هیوا قادر
ماموستا "ھیوا قادر" شاعیر و ڕۆماننوس و وەرگێڕی کورد، له رۆژی ٢٦ی کانوونی دووەمی ١٩٦٤ زایەنی، لە گەڕەکی چوارباخ لە شاری سلێمانی لەدایکبووە.
ماموستا "ھیوا قادر" شاعیر و ڕۆماننوس و وەرگێڕی کورد، له رۆژی ٢٦ی کانوونی دووەمی ١٩٦٤ زایەنی، لە گەڕەکی چوارباخ لە شاری سلێمانی لەدایکبووە.
کاک "عهلی نامۆ"، شاعیریکی کورده وا له شاری ههولێر له باکووری کوردستان نیشتهجیگه.
باپیرم مرد،
باوکمیش!
بڕاکانەم یەکبهیهک پاتوڵ و فەڕتووس،
مووهکانی منیش قڕبۆز!
هەموو جیهانەم پیر و بەعومر بوون،
بەڵام داخی تۆ هێشتا جەوانە،
ای کوردستان!
◇
پدر بزرگم مرد،
پدرم هم!
برادرهایم تک به تک فرتوت،
موهای من هم جوگندمی!
همهی جهانم پیر شدند،
اما داغ تو هنوز جوان است ای کردستان...
#زانا_کوردستانی
نا فەروخیم، واکو دەمم بدورەن!
نا واکو رودەکیم، نەوین!
زانام لە کوردستان،
شاربەدەری دوویر لە نیشتمان...
...
چاک ئەدانزانی وا هویچ منداڵیک
دوویر لە ئامێزی دایکی
زیندو نابێت.
◇
نه فرخیام که دهانم را بدوزند،
نه که رودکیام، نابینا!
زانا هستم از کردستان،
تبعیدیی دور از وطن...
خوب میدانستید هیچ کودکی
دور از آغوش مادرش
جان به در نخواهد برد...
#زانا_کوردستانی
باپیرم به زمانی رۆژگ
لەگەڵ "سیمیتقو"* شەهید بۆ.
باوکەم واکو ئاگاداری کەڵامی قەدیم بۆ
لەگەڵ "شێخ عەبیدوڵا!* لە وڕمی گومەسار بۆ.
بڕاکەم وەختی نزای یا عەلی لەسەر لیۆی بۆ
لە ئینفال سپوردە بۆ.
تەواویان،
بە دەستی ئەو نەفەراتی کە ئەیان ۆت:
ئیمە لەگەڵ کوفر شەڕ ئەکەیم نە لەگەڵ کورد!.*
◇
پدر بزرگم با زبان روزه
همراه با سیمیتقو* کشته شد.
پدرم که حافظ قرآن بود
همراه شیخ عبیدالله* در ارومیه مفقودالاثر!
برادرم یا علی گویان، در انفال دفن،
همگی،
به دست کسانی که میگفتند:
ما با کفر میجنگیم نه با کُرد!.
#زانا_کوردستانی
------------
۱ خەباتکاری کوردی بەرهەڵست رەزاشا
۲ شێخ عەبیدوڵا نەهری لە خەباتکارانی کورد
۳ وتەیک لە ئایەتڵڵا بەهەشتی
◇
۱ مبارز کُرد مخالف رضا شاه
۲ شیخ عبیدالله نهری از مبارزان کُرد
کتاب "مرگ و زندگی" مجموعه آثاری از "جان اشتاین بک" نویسندهی نامدار آمریکاییست که توسط آقای "سیروس طاهباز" ترجمه شده است.
داستانک ولد زنا
نه رنگ چشمانش مثل من بود نه در فیس صورتش از من اثری بود. ولد زنایِ حرام زادهای را آورده بود و میخواست به عنوان بچه به من قالب بکند.
من چشمهایم میشی بود و سارا مشکی، اما چشمهای نوزاد سبز بود. معلوم نبود تخم چه مادر به خطایی بود.
سارا را با حرامزادهاش از خانه بیرون انداختم...
یک هفته بعد زنگ زد. اصرار داشت که برگرد. میگفت میخواهد ثابت کند که بچه، مال دو تای ماست.
نقشهای در ذهنم خطور کرد. قبول کردم.
- عصر منتظرتم؛ فقط اون ولد زنا رو نبینم!
آمد. با سرشکستگی و ناراحتی وارد شد. روی کاناپه نشست. فنجان قهوه را جلویش گرفتم. با دستهای ظریفش گرفت و با مظلومیت به من نگاه کرد. وقتی نگاهش کردم دلم سوخت؛ اما وقتی یادم آمد که چطور با آبرو و حیثیت من بازی کرده است؛ حالم به هم خورد.
هنوز قهوه اش را نخورده بود که گفت: آمدهام که به تو ثابت کنم بچه از توست.
اما ناگهان روی مبل ولو شد؛ سیانور اثر کرده بود.
تکه کاغذی از دستش به زمین افتاد. برگهی آزمایش DNA بود.
#زانا_کوردستانی
چند شعر کُردی از زانا کوردستانی
(۱)
تەنانەت یەک رۆژیش لە تەمەنەم ماگەبێت
بەهار بێت یان هاوین
پایز بێت یان زستان
تۆفیریکی نیە
لەگەڵ وونی سووری خەۆم ئاویاریت دەکەمو
بهری سهبزی ئازادی
لە پژەپۆت هەڵدەچنم.
◇
حتا یک روز به عمرم مانده باشد
بهار باشد یا که تابستان
پاییز باشد یا که زمستان
هیچ فرقی نخواهد داشت
با خون سرخم آبیاریات خواهم کرد
و میوهی سبز آزادی را
از شاخههایت خواهم چید.
(۲)
بنگس بنگس
رێگام ئەدوزومەوە،
هەتا مالی تۆ تەمەنیکیش دۆرینگ بێت
ئەگەم بە داوێنەت
ای سەربەستی!
◇
کورمال کورمال
راهم را پیدا خواهم کرد
تا تو یک عمر هم فاصله باشد
به دامانت خواهم رسید
ای آزادی!
(۳)
دایکم لە سنە بە گۆڕ نیان و
باۆکم لە کرماشان
براکەم لە شنۆ دەفن کرد و
خوویشکەکەم لە سابڵاغ
ئاواتەکانم لە کامیاران بالمیش بۆن و
خوونەکانم لە سەقز
لەگەڵ خۆما وردئەبوم
ئیگرە کوردستانە یان گۆڕستان؟!
◇
مادرم در سنندج به خاک سپردم و
پدرم را در کرمانشاه
برادرم را در اشنویە دفن کردم و
خواهرم را در مهاباد
آرزوهایم در کامیاران فنا شد و
رویاهایم در سقز
با خودم فکر میکنم
اینجا کردستان است یا قبرستان؟!
(۴)
هەمو روژی هیلکەی
ئازادی روژهەڵاتم
له ناو دلمان کڕ دەنمەوە
اووخ لەئەم بەدبختیه
بۆ نازانم
لە سەر چیدا
ئەم خەیال باڵ ناگریدەۆ
بۆ نافڕی؟!
◇
هر روز تخم آزادی روژهلات را
در دلم میکارم،
آه از سیاهبختی،
نمیدانم چرا،
این آرزو زاده نمیشود و
به پرواز در نمیآید؟!
(۵)
تۆ جانتاکەت بێخە وەگرۆتشتە
ئەمن کۆڵەبارم!
تو پینۆسەکەت بە دەست بگرە،
ئەمن تفەنگەکەم!
بۆ سەربەستی،
غەیری ئەم دوانە ئیختیاریکمان نیە...
◇
تو کیفت را به دوش بکش،
من کولهام را!
تو قلمت را در دست بگیر،
من تفنگم را!
برای آزادی،
جز این دو گزینه انتخابی نیست...
#زانا_کوردستانی
کتاب "جزیره خرگوشها" نوشتهی آقای "سید حسن حسینی" است.
تنبیه بدکار، با تشویق نیکوکار
در این وانفسای خیر و شر، که هر روز خیر ضعیفتر و شر قدرت میگیرد، بیشک باید کار خیر را فریاد زد و عیان نمود و بیان کرد.
در حکمت ۱۷۷ نهج البلاغه، چنین آمده:
وَ قَالَ علیهالسلام: اُزْجُرِ الْمُسِیءَ بِثَوَابِ الْمُحْسِنِ.
