کوردم!
کوردم،
بریندارم!
زامی پڕژان لە جەستەمە،
ئینفاڵ!
◇
کردم،
مجروح!
زخمی کاری به تن دارم،
انفال!
کوردم،
بریندارم!
زامی پڕژان لە جەستەمە،
ئینفاڵ!
◇
کردم،
مجروح!
زخمی کاری به تن دارم،
انفال!
خواستم شعری برای عشق بسرایم
وطن در آن پدیدار شد.
نمیدانم چرا این روزها
نام وطن از زبانم نمیافتد؟!
◇
هەزم دەکەرد شیعریک بۆ ئەڤین هڵبەستەکەم
نیشتمان لەناوی دیار بۆ.
نازانەم بۆچی ئەم رۆژانە
نامی نیشتمان لە زمانم ناکەوتە؟!
#زانا_کوردستانی
استاد "غلام محمد محمدی پنجشیری" نویسنده، محقق و مورخ افغانستانی، است.
وی در سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در ولسوالی عنابه ولایت پنجشیر زاده شد و در جریان جنگهای داخلی نیز زخم برداشت.
وی که از نویسندگان افتخاری روزنامه ماندگار بود، بعد از بیست سال مبارزه با سرطان، سرانجام در ۵ فروردین ماه ۱۴۰۲ به سن ۶۴ سالگی، در بیمارستانی در کابل، جان سپرد.
◇ کتابشناسی:
- ما همه افغان نیستیم
- خدمات و خطاهای شاه امانالله خان
- بررسی تاریخی خط دیورند: این دهلیز مرگ را برسمیت بشناسید!!!
- شکوه و پهنه زبان پارسی
- پشتونستانخواهی عامل تباهی افغانستان
- باتلاق تاریخ معاصر: افغانستان، پاکستان و نیروهای ناتو، دوسوی خط دیورند
- مثلث سه ضلعی
- نوروز چیست، چرا آنرا جشن میگیرند
- تاریخ و تمدن تاجیکان
و...
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
ترجمهی شعرهایی از بانو روژ حلبچهای
(۱)
هر گاه که باران،
آسمان چشمانم را در بر میگیرد.
آن، تکه ابر،
اندوهیست
که برای مادرم میبارد و بعدها برای تو!
(۲)
ماه کودکیست،
که در کوچه پس کوچههای آسمان بازی نمیکند....
در باغچههایش، عطر هیچ گلی را نمیدزدد...
در حیاطش، توپ بازی نمیکند...
ماه معدنیست پر از کودک و کتاب
که نگاههای من و تو را به خود خیره میکند و
گوشش به نجوای گذار آب است و
به شوق و ذوق به قدم زدنهای جویبار مینگرد.
(۳)
گاهی اوقات ماه بر زمین میافتد و میشکند،
از تکههایش سایه زاییده میشود و
من تکهای از آن را گردنبند میسازم
تو نیز،
تکهای از ماه را
مبدل به کلاه و کراوات میکنی.
شعر: #روژ_حلبچهای
ترجمه: #زانا_کوردستانی
استاد "سلام محمد" (به کُردی: سەلام موحەمەد) شاعر کُرد، زادهی ۲۱ جولای ۱۹۵۴ میلادی در شهر کرکوک اقلیم کردستان و اکنون و از سال ۱۹۹۱ ساکن واستراس سوئد است.
استاد "فرهاد پیربال" (به کُردی: فەرهاد پیرباڵ) نویسنده، شاعر، مترجم، نقاش و فعال سیاسی کُرد، در سال ۱۹۶۱ میلادی، در شهر اربیل به دنیا آمد.
ترجمهی شعرهایی از آقای "آسو ملا" (به کُردی: ئاسۆی مەلا) شاعر کُرد زبان توسط #زانا_کوردستانی
استاد زندهیاد "عمر ملاصالح سقزی" مشهور به "عمر فاروقی"، نویسنده، شاعر، روزنامهنگار، پژوهشگر، مورخ، مصحح و مترجم کُرد، در نخستین روز بهمن ماه ۱۳۲۵ خورشیدی، در روستای سرتکلتو بخش سرشیو شهرستان سقز به دنیا آمد.
