انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
۰۲ دی ۰۴ ، ۰۲:۳۲

موسی عباسی مقدم

استاد "موسی عباسی‌مقدم"، شاعر کُرد زبان، متخلص به "صفا" زاده‌ی دومین روز از سال ۱۳۳۸ خورشیدی، در شهر چناران خراسان شمالی‌ست.

 

موسی عباسی مقدم


استاد "موسی عباسی‌مقدم"، شاعر کُرد زبان، متخلص به "صفا" زاده‌ی دومین روز از سال ۱۳۳۸ خورشیدی، در شهر چناران خراسان شمالی‌ست.
از کی چند مجموعه شعر چاپ و منتشر شده است، از جمله کتاب "شعری که باید نوشته می‌شد" که توسط انتشارات سخن گستر به رشته تحریر درآمده است.


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
شکوه دفتر شاعر به طوفان هم ورق می‌خورد
به زیر نور مهتاب و بیابان هم ورق می‌خورد
کمی پاپوش بی‌معنی اگر پیچیده‌تر  می‌شد
به دست یک نگهبان قفل زندان هم ورق می‌خورد
اگر چه این ورق خوردن پر از احساس مسجد بود
به پیش روشنایی طعم ایمان هم ورق می‌خورد
میان این همه طوفان و اندوهی که می‌بینی
چه زیبا بود اگر اندوه انسان هم ورق می‌خورد
اگرچه انعکاس نور در این شام بی‌معنی‌ست
ولی بر برگ روشن خط تابان هم ورق می‌خورد
به کنعان از غم یوسف پدر کی جان به در می‌برد
اگر پیش زلیخا ماه کنعان هم ورق می‌خورد.


(۲)
کُردم شبی از یک غزلم تات گذشتم
کوچیدم و از چادر ایلات گذشتم
یک سکته چنین تا ته یک قبر مرا برد
با روح خودم از سر اموات گذشتم
هیزم شدم و سوختم و پاک شدم خاک
آرام شبی از بغل پات گذشتم
پاییز مرا رنگ زدی قهوه‌ای و زرد
از آذر و آبان شدنم مات گذشتم
دریای تو می‌خواست کند گور به گورم
ماهی شدم و از ته شیلات گذشتم
دل عاشق ابروی تو شد پنجره را بست
آن‌روز که از کلبه‌ی کاکات گذشتم
تا خانه‌ی چشمان شما پلک به هم زد
یک پنجره از کوچه‌ی حاجات گذشتم.


(۳)
عزیزان من از این برفاب و باد سرد می‌ترسم
از این اندیشه‌های سست و توفان‌گرد می‌ترسم
من از زخمی‌ترین احساس‌هایم سخت بی‌زارم
اگر روزی بگیرد دامنم را درد می‌ترسم
بیا باهم کمی صحبت کنیم از هر کجا باشد
من از اینکه بمانم در کناری فرد می‌ترسم
بهاری کن مرا با آن گل خوش‌رنگ دستانت
که من از بودن پاییز و رنگ زرد می‌ترسم
مرا در گوشه‌ای از این غزل‌هایم به زندان کن
که من از این دل دیوانهـام ای مرد می‌ترسم.


(۴)
مادرم مثل گل سوسن بود
با غم و فصل خزان دشمن بود
روز و شب خانه و باغ منزل
با گل دامن او گلشن بود
با پدر مزرعه‌مان را می‌کاشت
مثل یک مرد تنش آهن بود
وسط خانه محبت می‌دوخت
دست او تا به سحر سوزن بود
شعر می‌گفتم و هی بد می‌شد
بر لب او غزل احسن بود
قافیه نیست فقط می‌گویم
من از او بودم و او از من بود
گفتم از مهر لبش بنویسم
سخنم لال و زبان الکن بود.


(۵)
برای اینکه در منزل بخندانم گل خود را
چو مجنون دست طوفان می‌سپارم کاکل خود را
درختم جای بد مستی و غوغای کلاغان شد
به محض اینکه پر دادم ز شاخه بلبل خود را
گدای عشق می‌باشم به چشمان رقیبانم
برای این به تن کردم لباس بنجل خود را
به‌ دست باد و باران عاقبت ویرانه خواهد شد
کسی که از گل و از چوب می‌سازد پل خود را
برای اینکه ای زیبا بفهمی حد جوشم را
چو کتری می‌برم بالا به آتش غلغل خود را.


(۶)
روزه را وا می‌کنم با سیب لبخند شما
می‌خورم قند و عسل با آن لب قند شما
بسکه بر گلدسته‌ها وقت اذان گل می‌کنید
عطر گل می‌ریزد از شیراز و میمند شما
از بهار و از اذان و غنچه گل می‌سرود
چون به سمت مدرسه می‌رفت فرزند شما
در زمان شعر گفتن بس‌که شاد و سر خوشید
از عسل بهتر شده طبع هنرمند شما.

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.ganjineadabiat.blogfa.com
www.tohfeh.farhang.gov.ir
www.shereiran.ir
www.sepitakk.ir
و...

 

 

زانا کوردستانی
۰۲ دی ۰۴ ، ۰۲:۲۶

تیمور مهرابی

استاد "سید تیمور مهرابی"، شاعر، مقام‌دان، کلام‌خوان و تنبور نواز کرمانشاهی،  زاده‌ی سال ۱۳۳۱ (و یا ۱۳۳۳) خورشیدی، در گهواره است.

 

تیمور مهرابی


استاد "سید تیمور مهرابی"، شاعر، مقام‌دان، کلام‌خوان و تنبور نواز کرمانشاهی،  زاده‌ی سال ۱۳۳۱ (و یا ۱۳۳۳) خورشیدی، در گهواره است.
وی فرزند "سید فیض‌اله" و نوه‌ی "سید نقدعلی" پسر "سید جوزی"، پسر "سید مهراب"، پسر "سید حیدر قلعه زنجیری" که بعد از وی با هشت واسطه به "سید قمام کنهر بیونیج گوران" می‌رسد، است. خاندان ایشان در دوره‌ی صفویه از کنهر به قلعه زنجیر گوران مهاجرت و در اوایل قاجاریه در محله‌ی ملاخدایار در گهواره ساکن می‌گردنند.
ایشان که بالغ بر پنج دهه است، عمر خویش را صرف یادگیری و آموزش مقامات تنبور کرده است، در سن ۱۷ سالگی در کارگاه تنبور سازی استاد "چنگیز فرمانی"، شروع به یادگیری مقام‌های تنبور می‌کند و بعد به خدمت دایی خویش زنده‌یاد "سید محمود علوی"، از اساتید بزرگ و نامدار تنبور می‌رسد و به تکمیل آموزهای خود می‌رسد، و سپس مقامات اصیل پردیوری را به‌صورت کامل و دقیق، نزد زنده‌یاد "سید ولی حسینی" فرا می‌گیرد.
صراحت و راونی پنجه و بیان و اجرای واضح ساز در جواب آواز مقام‌ها از ویژگی‌های تنبور نوازی و مقام‌خوانی استاد مهرابی می‌باشد. 
ایشان علاوه بر تبحر در تنبور نوازی، شاعری توانا و شیرین سخن است، که حدود هفت هزار بیت شعر، که بیشتر در قالب مثنوی با گویش زیبای هورامی سروده‌اند، که گویا مجموعه‌ی اشعار ایشان توسط انتشارات سرانه به مدیریت مهندس "مهرداد مرادی" چاپ شده است.
ایشان بارها در جشنوارهای تنبور در کشور شرکت داشته‌اند و یکی از چهرهای ماندگار موسیقی مقام استان به شمار می‌آیند، به طوری که در سال ۱۳۹۸ خورشیدی، نائل به دریافت گواهینامه‌ی درجه‌ی یک هنری شدند.


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[جی ابا و اجدادم]
گهواره ای جی ابا و اجدادم    
سَوز و گل آذین دایم آبادم
زلالی آوت نویر چنه وشتن    
زمکان زلالن گهواره رشتن
سفید چناران بَرز وش قامت 
بی شک نه ترکیت کرد وحکایت
باخه سیفه کان وهار پر گل  
بین ونشا تکای صد هزار بلبل
او سروه نسیم دم صوی نه وهار 
عطر گل بَر وایشار تا او شار 
مدو مزگانی باخان و گُلن    
یعنی به ییدی هواش و دلن
رنگینی شلیل گَله شفتالوی   
گوجه و زردآلوی وهم آلوی بالوی
آلو قندی کت مشهور عامن 
کام میوه‌ش با چوم گردیش و تامن
میوه پاییزیت بی و عسکری  
وشهدش ما چو ها ها مشتری
کوچه باخانت وهار نه دم صو
وختی که شَونم له گل منیشو
او وخته و شن بیدمشک وگلن 
شیدایی بلبل ای چـِل و او چِلن
پاییز که وعده گل ریزانن   
کزه‌ی وای شلطه‌ش فصل خزانن
یعنی زردی برگ سوزه دارانن  
صفاش برابر نه وهـارانن
یا خوا زمسان هر وفره سال بو
سرچشمه زمکان دایم زلال بو
باخه وان و ذوق داران و بَر بو 
نگوا هوای کوچ چیکه نه سر بو
تیمور بواچه وبنوس وقلم 
گهواره، سایت هرگز نوت کم.


(۲)
عازیرم چه‌م بی وه سه‌یلاو چه‌م، 
بیجگه سه‌یل چه‌م قامه‌ت وه‌ردن خه‌م، 
دل ته‌قالاشه‌ن به‌رشونه سه‌یلاو، 
سه‌یلیتر هه‌نی مه‌یو هه‌ر وه تاو.

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی 


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://rudaw.rzb.ir/post/28
@seyed_teymor_mehrabi
@kermanshah_bozorgan
@Seyedteimormehrabi
@dr.radfar359.official
@Parvinkhedrveisi
@Tamirah
www.barieh.ir
و...

زانا کوردستانی
۰۱ دی ۰۴ ، ۰۳:۰۱

ماهنامه ادبی رها

ماهنامه ادبی رها منتشر شد


جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی شادروان "وریا مظهر"، شاعر کردستانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی نهم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۹۳ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش روانشناسی، سی ویژگی افراد ضعیف، به قلم دکتر "محمود سریع‌القلم"، عضو هیأت علمی دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی را می‌خوانیم.

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار خانم "شهرزاد لولاچی" نویسنده‌ی تهرانی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان: سجاد حقیقی - فاطمه صابری‌نیا - علی‌عسکر غنچه - شمس لنگرودی - نادر نیک‌نژاد - بهروز قزلباش - نرگس الیکایی - دریا لیروایی - حمید تیموری‌فرد - ایرج عبادی - صوفیا آهنکوب - قاسم بغلانی - حسن سهولی - زلیخا احمدی - منصور ململی - حمیدرضا اکبری (شروه) - خالد بایزیدی (دلیر) - حمیدرضا شکارسری - بیژن نجدی - رسول یونان - جابر محیط - نیما غلامرضایی - حامد صمیمی - ضیاء‌الدین خالقی - زانا کوردستانی - سامان ساردویی - خدایار آزادی - لیلا طیبی - نادر ابراهیمی - هوشنگ رئوف - رضا کاظمی و مجید کعب گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "سفرنامه‌ی آدرین دوپره"، نوشته‌ی "نجاتی عبدالله" با ترجمه‌ی "امیر حقیقی" پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، با دو داستان کوتاه از استاد "هوشنگ جودکی" به نام‌های "وقتی که باران آمد" و "بلیط شماره‌ی ۲۷۶" گنجانده شده است.

◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: روناک آلتون - ژئو بوگزا - احمد مطر - زهرا زاهدی - احمد جان عثمان - کادیر آیدمیر - میخائیل لرمانتف - انو نو کوماچی - اجه تملکوران و اورهان ولی را می‌خوانیم.

◇ پایان بخش این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، نقدی‌ست از استاد "رضا اسماعیلی" بر کتاب "سوگنامه‌ی باد" مجموعه شعری از خانم "فاطمه بیرانوند" با عنوان ملاقات با زبان در هیئتی جدید.

برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:

https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://mikhanehkolop3.blogfa.com
https://rahafallahi.blogfa.com
https://lilatayebi.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi

زانا کوردستانی
۳۰ آذر ۰۴ ، ۰۲:۴۰

زانا خه‌لیل

ماموستا "زانا خه‌لیل"، شاعیریکی کورده، خه‌لکی شاڕی هەوڵیرلە باشوری کوردستانە.

 

زانا خه‌لیل


ماموستا "زانا خه‌لیل"، شاعیریکی کورده، خه‌لکی شاڕی هەوڵیرلە باشوری کوردستانە.

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


(۱)
هەر وەک چۆن کەسی سووک 
لەناو میللەتی گران غەرق دەبێ 
هەر ئاواش کەسی گران 
لەناو میللەتی سووک غەرق دەبێ.


(۲)
ئەگەر چارت نەما و بڕیارتدا بکوژیت و 
ببیتە بکوژ، ئەوە رق و درۆ لە خۆتدا بکوژە، 
دەحەسێیتەوە.


(۳)
ژیان پەیژەیەکە
ھیچ کەس ناتوانێ 
تەنانەت دوو سەدەشی لێ ببڕێ.


(۴)
هێزی مرۆڤ لەوە دایە بزانێ 
کەس تا ئەخیر بەهێز نییە. 


(۵)
تاکە ئازادییەک لە ژیاندا تەنیاییە، 
بەڵام ترۆپکی ئازادیی لە مردندایە.


(۶)
لە مردن خراپتریش ھەیە،
زەواج.


(۷)
دەکرێ بە ناسینی کەسێکی نوێ، 
ھەموو ڕابردووت غەرق بکەیت و 
ئێستات بکەیتە زەماوەند و بیریش لە ئایندە نەکەیتەوە.


(۱۴)
خۆشەویستبی، 
ھەموو چرکەیەکت جەژنێکە.


(۱۶)
ئەگەر زریان 
لە ناختدا ھەڵیکرد، 
ھیچ شتێ ناتوانێ گەرمت بکاتەوە.


(۱۷)
غرووب نەبێ،
چۆن دەگەینە گزنگ؟


(۱۹)
لە کوخێک بژیت و 
ھەست بە ئازادیی بکەیت 
بەختەوەرتریت لەوەی 
لە کۆشکێک بژیت و 
ھەست بکەیت لە سجندایت.


(۲۰)
دواجار ھەموو شت دەبێتە ڕابردوو، 
من و تۆ و ئێستا و
ئایندە و ڕابردووش دەبێتە ڕابردوو...
ھەر بۆیە تا لە ژیانداین عاشقی ڕابردووین.


(۲۲)
تاکە حەیوانێک 
کە بتوانێ 
منداڵی خۆی بکوژێ 
ئینسانە.


(۲۳)
لەناخی ھەموو مرۆڤێکدا 
دڕندەیەکی 
خەوتوو ھەیە.


(۲۴)
ئیرادە ھەبێ، 
پەیژەش دەبێ بۆ
گەیشتن بە باخچە 
ھەڵواسراوەکانی سەرکەوتن.


(۲۵)
زۆر جار ھەست دەکەم ماسیێکم و
لە لمدا مەلە دەکەم، 
بەڵام لە ناکاو ماسیێک دێ و 
لەناو ھەورەکاندا 
مەلەم پێدەکا.


(۲۷)
ھەر یەکێک لە ئێمە لە ناخیدا 
جەھەننەمێک ھەیە و 
بەردەوام دەیسووتێنێ، 
بەڵام کەس ئاگر و 
سووتانی ناخی کەسانی دیکە نابینێ.


(۲۸)
قەینا بیر ناکەینەوە، 
بەڵام بۆچی رقمان 
لە بیر کردنەوە دەبێتەوە!؟


(۲۹)
ئێمە میللەتێکین 
تەنیا خەریکی ورگ و 
پارەین و 
ھەموو کاتیش مەوزوعی سەرەکیمان سیاسەت و 
باسکردنی نەخۆشییە...
ئەوە بەسە بۆ ئەوەی دانی پێدا بنێین 
کە ئێمە میللەتێکی دواکەویووین و 
ھەر بە دوا کەوتوویش دەمێنینەوە.


(۳۱)
کە ئاوڕ لە رابردووم دەدەمەوە،
دەبینم سێ بەشی ژیانمم بۆ 
گرینگدان بەو ژنانە تەرخانکردووە
کە مێردەکانیان لەبەر 
خۆ دەوڵەمەندکردن کاتیان نەبووە گرینگیان پێبدەن.


(۳۲)
مرۆڤ ھیچ ناکا، 
تەنیا درووست دەکا، 
تا بیڕووخێنێ و دەیڕووخێنێ 
تا درووستی بکاتەوە.


(۳۳)
مرۆڤی باش 
لەناو میللەتی خراپ 
دوای مردنی لە دایکدەبێ.


(۳۴)
دڵی جوان کانیێکە، 
ھەموو حەیوانێک 
لێی دەخواتەوە.


(۳۵)
سەرچاوەی خۆشەویستیی 
دڵسۆزییە و 
سەرچاوەی دڵسۆزیش 
خۆشەویستیی.


(۳۶)
ژیان 
گەمەیەکی بێ مەعنایە، 
بردنەوە و 
براوەی تێدا نییە.


(۴۱)
ئەگەر دەتەوێ بێئومێد نەبی، 
ھەوڵدە ھیچ ئومێدێکت نەبێ.


(۴۲)
ئەوانەی زەڕەیەک رقیان تێدایە،
ئۆقیانۆسێک خۆشەویستییان
پێببەخشە، 
نایبینن.


(۴۳)
ھیچ مرۆڤێک لەو دنیایەدا گەورە نییە، 
چونکە ھەموومان بە بچووکیی 
لە دایکدەبین و 
بە بچووکیشەوە ماڵئاوایی دەکەین.


(۴۴)
تا ئەو کاتەی 
راستگۆیی بەسەر درۆدا زاڵ نەبێ، 
حەقیقەت ھەر
بە لێڵیی 
دەمێنێتەوە


(۴۵)
تاکە چەکێک 
کە بتوانێ جیھان 
لە برین رزگار بکا، 
خۆشەویستییە.


(۴۶)
ھیج کەس زۆر فەقیر نابێ 
ئەگەر زۆر دەبەنگ نەبێ و 
ھیچ کەسیش زۆر دەوڵەمەند نابێ 
ئەگەر زۆر دز نەبێ.


(۴۷)
لە کۆمەڵگەیەکی بیرنەکەرەوەدا،
بیر بکەیتەوە، 
یا خۆت دەکوژی، 
یا شێت دەبی، 
یانیش تاک و تەنیا
دەمێنێیتەوە.


(۴۸)
وەڵامدانەوەی دەبەنگ
بە ھەر ھۆکارێکبێ، 
دەبەنگییە.


(۴۹)
تەنیایی باڵ بە مرۆڤ دەبەخشێ
تا بە نێو قووڵاییەکانی خۆیدا
ھەڵفڕێ.


(۵۰)
ھەموو شت لەو دنیایەدا 
دەبێتە رابردوو، 
بۆیە نە ئێستا و نە ئایندە 
ئەوەندە گرنگ نین 
تا خۆتیان پێوە
سەرقاڵ بکەیت.


(۵۱)
ئەگەر دەتەوێ وێرانبیت، 
عاشقی
ژنێکبە، 
جوانیی و زیرەکیی و ئازادیی 
لە خۆیدا کۆکردبێتەوە.


(۵۳)
لەو سەردەمەدا 
ئەگەر نووسەر بەرگەی بە تەنیا مەلەکردن 
لە قووڵاییدا نەگرێ، 
لەنێو ئەوانەی لەکەناردا مەلە دەکەن 
ون دەبێ.


(۵۴)
رێگەی گرێنتی 
بۆ ئەوەی دەوڵەمەند نەبی، 
دزی نەکردنە.


(۵۶)
خۆ دەربازکردن 
لە بازنەی زۆرینەدا ئازایەتییە
بەڵام بەرگەگرتن و نەگەڕانەوە
بۆ نێو ئەو بازنەیە، 
داھێنانە.


(۵۷)
پیاو قوڕە
ژن چی بوێ
ئەوەی لێ درووست دەکا.


(۵۸)
دەتوانین بە پارە زۆر شت بکڕین 
جگە لە 
خۆشەویستیی.


(۵۹)
کە عەشق وەک کانییەک 
لە نێو تۆدا دەتەقێتەوە 
بیرکردنەوە و 
عەقڵ و 
ھەموو یاساکانی جیھان 
کۆتاییان پێدێ.


(۶۰)
خۆشەویستیی 
ھەڵکورمانە لەنێو ئاپۆرەدا
بەڵام عەشق 
باڵگرتن و فڕینە لەناو خۆتدا.


(۶۱)
لە عەشق نزیک مەکەوە 
ئەگەر لە 
نوور و برین دەترسیت.


(۶۲)
لە قسەکردن جوانتر 
بێدەنگییە و
لە بێدەنگیش 
جوانتر مۆسیقا.


(۶۳)
سڵاو لەوانەی 
عاشقی عەشق و
عاشقی خۆشەویستیین.


(۶۴)
نزمترین دەنگی غیرە 
لای عاشق
لە فیغانی ھەور بەرزترە.


(۶۶)
ترسناکترین دڕندەی 
دژ  بە مرۆڤ، 
مرۆڤە.


(۶۷)
مرۆڤی ھەستیار بوونەوەرێکە 
ھەمیشە لەناو خۆیدا تەنیایە 
ھەتا ئەگەر لەنێو پۆلەکەی خۆشیدابێ.


(۶۹)
ھیچ مرۆڤێ یاخی نابێ 
ئەگەر خەنجەری دەوروبەر
رۆنەچووبێتە خوێن و رۆحی.


(۷۰)
ھەموو ئەو شتانەی تۆ حەزت لێیە
کاتێک پێتدەگا 
کە ئیتر تۆ تاقەتت 
لێی نەماوە.


(۷۲)
عەقڵی 
مرۆڤی پاک 
لە دڵیدایە.


(۷۳)
نیشتمانی راستەقینەی دایک
منداڵەکانییەتی.


(۷۴)
سەرچاوەی رق جەھلە و 
سەرچاوەی خۆشەویستیش 
مەعریفە.


(۷۵)
گەورەترین داهێنانی مرۆڤ، 
راستگۆیی و 
خۆشەویستییە.


(۷۸)
باشترین رێگە بۆ پاراستنی 
چاو و سییەکانت، 
خەوتنە...
ئەوە ئەگەر مۆبایل و 
جگەرە لێبگەڕێن.


(۸۰)
زوڵمێکی گەورە 
لە نامووسی کەر دەکەین 
ئەگەر میللەتی دواکەوتووی پێبشوبھێنین.


(۸۱)
دەڵێ: باشبوو ژن نەبووم 
ئەگەرنا چۆن دەمتوانی 
لەو دنیایەدا پیاوێک ببینمەوە، 
دەجال نەبێ.


(۸۲)
ئێمە میللەتێکین 
عەشقمان بۆ ژێردەستەیی
میراتە.


(۸۳)
زۆرجار چاکەکردن 
لەگەڵ کەسانی خراپ
خراپت دەکا.


(۸۴)
تەنیایی باشترین چەترە 
تا لە بارانی ناشرینییەکانی 
دەوروبەر بتپارێزێ.


(۸۵)
ھەڵبژاردنی تەنیایی کورتترین 
رێگەیە بۆ دەربازبوون لە بازنەی
ئاگرینی ناشرینییەکان.


(۸۶)
کەسێک پەروەردە نەکرێ
ناتوانێ فێربێ.


(۸۷)
مرۆڤی تێگەیشتوو کەسێکە
خۆی بە تەنیا بەرگەی ئازارەکانی
خۆی دەگرێ نەک لەسەر 
کەسانیتر دابەشی بکا.


(۸۸)
ئەگەر نەزانی خۆت بەڕێوە ببەی
قەدەر بە شێوازی خۆی
بەڕێوەت دەبا.


(۸۹)
ئەگەر بتەوێ بە دزین 
لە دەسەڵاتدا بمێنییتەوە، 
کۆمەڵە دزێکیتر دێن
سەروەت و منداڵ و رۆحیشت
دەدزن.


(۹۰)
کە کەسێک چێژی خۆی کردە 
پێوەر بۆ ھەڵسەنگاندنی جوانیی
و ناشرینیی و باشە و خراپە، گفتوگۆی لەگەڵ مەکە.


