انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
۱۳ آبان ۰۴ ، ۰۲:۵۰

علی اکبر کسائیان

زنده‌یاد "علی‌اکبر کسائیان"، شاعر و معلم و پیشکسوت مطبوعاتی، زاده‌ی روستای کلاتخان دامغان بود.

 

علی‌اکبر کسائیان

زنده‌یاد "علی‌اکبر کسائیان"، شاعر و معلم و پیشکسوت مطبوعاتی، زاده‌ی روستای کلاتخان دامغان بود.
وی در ایام سوگواری ایام محرم، در روز ۱۳ تیر ماه ۱۴۰۴ خورشیدی، درگذشت.
وی بیش از نیم قرن در مقام معلم فعالیت کرد، همچنین به‌‌ عنوان روزنامه‌نگار پیشکسوت روزنامه‌ی کیهان و دبیر در هیأت منصفه‌ی مطبوعات شناخته می‌شد.
او در سال ۱۳۹۷ خورشیدی، کتابخانه شخصی‌اش شامل ۱۴۲۶ جلد کتاب و مجله را به کتابخانه عمومی دامغان اهدا کرد، تا «زکات علم را ادا کند» و تجربه‌هایش را در اختیار نسل‌های بعد قرار دهد.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ برشی از زندگی‌نامه‌ی خودنوشت ایشان:
در کودکی، صبح‌ها با صوت گوش‌ نواز قرآن پدر بیدار‌ می‌شدم‌. قبل از مدرسه، چند سوره قرآن و برخی اشعار را به مدد بابا حفظ کردم که همان برکتی شد، تا در دبستان؛ مبصر و دستیار معلمان باشم و دبیرستان؛ در زمره‌ی شاگردان ممتاز. 

◇ روستای زادگاهم:
«کلاتخان» مدرسه نداشت، تا کلاس چهارم در دبستان دقیقی (علیان) و پنجم و ششم در دبستان خیام (فرات) درس خواندم. اغلب نامه‌های اهالی را من می‌نوشتم و بیشتر آن‌ها را از‌ حفظ‌ شدم. در یک کلام: در آن ایام میرزا بنویس رایگان روستا و پاکنویس کننده مدایح و مراثی و نوحه‌های قدیمی بابا بودم که مایه‌ای شد بر گنجینه لغات و آشنایی‌ام با دنیای شعر‌ و ادبیات. به نحوی که انشای امتحان نهایی ششم دبستان را با دو بیت شعری که فی‌البداهه و با تخلص «کسائی» سرودم، در «انشاء» نمره‌ی بیست گرفتم. پدر با آنکه‌ کارمند بود و نسبت به بقیه اهالی از رفاه متوسطی برخوردار بود، عقیده داشت که پسر باید از خردسالی، سرد و گرم چشیده شود – مشق «مردی» کند و گلخانه‌ای نشود. از‌ این‌ رو‌ به اقتضای پویایی نوجوانی، علاقه‌‌مند‌ شدم‌ مزه اکثر فعالیت‌های رایج روستا را (در حد توانم) بچشم و تابستان‌ها و تعطیلات مدرسه، کارهایی مثل خوشه‌چینی- خرمن کوبی- خارکنی- خشت‌ مالی- پسته چینی- گوسفند چرانی (پرواری برای مصرف‌ سالیانه‌ خانواده) – دشتبانی (۲ ماه) و حتی ساربانی؛ (۱۴ روز) – قاصدی خانه، سحرخوانی، اذان‌گویی و تعزیه‌خوانی در دهه‌ی محرم را تجربه‌ کنم‌.

