ما روباش...
ما رو باش...
ما رو باش خیال می کردیم همیشه یکی رو داریم
یکی که به وقتِ گریه سر رو شونه هاش بذاریم
ما رو باش خیال می کردیم یکی به فکر ما هست
میون این همه وحشت؛توی این مردمون پست
ما که واسه تـو قــرصِ ماهـو می شکــستیـــم
ما رو بـاش چه ساده کی رو عاشق می دونستیـم
توی کوچـه بــاغِ دل واسه کـی شبـــا نشستیم
ما رو باش دل به کی بستیم؛ کی رو عاشق دونستیم
ما رو باش خیال می کردیم گلِ عشقی که شکفتی
راز شب هـــای بغــضمــو به قلبِ کسی نگفتی
ندونستم می گذری بیهوده عشقت دروغ و پوچه
حیفِ اون همه مدت که نشستــم ســرِ کـوچـه
ما رو باش خیال می کردیم که از تو جدا نمیشم
خـالی از آرزو گشتــم وقـتی که رفـتی از پیشـم
افســوس چه عاشقونه شعــرِ چشماتو می گفتم
هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یادِ تو می اُفتم
من همون ترونه ســازم کـه بغضِ شبو خوندم
بی حضــورِ سبـزِ یـادت عمریه منـتـظر موندم
تو لایقِ عشقــم نبودی؛ وز محـبتــم نسـوخـتی
نگفتی آخرش اون همه عشقو تو چنـد فروخـتی ؟
حالا می فهمم چی ساختم یه کاخِ ویرونه از رویا
حیـفِ اون همه کــاغـذ الکی واست شـد سیــا
منتظر واست می موندم اگه می گفتی عاشقم هستی
درِ دروازه ی دلــو پیـــشِ روی همــه بســتـی
تازه فهمیدم چه آسون چشمِ تو به من دروغ گفت
چون با شنیدن عشقم گلِ چشمات بر آشفت
هنوزم میای تو زیبا تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنـوزم میگـم خـــدایــا کـاشکی برگرده دوباره
زانا کوردستانی