انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
نویسندگان

۲۳ مطلب در تیر ۱۴۰۰ ثبت شده است

۳۱ تیر ۰۰ ، ۰۰:۵۵

جهانگیر غفاری

جهانگیر غفاری


جهانگیر غفاری با تخلص ئاگرین، شاعر، مترجم و نویسندە‌ی توانای کردستانی کە خیلی زود و نا به هنگام در ۲۴ خرداد ۱۳۷۸ در منزل پدری‌اش در سنندج جاودانه شد. فشار زندگی، گرفتاری‌های روزمره ناشی از بیکاری و مشکلات اقتصادی، استرس‌های اجتماعی و سیاسی که تحمل آن را برای هنرمندی حساس و جوان چون جهانگیر دشوار می‌نمود؛ و ناچار او را شتابزده بسوی خودکشی کشانید.

او در شبی زمستانی سال ۱۳۵۳ خورشیدی به دنیا آمد. از فعالان انجمن های ادبی و فرهنگی کردستان بود، در شب شعرها و برنامه‌های ادبی حضوری پر ثمر و ارزنده داشت.

مجموعە اشعارش بە نام "بەرەو لوتکەی شیدایی" (بسوی قله‌ی شیدایی) چاپ و منتشر شده است. همچنین او، اقدام به ترجمه آثار فروغ فرخزاد و سهراب سپهری از فارسی به کردی در ۴ جلد کرد که از آثار ماندگار اوست.
جهانگیر با مطبوعات داخل کشور مانند آبیدر، ئاسو، کرفتو و سیروان همکاری داشت و مقالاتش چاپ می‌شد و برای مدتی نیز در آن‌سوی مرزها زندگی کرد و با نشریات اقلیم کردستان همکاری قلمی خود را ادامه می‌داد.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
هۆ دایەگیان!
پەیمان ئەدەم
چی خەنجەروگولەوگڕە
لەئەندێشەم بشۆمەوە
چی گوڵەهێرۆ وتابلۆی جوانه
بۆشاری نویێ تێکۆشانم 
بانگ بکەمەوە
"ئەگەر ئەمجارە بێمەوە"


(۲)
کاتێ سه‌ر بازی ون ده خوێنمه‌وه
نم........نم
له باره‌گای ئه‌م شه‌هیدستانه
ده توێمه وه!


(۳)
ئارزوومه هه‌رچی ئینسانه به ئازادی بژێ 
چون گه‌لێ داماو و دیل و مات و خه‌مگه‌ینم ده‌وێ؟ 
نامه وێ خوێن برژێ یا بۆنی که لاکی کۆن به‌که‌م 
ره‌نگی مێلا قه‌و گوڵاڵه وبۆنی ئه‌سرینم ده‌وێ.


(۴) 
ئه‌ی وه‌ته‌ن! من ئیسته که‌ش سه‌ربازی توم
ئه‌ی وه‌ته‌ن! من ئیسته که‌ش قوربانی توم
خاکی به‌ر پی و توزی که‌وشی  ون بوکه‌ی  شاخانی توم
ئه‌ی وه‌ته‌ن! ده‌وره گه‌رد و شاعیری شارانی توم
گه‌ر چی پیلاوم دراوه و جل شرم
خوینی مه‌یوی سه‌ر زه‌وی رولانی توم
توره‌یی و ده‌نگی بلیندم
گه‌رچی ده‌یشینی سه‌رت
لیم ببوره! لیم ببوره!
تو ده‌زانی داخ و ده‌ردی گیانی من
خاکی من تینویی ئاوه
کانیاوی خوینی من ویشکی ده‌کا
ماسی ئازادیم له کوی
کوا مه‌له‌ی شادی ده‌کا
تا به‌که‌ی لانکه‌ی خه‌یالم  وا به تالی رابژی
تا به‌که‌ی به‌سته و خه‌یالم وا به یادی ئه‌و بژی
داده داده داده له بزی هه‌ر قسه‌م
ئیشی تویه واله گیانی من  قه‌سه‌م
ئه‌و که‌سه‌ی وا بی خه‌مه
خوی له سوچی ژووره که‌ی
غه‌رقی خوشی خویه‌تی
خوزگه جاریک روله‌که‌ی لی ون ببا
تا بزانی ئیشی من له کویه‌تی.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

منابع
@tajlilkurdistan
http://aweneeme.blogfa.com/post/138
http://diwansara.loxblog.com/posts/archive.php?pmonth=10&pyear=1390

زانا کوردستانی

گۆڤاری ژمارە ۱٤ی ئێلێکتڕۆنی:
#لە_داوێنی_ئاربەباوە 
"ئەنجومەنی ئەدەبیی بانە"
 گەلاوێژی ۱٤۰۰ی هەتاوی
@Le_daweni_Arbebawe
سەرنووسەر: #ک_د_ئازاد

زانا کوردستانی
۳۰ تیر ۰۰ ، ۰۱:۴۴

شعر کوتاهی از لیلا طیبی

زانا کوردستانی
۲۸ تیر ۰۰ ، ۰۵:۲۴

کیامرث باغبانی

کیامرث باغبانی

کیامرث باغبانی متولد سال ۱۳۳۴ شهر فسا در استان فارس، شاعر و هنرمند و سیاستمدار ایرانی‌الاصل ساکن فنلاند متخلص به "کیا" است.

▪︎سوابق تحصیلی:
- دیپلم علوم طبیعی از دبیرستان ذوالقدر فسا ۱۳۵۳.
- فوق دیپلم از دانشسرای راهنمایی شیراز ۱۳۵۶.
- دو سال تحصیل رشته تاریخ هنر در دانشگاه یووسکوله فنلاند ۱۹۹۴)نیمه تمام(
- مدرک کار با کامپیوترهای اداری ۱۹۹۶.
- مدرک (معادل فوق دیپلم) به عنوان معلم و راهنمای خارجیان در فنلاند از دانشگاه یووسکوله ۱۹۹۸.
- لیسانس از مدرسه عالی علوم انسانی فنلاند در رشته مدیریت فرهنگی ۲۰۰۶.
- لیسانس کتابداری از بیزنس کالج هلسینکی ۲۰۱۰.

اواخر سال ۱۹۹۰ میلادی به فنلاند رفت. اوایل سال ۱۹۹۱ شعری از او در روزنامه‌ی محلی چاپ شد و نتیجه‌اش آشنایی و همکاری چند ساله با چپ‌های فنلاندی در زمینه مسائل اجتماعی و مهاجران شد.
مدتی در لیست حزب سوسیال دمکرات فنلاند کاندیدای نمایندگی شورای شهر یووسکوله شد و در نتیجه چهار سال عضو کمیته فرهنگی شورای شهر بود.

در سال ۲۰۰۰ با یک دانشجوی فنلاندی برای نوشتن تز دانشگاهی‌اش که درباره زنان پناهنده ایرانی بود، همکاری کرد. در نتیجه تز او به صورت کتابی به زبان فنلاندی به نام “از مبارزه‌ای به مبارزه‌ای دیگر” چاپ و منتشر شد که با استقبال خوبی روبرو گردید. از آن پس هر سال یک کار مستقل و یا کاری مشترک با فنلاندی‌ها چاپ کرد.
یک آنتولوژی از کارهای او و سی نفر دیگر که نیمی از آنها از اقلیت‌های قومی مهاجران هستند به نام “خیالات بی‌مرز” در ۲۵۳ صفحه توسط اداره فرهنگ شهر هلسینکی چاپ و منتشر شد.
همچنین یک نمایشنامه به نام سفر پرندگان هم نوشته است که در سال ۲۰۰۰ به صحنه رفت و مورد استقبال قرار گرفت.
او خود معتقد است که مهمترین کارش ترجمه رباعیات خیام به فنلاندی است.

▪︎سوابق ادبی:
- انعکاس، مجموعه شعر، ۱۹۹۵، دو زبانه (فارسی/فنلاندی(
- رد پایی بر برف، مجموعه شعر، ۲۰۰۰، دو زبانه (فارسی/فنلاندی(
- نمایشنامه سفر پرندگان (به زبان فنلاندی) بر اساس منطق الطیر (اجرای موفق در سال ۲۰۰۰)
- بفرینه، مجموعه داستانی از علی اشرف درویشیان، (ترجمه به فنلاندی(
- دیوان، مجموعه ای از اشعار مهاجران و فنلاندی‌هایی. 
- در ستایش خرد، مجموعه‌ی شعر  شامل ۴۸ شعر برگزیده‌ی ۴۱ شاعر فارسی‌زبان از رودکی تا معاصران به زبان فنلاندی.
- مجموعه فنلاندی‌ترین شعرهای فنلاندی در همکاری با سه شاعر فنلاندی.
- ترانه‌های خیام به فنلاندی در همکاری با شاعر فنلاندی لِوی لِهتو.
- خیالات بی‌مرز مجموعه‌ای از اشعار مهاجران و فنلاندی‌ها ۲۰۱۰. 
- ترجمه حماسه ملی فنلاند "کالوالا".
- ترجمه گزیده‌ای از اشعار عینو لینو.
- ترجمه مجموعه داستانی از ویکو هووینن.
- ترجمه مجموعه داستان‌های عامیانه فنلاند.

▪︎سوابق کاری:
دبیر راهنمایی تا سال ۱۳۶۲ در ایران
- معلم زبان مادری کودکان ایرانی در شهر یووسکوله فنلاند از سال ۱۹۹۱.
- کارمند پروژه در اداره خارجیان در شهر یووسکوله.
- کارمند کتابخانه شهر یووسکوله.
- کارمند مرکز بین‌المللی فرهنگی شهر هلسینکی.
- مدیریت پروژه در شهر وانتا.
- تدریس تاریخ اجتماعی ایران عصر هخامنشی در انیستیتوی کارگری.
- همکاری مستمر با اداره کل فرهنگ شهر هلسینکی در طرح و اجرای برنامه‌های محلی و  بین‌المللی فرهنگی.
کار در اداره سوسیال شهر هلسینکی به عنوان مربی فوق برنامه کودکان و نوجوانان.
- مشغول به کار در کتابخانه شهر هلسینکی.

▪︎دیگر فعالیت‌ها:
- عضو کمیته فرهنگی شورای شهر یووسکوله ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۱.
- عضو انجمن نویسندگان استان مرکزی فنلاند (عضو هیئت مدیره در سال ۲۰۰۱)
- عضو کانون نویسندگان فنلاند.
- عضو انجمن قلم فنلاند.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
دلتنگی گاهی چون مگسی است ستیزه‌گر
هرچه برانیش باز می‌گردد
گاهی گفتنی‌ست در گلو گیر کرده
که ره به گوشی نمی‌برد
دلتنگی گاهی چیزی نیست مگر
جای تهی کسی در کنارت
یا پروازِ یاد دوستی
در آسمان پندارت
دلتنگی خستگی روان است.

(۲)
رفته بودیم به راه باران
رفته بودیم به ابر و باران
رفته بودیم به حجم یک روز
رفته بودیم به عمر گذران
رفته بودیم به ساحل تا موج
رفته پنهان ز همه بی‌خبران
رفته بودیم به پیمانه می
رفته بودیم ره دل داران
رفته تا لذت هر لحظه ز عمر
رفته بودیم به شادی شاران
رفته بودیم و دگر باره رویم
رهروی گر؟ قدمت گل باران.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)

منابع
- ارتباط مستقیم با خود شاعر.
https://kiamars.blogsky.com/print/post-1
www.asre-nou.net

زانا کوردستانی
۲۷ تیر ۰۰ ، ۱۱:۴۲

نقد داستانک تعارف

این که می‌گویند «آن» بهتر ز حُسن


 


عنوان داستان : تعارف
نویسنده داستان : سعید فلاحی

- شما اول بفرمایید!
- شما بفرمایید!
- نه، خواهش می‌کنم شما بفرمایید!
- ای بابا! دختر نمی‌فهمی می‌گویم شما بفرمایید!؟
- اِه! بد اخلاق! چته!؟ احترامم حالیت نیست!؟
و با سَر بیرون رفت.
- آخیش راحت شدم! جا باز شد!.
هنوز این جملات را کامل نگفته بود که، پسرک هم با سر بیرون کشیده شد.
صدای گریه‌ی دو قلوها فضای سالن زایشگاه را پُر کرده بود.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی

نقد این داستان از : احسان رضایی

داستانک بالا، یک داستانک استاندارد است. ماجرایی داریم که خوب شروع می‌شود و خوب ادامه پیدا می‌کند و در جمله آخر، یکباره گره اصلی گشوده می‌شود و از موقعیت داستان، چیزهای بیشتری می‌فهمیم و درک بیشتری پیدا می‌کنیم. این، یک شیوۀ کاملاً دقیق و قابل قبول برای روایت یک داستان مینی‌مال است. ورود به موضوع از یک زاویه کوچک، گسترش آن و بلاخره رازگشایی پایانی. اما نکته اینجاست که داستان،بجز تکنیک چیزهای دیگری هم می‌خواهد. اهل فوتبال هستید؟ در هر فصل از مسابقات فوتبال انبوهی از بازیکنان خوب بازی می‌کنند که تعداد زیادی‌شان سطح کافی و استاندارد مهارتها را دارند، اما بین این همه، فقط تعدادی هستند که محبوب می‌شوند و از بین همان‌ها هم فقط چندتایی هستند که ستاره می‌شوند و احتمالاً فقط یکی دوتا به مرزهای اسطورگی می‌رسند. این قضیه در مورد داستان‌نویسی - و کلا هر خلاقیت هنری دیگری - هم صادق است. اینکه داستان ما استانداردهای متنی را رعایت کرده باشد کافی نیست. داستان خوب، برای در یادها ماندن، چیزهای دیگر هم می‌خواهد. از جمله نوآوری. مضمونی که نویسنده محترم برای این داستانک انتخاب کرده است، تولد و تشبیه تولد به تعارفی برای ورود به این دنیا، سوژه تازه‌ای نیست. در افواه عمومی هم چنین مضمون پردازی‌هایی را می‌شود شنید. مثلاً بچه‌ای که زودتر از موعد به دنیا می‌اید می‌گویند عجله داشته و طقلی که دوران بارداری‌اش طول بکشد را «خونسرد» خطاب می‌کنند. اگر چنین موضوعی داریم که خودش تکراری است، باید نحوۀ پرداختمان نسبت به آن را تازه و خلاقانه انتخاب کنیم. یعنی ماجرای تولد را طور دیگری ببینیم، تشبیه‌ها و توصیف‌های دیگری پیدا کنیم. تعارف زدن برای دوقلوها، ساده‌ترین ایده ممکن است. به همین راضی نشوید. حرف شاعر را به یاد خودتان بیاورید که گفت: «سخن نو آر، که نو را حلاوتی دگر است».

 

منتقد : احسان رضایی

 

متولد ۱۳۵۶ تهران، داستان‌نویس، منتقد ادبی و مجری-کارشناس برنامه‌های تلویزیونی و رادیویی مختلف دربارۀ کتاب. مؤسس و اولین سردبیر پایگاه نقد داستان. تألیفاتش در زمینه تاریخ و ادبیات است.

 

زانا کوردستانی

▪︎مجموعه اشعار هاشور ۱۸ #لیلا_طیبی (رها)
 

۳۴
دست به سر نمی‌شود
کودک لجباز خیال!!!
یک ریز بهانه می‌گیرد
         --دستانت را...

ــــــــــــــــــــــــــ

۳۵
شبگرد کوچه‌های خیال‌ام اما؛
--مغموم!
در این اندیشه که:
          "کجای خیالت‌ام"؟!

ــــــــــــــــــــــــــ

۳۶
می‌جنگم با تنهایی
پشت خاکریز پر از مین دنیایم
بی‌تو،
هر گوشه‌ای،
پا می‌گذارم
صدای مهیبی دارد
انفجار تنهایی‌ام...


#لیلا_طیبی (رها)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۲۵ تیر ۰۰ ، ۰۰:۵۲

یدالله نوری

یدالله نوری

یدالله‌نوری متخلص به احساس شاعر‌ کرمانشاهی‌ متولد ۱۳۴۳ شهر کرمانشاه است. او مدیر روابط عمومی و امور بین‌الملل اداره کل انتقال خون کرمانشاه‌ بود و در‌ حال حاضر بازنشسته شده است‌.
احساس در قسمتی از شرح احوال خود چنین می‌نگارد: "شعر موجی برخاسته از دریای اندیشه و احساس بشری است و شاعر آن نیرو است که به هر کجا که بخواهد این موج را می‌کشاند. به عنصر احساس در آنچه شعرش می‌خوانند ایمان فراوان دارم و هر اثر که احساس بیشتر دارد گیرائی و جذابیتش فراوان است. شاید به همین سبب باشد که تخلص احساس را برگزیده‌ام".

▪︎کتاب‌هایی که در آنها اثری از او منتشر شده شامل:
- سخنوران نامی ایران، جلد ۱۱ تالیف استاد برقعی.
- باغ هزار گل، تالیف استاد فرشید یوسفی.
- غزل در قلمرو شعر معاصر، اثر استاد وفا.
- غزل معاصر ایران، استاد جلیل قریشی‌زاده.
- کُردان فارسی‌گو.
- فرزانه فرزند فردوسی، گرامیداشت علامه میرجلال‌الدین کزازی، تالیف دکتر رحیمی زنگنه‌ و ناصر گلستان‌فر.
- پژواک کوچه‌باغی‌ها، گرامیداشت استاد علی‌اشرف نوبتی(‌پرتو)
و...

▪︎آثار در دست تالیف‌:
- شعرهای فراموش شده از شاعران فراموش شده.
- اصطلاحات پزشکی در شعر فارسی.

▪︎فعالیت‌های ادبی، هنری:
- مجری و دبیر اجرائی، برنامه شب‌های مثنوی.
- مدیر انجمن ادبی جوان به مدت ۲ سال.
- بیش از ۳۰ سال سابقه اجرا و مدیریت شب‌های شعر در کرمانشاه‌، اصفهان‌ و تهران.
- بیش از ۳۰ سال مجری کنسرت‌های موسیقی و برنامه‌های هنری.
- برگزاری بیش از ۵ سال برنامه مثنوی خوانی و...