◇ تحصیل‌ و تدریس:
در نوجوانی برای ادامه تحصیل به شهر دامغان کوچیدیم. چون‌ در دامغان فقط رشته طبیعی (تجربی) دایر بود و من با آن که سخت مشتاق تحصیل در شاخه‌ی ادبی‌ بودم‌، ناچار‌ از دبیرستان فردوسی دیپلم طبیعی گرفتم (خرداد ۱۳۴۲). در زمستان همان‌ سال‌ به سربازی رفتم و با عنوان سپاهی دانش (روستا معلم) در یکی از دهات «نور» ۱۴ ماه‌ معلمی کردم‌. دهکده‌ای که تا آن زمان مدرسه و معلم به خود ندیده بود‌. ابتدا‌ تدریس‌ را در یک اتاق معمولی نیمه تاریک و قدیمی آغاز کردم و بعد به مدد مردم‌، مدرسه‌‌ای سه اتاقه با حیاط و باغچه نمونه سبزی کاری ساختم و بنای مسجد را بنیان نهادم‌. در‌ کنار آموزش اکابر (بزرگسالان) و تعلیم و تربیت بچه‌ها (اول تا چهارم) به ترویج‌ کشاورزی و اقدامات‌ محدود عمرانی پرداختم تا خدمتم سپری شد و به استخدام آموزش و پرورش در آمدم و در‌ روستای کوهستانی یوش (زادگاه نیما یوشیج) یک ماه معلمی کردم که به خاطر خدمات‌ آموزشی و عمرانی برجسته دوران سپاهی‌گری، معلم سپاهی ممتاز شده و به شرکت در کنکور دعوت شدم. پس‌ از‌ قبولی، دوره یک ساله مدیریت آموزش و پرورش را در کرج و دانشسرای عالی تهران‌، توأمان‌ طی کردم. سپس در کنکور لیسانس تعلیم و تربیت قبول و در دانشسرای عالی که شد دانشگاه‌ ابوریحان‌ به‌ تحصیل پرداختم و از محضر اساتیدی چون دکتر محمد جواد باهنر، سید رضا‌ برقعی، دکتر محمد اسماعیل رضوانی، دکتر غلامحسین شکوهی، دکتر فخری امینی، دکتر امیر حسین آریان پور، دکتر‌ محمد‌ جعفر محجوب، دکتر غلام عباس توسلی، دکتر باقر ساروخانی و مرحوم استاد جلال آل‌ احمد‌ و… بهره‌مند شدم.
در دانشگاه، عضو تحریریه‌‌ی مجله‌‌ی «دفتر‌ روستا» و نویسنده‌ی داسـتان بـودم.
سـال ۱۳۴۸ در‌ رشته‌‌ی جامعه‌شناسی فارغ‌‌التحصیل و شدم مدرّس مراکز تربیت معلم، دانشسراها، دبیر هنرستان و دبیرستان‌‌ها‌ و مدرّس آموزش ضمن خدمت معلمان‌.
ادبیات‌ کودکان و نوجوانان‌ -روش‌ تدریس‌ فارسی- روش تدریس قرآن و تعلیمات دینی -انشاء‌- جامعه‌شناسی و مدیریت آموزشی دبستان‌ها از جمله مواد درسی بود که‌ تدریس‌ می‌کردم.
در همان ایام از سوی همکاران و دبیران و مدرسان رشته‌‌های علوم تربیتی مثل روان شناسی، مشاوره‌ و راهنمایی و آموزش و پرورش ابتدائی به عنوان رئیس انجمن راهنمایان آموزش و پرورش شهرستان انتخاب‌ شدم‌. گاهی نیز برای جراید (کیهان‌ و اطلاعات‌) و مجلات‌ پیک معلم و پیوند‌ مقالات‌ تربیتی می‌فرستادم. چند طنز‌ «علی پنبه زن» و نقد نمایشنامه «شب» در روزنامه کیهان (۵۲/۱۲/۷) از آن جمله‌اند‌.

◇ بازداشت‌ و ممنوع‌التدرس:
در زمان تدریس روش‌ تدریس‌ قرآن برای سرباز‌ معلمان‌ – موقع امتحان پایان دوره‌، این اشعار معروف را به عنوان سؤال مطرح و خواستم همچون «قرآن» آن را اعراب گذاری کنند‌. این چه شوری‌ست که بر گرد قمر‌ می‌بینم‌، علت‌ آن‌ است‌ که هر روزه‌ بتر‌ می‌بینم ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند استقوت دانا همه از خون جگر می‌بینم اسب‌ تازی شده‌  مجروح به زیر پالان طوق زرین همه‌ بر‌ گردن‌ خر‌ می‌بینم‌ و روزی حین تدریس در کلاس گفته بودم: «علیا مخدره عزیز دردانه کشورمان از اروپا دو قلاده سگ خریده و با هواپیمایی اختصاصی وارد کرده و فلان مبلغ از بیت‌المال‌ برایشان خرج کرده است در حالی که در روستاهای بلوچستان، عده‌ای از مردم به جای آرد گندم، هسته خرما را آرد می‌کنند و می‌خورند!!!»
پس از چند روز از‌ سوی رکن ۲ احضار و پی در پی مورد بازجویی قرار گرفتم و گفتند منظور شما والا حضرت شاهدخت شهناز پهلوی بوده است! هدفت از طرح طوق زرین در گردن خر‌ چه‌ کسی است؟ و… که مدت سه هفته از کلاس رفتن منع شدم و ۲۴ ساعت بازداشت بودم و در مرحله‌ای دیگر از سوی ساواک نیز‌ مورد‌ بازجویی و تحقیر و شکنجه روحی قرار‌ گرفتم‌ و گفتند حق نداری در کلاس، به غیر از مطالب کتاب درسی، مثال‌های دیگر بزنی…