(۹۱)
ئیسلامی سیاسی ھیچ نین جگە
لە کۆمەڵە بازرگانێک کە تیجارەت
بە خوا دەکەن لە پێناو ورگی خۆیان.


(۹۲)
کە یەکێکت دیت زۆر گوتی: 
من.. من.. من.. 
ئەوە دڵنیابە نەک دنیا،
بەڵکو خۆشی خۆی ناناسێ.


(۹۳)
ئەو کەسانەی لێت نزیکن و
متمانەت پێیان نییە وەک 
دووپشکێک وان کە بەسەر
جەستەتدا دێن و دەچن، 
نە پێتوەدەدەن و نە لێشت
دوور دەکەونەوە.


(۹۴)
ئەوانەی بابەتی سەرەکییان
باسکردنی خەڵکە، دواجار خۆیان
وەک نمونەیەکی خراپ
دەبنە بابەتی سەرەکی خەڵک.


(۹۵)
سڕینەوەی ناخۆشییەکانی 
رابردوو لە زاکیرەدا 
جۆرێکە لە جۆرەکانی ئازادیی.


(۹۷)
گەڕام، 
تاقیمکردەوە، 
ژیام، 
مردم، 
هیچ شتێکم 
لە ژیاندا 
لە خۆشەویستیی 
جوانتر نەدۆزییەوە.


(۹۸)
هەمیشە ئەو کەسانە 
لە زاکیرە دەمێننەوەکە 
بێمنەتانە جێماندەهێڵن 
نەک ئەوانەی لە بێهێزییەوە 
لەبەرمان رادەکەن.


(۱۰۰)
[هێشتا باشم]
هێشتا باشم،
مادەم بەیانیان دوای رشانەوە،
دەتوانم کحول بخۆمەوە.

من هێشتا باشم،
مادەم نیوەڕۆیان نان دەخۆم و
کحول دەخۆمەوە.

من هێشتا باشم
مادەم لە بیرمە
نانی ئێوارە 
دوای خواردنەوەی کحول بخۆم.

من زۆر زۆر باشم
مادەم هێشتا دەتوانم 
بەیانیان و ئێواران و شەوان بخۆمەوە و
جیا لە ئێوە بمرم و
وەک ئێوەش 
ژیانم بژیێم.


(۱۰۱)
ده‌مه‌وێ به‌ سانایی بڵێم:
شه‌و گله‌یی له‌ مانگ هه‌یه‌
چونکه‌ پێىوایه‌
دره‌وشانه‌وەی نوور‌
مشته‌رى تارمایی ده‌ڕفێنێ.
خۆر
ده‌رفه‌تى مێزگردێکى ئاشکرا
له‌گه‌ڵ شه‌و نادا
چونکه‌ ده‌زانێ
زه‌مه‌ن ئاوابوون هه‌ڵده‌بژێرێ.
ساماڵیش قه‌د حه‌ز به‌ دیمانه‌ى من ناکا
چونکه‌ زۆر له‌مێژه‌
له‌ خه‌ڵوز و
خه‌زه‌ڵ و
تراویلکه‌ى زانیوه‌
من غوبارم خۆشترده‌وێ

 

 

گڵاڵەکردنی ئەم بابەتە:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۳۰ آذر ۰۴ ، ۰۲:۳۲

زانا خلیل

آقای "زانا خلیل" (به کُردی: زانا خه‌لیل) شاعر کُرد زبان، اهل اربیل اقلیم کردستان است.

 

زانا خلیل 


آقای "زانا خلیل" (به کُردی: زانا خه‌لیل) شاعر کُرد زبان، اهل اربیل اقلیم کردستان است.


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 

(۱)
شک و تردید، آتش است!
به عشق نزدیک شود،
به آتشش خواهد کشید.


(۲)
نمی‌دانم خر، عاشق می‌شود یا نه!
ولی خوب می‌دانم،
عاشق، خر می‌شود.


(۳)
در نگشتن به‌ دنبال گشتن می‌گردم
در گشتن می‌خواهم نگشتن را بیابم 
در گم شدن می‌خواهم پیدا کردن را بیابم 
در پیدا کردن نیز به‌ دنبال گم شدن هستم 
در تمام این گشتن و گم شدن و نگشتن و پیدا کردن‌ها، 
فقط به‌ دنبال تو می‌گردم
آیا می‌توانی، تو هم بیایی و در من
‌دنبال خودت بگردی؟!


(۴)
همیشە در وجود هر خندەای، 
گریەای لال، پوزخند می‌زند
همیشە در وجود هر گریە‌ای، 
قهقه‌ای ساکت، پوزخند می‌زند
همیشە در وجود هر سیاهی، 
درخششی می‌درخشد و لبخند می‌زند
همیشە در وجود هر خوشبینی، 
یک بدبینی پوزخند می‌زند
همیشە در اعماق وجودت، زندگی‌ی هست، 
که مرگ را بە سخرە می‌گیرد
لیکن همیشە در اعماق وجودت، 
مرگی جا خوش کرده است،
مرگی راستین، 
کە بە ریش زندگی می‌خندد.


(۵)
دل‌هایتان را مملو از راستی کنید،
تا به وقت سخن گفتن،
نور و عسل،
از دهانتان ترشح کند.


(۶)
آزادی به تنهایی همه چیز نمی‌شود 
اما،
بدون آزادی هم 
هیچ چیزی نیست.


(۷)
تنها چیزی 
که بهشت و دوزخ را 
در خود جمع کرده باشد
عشق است.


(۸)
اگر شریعت می‌گفت:
بعد از مرگ، در بهشت،
تنها همسر خودت را ملاقات خواهی کرد 
مطمئنم 
هیچ مردی راضی نمی‌شد 
که پای در بهشت بگذارد.


(۹)
آدمی، ماده‌ای کهن است
تنها 
عشق می‌تواند 
او را تازه کند.


(۱۰)
مرد وقتی که 
عاشق زنی می‌شود
از شکارچی بودن 
به شکار مبدل می‌شود.


(۱۱)
پشت هر مرد بزرگی،
زنی وجود دارد
که به او می‌گوید:
تو هیچی نیستی!


(۱۲)
هرکسی که دیدی 
زیاد حرف می‌زند،
مطمئن باش که هیچ نمی‌گوید.


(۱۳)
در وجود همه‌ی ما 
محبسی هست 
برای خاطرات پنهانمان.


(۱۴)
زیباترین و
بزرگترین زندان جهان،
بچه‌هایت هستند.


(۱۵)
اگر تاریکی تو را احاطه کرد 
بدان که تو 
لبریزی از نور...


(۱۶)
همیشه از دو چیز خنده‌ام گرفته است:
یکی: مرگ 
و دومی: زندگی و مرگ...


(۱۷)
آدمی، درختی‌ست 
در میانه‌ی یخبندان!
هرچه هم تقلا بنماید،
سرانجام سوز مرگ، او را از پا می‌افکند.


(۱۸)
[شیطان با سنگ‌پرانی نمی‌میرد]
(تقدیم به نوال السعداوی)
چهارده قرن است که،
شیطان را سنگ‌باران می‌کنند 
به این امید که او را بکشند!
ولی خودشان،
همگی مردند و 
شیطان نیز کماکان زنده است.
چهارده قرن است که،
نمی‌دانند و نمی‌خواهند بدانند 
که خانه‌ی واقعی شیطان
نه آسمان است و نه زمین 
بلکه میان آن مغزهایی‌ست که کورند!
بلکه میان آن قلب‌هایی‌ست که تاریک‌اند...
چهارده قرن است که،
نفهمیدند و یا که نمی‌خواهند بفهمند 
که شیطان با معرفت به هلاکت خواهد رسید 
نه با سنگ و چماق!...
چهارده قرن است که،
نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بدانند 
شیطان با عشق نابود می‌شود 
نه با پرتاب سنگ.


(۱۹)
[آدمی، فقط آدم است و دیگر هیچ]
زندگی، توانا یا ناتوانمان می‌کند 
زندگی، زیبا یا زشتمان می‌کند 
زندگی، بزرگ یا کوچکمان می‌کند 
زندگی، شیرین یا تلخمان می‌کند 
زندگی، سنگین یا سبکمان می‌کند 
زندگی، جلیل یا قلیلمان می‌کند 
ولی 
آن زمانه است، که تنها ناتوانایمان می‌کند 
آن زمانه است، که تنها زشتمان می‌کند
آن زمانه است، که تنها کوچکمان می‌کند
آن زمانه است، که تنها تلخمان می‌کند 
آن زمانه است، که تنها سبکمان می‌کند 
آن زمانه است، که تنها پستمان می‌کند 
می‌گویم:

آدمی چیست؟!
غیر از یک موجود ضعیف 
که زندگی و زمانه از یک سو و 
مرگ نیز از دیگر سوی،
دستش را می‌گیرند و 
سرانجام،
مرگ است که دست‌های او را بالا می‌برد...


(۲۰)
شاعری نامدار برایت سروده بود:
تو شبیه گلبرگ‌های گلی!
افسوس که او نمی‌دانست 
که همه‌ی گلستان‌های جهان 
در وجود توست...
شاعری نامدار برایت سروده بود:
تو شبیه وزش نسیمی!
افسوس که او نمی‌دانست 
که همه‌ی نسیم‌های دل‌آویز 
در وجود توست...
شاعری نامدار برایت سروده بود:
تو شبیه جویباری از نوری!
افسوس که او نمی‌دانست 
که همه‌ی اقیانوس‌های روشنایی 
در وجود توست...
شاعری نامدار برایت سروده بود:
تو شبیه زندگی و مرگی!
افسوس که او نمی‌دانست 
که تمام هست و نیست در وجود توست...


(۲۱)
فراق، مرگی‌ کوچکی‌ست 
و
مرگ، فراقی بی‌پایان...


(۲۲)
قلب انسان خوب،
اتاقی‌ست کوچک!
با اندک محبتی پر می‌شود.


(۲۳)
خوب می‌دانم،
سیگار و عرق و عشق و شعر 
رو به مرگ می‌کشاندم.
اما مطمئنم 
اگر از آنها هم دست بکشم 
یک‌باره خواهم مرد.


(۲۴)
آدمی تنها دو مرتبه به رهایی خواهد رسید 
یک‌بار در خواب‌هایش و 
دیگر بار با مردن...


(۲۵)
قمار و عشق، یک چیزاند!
زیرا در پایان،
عاشق و قمارباز
به تیره‌بختی از بازی خارج می‌شوند.


(۲۶)
قلم می‌گفت:
سیاست، کینه و نفرت می‌پراکند 
و ادبیات و هنر،
عشق و دوست داشتن.


(۲۷)
بدبین نیستم 
لیکن،
خوشبینی هم 
در خاک ناامیدی ریشه نمی‌دواند.


(۲۸)
تمام راه‌های هستی را بپیمایی 
باز چشمت به آن راهی‌ست 
که می‌رساندت به وطن...
حتا اگر وطنت،
جهنم باشد.


(۲۹)
وقتی که آدمی از مادر زاییده می‌شود
گریه و زاری می‌کند. 
زیرا خوب می‌داند،
در این بازی که اسمش زندگی‌ست 
یا دیوانه می‌شود 
و یا دیوانه‌اش می‌کنند.


(۳۰)
زندگی قمار است!
استاد تمام حقه‌بازان هم که باشی،
کسی موفق از آن بیرون نخواهی آمد.


(۳۱)
مرگ، چیز خاصی نیست!
جز،
بازگشت 
به دوران رهایی پیش از زاده شدن.


(۳۲)
زندگی،
دو دروازه دارد،
یکی برای داخل رفتن و 
دیگری برای خارج شدن...
افسوس که همه‌ی ما 
در تقلاییم برای رسیدن به 
دروازه‌ی دوم...


(۳۳)
هرکس خواست تنهایت بگذارد،
بگذار برود!
تو انسانی،
نه زندان و قفس...


(۳۴)
اگر اشک، خونابه‌ی روح است،
بدان که لبخند
خوشحالی قلب است،
پس بخند!


(۳۵)
کسی که عاشق باران است و 
چتر بر سر می‌گیرد،
چون کسی‌ست که 
پنبه در گوش خود فرو کرده 
تا به موسیقی گوش بدهد...


