲)
امشب به ملاقاتم نیامدی و 
چراغ خنده‌هایت را برایم نیفروختی!
تا بدانی،
خشک شدن چشمه‌ی لب‌هایت چه بر سرم آورده است...


(۱۳)
امشب به ملاقاتم نیامدی 
تا به دیدارت دلشادم کنی،
بی‌تو، سرمای زندگی از همه‌ی درز و سوراخ‌ها هجوم آورده‌اند
برای زدودن خاطراتت از یادم،
اما نتوانستند،
حتا کلمه‌ای از حرف‌هایت را از جیبم بیرون بکشند!.


(۱۴)
امشب به ملاقاتم نیامدی 
تا که طوفان‌های زندگی‌ام را بتارانی،
آن طوفان‌هایی که می‌خواستند،
رخنه ایجاد کنند مابین چشم‌هایم!.


(۱۵)
امشب به ملاقاتم نیامدی 
تا که راه را بر تاریکی وحشی ببندی،
همو که قصد داشت 
روشنای روی دیوار روحم را خاموش کند.


(۱۶)
مدتی‌ست کە چشم‌هایت در کوچەباغ چشمانم قدم نزدەاند
با نفس‌هایم عکسی نگرفتەاند 
در گوشە‌ی چشم‌هایم ننشستەاند 
گل‌های روحم را لمس نکردەاند و
در آغوش ترانە‌هایم بە خواب نرفتەاند،
مدتی‌ست رایحه‌ی راستین قصیدەام را نبوییدەای...
اما بدان که هنوز،
پیکرم باغی‌ست پر از درختان آوازه‌خوان
که یک‌به‌یک آواز عشقمان را سر می‌دهند.


(۱۷)
همه‌ی رفتار و کردارهایت 
قابیل بوسه‌اند!
الا خدانگهدار گفتن‌هایت...


(۱۸)
نه در نمازم کوتاهی می‌کنم،
نه در دوست داشتن تو...


(۱۹)
آنقدر دوستت دارم 
که تشنه‌ام شود، چون آبی گوارا می‌نوشمت!
اگر گرسنه‌ام شود، چون برنج و خورشت کردی، عشقم را از تو سیر خواهم کرد.
اسمت را سر زبانم خواهم انداخت و 
سر و صورتم را با نام مبارکت، متبرک خواهم کرد.
در کوچه و خیابان،
در راسته بازارها، چشم‌هایم دنبال گل‌فروش‌ها می‌گردد 
و تو چون فروشنده‌ای ناز و ادا می‌فروشی و 
من همه را خریدارم.
چقدر سرم شلوغ است از خواستن تو،
که حتا نمی‌توانم یک قدم بی‌تو بردارم.
از توک پا تا نوک سر از عشق تو لبریزم و 
دلم مملو از حضور توست و 
جز عشق تو، عشق کسی را خریدار نیستم. 


(۲۰)
باغی پر از گل به تن بپوشان!
تا وقتی دیدمت،
با گلاب تنت خودم را خوش‌بو کنم و
با عطر نفس‌هایت خودم را بیالایم.
فرش شعرم را زیر پایت پهن می‌کنم 
تا که پای آمدنت را بوسه‌ باران نماید و 
جای قدم‌هایت را برای تبرک نگه دارم.
تا هرگاه خشکسالی دشت جان و تنم را درنوردید،
چاه زمزم بشود و 
عطش و تشنگی وجودم را برطرف کند.


گردآودی و نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۱۱ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۵۱

قربان ولیئی شاعر صحنه‌ای

دکتر "قربان ولیئی" شاعر و ادیب کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۴۹ خورشیدی، در شهر صحنه است. 
 

زانا کوردستانی
۱۰ بهمن ۰۲ ، ۱۱:۱۸

علیرضا خانی شاعر ایوانی

دکتر "علیرضا خانی" شاعر، نویسنده و پژوهشگر کُرد، زاده‌ی ۳ بهمن ماه ۱۳۴۸ خورشیدی، در شهرستان ایوان استان ایلام است.

زانا کوردستانی

آقای "سوران ندار" (به کُردی: سۆران نەدار) شاعر, نویسنده‌ و روزنامه‌نگار کُرد، زاده‌ی ۱۵ اوت ۱۹۸۵ میلادی در سلیمانیه است.
از وی کتاب‌های مختلفی در زمینه‌ی شعر و ادبیات و کودکان چاپ و منتشر شده است.
همچنین ایشان سردبیر نشریه‌ی "هلمه‌ت" است.