◇ فعالیت‌های فرهنگی و رسانه‌ای بعد از انقلاب اسلامی:
در‌ طلوع انقلاب اسلامی، با‌ موافقت‌ شهید دکتر محمدجواد باهنر (سرپرست موقت وزارت آموزش و پرورش) مأمور راه‌اندازی و اداره‌ی «رادیو دریا» شدم و با عنوان سرپرست این رسانه و همراهی چند تن از طلاب فاضل و جوان که دستی بر‌ قلم داشتند، چون حجج اسلام: جواد محدثی، مرحوم آقا سید محسن ترابی و آقای سید رضا تقـوی بـه تولید و پخش زنده برنامه های انقلابی رادیویی پرداختیم.
در تابستان ۵۸ با کارکنان‌ رادیو‌ دریا، در‌ قم به دست بوسی امام خمینی(ره) مشرف شدیم. گزارش کار دادیم و رهنمود گرفتیم. چند ماه بعد‌ به سمت مدیر کل صدا و سیمای مرکز مازندران منصوب شدم و بعد‌ از‌ پایان‌ دوره مأموریتم در صدا و سیما، به آموزش و پرورش بازگشتم.

◇ مروری بر سایر فعالیت‌ها و مسئولیت‌های اداری، ‌‌فـرهنگی، مطبوعاتی و رسانه‌ای:
- رئیس اداره بهزیستی دامغان در زمان وزارت شهید فیاض بخش‌ (۶۰-۵۹)
- مسئول حزب جمهوری اسلامی – شاخه دامغان و شرکت در کلاس آموزش مواضع در تهران، مدرسه رفاه‌ و سرچشمه به استادی شهید مظلوم آیت‌الله دکتر بهشتی (به مدت ۱۳ هفته‌ – پنجشنبه‌ها) و ۳ جلسه‌ ادامه‌ آن توسط شهید دکتر محمدجواد باهنر
- مؤسس و رئیس انجمن سینمای جوان شهرستان دامغان
- دریافت لوح تقدیر از استاندار وقت
- دریافت لوح تقدیر با دستخط و امضای نخست‌وزیر شهید محمد علی رجائی
- دریافت لوح‌ تقدیر از جشنواره خاطره‌نویسی استان
- همکاری با روزنامه جمهوری اسلامی و تحریر سلسله گزارش‌های مستند (دستان مهربان – چشمان آشنا)
- نویسنده مطالب طنز رادیوئی با عنوان کاریکلماتورهای انقلاب
- انتشار نشریه سـقا‌
- همکاری افتخاری با روزنامه کیهان با درج مقالات طنز «پنبه زن»
- عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان و راه‌اندازی کارگاه حلاجی با نگارش صدها مقاله
- اعزام به کشور آلمان با هیئت مطبوعاتی و رسانه‌‌ای جمهوری اسلامی ایران به دعوت رسمی آن کشور و نگارش سفرنامه «چند صباحی در سرزمین ژرمن‌ها»، ۲۰ قسمت در روزنامه کیهان
- نگارش سفرنامه «با نگین بر آب‌های نیلگون‌» سفر دریایی به کویت (درج در کیهان)
- سفرنگاری «سه روز در خطه خوزستان» (همراه با هیئت نویسندگان ادبیات دفاع مقدس)
- سفرنگاری «چهل و هشت ساعت در جزیره خارک» (زمان جنگ‌) – (رشد‌ جغرافیا‌)
- سفرنامه «یزد؛ شهر مناره‌ها‌ و بادگیرها‌» (در‌ هفته نامه صبح)
- سفرنامه «در کرانه رود ارس » (۱۲ قسمت در روزنامه قدس)
- سفرنامه حج با عنوان «فرازهایی از فریضه حج‌» (نگارش‌ در‌ هفته نامه ری)
