انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
نویسندگان

۱۹ مطلب در خرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

آقای "شروین شاهوزهی‌پور" شاعر سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۷ خورشیدی، در زاهدان است.

زانا کوردستانی

▪منتخب اشعار بانو #سارا_پشتیوان با برگردان #زانا_کوردستانی 

▪منتخب اشعار بانو #سارا_پشتیوان با برگردان #زانا_کوردستانی 

 


بانو "سارا پشتیوان" (Sara Pshtiwann) شاعر و نویسنده و ترانه‌سرا و بازیگر تئاتر کُرد، زاده‌ی ۲۰۰۲/۰۵/۲۸ میلادی در شهر کرکوک است، که از ده سالگی به همراه خانوده، در شهر سلیمانیه ساکن شده است. 
اشعار و ترانەهای او را چند خوانندەی کُرد اجرا کردەاند.


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
وقتی رفتی، گفتی طاقت می‌آورم!
خدا به بازماندگان متوفا صبر بدهد...
راست می‌گفتی، چون که رفتی خدا صبرت داد 
اما از برای من به تو
کسی که از این جدایی مرد من بودم، نه تو!


 (۲)
از آن همه مردانی که سیگار می‌کشیدند
بوی هیچکدام را به خود نگرفتم 
ولی بویی در مشامم جا مانده 
که خیلی شبیه به بویی است، که از یقه‌ی پیراهن تو می‌آمد.


(۳)
هر روز که معطل می‌کنی و بر نمی‌گردی 
من چند تار موهایم را، برایت باز می‌کنم 
خیلی می‌ترسم تا زمستان به غربت ماندگار شوی و
من ژاکتی به رنگ موهایم برایت بفرستم 
تا بپوشی و گرمت شود.


(۴)
فقیر و غنی در زمستان هیچ تفاوتی ندارند،  
ثروتمندان از گرما عرق می‌ریزند و 
فقرا عرق می‌ریزند، برای پیدا کردن گرما!


(۵)
حتی اگر خون من باشی نمی‌گذارم در قلبم جریان پیدا کنی! 
حتی اگر آشیانه‌ام باشی، خانه‌ام را با خود خواهم برد 
حتی اگر خودکاری باشی میان انگشتانم 
برای نوشتن اسمم، می‌گویم که بی‌سوادم!.


(۶)
دلتنگت‌ام، اما نه دلتنگ تو، 
دلتنگ شنیدن شب‌بخیرهایت.
وقتی شب بخیر می‌گفتی 
لبخند بر لبانم می‌نشست و شبم بخیر می‌شد 
اما حالا خیلی وقت است، دیگر شبی‌ بخیر ندارم،
از آن روز که به من گفتی: خدانگهدار.


(۷)
عشق چنین است که مفت مفت
خوشی‌های زندگیت را
با گریه و غصه عوض کنی 
و دیگر هیچ نداشته باشی 
که دل معشوقه‌ات را بخری.


(۸)
به حرمت شانه‌هایت 
هرگز سر بر شانه‌ی دیگری نخواهم گذاشت  
شانه‌ی تو سنگ سخت هم بشود
سرم را رویش می‌گذارم و شانه‌ی دیگری را تکیه‌گاهم نمی‌کنم؟


(۹)
آرزو و هوست را کرده‌ام 
مانند ویار زن حامله‌ای به شیرینی‌ای،
که هنوز هم کسی نمی‌داند 
طرز پختنش را...


(۱۰)
همچون بوی عطری گم شده‌ام 
بین هزاران نفر هم بروم 
باز من غریبم.

زانا کوردستانی

استاد "لطف‌اللّه یارمحمدی"، زبان‌شناس و نویسنده‌، استاد بازنشسته دانشگاه شیراز و عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران، در  ۱ مرداد ۱۳۱۲ خورشیدی، در فراهان، دیده به جهان گشود.

زانا کوردستانی
۲۴ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۰۹

غضنفر اریوکسل شاعر ترکیه‌ای

غضنفر اَریوکسَل، در سال ۱۹۵۲ میلادی در شهر استانبول پایتخت ترکیه به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی اقتصاد است. او در کنار نوشتن شعر و مقاله به کار موسیقی نیز می‌پردازد. 

زانا کوردستانی
۲۳ خرداد ۰۲ ، ۰۳:۱۳

فتحی ساسی شاعر تونسی

آقای "فتحی ساسی"، شاعر تونسی، زاده‌ی سال ۱۹۶۲ میلادی در نابئول تونس است. 

زانا کوردستانی

آقای "رحمت‌الله پاهنگ" شاعر سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۸ خورشیدی، در ایرفشان از توابع مهرستان ایرانشهر است.