■□■

(۱)
در برگ‌ریزان، کودکی می‌گرید،
نامش زمستان است!
در یخبندان، صدای پای دختری به گوشم می‌رسد،
نامش بهار است!
در میان گلزارها، صدای بانویی را می‌شنوم،
نامش تابستان است!
در زیر تابش و گرمای شعله‌های آفتاب،
صدای ناله‌های زنی شوهر مرده را می‌شنوم،
نامش پاییز است...


(۲)
لوله‌ی تفنگ‌ها را گلدان خواهم کرد،
خاکسترهای بجای مانده از جنگ‌ها را
برای کودکان سرزمینم 
به جوهر تبدیل خواهم کرد،
تا در دفترهایشان مشق کنند.


(۳)
صدای آمدن پاییز می‌آید 
براستی چند برگ و گل 
از شاخه و شاخسار خواهند افتاد و 
به زیر خاک خواهند رفت؟!


(۴)
آسمان را
با موشک‌های کاغذی بچه‌ها هم 
غصب خواهد کرد،
جنگ...


(۵)
انفال آمد و 
عاشقی را از یاد بردم.
و برگه‌های سپید را با اشک پر کردم...


(۶)
برف که سپید نبود،
انفال به آن سپیدی بخشید!
شب که سیاه نبود!
برادرکشی آن‌را سیاهپوش کرد...


(۷)
شهری نوین بنیان خواهم نهاد 
که نه جنگ در آن جای بگیرد 
و نه گرسنگی و نه غم...


(۸)
گر به هر سرزمینی گذرت بیافتد،
بوی خاک وطن من،
به مشامت خواهد رسید.


(۹)
همه‌ی عاشقان جهان
حجله‌ی عشق خود را آذین بستند،
فقط من نتوانستم!
چرا که در آن زمان، 
مشغول سرودن شعری برای تو بودم.


(۱۰)
از گل سر شاخه‌ی درختان 
کینه دارد،
همه‌ی فرمانروایان ستمکار...


(۱۱)
بی‌سواد بودند 
تمام عشاق نامدار جهان!


(۱۲)
هر روز 
آدمی را به هلاکت می‌کشاند،
زمانه!


(۱۳)
یافتمش!
نه معدن قارچ و دمەلان!*
بر آورده کردم،
رویاهای شیرین کودکان را نه!
رد پایش را گرفتم،
دزد کفش نمازگزاران مسجد را نه!
بلکه قبر گم‌ شده‌ی سربازی را
در آن سوی سه گوشه‌ی جهان! 
 
----------
* دمه‌لان: نوعی قارچ خوراکی که زیر خاک یافت می‌شود.


(۱۴)
زمین و کفش 
با همدیگر ازدواج می‌کنند و 
فرزندی زیبای روی به دنیا می‌آوردند...
اسمش را، "رد پا" می‌گذارند.


(۱۵)
باد نغمه‌سرایی می‌کند،
مگر این نیست که به رقص درآمده‌اند،
همه‌ی شاخه‌ها...


(۱۶)
اندام تو فرورگاه‌ست و 
دل من هم هواپیما!
اما افسوس که فرود آمدنم،
ممنوع است...


(۱۷)
احساس می‌کنم که تو روح منی!
چونکه وقتی تو تنهایم می‌گذاری،
پیکرم می‌میرد!
پس چرا تو هی می‌گویی:
- روح دیده نمی‌شود!
 

 (۱۸)
ابر هم زن است!
مگر نه اینکه زمستان می‌شود،
درد زایمان می‌گیردش و 
تگرگ می‌شود...


(۱۹)
کرکوک،
دختر بزرگ کُرد بود!
به زور شوهرش دادند...
 

(۲۰)
چشمه،
آیینه‌ی توست یا که ماه؟!
که اینچنین،
زیبا و شفاف و تماشایی‌ست...
 


گردآوری، نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

زنده‌یاد "غلامعلی رعدی آذرخشی" ادیب و شاعر و نویسنده‌ی معاصر ایرانی، فرزند محمدعلی افتخار لشکر، در مهر ۱۲۸۸ خورشیدی در تبریز دیده به جهان گشود. 