و علی علیهالسلام که درود خدا بر او باد، فرمود: بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار آزار ده.
تشویق دیگران به کار خیر نه تنها در اسلام و ایران، بلکه در تمام ادیان و مذاهب و ملل و ولات و کشورها، کار سفارش شده و پسندیدهای است، که یکی از مسئولیتهای مهم اجتماعی برای یک به یک افراد هر جامعهای به شمار میرود.
پیامبر اسلام(ص) هم میفرمایند: هر کسی که کسی را به کار خیر و نیک دعوت کند، انگار خودش آن کار را انجام داده، و اجری به مانند آن نصیبش خواهد شد.
نهاد و سرشت آدمی، همواره به سوی رشد و تعالی و انجام امور خیر و نیک، تمایل داشته و دارد و از آنجا که این خیرخواهی امری فطری است، کمتر به مسائلی چون قومیت، جغرافیا و حتی فرهنگ و اعتقادات مذهبی یک فرد وابسته است. از این جهت است که نوع دوستی و خیرخواهی تاریخچهای به درازای تاریخ بشری و پهنایی به گسترهی تمام سرزمینها و فرهنگها دارد.
تشویق به هر کاری بهخصوص نیکوکاری و خیر در روح و جان آدمی اثر مثبت میگذارد و برای انجام آن به او نیرو و قوت میبخشد. مشوق انسانها برای روی آوردن به نیکیها در قرآن کریم خدای باریتعالی میباشد که آدمی را به فایدههای فراوان دنیایی و آخرتی و پاداش بیپایان مژده میدهد، که این خود میتواند باعث دلگرمی و نشاط در وجود انسان شود، اما با این وجود کسانی هستند که نه تنها خود به نیکی روی نمیآورند بلکه مانع دیگران هم میشوند.
خدمت به خلق خدا، در فرهنگ تعالیم قرآن و عترت، ارزش و ثواب فراوانی دارد. حتی در روایات، دستگیری از دیگران و گره گشودن از مردم، نسبت به برخی اعمال عبادی نظیر حج یا عمره مستحب، از ثواب والاتری برخوردار است.
پیامبر گرامى اسلام(ص) مىفرماید: مؤمنان، برادران یکدیگرند که بعضى از آنان نیازهاى بعضى دیگر را رفع مىکند و خداوند هم نیازهاى او را برآورده مىکند.
فرهنگ احسان و نیکوکاری در بین مردم به خصوص در روزهای خاص مانند روزهای پایانی سال و شروع سال تحصیلی جدید، حال و هوای دیگری دارد؛ فرهنگی که البته در متن ادب و شعر فارسی هم نمایانگر است.
استاد سخن، سعدی شیرازی نیز در اینباره، اشعار متعددی دارد که به مرور ابیاتی از او بسنده میکنیم:
کسی کوی دولت ز دنیا بِبُرد
که با خود نصیبی به عُقبی ببرد
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهنده ای بر درِ دیگران
به شکرانه، خواهنده از در مَران
حافظ لسانالغیب، هم ابیاتی مانند بیت زیر در میان اشعار خود دارد:
ای صاحب کرامت، شُکرانهی سلامت
روزی تفقّدی کُن؛ درویشِ بینوا را
و این هم بیتی از صائب تبریزی:
همچو خورشید به ذرات جهان قسمت کُن
گر نصیبِ تو ز گردون، همه یک نان باشد
■□■
آنچه در تصویر ثبت شده میبینیم، کار خیر و نیک یک همشهری و هموطن بروجردی است، که عیان و قاطع و بیچون و چرا، با نصب بنری در خیابان جلوی مغازهاش، اعلام داشته:
《گاز پیکنیک جهت نیازمندان صلواتی پر میشود》
این سنت حسنهی نیکوکاری و دستگیری نیازمندان چه زیباست و به راستی چنین زنان و مردانی، چه به جمال و کمال شهر میافزایند، با این کارها و لطف و عنایات...
در آخر امیدواریم با کمک، دعوت و همیاری همدیگر بتوانیم در کمک به نیازمندان برای شکوفایی جامعه انسانیمان موفق باشیم.
#زانا_کوردستانی
ترجمهی چند هایکو از شاعران جهان
✍ #زانا_کوردستانی
(۱)
برای زن همسایه بهار مطبوع است و
برای زن خودش
سوز و سرمای زمستان.
-------
ناتالیا هالک - روسیه
(۲)
آفتاب بر روی آدمبرفی میتابد،
چند قطره عرق --
در چشمانش...
----------
مارینا هگین - روسیه
(۳)
زمستان
بر روی ساق پایش --
رگ آبی دیگری برایش جای گذاشت.
----------
جین ریشهوله - آمریکا
(۴)
غروبگاه جمعه
کفشدوزکی در کف دستم،
دوست ندارد که بپرد.
----------
لومیلا بالابانونا - بلغارستان
(۵)
صبحگاهی پاییزی
پیرمرد گدا، مکانش را
به برف سفید بخشیده بود.
---------
والریا سیمونوا - روسیه
(۶)
ظرفهای عتیقهاش را در کابینت میگذارد
برای روزهای بهتر پیشرویش
مادر هشتاد سالهام.
----------
تیریزا موریمینو - ژاپن
(۷)
بچهها سرگرم بازیاند،
در پارک --
نزدیک نیروگاه اتمی.
----------
تروزە سیندیک - آلمان
(۸)
آواز بخوان ای پرندهی کوچک!
با ما همکاری کن،
برای انتخاب نام نوزاد تازه متولد شده.
---------
انیسه جیسیس - کرواسی
(۹)
باد و بوران،
آوازی پاییزی -
در گلوی نیلبک.
----------
کالا رامیش - هندوستان
(۱۰)
ماه کامل
نمیتواند خودش را قایم کند -
حتا در میان صنوبرها نیز.
----------
لونا مونگیسگورد - دانمارک
----------
پ.ن:
این هایکوها از روی برگردان کردی، آقای قباد جلیزاده، ترجمه شده است.
استاد "گوران مریوانی"، شاعر و مترجم کُرد، ساکن شهر زاگرب پایتخت کشور کرواسیست.
از او کتابی به نام "فقط یک چیز" چاپ و منتشر شده است.
■□■
(۱)
[فقط تو]
پر و بالم را ببری،
باز به خانهی تو بر میگردم.
روحم را از من بستانی،
باز در پیکر بیجان تو، تناسخ خواهم یافت.
بیناییات را به من ببخشایی،
باز خواهم گشت به چشمان نابینای تو.
انگشتانم اگر سبز شوند،
باز دستان بریده از بازوی تو را خواهم گرفت.
نفسم اگر دوباره برگردد،
باز در سینهی شرحه شرحهی تو، نفس خواهم کشید.
صدای تپشهای قلب توست،
که مرا زنده نگه داشته است.
و روزی فرا خواهد رسید،
که من هیچکس نیستم!
تنها تو هستم!
تو، تو، تو، تو!
(۲)
[بە یاد سامی شورش]*
بخواب عزیزم!
زمین یکپارچه یخ زده
باد خوابیده
رود کفشهایش را کنده
و شب از سرما میلرزد.
بخواب عزیزم!
در این شهر،
فقط مرگ بیدار است...
----------
* از شاعران معاصر کُرد
(۳)
پروردگارا!
به راستی، تو مرا میبینی؟!
یا من هم در چشم تو،
شبیه مورچههایی هستم
که از بس کوچک و ناپیدایند،
زیر دست و پا له میشوند.
شعر: #گوران_مریوانی
ترجمه: #زانا_کوردستانی
زندهنام "شریف حسینپناهی"، مشهور به "ماموستا شریف"، شاعر کمکار اما نامآشنایی در زبان و ادبیات کُردی است.
آقای "غمگین خدر" (به کُردی: غەمگین خدر)، مشهور به "غمگین بولی" (به کُردی: غەمگین بۆڵی)، شاعر، نویسنده کُرد و کارمند دانشگاه سلیمانیه، زادهی ۱۵ مارس ۱۹۸۴ میلادی در اربیل مرکز اقلیم کردستان است.
■□■
(۱)
پاییز نام دیگر خداست!
برای مردمان بیمهر و محبت،
تا که دریابند
آدمی هرچهقدر هم جوان و سرحال باشد
روزی فریاد کهولتش برخواهد خواست
همچون برگریزان درختان...
(۲)
هرگز سکوت نکن!
تا که شهد سخنان شیرینت،
قاطی چای تلخم شود!
چونکه صدایت،
سرسبزی و آبادی دل من است
باور کن،
ایامی که صدایت به مهمانی گوشم نمینشیند
چنان دلتنگ میشوم
که چون پرندهای غمگین
بیهدف و سرگردان،
به پرواز در میآیم
آنقدر که تمام آسمان
جوابگوی پر پروازم نخواهد بود.
(۳)
میدانم که روزی، باز میگردی،
تنها به صبر ایوب نیاز دارم تا آن زمان!
چونکه زمان، سکوت را از بین میبرد
سخنها را در خود پنهان میکند
سختیها را پایان میدهد،
چون ذرهای هم گفتگو ارزش ندارد.
(۴)
از زمانی که تو رفتی،
از ابرهای آسمان هم،
سکوت میبارد!
باشد!
تو با من قهری،
پس این قهر و سکوت ابرها از کیست؟!
(۵)
ما گذشته شدهایم!
دیروز،
زخم امروزمان است!
عمیق و خونین!
بر پیکر فردایمان...
شعر: #غمگین_خدر
ترجمه: #زانا_کوردستانی
غریب قریب!
نگارشی بر غربت بیپایان یک نویسندهی گمنام ولی نامدار...
استاد "علی یاری" زادهی یکم فروردین ماه ۱۳۵۳ خورشیدی، شاعر، پژوهشگر و مدرس دانشگاه چمران اهواز، ساکن اهواز است.
رونمایی از کتاب شعر با عنوان «نمی خواهم در وجود آدمی دیگر خفه شوم» با ترجمه سعید فلاحی
کتاب شعر « نمی خواهم در وجود آدمی دیگر خفه شوم» با ترجمه سعید فلاحی در مرکز اسناد و شناسایی مفاخر بروجرد رونمایی گردید.
به گزارش روابط عمومی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بروجرد، صبح امروز 16 دی 1403، کتاب شعر « نمی خواهم در وجود آدمی دیگر خفه شوم» با ترجمه سعید فلاحی در مرکز اسناد و شناسایی مفاخر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بروجرد رونمایی گردید.
این کتاب ترجمه ای از اشعار (رامیار محمود) شاعر کرد زبان اهل سلیمانیه اقلیم کردستان عراق است.
سعید فلاحی با تخلص (زانا کوردستانی) متولد 1363 کرمانشاه و ساکن بروجرد می باشد. این کتاب بیست و دومین کتابی است که از ایشان چاپ شده است. پیش از این چهار کتاب شعر به صورت مشترک با همکاری همسرش خانم لیلا طیبی با عناوین (چشم های تو)، (گنجشک های شهر هم عاشقانه نگاهت می کنند)، (عشق از چشمانم چکه چکه می ریزد )، ( عشق پایکوبی می کند) هفده کتاب داستان، شعر و ترجمه با عناوین«دیوانه»، «ریشه های عطف»، « آمدنت چه لهجه غریبی دارد» ، « تو که بروی، پاییز از در می آید؟»، «سومین کتاب تنهایی»، «هنوز برای دوست داشتن، وقت هست»، « از زمانی که خدا بود»، «حکایتی دیگر از شیرین و فرهاد»، «میان نامه ها»، «هم قدم با مرگ»، «ناله های امپراطور»، «عاشق از رفتن می ترسد»، «تو» ، «زخم است زندگانی ام»، « اکنون من دلم تنگ است و تو قبرت»، «ای کاش زندگی شبیه تو بود» و «اعترافات» منتشر نموده است.
استاد "ناصر روشن" شاعر، نویسنده، ادیب، وزنهبردار و داور درجه یک بینالمللی وزنهبرداری کردستانی است؛ که در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در شهر سنندج متولد شد.
زندهیاد "منصور خورشیدی" شاعر، منتقد و روزنانهنگار مازندرانی در ۱۰ خرداد ماه ۱۳۲۹ خورشیدی در بهشهر دیده به جهان گشود.
آقای "غلامعلی آسترکی"، شاعر، ترانهسرا، خواننده، بازیگر، هنرمند، پژوهشگر، خطاط، نقاش و مجری توانمند لرستانی، زادهی یکی از روستاهای شهرستان الیگودرز است.