انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۴ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

آقای "مازیار نیستانی"، شاعر، نمایشنامه‌نویس، مترجم و منتقد ادبی، شهریور ۱۳۶۰ خورشیدی، در کرمان دیده به جهان گشود. 

زانا کوردستانی
۲۸ مهر ۰۲ ، ۰۴:۴۵

جوان حاجو خواننده‌ی کرد

آقای "جوان هاجو" (به کُردی: جوان هاجۆ - Ciwan Haco) خواننده‌ی مشهور کُرد است. 

زانا کوردستانی
۲۶ مهر ۰۲ ، ۰۹:۰۷

ستار احمد شاعر کردزبان

استاد "ستار احمد" (به کُردی: ستار ئەحمەد)، شاعر، نویسنده‌ و روزنامه‌نگار کُردزبان در سال ۱۹۶۲ میلادی، در شهر کرکوک دیده به جهان گشود.
از او تاکنون ده کتاب شعر و داستان به زبان‌های کُردی و عربی به چاپ رسیده و هشت کتاب دیگر آماده‌ی چاپ دارند.


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
در جستجوی تو،
همچون پروانه، به پرواز در می‌آیم
و خودم را می‌گویم: شاید همچون گلی 
در باغچه‌‌ای بیابمت.
جایی نمانده که برای یافتنت نگشته باشم 
و نیافتنت، زخمی بر روح و جان من نشده باشد! 
برگ برگ درختان را می‌بوسم 
به این امید که اثری از تو بر آنها نشسته باشد!
دست آخر، وقتی از جستجویت دست برداشتم که  
بلبلی نحیف و لاغر یافتم  
که در آشیانه‌اش جان سپرده بود 
با اشک‌های پاکم غسلش دادم،
چونکه یقین داشتم، در فراق تو جان سپرده...


(۲)
در میان طوفان، نسیم می‌شوم و می‌گیرمت!
در رویای پاییزی گنجشککان 
روح بیمار من می‌شوی 
و تا سحرگاه مبتلای گریه و زاری‌ام می‌کنی!
در شعر، آواز و سرود می‌شوی و 
نغمه‌‌های عاشقانه را برایم زمزمه خواهی کرد!
در عشق، تیری زهرآلود می‌شوی 
و دل و جانم را بی‌پروا از هم خواهی درید!
در وقت و زمان، آخرین نفس‌ نفس زدن‌هایی!
تو جان منی که آرامشم می‌دهی 
تو تنی برای جان من،
مبتلای همیشگی به توام 
ای همه کار و بار من... 
شعری برایت نوشتم 
از برم رفتی و 
تو را بە رویا کشاند 
بدون اینکە نامە‌ای برای من به جای بگذاری 
آنگاه مستانه در میان شعرهایم به رقص در آمدم 
ای زن آسمانی،
ای فرشته‌ی زمینی.

 

(۳)
کلماتم نامه می‌شوند 
و نامه‌هایم جلوی آیینه‌ی بالای اتاقت 
پشت عینکشان به نظاره‌ات می‌نشینند،
ولی تو آنها را نمی‌خوانی 
و آنها زیر پایت، برگ برگ، تکه پاره می‌شوند 
و حالا دیگر خونابه‌ی آن نامه‌ها، شعرهای من است 
که اتاقت را سرخ کرده 
و یک یک وسایلش را همرنگ چشمانت و 
روح شیرینت...
بنگر!
اکنون دیوار حیاط خانه‌یتان و درخت‌هایش،
همچون شعر و غزل زیبا شده‌اند...
اما، تو هنوزاهنوز،
با عشق و عطر شعر، در تقابلی و 
و هرگز روح سرکش این شاعر را درک نخواهی کرد؟!
آیا نمی‌بینی؟!
موی و زلف بورت،
آواز عشق و رنج و محنت من است!
آن دم که با هر نسیم به پیچ و تاب در می‌آیند...


شعر: #ستار_احمد
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

استاد "علی‌عسکر غنچه"، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی خوزستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در شهرستان ایذه است.

 

زانا کوردستانی
۲۵ مهر ۰۲ ، ۰۳:۰۲

بیتوجان خواننده‌ی کرد

زنده‌یاد "‏بیت‌الله گونەری"، مشهور بە "بیتوجان"، ترانەسرا، خواننده و آهنگ‌ساز و مبارز نامدار کُرد، زاده‌ی سال ۱۹۵۵ میلادی، در فارقین کردستان ترکیه (باکور) بود.