زانا کوردستانی
۲۱ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۴۵

برگردان شعرهایی از وریا امین

■ برگردان شعرهایی از وریا امین 


(۱)
دنیا چنین است،
مردها خون می‌ریزند و 
زن‌ها چشم‌هایشان را.

زانا کوردستانی
۲۱ خرداد ۰۲ ، ۰۵:۴۶

رضا همتیار شاعر سنندجی

استاد زنده‌یاد "محمدرضا همت‌یار" دبیر بازنشسته، شاعر و ادیب برجسته‌ی سنندجی بود، که چندین اثر ادبی را در کارنامه خود داشت و از بنیان‌گذاران انجمن ادبی مولوی کورد بود.

زانا کوردستانی
۲۰ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۰۱

حسن صدیق شاعر الشتری

آقای "حسن صدیق" متخلص به "ریوار" شاعر لرستانی، زاده‌ی یکم تیر ماه ۱۳۵۷ خورشیدی، در روستای درویش‌آباد الشتر است.

زانا کوردستانی
۱۸ خرداد ۰۲ ، ۱۲:۲۹

کافه مهرگان

زانا کوردستانی
۱۸ خرداد ۰۲ ، ۰۴:۱۴

هاشور لیلا طیبی

زانا کوردستانی
۱۶ خرداد ۰۲ ، ۱۱:۲۰

داستان کوتاه آلزایمر

داستان کوتاه آلزایمر


پرستار سر سوزن سرنگ را داخل کاور گذاشت و توی سطل جلوی تخت انداخت. هر روز برای تزریق سرم و آمپول‌های پیرزن به آنجا می‌آمد؛ یک ساعت می‌نشست و بعد می‌رفت.
امرور پیرزن احساس درد در قفسه‌ی سینه‌اش هم می‌کرد. فشارش را گرفت؛ طبیعی بود. نگاهی به مردمک چشم‌هایش کرد و گفت:
- هیچی نیست حاج خانم!
- هیچی نیست؟!
- نه! خیالتون راحت! احتمالا قولنج کردید.
- قولنج؟!
- به خانم نظافت چی میگم که دیگه در و پنجره‌ها رو باز نگذاره! چند روز دیگه پاییزه و هوا سرد میشه.
پیرزن چشمش به در بود. حیاط شادابی و سرسبزی سابق را نداشت. از وقتی خودش توی جا افتاد بود دیگر کسی نبود به حیاط و باغچه برسد. گلدان‌های شمعدانی لب حوض همه خشک شده بودند. خرمالوهای درخت داخل حیاط آبدار و رسیده بودند. چند تایی از آنها داخل حیاط افتاده و له شده بودند.
- به مریم گفتم بیاد بچینشون!
- چی رو حاج خانم؟!
- خرمالو‌ها رو!
- آها! 
پرستار نگاهی به ساعت کرد و نگاهی هم به سرم انداخت. قطرات آخرش بود. گیره‌ی غلطکی را چرخاند و مایع سرم متوقف شد. با احتیاط سوزن سرم را از آنژیوکت بیرون کشید و در آن را بست.
پیرزن، تک و تنها داخل خانه‌ای ویلایی زندگی می‌کرد. پنجاه سال داشت. موهایش حنایی شده بود. دندان‌های جلویی‌اش مانده بود؛ ولی عقبی‌ها کلا ریخته بودند. به زور می‌توانست جابجا بشود. واکر سبکی داشت با کمک آن چند قدمی اگر لازم بود بر می‌داشت. یک روز در میان، خانمی برای نظافت و پخت و پز به خانه‌اش می‌آمد.
- حاج خانم شنبه باز بهم زنگ بزن برای آمپولت!
- شنبه!
- آره شنبه. امروز سه‌شنبه است!... چهار روز دیگه!
- شنبه!
یادش اومد که آلزایمر دارد. 
- حاج خانم امروز سه‌شنبه است فردا چند شنبه میشه؟!
- شنبه....
- نه حاج خانم امروز سه‌شنبه، فردا چهارشنبه است؟!
- شنبه!
- نه چهار شنبه! بعد چی؟!
- شنبه!
- اوووف! حاج خانم، بعد پنجشنبه، بعد جمعه! بعد از جمعه میشه شنبه...
- شنبه؟!
- آفرین!
- شنبه!!
- حالا چرا اینقد شنبه شنبه می‌کنید؟!
- تا پسرم نیاد همه روزها برام شنبه‌ است!
پرستار یادش افتاد، دو سال پیش پسرش که تازه سربازی‌اش تمام شده بود، اتوبوس‌اش در راه برگشت به شهرشان، چپ می‌کند و او و چند نفر دیگر کشته می‌شوند.
- یاسر قرار بود شنبه بیاد... خودش از پادگان زنگ زد گفت شنبه میام!
یاسر داخل قاب عکس روی طاقچه اشک‌های مادرش را با غصه نگاه می‌کرد.