زانا کوردستانی
۰۲ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۰۶

ناصح ادیب شاعر چمچمالی

آقای "ناصح عزیز محمد امین" (به کُردی: ناسیح عەزیز محەمەد ئەمین) مشهور به "ناصح ادیب" و متخلص به "ادیب.هـ"، شاعر و نویسنده‌ی کُرد زبان، زاده‌ی ۱۹۷۱/۰۴/۰۱ میلادی در شهر چمچمال اقلیم کردستان است و از سال ۱۹۹۱ در سلیمانیه ساکن شده است.
وی در شعر آزاد و هایکو مدت‌هاست دست به قلم شده است و گرچه هنوز کتابی از او منتشر نشده است، اما سه کتاب به نام و نشان زیر را آماده‌ی چاپ و انتشار دارد:
- شبنم در چشم مهتاب 
- مادرم صبح رفت و غروب که شد برنگشت!
- تاریخ تئاتر چمچمال

■□■

(۱)
راه‌های مالرو را در پیش گرفته‌اند 
برای لقمه‌ای نان،
کولبرها!


(۲)
فاجعه است، فاجعه!
وقتی که فریاد و ناله‌ی مستمندان  
قلب و روح و وجدان 
هیچ صاحب منصبی را به لرزه در نمی‌آورد.


(۳)
با مرگ من،
سکوت تو پایان می‌یابد!
من این شعر را گواه می‌گیرم،
که بعد از مرگم،
تو به سخن در آمدی!


(۴)
چگونه قلبت راضی می‌شود 
هر غروب،
کبوتر نحیف خیالاتم را 
از نزد خود پر دهی؟!


(۵)
تنها برگی کافی‌ست 
برای نصب تابلویی 
جهت نشان دادن اوج زیبایی 
فصل پاییز...


(۶)
تره‌ی زلف پر مهر زن،
فرمانبردار هر راهی می‌کند 
اسب چموش را...


(۷)
بر شاخه‌ی درخت زیباست،
اما در دستان تو زیباتر،
چون روی ماه کودکی، 
گردوی نو رسیده!


(۸)
تاجی از گل است 
بر سر زن کشاورز،
کلاه لبه‌دار...


(۹)
آب روان در جویبار را هم 
دو پاره کرده است...
مرز!


(۱۰)
سرک می‌کشد از پنجره 
به داخل خانه...
درخت گردوی پیر!


(۱۱)
شعری‌ست کوتاه 
نشسته بر گل‌های پیراهن‌ زنی...
پروانه!


(۱۲)
نمی‌تواند سر بلند کند،
درخت زرد‌آلویی‌ست شرمگین...
آن زن زیبا!


(۱۳)
دور و دراز شد،
همچون روزگاران خیلی‌ دور...
دیدار تو!


(۱۴)
لبخند زیبای کودکی‌ست، 
بر صورت چشمه... 
تابش ماه!


(۱۵)
لنگە دمپایی سبز 
که نه مزه‌ی خیار می‌داد و 
نه طعم زندگانی!
مبدل شد به تابوت مرگ 
برای دخترک گرسنه و بیچاره.


(۱۶)
بعد از فاجعه‌ی انفال 
در بیابان عرعر درخت‌هایی رویید 
که نه درخت خرما بودند و 
نه درخت بلوط!
درخت‌های سرخی روییده 
از خون و استخوان و اجساد انفال شده‌ها...


 (۱۷)
آخ که چه تلخ است، 
روایت دراماتیک انفال!
نه با شعر توانش شرح داد 
نه با مقاله و سخنرانی... 
انفال زخمی‌ست کاری،
بر پیکره‌ی وطن.


(۱۸)
دخترک بهار است،
که پیراهنی از گل نرگس به تن کرده...
نوروز!


(۱۹)
شاخه‌ای گل نرگسم 
در دستان کودکی فقیر،
عطر نوروز از من برخواسته!


(۲۰)
در جستجوی ماه بودم 
که دیدم افتاده است درون رودخانه،
یک شب!


شعر: #ناصح_ادیب 
گردآودی و نگارش و ترجمه‌ی اشعار: 
#زانا_کوردستانی 

 

 

زانا کوردستانی
۰۱ بهمن ۰۲ ، ۰۷:۳۹

عیسی دورقی شاعر اهوازی

آقای "عیسی دورقی" شاعر و مترجم عرب خوزستانی، زاده‌ی ۱۶ فروردین ماه ۱۳۶۴ خورشیدی، در شهرستان اهواز است.

زانا کوردستانی