زانا کوردستانی
۲۲ مهر ۰۲ ، ۰۵:۰۸

صمد شعبانی شاعر تهرانی

زنده‌یاد "صمد شعبانی" شاعر، نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس ایرانی در سال ۱۳۳۶ خورشیدی دیده به جهان گشود. 

زانا کوردستانی

پولینا چشم و چراغ کوهپایه 


کتاب "پولینا چشم و چراغ کوهپایه"* اثری از "آنا ماریا ماتوته" است که در سال ۱۹۷۴ میلادی، منتشر شده است.
خانم "آنا ماریا ماتوته"* نویسنده‌ی زن اسپانیایی بود که در ۲۶ ژوئن ۱۹۲۵ در شهر بارسلون به دنیا آمد. او دومین فرزند از پنج فرزند یک خانواده‌ی طبقه‌ی متوسط محافظه‌کار بود. در ۴ سالگی بر اثر بیماری به کوهپایه نزد مادر بزرگ و پدر بزرگش فرستاده شد که در روحیه‌ی او تأثیر گذاشت و منبع الهام داستان "پولیانا چشم و چراغ کوهپایه" شد.
وی در مادرید، پایتخت اسپانیا به مدرسه مذهبی رفت. با توجه به وسواس غریب او در نوشتن در شانزده سالگی نخستین اثرش را نوشت. اولین داستانش را در ۱۹ سالگی به ناشر سپرد و در ۲۲ سالگی اولین رمان خود با عنوان هابیل را به چاپ رسانید.
آنا ماریا ماتوته نخستین زنی بود که به عضویت آکادمی زبان اسپانیا در آمد. او در سال ۲۰۱۰ برنده جایزه سروانتس شد که بزرگ‌ترین جایزه ادبی اسپانیایی زبان‌ها در جهان است. او سومین زنی است که موفق به دریافت این جایزه شده است. 
 آنا ماریا ماتوته بر اثر حمله قلبی در ۲۵ ژوئن ۲۰۱۴ در سن ۸۸ سالگی در شهر بارسلون درگذشت. 
این کتاب را زنده‌یاد "محمد قاضی" به فارسی برگرداند و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را منتشر کرده است.
شابک نسخه‌ی فعلی کتاب 978-9644322334 است و در قطع رقعی و ۱۴۸ صفحه در سال ۱۴۰۱ خورشیدی منتشر شده است.
کتاب پولینا برای کودکانی که سال‌های آخر مدرسه‌شان را می‌گذرانند، نوجوانان و همه بزرگسالانی که دوست دارند، داستانی لطیف و زیبا بخوانند، دلچسب و شنیدنی است.

■□■

ماجرای داستان این کتاب به این شرح است:
《 "پولینا" دختر کوچکی است که پدر و مادرش را در کوچکی از دست داده و حالا با یکی از اقوامشان، سوزانا، که بسیار جدی، خشک و خشن است زندگی می‌کند. وقتی در ده سالگی پولینا بیمار می‌شود و ناچار می‌شوند حتی موهای سرش را بتراشند، سوزانا تصمیم می‌گیرد که او را نزد پدربزرگ و مادربزرگش ببرد. پدربزرگ و مادربزرگ پولینا در ییلاقی در کوهپایه زندگی می‌کنند. بودن او در ییلاق و آشنایی او با پسرکی به نام "نین" که نابینا است و رابطه‌ی عمیق دوستانه‌ای که بین آن‌ها شکل می‌گیرد.
حضور پر رنگ و پر مهر پولینا و کمک‌هایش سبب می‌شود تا همه مردم کوهپایه او را دوست داشته باشند و لقب چشم و چراغ کوهپایه را به او بدهند.》

■□■

▪از متن کتاب:
(۱)
تازه ده سالم شده بود که من را پیش پدربزرگ و مادربزرگم به خانه‌ی ییلاقی آن‌ها در کوهستان بردند. نزدیک به سه روز طول کشید. در راه مجبور شدیم یک بار قطار عوض کنیم. بالاخره یک روز صبح زود که هوا خیلی سرد بود، پس از آنکه در یکی از کافه‌های نزدیک ایستگاه راه‌آهن شیرقهوه خوردیم، اتوبوس آبی رنگ که مسابر به کوهپایه می‌برد از راه رسید.
واقعا سفر دور و درازی شد، گاهی احساس خستگی می‌کردم ولی روی هم رفته به من خوش گذشت. اعتراف می‌کنم سفر با قطار را خیلی دوست دارم....