(۳۶)
هر که را دوست می‌داری،
فوری به او ثابت کن.
زیرا بعد از مرگ،
نمی‌توانی چیزی را اثبات کنی!.


(۳۷)
حتا کسانی را که از تو بیزارند،
دوست داشته باش!
عشق و دوستی،
دو بال پرواز توست،
تو را به روی ابرها خواهند رساند.


(۳۸)
زیباترین چیز در زندگانی،
این است
که بیاموزیم،
چگونه همدیگر را دوست داشته باشیم.


(۳۹)
هر چیز که بخواهی 
در این دنیا نصیبت خواهد شد،
غیر از خوشبختی!


(۴۰)
زندگی چیزی نیست 
جز یک نردبان!
بعضی‌ها از آن بالا می‌روند و 
بعضی‌ها هم پایین...


(۴۱)
خاطرات گذشته‌ام را
از رویاهای امروز و فردایم بیشتر می‌پسندم.
زیرا بعدن،
امروز و فردا و ما نیز
تبدیل می‌شویم به گذشته.


(۴۲)
اگر سخن مفت ممنوع می‌شد 
بی‌شک،
بشریت باز می‌گشت 
به آن دورانی که هنوز 
تکلم نمی‌کرد.


(۴۳)
آن افرادی دوست تو هستند
که در وقت افتادن و شکستن،
به آغوشت می‌کشند.
لیکن،
از آنها ارزشمندتر 
آنانند 
که نمی‌گذارند 
بیافتی و بشکنی...


(۴۴)
آسان‌ترین راه 
برای پایان دادن به همه‌ی سختی‌ها و 
آشوب و پریشانی‌ها،
فقط مرگ است.


(۴۵)
انسان خوب،
دوست دارد که پرنده شود!
زیرا می‌داند 
بر روی زمین جایی نمانده 
برای زیبایی...


(۴۶)
در این جهان 
اگر دروغ و چاپلوسی نبود،
تمام آدم‌ها 
در سکوت غرق می‌شدند.


(۴۷)
از جهان،
هیچ چیزی را نمی‌پسندم،
حتا خودم را!
زیرا الان ایمان یافته‌ام 
آن دم که خدا مرا خلق نمود
هیچ چیزی در دلش نبود،
حتا خوبی و خوشی!


(۴۸)
تنها راه خوشبختی،
خوشبختی‌ست!


(۴۹)
جنگ،
رویدادی ناگوار است
که تنها 
در فیلم‌ها دیدنی‌ست.


(۵۰)
عشق نمی‌میرد،
ولی عاشق،
خورد و خاکشیر می‌شود 
و آنگاه می‌میرد.


(۵۱)
به دو تن هیچ اهمیت مده:
یک، آنکس که در پیشگاهت تو را می‌ستاید و 
دو، آنکه پشت سرت،
تو را کوچک می‌شمارد.


(۵۲)
از قاتل خطرناک‌تر 
آن شخصی‌ست،
که وقت تو را تلف می‌کند.


(۵۳)
در زندگی‌ات 
حتا با روحت هم 
به سوی حقیقت گام برداری،
باز به آن دست نخواهی یافت.
زیرا حقیقت
در عدم است، نه در وجود.


(۵۴)
تمام تلاش آدمی 
از آن روست، که به خوشبختی برسد.
غافل از آنکه،
زندگانی،
دریایی بی‌ساحل بدبختی‌ست!
نکبتی، که رستگاری به آن نیست.


(۵۵)
اگر می‌خواهی،
در آرامش بمیری،
عاشقانه زندگی کن.


(۵۶)
طلوع خورشید 
هیچ فایده‌ای ندارد
اگر ما را از خواب برنخیزاند!


(۵۷)
هیچ‌کس خوشبختی را به تو نمی‌بخشد
خوشبختی از درونت فریاد می‌زند!
بخند،
تا پیدایش کنی...


(۵۸)
باز می‌گردم به خویشتنم،
چنان خواهم مُرد
متفاوت از مرگ دیگر مُرده‌های شهر
لیک در آن مرگ
چنان خواهم زیست 
متفاوت‌تر از زندگانی مُردەهای شهر...


(۵۹)
در دو روز گذشته،
پشت پنجره‌ای باز
با صدای هر پر زدن قمری‌های اندوه،
با بغ‌بغوی کبوتران هراس،
و میومیوی گربه‌های هوس،
بیش از هشتاد و یک هزار مرتبه
به این جمله‌ی لعنتی گوش دادم:
"شماره‌ی مشترک مورد نظر در شبکه موجود نمی‌باشد!"

 

نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۹ آذر ۰۴ ، ۰۲:۲۰

حسام رمضان زاده

دکتر "حسام رمضان‌زاده‎"، شاعر رباعی‌سرای خراسانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۴ خورشیدی، در مشهد است.

 

حسام رمضان‌زاده‎

دکتر "حسام رمضان‌زاده‎"، شاعر رباعی‌سرای خراسانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۴ خورشیدی، در مشهد است.
وی بعدها به همراه خانواده به شیروان مهاجرت کرد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در رشته‌ی رفتار حرکتی ادامه داد و سپس به تهران رفت و دکترای رفتار حرکتی از دانشگاه شهید بهشتی را اخذ کرد، و اکنون استادیار گروه علوم ورزشی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه دامغان و متخصص رشد و یادگیری حرکتی و عضو بنیاد ملی نخبگان و مربی بازی و ورزش کودکان است.
وی در دوران راهنمایی شعرهایی را می‌سرود، اما ورود اصلی‌اش به عرصه‌ی شعر و شاعری در دوران دبیرستان و در پی آشنایی با زنده‌یاد "قدرت‌الله شریفی"، از سوی یکی از دوستانش بود، که اشعارش توسط وی مورد نقد قرار گرفت.
وی یکی از برگزیدگان دومین جشنواره‌ی شعر کوتاه خراسان شمالی در بخش کلاسیک در سال ۱۳۹۶ بود.
 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
من: پشت سر گناه پنهان شده‌ای
من: عاقبت شوم پریشان شده‌ای
تقدیر به هم ریخته‌ی من این است:
"حیران شده‌ای" که نیست "انسان شده‌ای"

(۲)
بر روی زمین و آسمانی خو، او
زیبایی بی‌کرانه هر سو، او
هر بار که خواستم ببینم خود را
در آیینه هر که را دیدم، او او

(۳)
آهیم به سوی زندگی در جریان
دردیم که از طناب عمر آویزان
این قصه ی بهت‌آور!! این آخر تلخ!!
احسنت به آفرینشت ای انسان!!!

(۴)
بر خویش به پا خیز، در خویش بمیر 
هر لحظه به جای زندگی، بیش بمیر 
این بود تمام حرف دنیا با من 
قبل از آن که تو را... خود از پیش بمیر 

(۵)
سرسبز، پر از هوای با هم بودن
ما راست دلی برای با هم بودن
تقویم ترانه‌های ما افزوده است
یک سال به سال‌های با هم بودن
 

(۶)
از هر چه که بگذریم، غم خواهد بود
این جنس خراب بیش و کم خواهد بود
من بی‌تو و تو بدون من، این یعنی
پایان شب سیه عدم خواهد بود 

(۷)
با حوصله و قدم قدم می‌میریم
پایان بدی است در عدم می‌میریم
هر لحظه ما چقدر وحشتناک است
دم می‌آییم، بازدم می‌میریم

(۸)
من را بردند، ردی از خون مانده
راری‌ست که سال‌هاست مکنون مانده
دنبال تتمه‌ای‌ست از من در من
دستی که از این آیینه بیرون مانده
 

(۹)
هر لحظه درون خویش وهمی دارم
از بدبختی همیشه سهمی دارم
من راه خودم گرفتم او راه خودش
انسانیت زبان نفهمی دارم 

(۱۰)
رفتی، نفس جهان گرفته‌ست ای جان
رفتی، دل آسمان گرفته‌ست ای جان
آن شوق شنیدنی که در ما جاری‌ست
جان دادی و تازه جان گرفته‌ست ای جان

(۱۱)
باری‌ست که روی دست دنیا مانده است
دیری‌ست که از سهم خودش جا مانده است
مظلومیتی چنین ندیدم هرگز
تنهایی من چقدر تنها مانده است

(۱۲)
دنیاست پر از عبور، انسان در خواب
این‌گونه تکان نمی‌خورد آب از آب
با این همه تصویر جهانم زیباست
پاییز من و بهار من در یک قاب 

(۱۳)
در قالب تنهایی خود جا نشدیم
هم‌رنگ جماعتیم، رسوا نشدیم
این قصه دردناک حال من و توست
آن روز که گم شدیم، پیدا نشدیم

(۱۴)
از حوصله زمانه سر خواهد رفت
با چشم‌تر و خون جگر خواهد رفت
در زندگی تو بی‌خبر آید عشق
از زندگی تو بی‌خبر خواهد رفت
 

(۱۵)
از پنجره بگذار ببینند ما را
شاید که بیاید و بچیند ما را
این با قبول نیست، ای کاش خدا
یک‌بار دیگر بیافریند ما را

(۱۶)
این ساعت و این لحظه و این دم هیچ است
با این تن نانجیب، آدم هیچ است
ای مرگ، به ناکامی خود خوب بخند
این عمر که تحویل تو دادم، هیچ است

(۱۷)
در چشم همیشه مهربانی داری
لطفی هستی کنار عمرم جاری
خوشحالم از اینکه دوستت می‌دارم
خوشحالم از اینکه دوستم می‌داری

(۱۸)
آه است صدای ناله‌ی خاموشان
لبخند به لب‌های سیاهی‌پوشان
می‌خنداند مرا و می‌ترساند
تنهایی روزگار هم‌آغوشان

(۱۹)
دیری‌ست که چشم انتظارم خون است
پاییز و زمستان و بهارم خون است
بادم اما اگر بپیچم درد است
ابرم اما اگر ببارم خون است.

(۲۰)
این آغاز است؟ نه. غروبی شاید
پایان بد شروع خوبی شاید
این شاخه‌ی سبز را تبر خشک نکرد
در ذهن درخت، دارکوبی شاید...

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://robaeisarayan.blogfa.com/category/16
https://www.isna.ir/news/Bojnourd-44899
http://bojnord1400.blogfa.com/post/1693
https://4231421.blogfa.com
@hesam.ramezanzade
و...
 

زانا کوردستانی
۲۸ آذر ۰۴ ، ۰۲:۳۴

علی الفتی

دکتر "علی الفتی" از شاعران کُرد ایرانی و از پیشگامان شعر کُردی جنوبی (کلهری)، زاده‌ی سال ۱۳۵۶ خورشیدی، در  سرپل‌ذهاب است.

 

علی الفتی

دکتر "علی الفتی" از شاعران کُرد ایرانی و از پیشگامان شعر کُردی جنوبی (کلهری)، زاده‌ی سال ۱۳۵۶ خورشیدی، در  سرپل‌ذهاب است.
ایشان به دو زبان فارسی و کُردی کلهری شعر می‌گوید، و به اذعان مخاطبینش، اشعارش، صمیمی، زلال و بی‌آلایش‌اند و در شعرش فراق و وصال، آب و آتش، جشن و شیون و مرگ و زندگی به هم پیوند خورده‌اند.
علی الفتی در شعر فارسی در چرخه‌ی بینابینی شعر حجم، ناب و دیگر جریان‌های شعری قرار دارد و سعی نموده با تلفیق‌های مختلفی از این جریان‌ها مسیری ترکیبی در این حوزه ایجاد نماید. ابتدای کار این تلفیق را می‌توان از کتاب هوای هرات او از سال ۸۵ دانست. الفتی را جدا از دوزبانه بودن، می‌توان شاعری آزادنویس در حوزه‌ی شعر تلقی نمود. او از شاعران پرکار در ادبیات فارسی‌زبان دهه هشتاد است.
الفتی داوری بیش از ده‌ها جشنواره معتبر منطقه‌ای و کشوری را در دو زبان کُردی و فارسی انجام داده است و در کنار شعر به عنوان منتقد حوزه‌ی شعر نیز شناخته شده‌است.
ایشان تاکنون نامزد جایزه‌ی شعر نیما و برنده‌ی جوایزی همچون جایزه‌ی سازمان ملی جوانان، فستیوال ادبی مولوی کُرد، جایزه‌ی احمد عزیزی، جایزه‌ی ادبی باشور و... شده‌ است.