- دریافت لوح تقدیر و جایزه سفر‌ سوریه‌ در دومین جشنواره سراسری مطبوعات در بخش گزارش (۱۳۷۴)
- دریافت لوح افتخار و جایزه سفر حج در سومین جشنواره مطبوعات‌ در‌ بخش‌ مقالات فرهنگی (۱۳۷۵ نیستان)
- مشاور خانه‌ی روزنامه‌نگاران جوان و عضو‌ شورای برنامه‌ریزی و آموزش
- عضو تحریریه نشریه «زائر» در مکه مکرمه و مدینه منوره در سفر حج سال ۱۳۷۴ و انشای روزانه‌ حلاجی در حج
- عضو تحریریه هفته‌نامه «صبح» و نگارش صفحه‌ی «نکته‌ به‌ نکته – مو به مو»
عضو تحریریه هفته‌نامه «کویر» و نگارش سـتون «کاریز» و صفحه طنز در رواق‌ رسانه‌‌ها‌ (چندین سال)
- عضو تحریریه هفته‌نامه «ری» و نویسنده ستون «قندیل قلم» (۷۲‌ تا‌ ۸۲‌)
- عضو تحریریه روزنامه «قدس» و ادامه کارگاه «حلاجی» (روزنوشت مقالات به مدت ۸ سال) با حاصل‌ چند‌ هزار‌ مقاله در زمینه‌های اجتماعی، فرهنگی، تربیتی، هنری و…
- عضو تحریریه روزنامه «جام جم» و نگارش‌ ستون‌ «شمیم شرقی»
- همکاری با نشریات امکان، پیوند، کیهان فرهنگی، نیستان و… با نگارش یادداشت‌ و سرمقاله‌ و…
- همکاری با روزنامه اطلاعات با نگارش ستون «سخن سلامتی»
- دریافت تندیس افتخار در مراسم تجلیل‌ از‌ نخبگان اهل قلم به عنوان چهره ماندگار فرهنگی استان سمنان
- عضو شـورای سردبیری روزنامه‌ جوان‌ و ادامه کارگاه «حلاجی» و نگارش صدها مقاله
- دبیر هیئت منصفه مطبوعات استان تهران
- مدیر مسئول و سردبیر‌ نشریه‌ «اقامه»
- مشاور مطبوعاتی شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه سراسر کشور
- مدرس آئین نگارش‌ و بررسی کتاب و مطبوعات در همایش‌های ائمه جمعه اهل قلم
- عضو هیئت داوران و سرداور چندین دوره‌ جشنواره‌ سراسری و استانی مطبوعات و خبرگزاری‌ها
- نویسنده و کارشناس حضوری برنامه تلویزیونی چکاوک (نقد و بررسی ادبیات‌ کودکان و نوجوانان)
- ادبیات کودکان و نوجوانان، کتاب‌خوانی در مدارس روسـتایی، مدیریت دبستان‌ها، جامعه‌شناسی روستایی، خنجر‌ خورشید، زی مسـئولان و کاریکلماتورهای انقلاب (طنز)، آثار دیگری است که قبلا به‌ رشته‌ تحریر در آمده‌اند.

و عرض آخر:
حاصل‌ نیم‌ قرن‌ قلم‌زنی و فعالیت در عرصه‌ی رسانه‌ها‌ (اعم‌ از مطبوعات و صدا و سیما) بیش از پنج هزار مقاله و یادداشت و نقد و نظر در‌ زمینه‌‌های مختلف است که در‌ سـینه‌ نشریات مختلف‌ ثبت‌ شده‌ است. مقالاتی که انشای شادی و سرور‌ مردمان‌ مهربان، یا دل‌نگاری و پژواک مشکلات جاری جامعه‌مان بوده است. استقبال‌ مخاطبان‌ «حلاجی» به حدی بود که به‌ قول برادر اندیشمند و بزرگوارم‌ دکتر‌ شکرخواه؛ «هفته‌ای حدود یک‌ گونی نامه به روزنامه می‌آمد!!»