(۲)
پدربزرگ گفت: «در اینکه او می‌تواند آدم مفید و به درد بخوری شود، هیچ مشکلی ندارم. او بچه بسیار باهوشی است و حتم دارم که اگر بخواهد می‌تواند در زندگی دست به کارهای بزرگی بزند.»

(۳)
عمر خوابی و خیالی است و وقت مثل آب جویباران می‌گذرد.

(۴)
حرف هرچه دردآورتر باشد، آدم با دقت بیشتری به آن گوش می‌دهد.

(۵)
مرا ببین که چه می‌گویم! لورنزو سواد نداشت؟ او خیلی خوب می‌دانست وجود سرما و برف و باران را در آسمان بخواند و حتی بگوید که ساعت چند است. در این صورت آیا نباید بگویم که او از همه داناتر بود؟.

(۶)
و من تازه آن روز متوجه شدم که مردمان کوه‌نشین به همین شیوه گریه و زاری می‌کنند، یعنی گریه‌شان صدا ندارد، صورتشان را می‌پوشانند، مثل اینکه خجالت می‌کشند و شانه‌هایشان از زور گریه بالا و پایین می‌رود، درست مثل اینکه از سرما می‌لرزند.

(۷)
او به من فهمانده بود که خیلی کوچک بودن و زشت بودن درد بزرگی نیست که آدم غصه‌اش را بخورد، به من آموخته بود که در دنیا پسر بچه‌ها و دختر بچه‌های بسیار بدبختی هستند و نیز بچه‌هایی هستند که با آنکه بدبخت نیستند خیلی زود کارهای زیاد و مسئولیت‌های زیاد سرشان ریخته می‌شود و مثل مردها و زنهای بزرگ زندگی می‌کنند.


✍ #زانا_کوردستانی 


 * Nin, Paulina et les lumières dans la montagne
* Ana María Matute Ausejo

زانا کوردستانی
۲۰ مهر ۰۲ ، ۰۶:۵۹

کامران بدرخان

دکتر "کامران بدرخان" فرزند "امین عالی بدرخان" از رجال برجسته ادب و لغت کُرد و از پایه‌گذران روزنامه‌نگاری کُردی است. 

زانا کوردستانی

بانو "آواز سامان" شاعر کُرد، زاده‌ی اربیل عراق است.
او از جمله شاعرانی‌ست که شعرش در کتاب آنتولوژی شعر زنان کُرد که به زبان فرانسه چاپ و منتشر شده، گنجانده شده است.

▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
حرف‌هایت،
مرا به زیر سایه‌ی ایوان خانه‌ی قدیمیمان می‌برد
همان خانه‌ای که پر از زنگار خاطرات است.
تو دیر کردی و وقتی آمدی 
مرا در در آیینه‌ی شکسته‌ی اتاقت دیدی!.
میان برگ‌های دفتر کهنه‌ی شعرهایت!
و کلماتت را دسته‌گلی کردی و 
افشاندی بر زنانه‌گی من.
آن‌ دم مشتاق سماع با تو بودم 
رقص بر نوک پنجه‌های پایم
تا گرداگرد تو بچرخم 
در آستانه‌ی آن ایوان خانه‌ی قدیمیمان!
چه روزهای خوبی بود
گرچه هر روزش بوی تنهایی می‌داد.
تو بیا بنگر
چه کسی سختی‌های آن زن را پایان بخشید و 
خاطرات تلخش را 
در میان آن خانه‌ی قدیمی جا گذاشت 
موهای ریخته‌اش را بر شانه‌های پنجره نشانید! 
بی‌شک پیش از آن هم قلب من 
دست نیازت را خواهد گرفت 
و دست رد بر قلب زخمی تو نخواهد زد.
آه...
که زخم‌های دلم دیر التیام خواهند یافت 
در این زمانه که تمامی لب‌ها پوچ و شکسته‌اند...
دیگر برگرد! بازآ!
فقط تو می‌توانی 
در این جنگل، زنی را بفهمی و 
عشق را بر سنگی بر افرازی...