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ کتاب‌شناسی:
- خاکستری، کرمانشاه: چشمه هنر و دانش، ۱۳۸۱
- راخ، تهران: نگار و نیما (نگیما)، ۱۳۸۳
- از این خوابیده‌تر، مشهد: بوتیمار، ۱۳۸۴
- گیان، کرمانشاه: باغ نی، ۱۳۸۷
- آن‌ها از مرگ ترسیده بودند، تهران: نشر داستان، ۱۳۸۸
- هوای هرات، مشهد: بوتیمار، ۱۳۸۸
- سانه ناو: مجموعه شعر (دو زبانه کردی– فارسی)، تهران: داستان، ۱۳۸۹
- گه‌رمه‌شین کرمانشاه: باغ نی، چاپ سوم: ۱۳۸۹
- آهوان ملل، تهران: نگاه، ۱۳۹۱
- سزیان وه‌فر، کرمانشاه: مؤلف، ۱۳۹۲
- گه‌رمێیان، کرمانشاه: دیباچه، ۱۳۹۴
- سرۊت باشوور، کرمانشاه: دیباچه، ۱۳۹۵
- شفاهی به ندرت، تهران: بوتیمار، ۱۳۹۵
- گلوی زود، تهران: کیان افراز، ۱۳۹۷
- له چیمنه‌ڕێیه‌و چیمنه ڕێیه‌و، بانه: مانگ، ۱۳۹۷
- ستران، کرمانشاه: دیباچه، ۱۴۰۰
- ئاڤراندن، کرمانشاە: دیباچه، ۱۴۰۱
- کلیل کۊیه‌سان گۆم کردمه، کرمانشاه: دیباچه، ۱۴۰۲
- به روایت دوربین روسی، مشهد: بوتیمار، ۱۳۸۷
- هه‌ڵوه‌س هه‌ڵوه‌سه‌گان سڵێمان، ترجمۀ غزل غزل‌های سلیمان از عهد عتیق به زبان کُردی، کرمانشاه: دیباچه، ۱۴۰۱
و...

همچنین ایشان یکی از مجموعه شعرهای خود به نام سانه‌ناو را به صورت دو زبانه چاپ کرده و در آن اشعار کُردی خود را به صورت شعر ترجمه کرده‌ است. علاوه بر آن، برخی از اشعار علی الفتی توسط دیگر مترجمان به زبان فارسی ترجمه شده و با مشخصات زیر به چاپ رسیده‌ است:
- الفتی، علی، دری که مرگ کلیدش را گم کرده، ترجمۀ سمیه فلاحی، ایلام: باشور، ۱۳۹۹.
- سرۊت باشور ، با ترجمۀ مجتبی ویسی، کرمانشاه: دیباچه، ۱۳۹۵.


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ نمونه‌ی شعر کُردی:
(۱)
هەێ کەڵەگەی بازیدراز
لەیوا وە شاخەیلد مەناز
بازیدراز وە ڕووژ و شەو
لە ژیر خەرواری لە تەو
لەی ئاهووەیل چەوسیە
هزارهزار وە چەو دیە
وەی وەفر ناو دووڵە مەنووڕ
وەی دەروەن چووڵە مەنووڕ
لە ژێر لیسک خوەرەتاو
ئی وەفریشە هەم بوودە ئاو
ئەو کاولیەیلە هەم تیەنەو
بەساتیان لەیرە خەنەو
هەرشاخێگد کەمتر لەقوو
زۊتر کەنەی مشتەی چەقوو
بازیدراز یانی د ڕاز
وەی ئاو وەفراوە بساز
یەی ڕازێگێ زنیانیە
یەی ڕازێگێ بیگیانیە
تاگەر وەهارە دی بدەو
وەهارتر نیەیونی وە چەو


(۲)
کەڵ ڕەم کردێ قەی ئاخ داخم
ترۊسکەی بێنز پرتەی چراخم
قەرار و سەور ئیمە بردی ئمشەو
لەکام دەروەن ت ماوا گردی ئمشەو
من و پرتەی چراخیگ تا وەرسوو
خەیاڵاتی لە دڵ هەر تێدن و چوو
هەڵەت زانی چەنێ پەی تو پەشێوم
بنووڕە بار وشک بان لێوم
ت باواند بێیاوانەیل دۊرە
شەراو عومر تو هێمان ئەنگۊرە
م دارەپیرەگەی ناو باخ پیران
ت شاخد داسە قەی شاخ شەمیران
زوون شووڕەیل لە لۊ ئەڵەن وسانە
ت جوور ئاخداخ داخد گرانە
لە چوارقاپی شەوی قاپم دزیدن
ت جوور نەفتشا هەرشەو سزیدن
ت پرچد پەرچەم یەی نیشتمانە
تماشایگد وە رۊ چەن پارڵمانە
ت باج قەسرەگەید دانەی وە داود
سکەی کەڵهڕ کوتامە دی وە ناود


(۳)
وەختێ لە پشت دەروەچێگ وسایدنە
یانێ ک چەو وە ڕی کەسێ ت نایدنە
زانم تا وەرسوو هەر نەخەفتیدنە
زانم ک چەن بەستە سیکار کیشایدنە
وە پشت دەس ئەسر چەود سڕیدنە
باڵ بژانگ وە باڵ یەک نەنایدنە
دو ڕێ می فا سۆ لا سی دی وڵ بکە
ت ئمشەو وە سیم ئاخر دی دایدنە
ئەسکەگانیش زۊتر لە ئیمە مردنە
بێوەلیفەت لەی ناو شەوە وسایدنە


(۴)
وەخت چین ئاگر گرم ئەر ت نەکەی لاوا لە لێم
مەیل وە بێ ت لێم بشێوێ سەر لە ئێ ماوا لە لێم
دێ خوەرئاواسەو پەژارەێ دڵتەنگی ناو شەوار
هەێ خوەر ڕووژەیل ئمرم بەو ت نەو ئاوا لە لێم
دۊەت گوران نامە لا شێعە مەسەو یاگارییم
جەوز سەر شکیاێە نازار بەو نەکە سەر وا لە لێم
ئاو تەشار ڕشیەێ لە چەو چەن ساج نار ها لە دڵم
بەو م تاڵەو بەختدم دی بەو بووە شووروا لە لێم
دی لە کەڵهوڕ دەر وە دەر کافر کەواو بوو ئەڕام
لا لە بان لەش بڕیمە هەر بکە لاوا لە لێم


(۵)
دوای چیین ت
گوڵ سووێگ
له ئیسگای قه‌تار
من و خیاوان ته‌قیایمه یه‌کا
ک تواس له‌یره بچوود
وت: ئێره دی جی وسان نیه
وه‌تم: ئڕا؟
وه‌ت: خوه‌د خاستر زانی
ئڕا خوه‌د ده‌ی له‌و باره‌گه‌ی؟
هه‌ق وه ده‌‌سێ بو
خوه‌م خاستر زانسم
ئه‌مانگ باوه‌ڕ نه‌کردم
خیاوان وه‌ل تنا خوه‌ش بو
گه‌رت فرووشه‌گان که‌ورخ پارک
شایره‌یل شێت کافه
سیاسییه‌یل بێسه‌واد ناو رووژنامه‌یل ئێواره
گشتێیان...
بایه وه‌رجه یانه له‌یره بچیاتام
وه‌رجه قه‌تار ئێ ئیسگا
هه‌یه‌گ بایدن
من له جی ت رێ که‌م
تو له بان ده‌سه‌یل من بخه‌ف
من بنچینه‌م وه چه‌وه‌یلد ره‌سێ
له ئێوارانێگ ساسانی
سانه‌گان له رو ده‌س ت نوسام و
له لێیان چیمه‌و بان
ئه‌و ده‌رساته گ من
سه‌رباز «پاتاق» تنیش بوم
له ئێواران تاق وه‌سان
جیه‌لاد گرد و
لووای‌لوو شیرین مانتوو کوڵه‌گه‌د کردیده وه‌ر و چید
من له ئه‌سفار ئه‌ربه‌ئه
یا له حاشا کردن ئشقد ک ئاگر بچووده لێ
چلیار بێده‌نگێگم
تا دوه‌تڵه‌ی ده‌م خڕێگ
هه‌ر شه‌و ده‌مێ تام ئاو ده‌ێد
له تماشای کام ئاوه‌ر هاتن؟
ئه‌وانه گ ته‌نیا ناوێیان زانسییم
چه‌وه‌یل من دی بێ نزه‌و بونه و خاس نیه‌نووڕن
ئه‌وانه‌یلیش نه پیر بوون نه مرن
ئیمه نه‌بایه سه‌ر بناتایمه سه‌رێیان
یه‌کێگیان وه‌ت:
نه‌تواسم له‌یوا وه پێ بکه‌م
ئه‌وه‌ڵ خاس نووڕسمه چه‌وه‌یلێیه‌و
جفتێ که‌مووته‌ر له ناوێیان باڵه‌و گردن و چین
بێ‌هه‌ولا دو گوله ته‌قانمه لێیان
ئێکه‌ش
چایێگ ئڕای خوه‌م رشانم و
سیکارێ له بانێ کیشام و
چیم ئڕای تماشای ئاوه‌یلێ ک
تازه رشیاونه ناو سیروان
له زوانی سانه‌یل ئه‌وسا
له ژێرسانه‌یل نوسیای
ئڕای ئاوه‌یل دڕیای
تا قازه‌یلێگ
له تیه‌ریکان باڵه‌و گردن و چین
له‌نوو خه‌و ت دیمه
له ژێر ئه‌و سانه‌یله
هێمان خه‌ڵپان له خون بود
خون ئه‌و سانه‌یله
شایه‌د بوو چه‌ویر ته‌نیایگ بوو ک
له ساڵه‌یل دور
وه‌ل یه‌کا بوو کردیم
داروه‌خشم که
ئه‌گه‌ر نه‌توەنسم ئه‌و ده‌رساته گ ھاتود
له وه‌ر پاد هه‌ڵسم
ئاخر خون فره‌یگ له لیم چود و
گه‌ن جوورێ مردوم
داروه‌خشم که
ئه‌گه‌ر جوور جاران نه‌توه‌نسم
ئرمێسه‌گاند پاکه‌و بکه‌م
ئاخر کلکه که‌ڵێنه‌گانم
به‌ساونه یه‌که‌و
فره خوه‌شم هات
ماچ چه‌وه‌گاند بکه‌م
ئاخر دی ده‌م نه‌یاشتم
داروه‌خشم که
له یه فره‌تر گیانه تیم نییه
تا ئڕاد قسیه بکه‌م
سانه ناو
ناو وڵاتێگه ک
هه‌ر ئایه‌مێگ له ته‌مام ئومرێ
یه‌ی جار وه زوان تیه‌رێده‌ی
ئه‌مانگ له‌یلی؟!
نیه‌زانم په‌ژاره‌ی کام شه‌وار
رشیاسه مل منا
وه ره‌نگه‌یل ئه‌ڵاجه‌وێگه‌و له هات و چێنم و
هه‌ر سات ئوشم: سانه ناو
دی خه‌و گرتێیه‌سه‌م له‌یلی
ده‌ورملیه‌گه‌د واز که و بووه‌سه‌ی بان زامه‌گانما
زام نه‌یرم؟!
قه‌ی نه‌یرێ بووه‌سه‌ی تێوڵمه‌و
ته‌و کردمه له‌یلی
ئایه‌مه‌یل ده‌مه‌و خوار ژیه‌ن و
ده‌مه‌و بان مرن
نه‌که‌ێ بمرم له‌یلی؟!
ئاخر کی له رووێیه‌و هه‌ڵای
له وه‌و چه‌و ئێ هه‌مگه ئایه‌مه‌و بمرێ
سانه ناو له‌یلی!
سانه ناو!


─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─


◇ نمونه‌ی شعر فارسی:
(۱)
[مزامیر غریزی]
او اگر فرو برود، اضلاع تنهاییِ مرا چه‌ کسی تسکین خواهد داد؟
و این رفتنِ در چشمِ دایره‌واران را چه بنامم؟
چرا کوچ مارهای سفید از سرزمین سنگ‌های خلقتی را 
نمی‌توان سفر گفت؟!
چگونه می‌توان در اشکال متضادش نگاه‌ کرد؟ 
وقتی که فرو رفتنِ نام دیگری از زاویه است‌
بهتر آن است 
که دایره همان کودکیِ چشم‌های ناشی شده‌ای در نور باشد. 