برخی خاطرات آن ایام را با عنوان «روزهای روزنامه‌‌نگاری» نگاشته‌ام. بر آنم که‌ تمامی خاطرات‌ رسانه‌ای را‌ در‌ کتابی مستقل منتشر نمایم‌.
در آستانه‌ی ۸۰ سالگی هنوز‌ خلق و خوی پر برکت معلمی را از کف نداده‌ام و در هر محفلی که وارد می‌شوم، قبل از بزرگسالان‌ با کودکان و نوجوانان نرد دوستی می‌بازم و از حال و بازی و درسشان می‌پرسم‌ و به‌ اقتضای سن و سواد آن‌ها، کتابکی هدیه می‌دهم و آنان را به نوشتن خاطرات روزانه و داشتن دفتر یادداشت ترغیب ‌‌می‌کنم‌. اهدای کتاب به کودکان عادت دیرین من است. گاهی که به فرزندان آشنایانم‌ (که‌ حالا‌ به زنی زبردست و هوشمند و دانشی مردی بالنده بدل شده‌اند) می‌رسم با شور و شعف یادآور‌ می‌شوند که هنوز کتاب داستانی که در کودکی به من داده بودی نگه‌ داشته‌ام… یا گاهی در‌ جایی دیگر به یکی از شاگردان قدیمم که می‌رسم، اظهار لطف می‌کند و با خرسندی از کلاس انشاء و آئین نگارش می‌گوید… در این زمینه داستان مواجهه و دیدار با یکی از رشیدترین شاگردانم‌ در کلاس ادبیات کودکان یعنی استاد «محمدرضا سرشار» نویسنده‌ی نامدار و گوینده‌ی خوش صدای قصه‌های ظهر جمعه رادیو بعد از ۳۰ سال نمونه‌ی نابی از شاگردان قدیم و عتیق‌ام است که‌ با‌ کشف استعداد نویسندگی وی و هدایتش به این سو، امروزه مشهورترین نویسنده‌ی بزرگ ایران است که آثارش به چند زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شده است…
الغرض؛ این روزها مشغول تدوین و تنظیم‌ موضوعی آثار مطبوعاتی‌ام هستم تا به امید خدا آن‌ها را به این شرح به چاپ برسانم:
تنظیم و تدوین:
- مصاحبه‌ها، سفرنامه‌ها
- حلاجی‌ها (در روزنامه‌های کیهان، قدس و جوان‌)
ستون‌‌های ویژه‌ی هفتگی:
- (شمیم شرقی، کاریز، سخن سلامتی، قندیل قلم، نکته به نکته مو به مو)
- سرمقاله‌ها (پیوند…)
- روزهای روزنامه‌نگاری – خاطرات برجسته و جریان‌ساز در جامعه مثل‌:
- از‌ ولنجک‌ تا برنجک (افشاگری نیرنگ شیادانی‌ که‌ با‌ عنوان انرژی درمانی طبابت می‌کردند و مردم را فریب می‌دادند)
- اقتصاد بجستان خوابید و…
- کسائیان از منظر دیگران
- رونق بانک اهدای چشم و سایر‌ اعضا‌
- گروه ۵۲ (دفاع از آبروی بازنشستگانی که به ناحق پاکسازی شده بودند)
- دیدار با سه سرو روان در زیر باران
- نقد کتاب های درسی (مستند)
- مرحبا ملاحیدر (مناظره مطبوعاتی‌ با‌ استاد‌ حاج حیدر رحیم پور ازغدی پدر استاد حسن ازغدی)
- دستان‌ مهربان – چشمان آشنا
- نقد فیلم (شب‌های زاینده رود و…)
- امام المـنصفین (مستند)
- معرفی و شرح حال پروفسور حسابی دانشمند‌ جهانی به‌ جامعه ایرانی (چند مقاله)
- از فرات تا فرات (در رثای شهیدان‌)
- تحکیم‌ خانواده (مجله‌ی مهرانه)
- در تجلیل بزرگان علم و ادب (مجموعه مقالات)
- نام‌ها و نامه‌ها
- نی‌نواز‌ دل‌‌ها‌
- مجموعه اشعار
- دامغانیات