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
 

منابع
- شماره ۸۸۷ روزنامه نقد حال.
https://yun.ir/7mfc7e
@naghdehall
@afarineshdastan
http://zagrodneshinan.blogfa.com/post/6

زانا کوردستانی
۲۲ تیر ۰۰ ، ۱۶:۳۸

نقد شعر - پرهیز از اختلاط

پرهیز از اختلاط


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور در هاشور ۲۴
شاعر : سعید فلاحی


عنوان شعر اول : ۱۱۱
دلم،،، 
برایت خیلی تنگ می‌شود...
ناخود آگاه، 
شماره‌ات را می‌گیرم اما،
هیچ وقت جواب نمی‌دهی!
...
نمی‌دانم،،،
نمی‌دانم'
شاید پیش خدا
تلفن را پاسخ دادن،
--قدغن باشد!؟ 

ـــــــــــــــــــــــــــ

عنوان شعر دوم : ۱۱۲
کوردم؛
آی‌ی‌ی کوردم،،
کورد!
شبیه بلوطی که
با هیچ باد و بارانی
ریشه‌های ستُرگم؛
کنده نمی‌شود!

ـــــــــــــــــــــــــــ



عنوان شعر سوم : ۱۱۳

اغلب جهان را
خیاطی می‌بینم
با سوزنی در دست
از این همه خلق
بسیارند در حلقم
تنها تویی که بیرون می‌آیی
و خیاط
که می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد
به حیرت می‌نگرد
به لبانِ دوخته‌ام


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

نقد این شعر از : محمد مستقیمی (راهی)

عنوان شعر اول : ۱۱۱
دلم،،،
برایت خیلی تنگ می‌شود...
ناخودآگاه،
شماره‌ات را می‌گیرم اما،
هیچ وقت جواب نمی‌دهی!
...
نمی‌دانم،،،
نمی‌دانم'
شاید پیش خدا
تلفن را پاسخ دادن،
--قدغن باشد!؟

نقد:
این روایت در فضای احساس شاعر است به عبارت دیگر شاعر احساس خود را همان گونه که هست فریاد کرده است: به تو زنگ می‌زنم پاسخ نمی‌دهی و چون مرده‌ای نمی‌توانی پاسخ بدهی البته اگر پیش خدا بودن تعبیر عوامانه مردن باشد و اگر هم عرفانی نگاه کنیم لابد مخاطب متن عارفی است که همیشه در محضر خداست و اگر عالم را محضر خدا بگیریم که باید هیچ کس به تلفن پاسخ ندهد به هر حال مشکل پایانی متن هر چه باشد اگر حل هم بشود باز هم شاعر احساس خود را بیان داشته و روایت احساس مخصوصاً اگر شخصی باشد شعاری صرف است مگر این که روایت به گونه‌ای باشد که تعمیم داده شود آن وقت با اغماض می‌توان روایت را مجاز مرسل گرفت و کمی شعر به حساب آورد که آن هم شعری ضعیف است روایت شعری قوی و هنری و شاهکار است که روایتی استعاری و بکر باشد.
عنوان شعر دوم : ۱۱۲
کوردم؛
آی‌ی‌ی کوردم،،
کورد!
شبیه بلوطی که
با هیچ باد و بارانی
ریشه‌های ستُرگم؛
کنده نمی‌شود!

نقد:
این شعر می‌توانست شعری زیبا و قوی باشد اگر فضای احساس شاعر لو. نرفته بود دقت کنید نحوه‌ی شکل‌گیری فضای خیال شاعر که فضایی استعاری می‌شود به این گونه است که با این روایت آن را آشکار می‌کنم:
فضای احساس شاعر کورد بودن خویش است که فضای مشبه قرار می‌دهیم و فضای خیال شاعر درخت بلوط است حال اگر شاعر فضای خیال را بی هیچ اشاره‌ای به فضای احساس روایت می‌کرد آن وقت شعرش استعاری و هنری می‌شد اما در این روایت شاعر، دو طرف تشبیه را بیان داشته و فضای احساس خود را لو داده است در نتیجه روایت شعار شده است ولی اگر چنین بود:
من بلوطم
با هیچ باد و بارانی
ریشه‌های ستُرگم؛
کنده نمی‌شود!
با این روایت این بلوط توصیف شده نه تنها می‌تواند کورد باشد بلکه می‌تواند لر یا ترک یا فارس یا هر انسانی که آن را می‌خواند باشد و علاوه بر منظور شاعر که در آن نهفته است بلکه گستره‌ی تأویلی جهانی دارد.
پس یادمان باشد در مقابل فضای احساس خود فضایی مشابه در خیال بیافرینیم و فقط آن را روایت کنیم و دقت کنیم که واژگان فضای احساس و فضای خیال با هم فرق دارند و هیچ واژه‌ای از فضای احساس در روایت فضای خیال نباید ظاهر شود که اگر بشود کلیدواژه می‌شود و فضای احساس شاعر را لو می‌دهد و متن را به شعار تبدیل می‌کند.
عنوان شعر سوم : ۱۱۳

اغلب جهان را
خیاطی می‌بینم
با سوزنی در دست
از این همه خلق
بسیارند در حلقم
تنها تویی که بیرون می‌آیی
و خیاط
که می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد
به حیرت می‌نگرد
به لبانِ دوخته‌ام
نقد:
و این یکی هم مثل دومی روایت شده است هر دو فضا در روایت هستند: جهان مشبه است و خیاط مشبه‌به. اگر راوی تنها از خیاط و خیاطی و دوخته‌ها سخن گفته بود شعر از آب در می‌آمد ولی اکنون شعاری بیش نیست شعاری که با یک تشبیه، ملموس شده است. بهتر است چنین شعارهایی در مقاله‌ای مفصل طرح شود و شکافته گردد البته با تشبیهات و استعاراتی که آن را ملموس‌تر و پذیرفتنی‌تر کند.
شعر پیامی خاص در بر ندارد پیام شعر به دیدگاه خواننده وابسته است و هر خواننده‌ای از شعر دریافتی دارد متناسب با دیدگاه خودش و اشعار به تعداد خوانندگان پیام و معنا و احساس دارند و شعارها تک پیامی و تک احساسی هستند که تنها اندیشه‌ی نویسنده را بیان می‌کنند و خواننده تنها شنونده‌ای سترون است.

 

منتقد : محمد مستقیمی (راهی)

 

محمد مستقیمی با نام هنری (راهی), شاعر , نویسنده, پژوهشگر, مترجم, منتقد در یلدای سال 1330 در روستای چوپانان بخش انارک شهرستان نایین در خانواده‌ای که از پدر انارکی و از مادر بیابانکی بود متولد شد، نسب او از طرف مادر با فاصله‌ی چهار نسل به هنر جندقی و با ...

زانا کوردستانی
۲۲ تیر ۰۰ ، ۰۳:۵۷

سهراب رحیمی

سهراب رحیمی

سهراب رحیمی، شاعر، منتقد و مترجم ایرانی خارج از کشور، ساکن شهر مالمو سوئد، که با وجود بعد مسافت، همکاری قابل توجهی با رسانه ها و روزنامه های داخلی داشت.
سهراب رحیمی در ۴ دی ۱۳۴۱ در شهر جوشقان استان چهارمحال و بختیاری به دنیا آمد.
او از اعضای انجمن قلم سوئد (پن) بوده است. او همکاری با نشریات ایران و سوئد را از سال ۱۳۶۸ آغاز کرد. از ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۷ سردبیر گاهنامه شعری اثر بود. او از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۴ منتقد شعر در نشریه فرهنگی کولتورن و عضو هیات دبیران مجله ویژه شعر پوپولارپوئسی در سوئد بود. اشعار رحیمی تاکنون به زبان های ترکی، عربی، انگلیسی، فارسی، اسپانیایی؛ فرانسوی، مقدونیایی، دانمارکی، سوئدی، روسی، اوکراینی، چینی و آلمانی ترجمه شده است. زنده یاد رحیمی در سال ۱۳۹۲ موفق به دریافت جایزه شعر «نیکلای گوگول» از کشور اوکراین شد. او همچنین سردبیر سایت ادبی صحنه‌ها بود.
پیکر سوخته‌ی این شاعر پنجشنبه ۲۲ بهمن ماه ۱۳۹۴ در داخل خودرویی خارج از شهر مالمو کشف شد. او هنگام مرگ ۵۴ سال داشت.
این شاعر ۱۸ ساعت قبل از مرگش شعری را در اینستاگرام منتشر کرد که بسیار قابل تامل است و همین اثر فضای ادبی را روز گذشته تحت تاثیر قرار داد.

جهانی که تاب تحمل شاعران را ندارد
و ما که تاب تحمل سنگینی جهان را نداریم 
تنها کلمه‌ها به ما خیانت نمی‌کنند 
وگرنه جنازه‌های خوشبخت هم می‌توانند ما را بخندانند 
نه اینکه ما به تلخی‌های زمانه نمی‌خندیم 
که خود تلخ بودیم 
هرچند شیرین می‌خواستند بنویسند ما را 
و آغازمان میخی بود برای تابوت پایانمان 
ما نیمه وقت زنده بودیم 
هرچند مرگمان تمام وقت بود.

آزیتا قهرمان، شاعر و مترجم، همسر سهراب رحیمی، است.

▪︎کتاب‌شناسی:
□ آثار به فارسی:
- فصل‌های اجباری، گزیدهٔ اشعار؛ نشر اچ اند اس مدیا، لندن ۱۳۹۴
- رسم هندسی مالیخولیا؛ مجموعه شعر؛ نشر اسموکادول؛ سوئد ۱۳۹۰،
- نامه‌ای برای تو، مجموعه شعر، نشر آینهٔ جنوب؛ تهران ۱۳۸۴
- مرهم سپید، مجموعه شعر، نشرولی، ۱۳۷۷؛ سوئد 
- هسته‌های فاسد زمان، مجموعه شعر، نشر رؤیا ۱۳۷۴، سوئد 
- خانه خواب‌ها، مجموعه شعر، نشر آموزش ۱۳۷۳؛ سوئد 

□ آثار به سوئدی:
- سفرهای ناگزیر؛ مجموعه اشعار؛ نشر اسموکادول؛ ۱۳۹۱
- کتابدار جنگ، رمان، نشر اسموکادول؛ ۱۳۹۰

□ترجمه‌ از فارسی به سوئدی:
- سفرنامهٔ سراندیپ؛ دفتر شعرهای آزیتا قهرمان، نشر اسموکادل، ۱۳۹۲
- مجرمان بی‌گناه، رمان از امید محمودی؛ نشر اسموکادول؛ سوئد؛ ۱۳۹۱
- جلسه هیپنوز در مطب دکتر کالیگاری؛ مجموعه شعر، آزیتا قهرمان، اسموکادل؛ سوئد؛ ۱۳۹۱
- مجموعه آثار آزیتا قهرمان؛ مجموعه شعر، اسموکادل؛ سوئد؛ ۱۳۸۸
- صدای شعر، فستیوال شعر مالمو، مجموعه شعر، نشر گیلگمش، سوئد، ۱۳۷۸
- فروپاشی، بیژن عزیزی، مجموعه شعر، نشر باران، سوئد، ۱۳۷۳
- الماس در خاکستر، مجموعه شعر، آرش اسلامی، نشر آموزش، سوئد، ۱۳۷۲
- منتخب آثار نعیمه دوستدار، نشر اسموکادل، سوئد، ۱۳۹۲

□ ترجمه از سوئدی به فارسی:
- روشنای تاریکی، منتخب اشعار توماس ترانسترومر؛ با آزیتا قهرمان؛ نشر آرست؛ نروژ؛ ۱۳۹۱
- یک روایت ساده، ماری لوندکویست، با آزیتا قهرمان، نشر اچ اند اس مدیا، لندن ۱۳۹۴
- زن‌ها در کپنهاگ، منتخب اشعار نیلز هاو، با آزیتا قهرمان، نشر بوتیمار، تهران، ۱۳۹۴
- شهر بی‌حصار، منتخب اشعار ماگنوس ویلیام اولسون، با آزیتا قهرمان، نشر اچ اند اس مدیا، لندن، ۱۳۹۴

□ نقد و بررسی:
- در برابر دست‌های جاودانگی؛ مجموعه مقالات، بررسی شعرهای مهرنوش قربانعلی؛ نشر مایا؛ ۱۳۹۱

□ همکاری با آنتولوژی‌ها:
- آنتولوژی وبلاگ اخراجیها، مجموعه داستان، انجمن قلم سوئد، ۱۳۹۱
- شعر فارسی در خارج از کشور، مجموعه شعر، نشر رؤیا، ۱۳۷۵
- باران پروانه، مجموعه شعر، منتخب شعر شاعران ایرانی در سوئد، نشر رؤیا، ۱۳۷۵
- از درون قلبهای سوئدی، مجموعه شعر، آنتولوژی شعر معاصر سوئد، نشر اکو، ۱۳۷۲


▪︎نمونه شعر:
(۱)
شش قدم
از لباس‌های سیاه
فاصله می‌گیرم
تا جنازه‌ام را
روی سنگ‌ها نوازش کنم
کنار رگ‌هایم 
پاهایم خاموش‌اند 
و زنبورهایی که تنفس می‌کنم 
نفس در موهایم می‌کشند 
با قطار  کفن 
از شهرهای شیمیایی گذشتی 
و خبر را
در  جنازه‌ها پیچیدی
غرقِِ نسیمی از ماه
اما کنار دست‌های تابستان و
بوی اکسیژن
شعری که من بود
در شیشه‌های الکل 
فرو می‌رفت.


(۲)
اینجا پیامبر مهربان
اورشلیم را
از پلی مشترک
عبور نمی‌دهد 
تا شهر میان رودخانه‌ها چنانکه روزنامه‌ها تقسیم شود
و کنار پیکرهای سوخته 
آبششی 
می‌لرزد
در آرواره‌های خراشیده.


(۳)
همه چیز تمام شده است و
چشم‌ها
در بوی شمعدانی از یاد رفته­‌اند 
حالا بر می‌گردیم 
سمت مالیخولیایی 
که هندسه‌اش را رسم کرده است 
سمت شیب‌های پر پرستو 
که از پله‌ها و باران و
پلک‌های دور
عشقی را می‌خواند 
که از گورستان باریده است.


(۴)
من از کجا 
به اینجا پرتاب شدم
تا خودم را جا کنم میان کلمه‌ها و حرف‌های بی‌شمار
می‌توانم خودم را بنویسم 
و از روی کلمه‌ها بپرم
و در آینه خیره شوم
در نقش‌های شکسته یک سرنوشت 
توقع داشتم که در چشمان من نگاه کنی 
اما چه فایده
تو که حتی بلد نیستی اسم مرا تلفظ کنی 
و من که هر روز خودم را پیدا می‌کنم 
میان آینه و فاصله‌هایی که هرگز پر نمی‌شوند 
من از نا کجای جهان
با کجای تو موازی شدم
تا خودم را با تصویر شکسته معنی کنم 
بنوش
بنوش که امشب شب فراموشی است و
من می‌خواهم به یادت شراب بنوشم و
نامم را در باد منتشر کنم 
و شعرم را به پرندگانی بسپارم
که معنای سفر را می‌دانند.
من از کجای جهان
به این سو پرتاب شدم
تا خودم را اینجا 
میان کلمه‌های تازه و تصویرهای تنها پیدا کنم 
میان واژه‌ها و مدادهای تنها‌.


(۵)
چشم‌هایت از میان اتاق می‌گذرند 
و بوی تنت هنوز با من است 
صدایت در سرم می‌پیچد 
از می‌بارد برف بر ایوان من پیداست 
که دیگر هرگز نخواهی آمد 
تو با بهار رفته‌ای با باد
تو با باد رفته‌ای و من
مانده‌ام اینجا میان باد
می‌بارد می‌افتد می‌ریزد باران
روی این لحظه‌ها 
در این سکوتی که مرا احاطه می‌کند 
در این خیال و انتظار و انتظارها 
از می‌افتد پرده بر این پنجره پیداست 
که دیگر امیدی به منظره نیست 
نه توان رسیدن ماندن هست نه توان ماندن تا رسیدن
طنین طناب می‌لرزد میان تن 
دستم به بوی تو نمی‌رسد 
خواب از چشمانم گریخته است 
از می‌ریزد این لحظه‌هاست که خیس می‌شوم
از خیال ماندنت در ماندن‌های قلبم 
از خیال بودنت در بودن‌های من است 
که با جنون همخوابه می‌شوم
و از پنجره پرتاب می‌شوم بر سنگفرش خیابان‌.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

منابع اینترنتی
www.sohrabrahimi.com
https://www.magiran.com/article/3315127
https://www.google.com/amp/s/www.donya-e-eqtesad.com/fa/amp/news-1012071
https://fa.m.wikipedia.org/wiki
http://www.aghalliat.com

زانا کوردستانی
۲۱ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۴

هاشور ۵۹

#هاشور ۵۹


شاعران،،،
همه‌ی عاشقانه‌های جهان را
سروده‌اند،
    باز؛
ما مانده‌ایم و،
    --دفتری خالی! 


 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۱۹ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۴

هاشور ۵۸

#هاشور ۵۸


 ذهنم زمین بایری‌ست!
حتی رمه‌های گوسفند نیز
در آن نمی‌چرند!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۱۹ تیر ۰۰ ، ۰۰:۲۰

وریا مظهر

وریا مظهر
شاعرِ افسرده غمگین‌ترین سرودهای پاییزی

وریا مظهر فرزند محمد فاروق شاعر و مترجم، نویسنده و نقاش کورد ساکن فنلاند متخلص به و.م.آیرو. دو سال و نیمه بود مادرش را بر اثر ابتلا به سرطان از دست داد. تا ۷ سالگی نزد مادربزرگ و خاله‌اش به دور از پدرش در شهر سقز زندگی کرد. در ۸ سالگی‌اش پدرش مجدد ازدواج کرد و وریا را پیش خود در سنندج برد.
از او چند دفتر شعر منتشر شده است از جمله‌ی آنها می‌توان به «اعتراف‏های گریز»، «ماده ۱»، «فکرهای فلزی»، «داد نزن؛ در این آینه کسی نیست» و... اشاره کرد.
پدرش مسئول کارگزینی شرکت پاک‌رو در جاده‌ی بوئین‌زهرا-قزوین بود و بعد از سربازی مدتی در آن شرکت استخدام شد اما هر دو اخراج شدند. به خاطر کار در آنجا مدتی در قریه موشقین الموت ساکن بودند. مدتی هم در کرج. حوالی سال ۱۳۷۶ در ۲۲ سالگی وریا به ترکیه مهاجرت و بعد از یکسال عازم فنلاند شدند.
وریا در ۲۸ آوریل ۲۰۱۱ خودکشی کرد و درگذشت. پدرش البته قضیه‌ی خودکشی پسرش را رد و علت مرگ وریا را سکته‌ی مغزی اعلام کرد.
از ازدواج ناموفق او، دختری به نام "کلارا" به یادگار ماند. او با مادرش در آلمان ساکن است.
شکست در ازدواج و دوری از دخترش دو ضربه‌ی مهلک به روح و روان او وارد کرد. همچنین او به هپاتیت مبتلا شده بود و همین بیماری روحیه و جسم او را با هم به تهلیل برده بود.

▪︎نمونه شعر:
)
همین که پای شکسته‌ام را از در حیاط توی کوچه گذاشتم
یادت نرود
چمدان‌هایم را از دستم بگیر
زیاد نه، اما
تا یک حدود مشخص وانمود کن مضطربی
بعد
بلافاصله
یک تاکسی برایم بگیر
و تا ایستگاه قطار برای بدرقه‌ام بیا
من از پنجره قطار
عزیزم
به جای دو بار
سه بار
دستم را برایت تکان تکان می‌دهم!.

(۲) 
همانطور که هر روز از سر کار می‌آیی
لم می‌دهی روی مبل
چشم‌هایت را آهسته می‌بندی
و آهسته
بطور خیلی آهسته می‌میری
همزمان داری فکر می‌کنی شعری می‌خوانی
که فکر می‌کند
آسان‌ترین راه مقابله با مرگ
مردن است
به شیوه‌ای کاملا طبیعی.
 

)
[برای کلارا که یک‌روز شکلِ خدا را از من پرسید![

پدرت در بچه‌گی، دخترم
خدا را تکه‌ ابری سفید می‌دید
در آسمانِ روشنِ فیروزه‌ای
که گاه به‌ شکلِ انسانی در می‌آمد
لم‌ داده با لبخند وُ ریشِ سفید
بعدها
وقتی بزرگ‌تر شد
هرچه به آسمان زُل زد
جز ابر وُ ابر وُ ابر
               چیزی ندید.

)
«…» 
پیش از آن که به حرف بیاید چیزی، کسی
و بگوید از کسی، چیزی
راه به آخر خود رسیده‌ است
– رسیده‌ای، رفیق!
در انتهای انتها
فانوسی روشن، هست
پیشه‌اش
خاموشی!

)
تازه شروع کرده بود به پایان
و به هیچ کس هم باج نمی‏داد
نه به خود، نه به خدا
و خراج خدا را ـ به ناچار ـ از حساب خود برمی‏داشت
فقط
داشت میان پیکرش توی باد می‌لرزید
در بین آسمان و زمین،
می‏گفت:
باید ببینم این مُرده چند مَرده حلاج است.

همین.

)
فاصله ‏‏زدایی یک
روی صورت فاصله نقاب بگذار
پوستِ صورتت را بکن
و روی نقاب بکش
تا فاصله خوب جا بیافتد
بعد که فاصله خوب جا افتاد
پوست و نقاب را
– هر دو
از صورت فاصله بردار؛
حالا برو
و خودت
پشتِ آن قایم شو!.

)
ناگاه زیر باران تو را دیدم؛
از باریکه‌ی منفذی
که بر سقفِ خاک
تنها رابط من با جهانِ ابرها و ابرها بود
ناگاه زیر باران تو را دیدم.

و پیش خود
چنین انگاشته بودم؛
که دانه سیاه و پوسیده اندامم
با سر رسیدنِ اوّلین کرم خاکی  
                                   خاک می‌شود
                                                  برای همیشه؛
ناگاه زیر باران تو را دیدم.

نه
دیگر هیچ چیز
حتی مرا فریب هم نمی‌داد؛
نه بارش این بارانِ بی‌امان و
نه مژده این بهارِ پا به راه...
نه
دیگر هیچ چیز
حتی مرا فریب هم نمی‌داد.

و محتضرانه
خزیدنِ کرم‌های خاکی را
که هر دم به سوی لاشه سیاه و پوسیده اندامم راه می‌بردند
                                              ـــ نظاره می‌کردم.  
اما از همان باریکه‌ی منفذ
                            بر سقفِ خاک
چون برگشتی ناگاه
من با همین چشم‌ها
سبزترین معجزه چشم را دیدم.
ناگاه زیر باران تو را دیدم
و آری، آن گاه زیر باران، ناگاه
                                      روئیدم.

)
احساس هم خونی می‌کنم
با آنها
که بی‌گناه مُردند
و بعد از مردن
گناهشان را برگردن گرفتند
به زندگی برگشتند
کاسه کاسه خون‌شان را از زمین
جمع کردند
و ریختند توی تن‌شان
بی‌آن که
قطره‌ای به هدر رود
و این‌بار آسوده‌تر مردند.

)
به‌ وسعت کف دست، به‌ عنوان یک انسان بدون مرز به تمام جهان نیاز دارم به‌ عنوان یک کورد، به سرزمینی که چهل میلیون ‌و‌ یک‌نفر را در خود جا دهد و به‌عنوان یک انسان بدون مرزِ کورد: به باغچه‌ای به وسعت کف دست در سرزمینی قطبی که تابستان‌ها در آن با انگشت‌های لرزان تربچه و پیاز بکارم.

(۱۰)
بعد از نوشتن هر شعر این احساس در من بیدار می‌شود که این نوشته این شعر، می‌رود راهش را مستقل از من در پیش بگیرد و داشتن این احساس فکر می‌کنم یعنی مدام مقتول تولد چیز دیگری شدن، و پس از هر مرگ، دوباره خود متولد شدن. زندگی شعری نوع دیگر زیستن است. این نوع زندگی فقط سپری کردن لحظات پس از تولد تا مرگ نیست، تولد و مرگ را همزمان و متناوبا در خود دارد.

 

گردآوری اینترنتی و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

منابع مجازی
https://virgule.ir
http://www.ayazsiyaweshan.blogfa.com/post/40
https://khpaknia.net/category
https://shahrgon.com/rooydadha/gozaresh
radiozamaneh.com/content

زانا کوردستانی
۱۸ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۳

هاشور ۵۷

#هاشور ۵۷


به اشک چشم آبیاری کرده‌ام
مزرعه‌ی انتظار را...
                          ♡
   وعده‌ی دیدارت را،
                        --درو کن!


 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۱۶ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۴

هاشور ۵۶

#هاشور۵۶


از هر چه که بگذریم،
از چشمانت نمی‎شود گذشت...
...
وقتی که ساکتی،،،
این تیله های جذاب 
مادرزاد شاعرند!
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۱۴ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۳

هاشور ۵۵

#هاشور۵۵


دوستم داشته باش،
              --با فعلی تازه!
تا عوض کند 
                 شعرهایم را
بی عشق تو،،،
       خانه نشینم،
                   الی الابد.
 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۱۲ تیر ۰۰ ، ۱۹:۱۴

#هاشوردرهاشور

 

پشت پنجره ایستاده ام.
 نارون پیر،،،
ذهنم را خوانده‌ست...
حالا؛
با گنجشک‌های روی شاخه،
نامم را--
بارها وُ
       بارها؛
به لهجه‌ی آن‌ها جیک‌جیک می‌کند.
                                  '♡'
چقدر خوشبختم!

 

#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور_در_هاشور

زانا کوردستانی
۱۲ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۲

هاشور ۵۴

#هاشور۵۴


به دندان کشیده،
 --بره‌ی خیالم را...
...
"کفتار"،
نامِ دیگرِ تنهایی ست.
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی
۱۲ تیر ۰۰ ، ۰۰:۳۳

دلتنگی

❆ دلتنگی:


این روزها که دلتنگ می شوم
حرف هایم
از چشم هایم سرازیر می شوند.

 

#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور

زانا کوردستانی
۱۰ تیر ۰۰ ، ۱۶:۲۴

اسماعیل چکانی

اسماعیل چکانی

 

اسماعیل چکانی شاعر لرستانی زاده‌ی بهار۱۳۵۰ در روستای چرخستانه از توابع شهرستان ازنا با تحصیلات کارشناسی مدیریت است.

فعالیت ادبی‌اش را از سال ۱۳۶۸ در انجمن ادبی اندیمشک آغاز کرد، اولین شعرش در هفته نامه پهلوان زیر نظر استاد علیرضا اخلاقی به چاپ رسید. بعد از مدتی سر از هفته نامه جوانان درآورد که آن زمان زیر نظر استاد سهیل محمودی بود.

ابتدا با شعر کلاسیک شروع کرد، پس از مدتی با شعر سپید انس گرفت، از سال ۱۳۸۵ تا به امروز نیز با رباعی در کوچه‌ی عشق همخانه است. ایشان یکی از بنیانگزاران انجمن ادبی حافظ شهرستان دورود بشمار می‌آیند. 

تاکنون دو مجموعه اشعار رباعی از ایشان منتشر گردیده است:

- مجموعه رباعی همسفر بنفشه و باران انتشارات آوای هدهد شهریور ۱۳۹۷.

- مجموعه رباعی همخون شکوفه‌ها انتشارات آثار برتر ۱۳۹۹.

 

▪︎برخی از دستاوردها:

- عضو ممتاز انجمن ادبی حافظ شهرستان دورود.

- عضو ممتاز انجمن حکیم ابوالقاسم فردوسی دورود.

- منتخب همایش شعر «یاد یاران» به‌ مناسبت گرامی‎داشت هفته دفاع مقدس دورود.

- منتخب چهارمین کنگره‌ی سراسری شعر عاشورا «حنجره های سرخ» الیگودرز.

- منتخب سوگواره ردپایی در ملکوت شهرستان دورود. 

 

 

وبلاگ اختصاصی: 

http://esmailchekani.blogfa.com

 

 

▪︎نمونه شعر:

(۱)

کی می‌شود این درد به پایان برسد 

آواز خوشی به گوش یاران برسد 

ای کاش از این کویر غربت روزی 

پای دل ما به شهر باران برسد.

 

 

(۲)

با این همه آرزو ندایی نرسید 

از کوچه‌ی آسمان صدایی نرسید 

دیشب که پرنده‌های عاشق رفتند 

آواز دعای ما به جایی نرسید.

 

 

(۳)

در پیچ و خم شبانه‌ای پر خطریم 

با سایه‌ی تنهایی خود همسفریم 

در جاده‌ی تاریک ریا گم شده‌ایم 

دیری‌ست که از خدای خود بی‌خبریم.

 

 

(۴)

دل داده به اندوه جهان می‌گریم 

بر شانه‌ی تاریک زمان می‌گریم 

وقتی که پرنده‌ای دلش می‌گیرد 

همراه زمین و آسمان می‌گریم.

 

 

(۵)

همواره صدای درد در ساز من است 

رویای دلی شکسته همراز من است 

از هیچ فرو ریختنی باکم نیست 

غم سنگ بنای باغ آواز من است.

 

 

(۶) 

چرا این روزها

رودخانه‌ها و بهار را

                     به خانه‌ام نمی‌آوری

و دیگر شعمدانی‌هایت را

             بر پرده‌های اتاقم نمی‌پاشی

مگر بی تو می‌توان

از  آسمان‌های سربی

                         فاصله گرفت

مگر بی تو می‌توان

     از اهالی اردیبهشت بود

...آه

            چقدر دلم برای لبخندت لک زده.

 

 

(۷)

می‌خواهم  

پنجره‌ام را 

سمت آوازهای تو 

         بگشایم 

تا گل‌هایم 

      شقایق بمانند.

 

 

(۸)

کاش 

گلوی باد 

آوازهای سوخته‌ام را 

از یاد نبرد 

من از چشم‌های تو  

      افتاده‌ام  

                    نازنین!

 

 

(۹)

رویاهایت را

بر آوازم

      سنجاق می‌کنم

             مبادا باد

            از باغ تنهایی‌ام

                               بویی ببرد.

 

 

(۱۰)

بابونه‌ها

مرا نخواندند

تا گنجشک‌ها

ترانه‌هایشان را

          با من قسمت کنند

   ***

 می‌ترسم

      از یاد کبوترها بروم

       آه!

         گلبهار!

                   گلبهار!.

 

 

 

گردآوری و نگارش:

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۰ تیر ۰۰ ، ۱۵:۳۷

هاشور ۵۳

هاشور ۵۳


صبح،
     --یا عصر،
فرقی نمی‌کند!
"دلتنگیِ جمعه"
شروع که می‌شود...
 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_چشم_های_تو

زانا کوردستانی