اکنون ای‌ کاغذهای سفید افریقا 
به خط‌های خورده‌ام سوگند یاد کنید
به «دایم» که زخمی در مداد من است.

اما وقتی به انحنایم‌ می‌آیید و می‌بینید            که دیگر نیستم 
آن‌گاه تا می‌پیچم      تا دورهای‌ نزدیکی‌مان      مرا زمزمه کنید.

و شما ای بره‌های سرمه‌ای! 
زین‌پس ییلاق دعاهای من خواهید بود!
خدای آب‌های خنک را از خاطر نبرید.
ابتدای اسب، تنها تصوری از ابتداست 
تو سعیِ کرده  را با حرکت انگشتانت می‌بینی
ریگ رسیده در ابتدایی «گیوه‌ای» را به حاشیه می‌بری 
تو از حرکاتِ ایستاده‌ای  
و من برای این‌همه مکث سال‌ها گریه خواهم کرد
به گواه اسبی که از ابتدا بود؛ تا نقطه تا خط‌های سربریده‌ی یحیوی.

اما ابوسلمی!
فرصت از فاصله می‌گیرد این‌ ایجادِ کننده 
طوری که بین ریگ و انگشت        رفتن نیز زنده بماند.
ایستادی، دور می‌شدی 
صدایت را بلندتر می‌کردی‌ تا بگویی نزدیکی 
اما صدا به تنهایی برای نرفتن ‌کافی نیست
حتی برای اسبِ در ابتدای خط نیز باید کمی گریه کنیم.
همراهان از صدای بلند ‌ترسیده بودند 
اما در حقیقت این تو بودی که ترسیده بودی،
اکنون           تو دیگر           نخواهی ترسید.


(۲)
پس تکلیف آن چهره
که از آفتاب پنهان می‌کردی  چه می‌شود؟
هر آینه می‌افتد در آینه
خطوط نکشیده، را می‌شود به مفتولی پیچید
تا گوشواره شدن را دریابند
برای بدرقه‌ی شنوایی، ناشنوا می‌شوی
باد پیچیده‌ی دی ماه درخت
فراخوان برف است    درنابینایی‌ات                                  
بر می‌گردی با دستاری از برف
یکریز، خونِ سفید می‌چکد    از نا برگشتن‌ات
بینی‌ات را نمی‌بیند چشم‌هایت
دامن بو را می‌کشد تا از زندگی عبور نکند
به باد سپرده است آن گیسو
تناور سبز است  که می‌بیند از دور چشم به راه رفتنت.


(۳)
او پرنده بود
اگر هم نبوده باشد
صبحگاهی او را شبانان
در آغوش روحی به رنگ باد
در مقابل آب دیده بودند
با شالی به کمر
و مریدان بسیار
که کمر بسته‌ی درختان امرود
دامنه‌ی دامنش بودند
از او دانش بسیاری داشتند.


(۴)
شامگاهان
یا به هنگام شام کنیزان
خودم را
از صخره‌ای پرتاب می‌شوم
و صبح خودم را
در رختخواب می‌یابم.
چه سرنوشت غم‌انگیزی است!

 


گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
و...

زانا کوردستانی
۲۷ آذر ۰۴ ، ۰۲:۲۰

جەمال خوڕماڵی

ماموستا "جەمال خوڕماڵی" شاعیریک هاوچه‌رخی کورده، که‌له رۆژی ۱۶ بەفرانباری ۱۹۷۱ زایەنی، لەدایک بووە و ئیسایش لە شاڕی سڵیمانی دانیشەجیگە.

 

جەمال خوڕماڵی

ماموستا "جەمال خوڕماڵی" شاعیریک هاوچه‌رخی کورده، که‌له رۆژی ۱۶ بەفرانباری ۱۹۷۱ زایەنی، لەدایک بووە و ئیسایش لە شاڕی سڵیمانی دانیشەجیگە.
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

(۱)
دەستی زبرم ناتەزێت؛
لە ناو بەفری گەرمی لەشت-
وڕوژان!

(۲)
هەور بە کەڵکی شاهیدیی نایەت
ڕەوتەنییە،
پریاسکەی نهێنییەکانت بە بەرد بسپێرە.

(۳)
زیکزیکە درێژدادڕە.
گوێ لە حیکایەتە کورتەکانی پەپولە بگرە.
بە مەکرونازی گوڵە بەیبوونەکان
هەڵمەخەڵەتێ
ئەوان خۆیان سپاردووە بە داسی خەزان

(۴)
کە ڕوحت سەرمای بوو پاڵتۆی قەسیدەیەک
لەبەر بکە،
وەرزی پەتای بێوێژدانییە.
برۆرەلای نالییەکەی خاک و خۆڵ و
شروبی شیعرێکی ئەو زاتە بنۆشە.

(۵)
هەرکاتێک بوویت بەدار مازوو،
ناوەڕۆکی
نامە عاشقانەکانی کچەسمۆرە قژ زەردکان
بۆ جۆگەلەکان باس مەکە،
نەبادا دوو عەشیرەتی دژ بە دڵداری
دەست بدەنە یەخەی خۆشەویستی و
خەڵتانێ خوێنی بکەن.

(۶)
چۆن خەمەکانی خۆت بۆ شمشاڵ باس دەکەیت
ئەی ناترسیت.
بتکات بە چریکەیەکی واڵا
لەهەموو ماڵێکدا
لەهەموو گۆڤەندو گەڕەلاوژەو کەرنەڤاڵێکدا

(۷)
بەرد ووشەیە
قوڕ، ئامرازی پەیوەندییە
دیوار ڕستەیە
خانوو شیعرێکی گەرموگوڕی حەزرەتی قانیعە.

(۸)
تۆبەی تەور
تورێکی قوڕاوی ناهێنێت
ئەوە فەرموودەی دارگێلاسێکی جەرگسووتاوە.

(۹)
تفەنگێکیان دایە دەست شاعیرێ
تواندیەوەو کردی بە ناڵ بۆ بارگیرێ.

(۱۰)
هەتا ئێستاش،
خۆشترین میوە لەلای من
هەر ئەو هەنارو هەنجیرو هەڵووژانەبوون
بەمنداڵی لە باخەکاندا دەماندزین
کاتێ هێشتا درەخت فەریکەبوو
زاڵمانە دەستمان دەکرد بەقژ ڕنین...

(۱۱)
هەموو جارێ
پیتی (ی) کۆتایی
لەشێوەی مراوییەکی قاچ تەزیوا
دێتە بەرحەوشەی شیعرەکانم و
خۆی دەکات بەمدیوا
دەست دەکات بە تەپەتەپ و هەژان
دەڵێت جەمال.
بۆچی نامخەیتە ناو چەمی زەڵمی شیعرێکی جوان

(۱۲)
درۆ بکە،
لەوانەیە هەندێک جار ڕووی ڕەشی درۆکردن زۆر جوانتر بێت لە ڕووی سپی ڕاستییەکان.
بۆ نموونە،
بە کچە سوێسکەیەکی نەخۆش بڵێ
تۆ هێشتا دەنگت پڕە لە نۆتەی نەبیستراو
ڕەنگت هەرچەندە کەمێک زەردبووە
بەلاَم لە ڕەنگی لیمۆیەکی بە شەوق دەچێت،
...
درۆ بکە
بە سمۆرەیەکی خانەنشینکراو بڵێ,
بەوە نییە تەمەن گۆچانی داوەتە دەستت
تۆ، خاوەنی باخ گەلێکی شیرینیت
بۆ هەمیشە نزای ڕەنگاوڕەنگت بۆ دەکەن.
...
درۆ بکە
بە بەلەمێکی کەنەفت بڵێ
ئەم ماوەیە پشوویەکی ئارام بدە،
گرنگ ئەوەیە سەردەمانێک ئێوە
دوو دێتان دەگەیاند بەیەک
کەلوپەل و شمەکی تازەبووکتان دەگواستەوە
...
درۆبکە، درۆبکە
ئێستا سەردەم، سەردەمی درۆی ڕەشە
لێ تۆ درۆ بکە درۆی پرشنگدار
درۆیەک بکە بۆ خۆشبوونی دڵی دڵدار

(۱۳)
بۆ ئەوەی تەوبەکانت قبوڵ ببێت
نزاکانت گیراببن
گەر لەوەبەر نهێنی ڕازی دڵداری کچە سوێسکەیەت قاو داوەو ستیانی ئابڕوت دڕاندووە
با لەمەودوا
ئەگەر، ماچومووچی دوو ڕیشۆڵەی ئەویندارت
بینی  لە جێژواندا بە چاوی خۆت
لەناو ڕەشماڵی بێدەنگیدا گرمۆڵەی بکەو
با گڵیش لێت نەبیستێت و ئێتر تەواو
گەر لەوو بەر
تایەفەیەک ماسیت داوە بە گرت
ئێتر نان و توێشووی بەلەمەوان نەوتاوی بکەو
ئاپۆڕای ماسییەکان لە پیلانی قولاپ ڕزگار بکە و
لەلای هیچ کەس بە منەتەوە باسی مەکەو
ئیتر تەواو
گەر لەوەوبەر
دەستی تەڵخت خستۆتە بینی جۆگەلەیەک
لەمەولا خۆت ببە بە زێ
ببە کارێزو کانیاو
ئیتر تەواو...

(۱۴)
بەفر گەنمە
با،
داسە
...
شیعر، وردەماسییە
نوسینەوەش تۆڕە
...
لە دروستکردنی بەنداوێک
کۆ گوندێک دەبن بە مەنسوری حەللاج
...
پردی
منەتباری لە کاریتەی ڕزیو دروستکراوە
...
گوڵدانی دووریی
پڕە لە گوڵە نازنازی نزیکیی.

(۱۵)
[ئەگەرەکان دەمانهاڕن]
ئەگەر، گۆرانییەکی پرتەقاڵیی
بۆ گەڕانەوەی هۆزی لەقلەقەکان بچڕم
دەبمە دوژمنی کاسەسەری بۆقەکان
ئەگەر
بەداسێکی قەد بارێکی ڕەشتاڵەوە
نەچمە گیانی قامیشەڵان
چۆن دەتوانم دەیەها نۆتەی نوستوو بنوسمەوە
ئەگەر
بەدەستە زبرەکانمەوە نەچمە حەرەمی تاشەبەرد و
  قوڵنگی وردوخاشبوون نەخەمەکار
ئەژدیهای بێ مەسکەنیی سەرم دەخوا

ئەگەر
کچەنەورەسێکی دیل لە چنگی دێوجامە ڕزگار بکەم
لەولاوە دڵی تایەفەیەک ماسی خرپنم لێ دەتۆرێت
ئەگەر
پەیڤێکی دڵداری بۆ خۆر بنێرم
لەولاوە بەفر تنۆک تنۆک دەست دەکات بە گلەیی
زەردوسوور

ئەگەر
باسی شیلەوشانەی هەنگە ڕەنجدەرەکان
بکەم بە شیعر وچیرۆک
لەولاوە خاتوونە پەپولەکان پەنجەرەی شیعرەکانم
دەدەنە بەر وردە بەردی  بۆڵەبۆڵ

ئەگەر
باسی دونیا ئەفسوناوییەکەی جحێڵی بکەم
کە چۆن پڕ بوو لە جوانی و خەیاڵ
لێرەوە پیریی ئەو قۆناخە پڕ حیکمەتە
دەست دەکات بە ناڕەزایەتی و گاڵەگاڵ

(۱۶)
ئەوکاتانەی
باپیرم دەبوو بە فیشەک لەو کێوانە
نەنکم، دەبوو بە
موورو و دەستبەندو پوزەوانە
...
ئەو کاتانەی
باوکم پەنجەی گڕی پڕ تووڕەیی ڕادەوەشان
دایکم دەچوو
گەنمی بێدەنگی دەکرد بە دەستاڕی لێبووردەییا
تاکوو بیکاتەوە  بە خەپلەی ژیان.