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی

"وریا امین" با نام کامل "وریا امین اسماعیل" شاعر کُرد، زادەی سال ۱۹۷۲ میلادی در سلیمانیه مرکز اقلیم کُردستان و از سال ۲۰۰۱ تاکنون، ساکن شهر واستاراس سوئد است.

زانا کوردستانی
۱۴ خرداد ۰۲ ، ۲۱:۰۵

داستان کوتاه اعلان

داستان کوتاه اعلان

 

 

- ندارم بخدا! نیست! والله ندارم! بلله ندارم!

- ندارم و نیست که نشد جواب! باید یه کاریش بکنی؛ گفته باشم!

- وقتی پول نباشه خوب نیست دیگه! نمیشه، چه گلی به سرم بگیرم تو میگی؟! برم دزدی!؟ برم راهزنی؟!

- آره! برو! هر کاری که می‌تونی بکن، اصلن برو آدم بکش ولی باید هر طور شده جور کنی!

مرد سر جایش میخکوب شد. انگار که یرک پارچ آب یخ بر رویش ریخته باشند. ساکت و سردرگم مانده بود. مات و مبهوت به زنش و در‌ بسته‌ی اتاق دخترش نگاهی انداخت. لحظاتی بعد، کت رنگ و رو رفته‌اش را از روی رخت‌آویز، به چنگ کشید و بیرون زد. 

دخترک از پشت پنجره، رفتن پدرش را تماشا می‌کرد. دستی به روی سینه‌اش گذاشت و محکم فشار داد. انگار که چیزی راه گلویش را گرفته باشد، برای نفس کشیدنی به تقلا افتاد. قلبش به کندی می‌زد و هر آن امکان ایست داشت. پرده را انداخت و گوشه‌ای کز کرد. موهای شلخته و خرمایی‌اش، تمام صورتش را پنهان کرده بود. در اتاق دیگر، مادرش، سیگاری روشن کرد و تف به بخت و اقبال نحس‌اش انداخت.

***

میانه‌ی راه، مرد چشمش، به اعلانی چسبیده به دیوار، افتاد. این پا و آن پایی کرد و اطرافش را نگاهی انداخت. کسی نبود. کاغذ را از دیوار کند و داخل جیب کت‌اش چپاند.

***

چند روز بعد مرد برگشت. در را باز کرد و وارد حیاط شد. در حالی که یک دستش را به دیوار گرفته بود تا تعادل‌اش را از دست ندهد؛ با خوشحالی فریاد زد: رویا! پول آوردم! پول! دیگه می‌تونیم قلب سحر رو عمل کنیم.

زن و دخترش با خوشحالی به استقبالش رفتند. سحر دست دور کمر پدر انداخت. جای بخیه‌های مرد به درد آمد.

 

#زانا_کوردستانی

 

زانا کوردستانی
۱۳ خرداد ۰۲ ، ۱۹:۱۷

امین شیرزادی شاعر کرمانشاهی

استاد "امین شیرزادی"، شاعر و ترانه‌سرای کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۴۷ خورشیدی، در روستای قباد‌شیان از توابع اسلام‌آباد غرب است.

 

زانا کوردستانی
۱۰ خرداد ۰۲ ، ۰۵:۳۵

فرزاد سیاهپوش شاعر سلسله‌ای

استاد "فرزاد سیاهپوش" متخلص به "فردا" شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۰ خورشیدی، در روستای سیاهپوش از توابع شهرستان سلسله است.

زانا کوردستانی
۰۷ خرداد ۰۲ ، ۲۲:۵۳

محمد علی (سایروس) داوودی

آقای "محمدعلی داوودی" متخلص به "سایروس" شاعر سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی ۱۵ بهمن ۱۳۶۴ خورشیدی، در زاهدان است.

زانا کوردستانی

استاد "سراج‌الدین بناگر" فرزند "اسماعیل"، زاده‌ی ۲۲ تیر ۱۳۳۶ خورشیدی، در سنندج، از نویسندگان و شاعران معاصر ایرانی است؛ که سال‌ها در زمینه‌ی تدریس داستان‌نویسی نیز فعالیت دارد.

زانا کوردستانی
۰۱ خرداد ۰۲ ، ۰۵:۲۴

فرزاد آبادی شاعر ماهشهری

آقای "فرزاد آبادی" شاعر، نویسنده، منتقد، فیلمساز و فعال سینما و روزنامه‌نگار‌‌ خوزستانی، زاده‌ی ۲۳ آذر ماه ۱۳۵۵ خورشیدی، در بندر ماهشهر است.

زانا کوردستانی