(۲)
من و تو 
ساکن دو ستاره‌ی دور از هم هستیم 
که هر لحظه چونان پروانه، دنبال هم می‌گردیم 
در سرزمینی پر از ترس و فوبیا 
در سرزمینی پر از زخم و خشونت 
به دنبال جاهایی هستیم که هیچگاه به آنجا نمی‌رسیم.


(۳)
من از نگاه‌های تو پرستش را آموختم،
یاد گرفتم که از ترس اشک‌های تو 
خویش را در میان چشم‌هایت پنهان کنم.
اکنون، تو بهانه‌ای برای من پیدا کن 
تا باورهایم رنگ نبازند 
منی که بی‌اختیار و ناخودآگاه
به تو پناه می‌آورم 
منی که از خویش دست کشیده‌ام 
در پناه پرستش تو...
من از دنیایی دیگر و 
تو از سرزمینی دیگر 
به هم می‌رسیم...
تو از دور 
و منم نزدیک نزدیک قلب تو 
یک زندگی عاشقانه را
در یک وجب جا بنا خواهیم کرد.


(۴)
ای یار...
بی‌صدا می‌خوانمت! 
چون دل‌باخته‌ی تو شدم،
روحم را هم به تو سپردم،
حالا، تا شب و روز سر جای خود باقی بمانند 
پناه بده مرا!
که هیچ نمی‌فهمی از اشک و زاری من!!
تویی که آمدی و پای بر قلبم نهادی و تکه تکه‌اش کردی...
اما من توانستم 
در میان آن همه نفرت و کینه باز دوستت بدارم.

 

             
شعر: #آواز_سامان
برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی
 

زانا کوردستانی
۱۹ مهر ۰۲ ، ۰۴:۴۷

نادر چگینی شاعر آبیکی

استاد "نادر چگینی"، شاعر قزوینی، زاده‌ی چهارشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۴۳ خورشیدی، در آبیک است.
 

زانا کوردستانی
۱۷ مهر ۰۲ ، ۱۰:۲۹

سعید میرهادی شاعر تهرانی

زنده‌یاد "سعید میرهادی" شاعر و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی ۲۷ ماه مه ۱۹۴۷ میلادی، برابر ۵ خرداد ۱۳۲۶ خورشیدی، در تهران در یک خانواده ارتشی است. 

زانا کوردستانی

استاد "وسعت‌الله کاظمیان دهکردی" از شاعران با سابقه استان چهارمحال و بختیاری است و دارای کارشناسی ارشد ادبیات و زبان فارسی است.

 

زانا کوردستانی

آقای "جلیل الیاسی سرزلی"، شاعر و نویسنده‌. مترجم و معلم کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۵۷ خورشیدی، در روستای الیاسی سرپل‌زهاب می‌باشد.

 

زانا کوردستانی
۱۴ مهر ۰۲ ، ۲۳:۲۵

داستان کوتاه فصل قفس

■ داستانی کوتاه به زبان کردی با برگردان فارسی به قلم زانا کوردستانی


📝  که‌ژه‌‌ی قه‌فه‌س

سوێ له سێلی گرێ خوراو.
پێشه‌وه‌ شۆ.
هه‌تا درگای قه‌سه لێک بکردنه‌وه‌ گرژینه‌وه‌ و سڵاوی کرد.
- سڵاو!
- بۆسانی جوان و شۆخه!
- به‌ڵێ!
- دروشه‌‌کان هه‌تا چه‌ند رۆژیکی تر له ژیر گوڵ و شگۆفه‌ نوقوم ئه‌بن.
- به‌ڵێ، بێسه‌ر جوانه!
- له‌دوای هاوین ئه‌یه‌ت و به‌ر و مێوه‌‌‌کانی خۆش مه‌زه‌ و ئابدار!
- مێوه‌‌‌...
- له‌دوای پایز هاتنه‌وه‌ و باخ و بۆسان هه‌ڵبه‌ت وێنه‌گه‌ری خوداس. ئاڵایی، ره‌نگاوڕه‌نگ و خوشینک.
- پایز...
- له‌دوای زستان له رێگه‌ ئه‌ره‌سی؛ هه‌چه‌ڵ و قه‌رقه‌شه‌ لبه‌ر ئیمه هه‌سی به‌ڵام خۆشیشه هه‌یه!.
- زستان...
سه‌رخوونک نه‌ڕ، هی دوین و دوێ و سه‌رخوونکی ما، نێوی قه‌فه‌سه‌کی وه لای خۆی وتووێژ ده‌کرد: پایز... زستان... 
سه‌رخوونک نه‌ڕ، تێ‌نگه‌یشتاو؛ نێوی قه‌فه‌س، چوار که‌ژه‌‌ی زیندانه.