(۱۷)
من هەڵەبجەم.
بووم بە مرۆڤایەتی
لێ، بەداخەوە
ئازادکردنی (تاریق ڕەمەزان)
هەموو گیانمی تەزان.
...
من هەڵەبجەم.
بۆ شوناسی نەتەوەکەم بووم بە هێما
مخابن زۆر کەس کیسەیان پڕ کرد
لێ
هەڵەبجە هەر بە جێما.

(۱۸)
درۆیش
هەر ڕاستییە، لێ بە جۆرێک دی.
...
لۆکەی ئیمان.
لەناو قۆزاخەی بێ ئیمانییەوە دەپشکوێت.
...
وشەکانی بلوێری شوان
هەموویان وەکوو چەقۆ وان
...
دڵت، بیابانێکی ترساوە
جۆگەیەک شەرابی لۆ ڕابکێشە
...
دەروێشی واتە
بەزەییت بێتەوە بە پادشاکاندا،
...
کۆتر،
پڕە لە پشیلە.
...
پریاسکەی تاریکی پڕە لە متومورووی بریسکە دار.

(۱۹)
پەیامبەرەکان
بە کافرەکانەوە دەدرەوشێنەوە.
...
بە کاریتەی ژاوەژاو
سەربانی بێدەنگی دروست ناکرێت
...
گوناهەکان
کلیلەکانی بەهەشتن
...
گوڵەجۆ
بە ئەمانەت نادرێتە کوکووختی
...
شادیی عەتتار
لە مردنی سەوسەنەکاندایە
...
کوفر
ئیمان دروستی دەکات.
...
ئەرێ ئەوەچاو پیسێک شک نابەن
چاو لە خەمباریی بدات
...
قارچکی جوانییەکان
لەژێر چەتری ناشیرینییەکان هەڵدەتۆقن
...
کافرە زیندووەکان
هێشتا، کافر نین
...
لە دوا دڵۆپی باران
یەکەم دڵۆپە فرمێسکی گوڵ دەستپێدەکات.
...
دۆزراوەکان لەناو نەدۆزراوەکاندا بوون
نەدۆزراوەکانیش لەناو دۆزراوەکاندان
بۆیان بگەڕێ.
 

گڵاڵەکردنی ئەم بابەتە:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۷ آذر ۰۴ ، ۰۲:۱۳

جمال خورمالی

استاد "جمال خورمالی" (به کُردی: جەمال خوڕماڵی) شاعر معاصر کُرد، زاده‌ی ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ میلادی و ساکن سلیمانیه است.

 

جمال خورمالی

استاد "جمال خورمالی" (به کُردی: جەمال خوڕماڵی) شاعر معاصر کُرد، زاده‌ی ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ میلادی و ساکن سلیمانیه است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

(۱)
چون گلی را از شاخه کندی
بدان که،
آن روز زنبور کارگری
با زنبیل خالی به کندویش باز می‌گردد.

(۲)
برای ماهی‌ها
از نجابت تور صیاد مگو!
آن‌ها تنها بازمانده‌‌ی چاقوی سلاخی
میان دستان ماهیگیرند.

(۳)
تور و قلاب،
رحم و مروت ندارند!
این گفته ذکر زبان
بیوه ماهی‌هاست...

(۴)
این همه کاه و جو را لازم ندارد
اسب زندگی،
به مشتی علوفه رام خواهد شد.

(۵)
همه از ماه‌گرفتگی امشب خبر می‌دادند،
به ایوان رفتم و
قرص روی ماه تو را دیدم و
فهمیدم تمام آن حرف‌ها دروغ است.

 

نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۶ آذر ۰۴ ، ۰۲:۴۷

بەڵێن سەنگاوی

کاک "بەڵێن ڕەزا"، به نازناو "بەڵێن سەنگاوی"، شاعیرە و نووسەرە چەندین هۆنراوە و تێکستی لە بوارە جیایاکان نووسیو

 

بەڵێن سەنگاوی

 

کاک "بەڵێن ڕەزا"، به نازناو "بەڵێن سەنگاوی"، شاعیرە و نووسەرە چەندین هۆنراوە و تێکستی لە بوارە جیایاکان نووسیوە، چەندین هۆنراوەی کراوە بە گۆرانی لەلایەن گۆرانیبێژانی سەدەی بیست و یەک، وە بەڵێن سەنگاوی برای ڕەنج سەنگاوییە، لە بەرنامەیەکی تەلەفیزیۆنیدا بەڵێن دەڵێت نووسین لە لای من سەرەتا بەهرەبوو دواتر حەزملێکرد دواتر پەروەردەم کرد. 
بەڵێن لەشاڕی سەنگاو لە دایک بووە و ئیستایش لە سڵیمانی دانیشەجیە.

 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


(۱)
بۆخۆت ئەزانیت چاوەکانی تۆم
کردووە بە هێما، بۆ ژیانی خۆم
کە تەنها هیوای مانەوەی منی
چۆن لات ئاسانە پێم بڵێی ئەڕۆم؟؟
ئەم بێ باکییە، گەر بۆ تۆ نازە 
بۆ من ئەبێتە زامێکی تازە 
نەکەی فڕێی دەی بە باڵێکەوە
ئەم مەلی دڵە زۆر لانەوازە
بۆیە دەترسم نەمێنیتەوە 
چونکە بیانو ئەهێنیتەوە
ڕۆژێ وەک خاری، ڕۆژێکیش گوڵی 
منت داوەتە دەستی دوو دڵی 
نەمامی تەمەن بۆخۆی چەنێکە 
هەر تاو ناتاوێ بشکێنی چڵی 
بەینێکە نامەت هێندە بێ گیانە 
وەک بڵێی ئیتر بوومە بێگانە 
خودات خۆشدەوێ و کەچی نازانی
ڕاگرتنی دڵ پایەی ئیمانە،؟
بۆیە ئەترسم نەمێنیتەوە 
چونکە بیانو ئەهێنیتەوە...
ئەی لەبیرت چوو شەوێک بە ماتی 
وەکو ڕێبواری بێلانە هاتی 
وتت ئاوارەی کیشوەری شادیم
ڕێمدا و لە هۆدەی دڵما ڕاهاتی 
ئەی ئێستاکە بۆ ئەم کەین و بەینە
ئەی ئێستاکە بۆ ئەم مەکرو ئۆینە 
هەر لە پای ئەوە هۆگرت کردم
هەتا بمکوژی ئا بەم ڕۆینە
هەر بۆئەوەی لام نەمێنیتەوە 
هەزار بەهانە ئەهێنیتەوە...


(۲)
ئێوە رەنگن 
ئێوە سەنگن 
ئێوە تۆنی خۆشی دەنگن 
سوکنایین بۆ دڵی تەنگ 
تروسکایین بۆ شەوی زەنگ
ماسی سووری گۆمی مەنگن
ئێوە نەبن 
گۆرانی بێ ئاواز ئەبێت
ژیان ووشکو بێناز ئەبێت
بۆنی خۆش و تەزوو جۆش و خۆشەویستی
بە بێ ئێوە کوا ساز ئەبێت...!!؟
وای کە جوانن...
لێم بپرسن چی لای تۆ پیرۆزترینە 
گەر بزانم، بە تیرو تانەش دەمکوژن
لە دوای خوداو ئالاو وڵات
بێ دوودڵی، من دەڵێم ژن...


(۳)
مەگەر ئێستە، ئاگردانی گیانی نەرمی
خوێنی گەرمی
سری دەستم
زوقمی هەستم 
خاوکاتەوە...
مەگەر ئێستاکە هەناسەی ئاگراوی
شیلەی لێوی وەک شەکراوی 
چرپەکانی 
خاکی دێمم 
ئاو باتەوە...
سبەی ئەگەر 
گیانم لە سەرمادا رەق هەڵات...
هۆکار ئەوە
بەڵێنی دا کەبێت و کەچی نەهات...


(۴)
بۆ دیدەنیت
هێشتا کەمە چاوەڕوانی
کە خۆت ڕەنگت
خستە بینی چاوانەوە
دەڵێی گوڵی
بەسەر یەخەی ژیانەوە 
هەرچۆنێک پرچت ڕێکئەخەیت
هەرچی لەبەرئەکەی، لێت دێ 
لەسەوزەڵانی بەهار ئەچیت
ئای کە چەند سوکناییم پێت دێ
کە ئەمدوێنیت، لەخەو ئەچیت
بە ئاسانی لێت دەرناچم 
ئەڵێی لەیەکەم ژوانا و نوقمی ماچم 
کەدەنگت دێ 
تۆنی،پیانۆ دێتە گوێم 
کە زەنگت دێ 
خۆشم نازانم چی دەڵێم
خۆشەویستیم زۆر پاک نەبێت
لەم دوورەوە
چۆن هەر دەمێنێ بڵێسەم
بۆ ئەوینێک 
خۆم "وەلی" بم
نەشبیت بە شەم
هەر منت هەم 
با هەر دووربی و
بەڕێککەوتیش بێت نەتبینم،
هەر وجودت
ئامرازێکە بۆ مانەوەم
کە مردیشم
هۆکار هەرتۆی
بۆ دووبارە ژیانەوەم!.


(۵)
بۆیە ئەگریم 
ئەو هۆنراوەی بۆتۆ نووسیم
بەدەستی خۆم سڕایەوە
ئەو چیرۆکەی 
دەبوو گەلێک درێژتربێت
هەر لە کورتی بڕایەوە.
ئەگریم بۆ گشت ئەو ڕۆژانەی
کۆڵان کۆڵان 
ئەگەڕام بۆ ماڵەکەتان 
تا ئێستاش سوێی ئەو یادانە 
لەتوێی دڵێکی لەتلەتان...


(۶)
چەند وەخت ئەبێت 
گوێم هەڵخستووە بۆ دەنگی پێت
نەبەهاتن شادت کردم 
نەبەزەنگێک، یادت کردم 
وەرە گیانم 
ئەم هۆدە بێتۆ زۆر چۆڵە 
چەرپا خوارە و 
سەر مێزەکەش، هەمووی خۆڵە...
ئەتوانم چرپاکە ڕێکخەم 
سەر مێزەکەم پاککەمەوە 
بەس نازانم 
دڵی تۆ چۆن چاککەمەوە
تۆ ئەم جارە خۆت چاکیکە 
بەخوا ئیتر نایشکێنم 
هەتا ماوم، فرمێسکێکت ناتکێنم...
لەو کاتەوەی کە فەرمووت پێم 
ئەم ژووانە دوادیدارە 
گیانم قورسەو کۆڵێ خەفەت 
لە جانتاکەی شانم بارە
لەو دەمەوەی ووشکی کردووە 
کانی بڕوات
خۆشم کەشخەییم نەماوە و 
بۆنی عەترمم، ڕۆژێ ناڕوات... 
روونتر بڵێم 
ژیان لەگەڵ تۆ سازتربوو 
لایەنیکەم 
شیعرەکانم بەنازتربوو...


(۷)
جارێ پرسیت ئەم لۆچانە 
ئەم هێڵە شێوە گۆچانە 
بۆچی ئاوا
لە ئێستاوە؟
بیرمە وتم:
نەخشی تەمەن 
ئەوە هێمای جوانی پیاوە
لە ڕووما نەخشی کێشاوە
تاکە جار بوو
کەوا درۆم لەگەڵ کردی
من بەو دێرەم
نەمویست بڵێم
هەر یەکێکیان پەپولەی عومرێک ئازارە و
نیشتۆتەوە لەسەر ئێرەم!


(۸)
وەختە باڵام دائەپۆشێت 
شەپۆلی ئەم نەهاتییە 
لە کام لاوە لێم ئەڕوانیت 
سەراپای شێوەم ماتییە 
ئاگرێک
ناو سینەمی دا گرتووە
خەیاڵێک
تەواوی ئاگامی بردووە 
ئەوە تۆی کە چەند ووشەی 
بێ هەست و سۆزت ناردووە 
کەچی من هەست
بە کڵوکۆی سزا ئەکەم 
هێشتاکە بەنازەوە ناوت دێنم 
بەترسەوە نزا ئەکەم 
ئەڵێم خوایە 
ئەم هەڵچونەی لەخۆڕابێ 
خوایە دڵی نەگۆڕابێ 
خوایە خەوونی لێکترازان 
لەگۆڕابێ...
ئاخر من فێری تۆبووم 
بە تۆ دەدوێم 
بەتۆ دەڕۆم 
بەتۆوە تامی شیرینە
ئاوی کانیاوی گفت وگۆم...
خوانەخواستە 
ووردە شوختێک 
بچێتەسەر شوشەی تەنکی ئەم ئەوینە... 
وا وورد ئەبم 
بەناوبانگترین چیرۆکی 
کارەساتباری کورد ئەبم... 
ئاگات لێم بێ...


