دکتر عبدالله دیوانه
دکتر عبدالله دیوانه
دکتر عبدالله گُوروجی مشهور به دکتر عبدالله دیوانه فردی بود که به دلیل همدردی با مردم فقیر و غصه خوردن و همزاد پنداری با آنها، دچار روانپریشی شده بود؛ برخی هم میگویند در دوران دانشجوییاش دچار شکست عشقی شده و درسش را هم ناتمام گذاشته بود و به این حال و روز افتاده بود.
او که اصالتا از گالشهای ییلاقات روستای گُوروج رودسر بود اما اغلب در لنگرود دیده میشد و پل خشتی آن شهر و همیشه در پوست گوسفند میخوابید. دکتر دیوانه پشت کاغذ سیگار نسخه مینوشت و مجانی بیماران را ویزیت میکرد. میگویند پاتوقش کتابفروشی «میرفطروس» لنگرود، نخستین مطبوعاتی و کتابفروشی لنگرود که توسط «حاج سید محمد رضا میرفطروس» در سال ۱۳۱۴ خورشیدی راه اندازی شده بود. او برای دکتر عبدالله احترام خاصی قائل بود. دکتر به مغازهاش میرفت، کتابی از قفسه بر میداشت و گوشهای مینشست و ساعتها مشغول خواندن میشد. وقتی مشتری میآمد و مغازه شلوغ بود، مراعات کرده و بیرون مغازه مشغول خواندن میشد. بعضی وقتها هم از حاج سید اجازه میگرفت و کتاب را امانت میبرد و بر میگرداند.
از قرار تشخیص دکتر عبدالله بسیار خوب بوده و بسیاری که از رفتن پیش دکترهای روز نتیجهای نمیگرفتند، صبر میکردند تا او را در کوچه و خیابان که مثل دورهگردها پرسه میزد، ببینند و از نسخههای شفابخشش استفاده کنند. داروخانههای این شهر، خط دکتر را میشناختند و نسخهاش را میپیچیدند.
دکتر عبدالله زبان فرانسه را به خوبی بلد بود.
«ایلخان آل بویه» معروف به "ایلک" عکاس لنگرودی با ثبت تصویر دکتر در حال مطالعه در گوشهی خیابان در اواخر تابستان ۱۳۶۷، او را مشهور و به ایران و شاید جهان شناسانید. عکسی که ایلک چند سال پیش از فوت دکتر به اصطلاح دیوانه از او گرفته، در یکی از مجلات معتبر عکاسی آمریکا چاپ و بهترین عکس سال شناخته شده است.
ایلک دربارهی احوالات دکتر میگوید: پدر عبدالله در طب سنتی سر رشته داشت و خودش گیاهان سنتی را از کوههای اطراف جمع آوری میکرد. آنگونه که پدرم میگفت، در این جمع آوریها، عبدالله هم او را همراهی میکرده. گویا عبدالله در جوانی برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران میرود ولی چه اتفاقی برایش میافتد که درسش را ناتمام میگذارد، کسی نمیداند. دکتر عبدالله به زبان فرانسه مسلط بود و من شاهد بودم نسخههایش را هم به فرانسه مینوشت. دکتر عبدالله دیوانه نبود، ولی کج خلق بود. معمولا کتش را روی شانهاش میانداخت و آرام در خیابان راه میرفت نه کسی را آزار میداد و نه دیگران او را به هیات دیوانه میآزردند. و اینگونه هم نبود که مردم دنبالش راه بیفتند و مرتب نسخه بنویسد یک بار اگر سرحال بود، تا سه نفر را هم معاینه میکرد و نسخه مینوشت ولی معمولا از سه نفر که بیشتر میشد، خلقش تنگ میشد. برای نسخه نوشتن پول نمیگرفت و داروخانهها هم نسخه او را میشناختند و به مردم دارو میدادند. دکتر عبدالله مکان خاصی نداشت و بیشتر شبها در منزل یکی از دوستانش در رودسر میماند. متاسفانه در همان خانه بود که در آتش سوخت. گویا آتش بخاری به لباس دکتر عبدالله میگیرد و پیرمرد ۹۰ ساله در اثر شدت سوختگی میمیرد. این اتفاق در آذر ماه ۱۳۷۱ خورشیدی روی داده بود.
ایلک سال فوت عبدالله را به درستی نمیداند ولی احتمال می دهد که دکتر در گورستان رودسر دفن شده باشد.
«احسانالله مشعوف» نیز در فصلنامه آوای املش دربارهی اینگونه نوشته است: «دکتر عبدالله محمدی گورجی فرزند مرحوم شیخ عبدالباقی پزشک متبحریست که در روستای گورج ییلاق از توابع شهرستان رودسر دیده به جهان گشود. جدش ملا محمد علی کاتب قرآن بود. نامبرده دروس طلبگی و لمعه خوانی و غیره نزد اجدادش تلمذ نمود و در روستای گورج موسی کلایه با دختر خانمی بنام معصومه ازدواج و برای ادامه تحصیل عازم تهران شدند پس از پایان دوره تحصیلی وارد دانشکده پزشکی دارالفنون گردید نامبرده در ردیف دانشجویان ممتاز دوران تحصیلی بود ولی بهعلت تنگنظری عدهای نابخرد که برایش دام گسترده بودند جسم و روانش دچار روانپریشی گردید. نامبرده حالت طبیعی و نرمال چندانی نداشت. ناسازگاری ایام از طرفی طلاق همسرش ناراحتیاش را دو چندان کرد. اکثرا پشت کاغذ سیگار نسخه مینوشت و مجانی بیماران را ویزیت میکرد جالب اینکه تمام داروخانههای شهر دست خط دکتر را میشناختند و نسخه او را میپیچیدند و به دلیل احترام به دکتر ارزان حساب میکردند. تشخیص دکتر بسیار خوب بود و خیلیها وقتی از دکترهای روز نتیجه نمیگرفتند صبر میکردند تا او را در کوچه و خیابان ببینند او مطب نداشت مثل دورهگردها در کوچه و خیابان با کلاه شاپو و کولهپشتی میگشت. وی متولد ۲۱ آذر ۱۲۷۱ خورشیدی بود که در سن ۱۰۰ سالگی همزمان با سالروز تولدش دارفانی را وداع گفت و در وادی شهرستان رودسر مدفون میباشد.»
گردآوری:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)