◇ لالائی‌های مراسم گل غلتان:
خداوند رحمان گواه است که‌ این‌ حقیر‌، به خردی عـظیم خویش به خوبی واقفم و اعتراف می‌کنم که در برابر یلان بالابلند‌ قومس‌ تباران‌ این خطه و مردمان مهربان و نیکونهاد وطنم، ذره‌ی ناچیزی بیش نیستم.
کمتر ز ذره هستم، این‌ ذره‌‌بینی از توست در پیش پا نظر کن، این مور بینوا را تابستان‌ ‌۱۳۹۷ بود‌ که به اتفاق سه تن از یاران یکدله رفته بودیم عیادت عالم عامل و شهیر‌ دامغان؛ «حضرت آیت‌الله آقا سید محمود ترابی ره». در پایان از ایشان پند‌ و اندرزی تمنا‌ کردیم که با استناد به سخنان «ابوریحان بیرونی» گفتا: «هر آدمی تا پایان عمر حتی در‌ بستر بیماری، بایستی در پی علم آموزی باشد». ابوریحان گفته است: «بدانم‌ و بمیرم‌، بهتر‌ است از ندانم و بمیرم.»
اندرز دیگرم این که خداوند رحمان، توفیق کسب ثواب را با‌ بهانه‌‌های مختلف به بندگانش عنایت می‌کند. مثلا وقتی یک نفر بیمار می‌شود، معمولا‌ ده‌‌ها و صدها نفر به عیادتش می‌روند که همه‌ی آن‌ها به ثواب می‌رسند و یا یک نفر‌ که‌ از سفر حج می‌آید، عده‌ی زیادی به دیدارش می‌روند که به هر کدام‌ از‌ آن ها ثوابی نصیب می‌شود…
باید دانست‌ که‌ حرفه‌‌ی معلمی را بازنشستگی و پایانی نیست، لذت تـعلیم‌ و تربیت‌ تا پایان پیمانه‌ی عمر، در جسم و جان مربی، نور افشانی می‌کند و همراه و همدم‌ اوست‌.
حتی اگر به قول ابوریحان‌ در‌ بستر بیماری‌ باشد‌.

معلم‌، مربی دلسوز و دایه‌ی مهربان‌تر از‌ مادر‌ برای همه‌ی شاگردان است.
معلمان و روزنامه‌نگاران، همیشه و در همـه جا در‌ سفر‌ و حضر در صدد کشف استعدادها و استخراج‌ معادن فطری و خدادادی انسان‌‌ها‌ هستند. فن و هنر کاشفی را‌ معلمان‌ و نویسندگانی می‌دانند که مسئولانه در مزرعه‌ی بکر و مستعد آدمیزاد، به فلاحت و زراعت اشتغال‌ می‌ورزند‌ و در فلاح و بالیدن اعلای شاگردان‌ سر‌ از‌ پا نمی‌شناسند. معلم‌ فلاح‌ است و مربی، قوام دهنده‌ و پرورنده‌‌ی مرباست.
خوشا به حال کسی که از معادن زرخیز سرشت خود باخبر شود و گوهر‌ گران‌ بهای خویش را از اقیانوس عظیم‌ خدادادی به دست‌ آورد‌. معلم‌ بایستی ابتدا قابلیت‌های ذاتی شاگردان را بشناسد و سپس هدایتگر آن استعدادها، به سمت و سوی همگامی با کل نظام‌ هستی گردد تا در مسیر تقرب به‌ پروردگار‌ عالمیان‌، به‌ فلاح‌ و رستگاری برسند.
در‌ سرشتت‌ چه‌ها که همراه است
خنک آن کس که از خود آگاه است
گوهری در درون‌ این‌ بحر‌ است یوسفی در درون این چاه است‌
پسِ این کوه‌، قرص‌ خورشید‌ است زیر این ابر، زهره و ماه است
«علامه حسن‌زاده آملی»

در‌ پایان شرح احوال، با این سخن استادم «جلال آل احمد» هم کلام می‌شوم که‌ گفتا‌: «قلم، این روزها برای ما شده‌ یک سلاح و با‌ تفنگ‌ اگر‌ بازی کنی، بچه همسایه‌ هم که به تیر اتفاقی‌اش مجروح نشود – کفترهای همسایه که پر خواهند کشید… و بریده‌ باد‌ این دست اگر نداند که این‌ سلاح‌ را‌ کجا‌ به‌ کار باید برد‌». تا‌ باد چنین بادا.

والسلام / ۱۵ خرداد ۱۴۰۱
علی‌ اکبر کسائیان
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.asianewsiran.com
www.simayezagros.ir
@MyAsriran
و...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۸/۱۳
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی