۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۳
بلاهت
بلاهت!
(برای رومینا اشرفی)
داسی هولناک وُ گُنگ
کابوسی شد که،
به کمین گل رفت ...
و سَر زد
در صبحی تازه دمیده
غنچه ای نو شکفته را!!!
آه...
به کدامین گناه؟!
مگر عاشقی
در اندرونی ی سیاهت
جُرم بود؟!
در تاریکخانه ی ذهنی پلید
--کارتُنک بسته از جهل!
گلبوته ای معصوم
وجودش را،
به شقاوت داس سپرد...
داسی که
قرار بود
گندم های مزرعه را بچیند!
آه...
اعجازِ باغی سر سبز
در زمهریرِ زمستان
چال شد!
ای ناباغبانِ ابله
حاصل باغت را
چرا پَر پَر کردی؟
گردنت بشکند!
نفرین بر تو ای کابوسِ مرگ!
تو،،،
پدر،
نیستی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
۹۹/۰۳/۱۵