 ¤¤¤

📝 فصلِ قفس

نگاهش به نگاهش گره خورده بود.
جلوتر رفت.
برای اینکه در سخن را باز کند، لبخندی زد و سلام کرد.
- سلام!
- باغ زیبایی است؟!
- بله!
- درختان تا چند روز دیگر غرق گل و شکوفه می‌شوند!
- بله، واقعن زیباست!
- بعد تابستان می‌آید و میوه‌های خوشمزه و آبدار باغ!
- میوه...
- بعد پاییز می‌شود و باغ انگار نقاشی خداست. رنگارنگ و جذاب.
- پاییز...
- و بعد زمستان از راه می‌رسد؛ مشکلاتی هم برای ما دارد اما خوشی‌هایی هم دارد!.
- زمستان...
سهره‌ی نر، هی می‌گفت و می‌گفت و سهره‌ی ماده درون قفس‌اش با خودش زمزمه می‌کرد: پاییز... زمستان ...
سهره‌ی نر نمی‌فهمید؛ درون قفس، چهار فصلش اسارت است.

 

#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۴ مهر ۰۲ ، ۲۲:۲۵

رحیم چراغی شاعر گیلانی

استاد "رحیم چراغی" شاعر، پژوهشگر و روزنامه‌نگار گیلانی‌ست.

زانا کوردستانی

زنده‌یاد حاج شیخ "عبدالرحمن لرستانی" فرزند حاج میرزا "صالح لرستانی" شاعر لرستانی است که به سال ۱۲۵۲ خورشیدی در خرم آباد دیده به جهان گشود.

زانا کوردستانی

کتاب تابستان دیوانه، نوشته‌ی "ریتا ویلیامز گارسیا"، نخستین بار در سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر شد.

زانا کوردستانی
۰۹ مهر ۰۲ ، ۰۴:۴۹

برگرپان شعرهایی از آسو ملا

آقای "آسو ملا" (ئاسۆی مەلا) شاعر کُرد زبان، زاده‌ی کرکوک و اکنون ساکن سیاتل آمریکا است.


(۱)
بعد از باران،
بوی خاک می‌آید،
اما از خاک سرزمین من، بوی خون!


(۲)
صدای دهل و 
غرنبه‌ی ابر،
از نزدیک هم زیباست!


(۳)
ناله‌ی ابر،
خاک آبستن دانه و جوانه‌ست،
اما خاک سرزمین من آبستن مین!


(۴)
پوشیده از مین است،
بوی خون می‌دهد،
اما باز عاشق سرزمین هستم.


(۵)
از بالا بر ما می‌بارد،
نه باران،
بلکه بمب!


(۶)
مراتع را خواهد پوشاند
نه برف
بلکه سم بمب‌ها!


(۷)
از درون چشمه‌ می‌جوشد.
آب نه،
تاول دردناک بر پیکر مردمان کُرد!

 
(۸)
آسیاب "ناتو" را می‌چرخاند
آب نه،
بلکه خون من و تو!


(۹)
عید
آمدن توست عزیزم،
در آسمان تنهایی من!


(۱۰)
هر شبی که تو پیشم بیایی
نامش قدر است.
هر روزی که تو در کنارم باشی،
روز عید است.


شعر: #آسو_ملا
برگردان : #زانا_کوردستانی 

 

زانا کوردستانی

استاد زنده‌یاد "اکبر باب خسرو" که در شعرهایش "خسرو" تخلص می‌کرد، از غزلسرایان معاصر بود که در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در بندرانزلی دیده به جهان گشود. 

زانا کوردستانی

و کم نیستند، زنان اراکی و استان مرکزی که در هر منصب و هنر و جایگاه و مقامی به اعتلای میهن پرداخته‌اند. از جمله‌ی این بانوان، پروفسور "پروانه وثوق"، رئیس هیئت امنای بیمارستان محک که وی را «فرشته نجات کودکان سرطانی ایران» و «مادر ترزای ایران» می‌نامیدند، است.

 

زانا کوردستانی