زندهیاد "مظفر عبدالمجید النواب" شاعر عراقی، مشهور به خطرناکترین شاعر ادبیات عرب، زادهی سال ۱۹۳۴ میلادی در محلهی شیعهنشین کرخ بغداد است.
زندهیاد "منصور کوشان"، شاعر، نویسنده، پژوهشگر و روزنامهنگار ایرانی، در روز پنجم دی ماه سال ۱۳۲۷ خورشیدی، در اصفهان به دنیا آمد.
ترجمهی شعرهایی از استاد "طلعت طاهر" (به کُردی: تەڵعەت تاهێر) شاعر کُرد زبان توسط #زانا_کوردستانی
ترجمهی شعرهایی از استاد "صالح بیچار" (به کُردی: ساڵح بێچار) شاعر کُرد زبان توسط #زانا_کوردستانی
هەچی بەرد برک ئەدەم
بۆ باڵندەی "ئازادی"،
باڵۆنەگرت!
ساڵیان دۆر و دریژیکە مردارەو بووە...
◇
هرچه سنگ میانداختیم
به پرندهی آزادی،
نمیپرید!
سالهاست، که مرده بود...
آقای "محمد مرادی نصاری" شاعر و نویسندهی ایلامی، زادهی سال ۱۳۶۹ خورشیدی، در ایوانغرب است.
ترجمهی چند شعر از خانم "#سارا_پشتیوان" توسط #زانا_کوردستانی
مامۆستا "جەمال بابان"، نووسەر و مێژونووسی کورد له ساڵی ١٩٢٧ لە سلێمانی لەدایک بووە و له ۹ سپتامبری ۲۰۲۳ لە تەمەنی ٩٦ ساڵیدا لە شاری سلێمانی کۆچی دوایی کرد.
ماموستا "ڕزگار جەباری" به ناوی تەواوی: "ڕزگار تەیب محەمەد"، ساڵی ١٩٨٠ لە شاری کەرکووک لەدایکبووە.
چەند شیعر لە خاتوون "ئیمان یادەوەر" شاعیری هاوچەرخی کورد
ترجمهی شعرهایی از استاد "رفیق صابر" (به کُردی: #ڕەفێق_سابیر)
(۱)
[ترانهی حلبچه]
حلبچه را تنها مگذارید!
امشب باد جنوب او را در خواهد نوردید!
مه و غبار او را میپوشاند،
مهتاب به پروازش در خواهد آورد،
گلویش را به طلوع آفتاب خیس کنید،
زخمهایس را با نسترنهای کوهی مرهم نهید،
با آوازی قدیمی،
یا سرسبزی جنگل، بپوشانیدش،
با موجهای دریا غمهایش را بزدایید،
از این شب سیاه نجاتش دهید،
ابرهای روی سرش را بتارانید و
از رعد و باد دور نگهاش دارید...
...
حلبچه را تنها مگذارید!
کودکی بازیگوش است!
شهر را پر از بلوا خواهد کرد،
ماه را مبدل به موشک کاغذی و
اسب سواری چیره دست است، آن هم چه سوارکاری!
اسب خورشید را زین خواهد کرد
با آواز و روشنایی و بوسه!
زمین را وسعت میبخشد
باید کجاوهاش از گل باشد
یا که از رنگینکمان!
عروسیی بر پا خواهد کرد،
زیرا امشب او شاهزادهی عشق است.
حلبچه عاشقی لجوج است!
از رعد و باد دور نگهاش دارید
حلبچه را تنها مگذارید!
مهتاب به پروازش در خواهد آورد.
(۲)
بخدا عزیزم،
هر چیزی حد و حدودی دارد،
حتا دل شکستن هم!
(۳)
چگونه میشود؟
در وجود من برای ابد ماندهای و
اما عمرت چون گل و پروانه بود!
(۴)
چگونه نبودنت را تحمل کنم؟!
وقتی که تمام زندگی
یکسره چشمانتظار آمدنت بودم.
(۵)
مهربانی کی چنین است؟!
با خودت همه چیز را بردی،
الا من...
شعر: #رفیق_صابر
ترجمه: #زانا_کوردستانی
آقای "سیروس ستاروند" شاعر، نویسنده، خبرنگار، مدرس ادبیات لرستانی، زادهی ۵ شهریور ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، در الشتر است.