(۹)
ڕێگەم بدە بۆتی باسکەم لە دڵما چی ئەگووزەرێت
وەرزێک هەیە، هەرگیز گەڵای تیاناوەرێت 
لەوێ خونچە 
بەسرتەی ماچ ئەکرێتەوە 
لەوێ نەمام 
بەباوەشی گەرم ئەڕوێ
دەیان کووچەو کۆڵان هەیە
بەڵام گشتیان دەچنە یەک جێ
لەوێ بۆنی ئەوەڵ باران دێت هەمیشە 
لەوێ ئازار بونی نییە و
ئەوێ خاڵی لە خەمیشە 
لەوێ هۆنراوە سروود و
تەزووی سوورە ڕەنگی ئاڵا 
سوپا ماچەو 
چەکیش پەڕەی گوڵی وشکە 
لەناو زەرفی نامەی کاڵا
بێ بەچاوی خۆت بیبینە...


(۱۰)
ئەم ڕۆژانە تێ ئەپەڕێ و 
ئەم خەمەش بیرئەچێتەوە 
دوای ساڵانێ جێی شکانی 
دڵیشم چاک ئەبێتەوە...
بەڵام ئەوەی لەناو گۆمی 
پەشیمانی نغرۆ ئەبێ 
دڵنیابە دڵە تەنهاو 
بێ منەتەکەی تۆ ئەبێ 


(۱۱)
دووای ساڵانێک
جێ برینێک
لە سنگما کوولایەوە 
نەمامی زوو وشکبووی تۆزە حەزێک
لەزەینما ڕووایەوە...
هەمان ئێشی ئەوسای دامێ ئەمشەویش 
ئاخۆ بڵێی وابێت ئەویش؟؟؟
تەمەنێک ڕۆی 
کەچی من هەر لەو جێگایەم
گەورە نابم 
خانمەکەم گەورە نابم 
وەک جارانی ئێستاش دایم لەو ڕێگایەم 
کەتۆی نازدار جانتاکەتت ئەکردەشان 
ئاااخ گەر بزانی 
چۆن ئەم دڵەت ڕا ئەوەشان 
کاتێ ئەگەشتیتە مەکتەب 
دنیام لەلا تاریک ئەبوو 
ڕێی هاتنەوەم 
وەکو تاڵێک پرچی ئەوسات 
لەلا ڕەشو باریک ئەبوو...
لەنیوەی ڕێ ماندوو ئەبووم 
خۆزگە ئەکرا جارێکی تر هەتا مەکتەب دواتکەوتمایە 
خۆزگە ئەکرا شەوێکی تر بۆ بینینت 
تا بەیانی نەخەوتمایە 
ئاخ نازەنین خۆزگە ئەکرا 
خۆ ئێستاش 
سەدان شەو نەنوستوم و 
بەیانی تۆشم نەدیوە 
هەزاران هەنگاوم ناوەو 
تەزوویەک 
دەوری دڵمی نەتەنیوە 
تەمەنێکم بەڕێکردو 
خورپەیەکی وەکو ئەوسا هەر لێی نەدام 
کیژۆڵەیەک تانەیەکی 
وەک ئەو جارەی تۆی لێنەدام 
خۆزگە ئێستاش وەکو ئەوسا 
تەنیا خەمم هەر تۆ ئەبوو 
ئاخ گەر وابا 
ئەم ئیحساسی تەنهاییەم بۆ ئەبوو؟؟
کەی گرنگ بوو هەڵوێستی پیسی نابەکار 
کوانێ ڕقم لە کەس ئەبوو 
کوانێ جوێنم ئەهاتە زار...؟!
گەر تۆ ئەبوویت 
کەی وەک ئێستا گەورە ئەبووم 
کەی وەک ئێستا 
قوربانی ئەم دەورە ئەبووم 
کەوای لێهات 
لێمگەڕێ با بە ویستی خۆم 
تف بکەم 
کە ڕووی بەعزێ کەسم بینی 
پف بکەم 
ئاخر لە گەورە بونا 
هۆنراوە ئەبێت بە جوێن 
رەنگی سور چیتر هێمای ئەڤین نییە و 
ئەبێت بەخوێن...
ئاخر لە گەورە بونا 
بەرژەوەندی باڵا ئەکا 
هاوڕێیەتی وەکو پیاوە هەژارەکان 
تەنیا سکاڵا ئەکا...
ئاخر لە گەورە بوونا
زانا لاتەو نەزان سەروەر 
ئەگەر کەسێ میهرەبان بێ
پێی ئەڵێن کەر...
لە مێژەوە نەمبینیوی 
ئەگەر هێشتا هەر مناڵیت 
وەک من مەبە 
تکا ئەکەم، تکا ئەکەم 
گەورە مەبە...


(۱۲)
خۆزگە دەتوت هۆکاری 
ئەم خەم و دەردەت لە چی 
تۆ کە خۆت ئەڵێی پەپولەی 
ئەم دڵە وەک بەردەت لەچی؟؟؟


(۱۳)
هەولێر بناسم نەوین ناناسێت
خۆشنابێت هەرگیز لە خوێنی ڕۆڵەی 
ئەمڕۆ یان سبەی، هەڵۆی پڕئەزموون
لەداگیرکەران ئەسێنێت تۆڵەی... 
بەڵێ لە تۆڵەی هەزارو چەند جار 
زووبێت یان درەنگ، ئەیاندات لەدار
ئەوکاتە ئێمەش هەموو بە یەک دەنگ
دەستمان لەسەر دڵ، وەک فەرمانی جەنگ 
سرودی بەرزی وەتەن ئەخوێنین 
بۆگڵکۆی شەهید، بۆ ئاڵای پیرۆز 
بۆ ئەوەڵین جار، سەر دادەنوێنین...


(۱۴)
تۆ فێری بێ منی نیت 
وەرەوە 
بۆ باوەشی هەستەکانم 
وەختە بۆ قژت شێت ئەبن 
دەستەکانم... 
وەرە گوڵێ 
نە هیچ ئەڵێم 
نە هیچ بڵێ 
سەرت بنێ بە سنگمەوە 
بەستەڵەکی قسەکانت قسەکانم  
ئەتوێتەوە
گوڵە باخە سیسبوەکەی دڵداریمان 
بێ لێبوردن
ئەڕوێتەوە... 
بە دوریمان 
هیچ نابێتە سەبوریمان 
گوڵەکانیش زەرد ئەبن و 
یادەکانیش ئەبنە کینە 
ئاخر بەم دەمەو بەهارە 
کوانێ وەختی هەڵوەرینە... 
دەی چاوەکەم 
با ڕوخسارە ژاکاوەکەم 
ئاڵبێتەوە 
تابلۆ ڕەشەکەی نێوانمان 
بە بۆن و ماچی لێوانمان
کاڵبێتەوە
ئەگەر بێی 
ئەبیتەوە 
بەسنەوبەرەکەی جاران 
ئەبمەوە 
بە نێرگزە ڕوخۆشەکەی 
دوای باران...
وەرە گیانم 
خۆم و لێومو بەستەکانم 
دەستەکانم 
چاوەڕوانین 
لێرە ناڕۆین
تا تێرمان نەکەی لە ڕوانین... 


(۱۵)
بۆ شەوێکی وا ڕوتەڵەو 
نیوە ساردو 
خامۆشو مات 
تاسەی نامەیەکی تۆم کرد
کەچی نەهات...
تۆش گەر شەوێ تینوی نامەی کەسێ بویت و 
هاتیتە سوێ بۆ یەک شەوشاد 
لە حاڵی ئێستام تێ ئەگەیت 
بێشک منت دێتەوە یاد... 


(۱۶)
بۆیە ئەگریم 
ئەو هۆنراوەی بۆتۆ نووسیم
بەدەستی خۆم سڕایەوە
ئەو چیرۆکەی 
دەبوو گەلێ درێژتربێت
هەر لە کورتی بڕایەوە 
ئەگریم بۆ گشت ئەو ڕۆژانەی
کۆڵان کۆڵان 
ئەگەڕام بۆ ماڵەکەتان 
تا ئێستاش سوێی ئەو یادانە 
لەتوێی دڵێکی لەتلەتان 
ئەگریم 
بەکوڵ 
بە کامی دڵ 
بۆ هەمو ئەو ساتانەی تۆ
بە دەممەوە پێئەکەنیت
بۆئەوەی دەیان جار وتم
ئەمرم کە نیت... 
ئەگریم 
بۆ چکلێتە نامەکانت
بۆ نوکتە بێتامەکانت 
بیرتە چەند بەدڵ گوێم ئەگرت؟
بیرتە دەنگی گڕی قاقام ئەگەشتە کوێ؟ 
بیرته ئەڵقەی قسەکانتم چەند بە توندی ئەگرتە گوێ؟ 
ئێستا من و ئەو یادانە 
لەسەر مێزی کافێیەکی بچکۆلانە 
بە دزی ئەو خەڵکانەی بەرامبەرمن 
ئەو کاپتنە بێتامانەی چاو هەڵئەبڕم لەسەر سەرمن 
هێندە ئەگرین 
تا فرمێسکی سوێر ئەتکێتە 
ناو جۆگەلەی کۆنە برین  
ئای لە دۆخی ئەم دڵە 
ئەڵێی ئینجانەی بێ گوڵە  
خۆزگە ئەمزانی تۆ چۆنیت؟ 
خۆزگە ئەمزانی تۆ بۆ نیت؟ 
تا بپرسم
سوێندت بدەم
بە هەرچیەک پیرۆزە لات 
هەر پێم بڵێی؛
منی لای تۆ 
چی بەسەرهات؟ 


(۱۷)
لەوڵاتی چەک و چەقۆ و هەڕەشە و جوێن 
لەو وڵاتەی ڕەنگێکی تری تیاناژی
بێ لە خوێن
ئەویندارانیشی ئێستا
لە مەرگ و جودایی دەدوێن
شیعرێکی تازەم نوسیووە 
بە هەوێنی خۆشەویستی
دوور لەپەستی
ئارەزومکرد تۆ یەکەم کەسبیت بیبیستی
وەلێ خاتون 
لەدڵی خۆشتابێ مەڵێ
ئەم شاعیرە خەڵافەوە
هێشتا لەلای
وشەی جوان و سۆز و ئەوین
باوی ماوە
بڵێی ئێستا
کێ تاقەتی جێیژووان و گوڵی هەیە 
لە گێژاوی ئەم هەواڵە بێ تامانە
کێ کاتی بۆ دڵی هەیە...
ڕاستییش دەکەیت
منی شاعیری خەڵەفاو 
منی لە سەت لاوە شکاو
منی بێ سمێڵ و
زماندرێژی سەردەم
چۆن دەوێرم لەم سەربازگە پڕتانکەدا 
خۆشەویستیم بێتە سەردەم
لەم وڵاتی گڕ و خوێنە
لەم نیشتیمانی 
لە نەخشا بێ سەرو شوێنە 
فێرە جوێن و وشەی ڕەق  و شەقین
تازە
لە گێژاوی ئەو هەموو کۆسپ و ماتەمە...
هاوڕێیەتی و خۆشەویستی،
شیعر و ئاواز و پێکەنین 
کەی ڕێبازە
کە من هەمە!


(۱۸)
لەگەڵ خۆتا 
دەیان پێکەنینی جوانو 
سەدان شیعری خانومانو 
بۆنی خۆشو کەشخەییت برد 
ئەزانی
لە جێی ئەوان چیت دروستکرد؟؟
لە ڕوخسارما وردە لۆچو 
دەیان شیعری باسی کۆچو 
گەورەبوونو 
گەنجینەیەک خەمت دانا 
شایەنم بوو...
هەزاران جار دەستخۆش هێشتا 
کەمت دانا...


(۱۹)
بیرت ئەکەم 
ئەزانی چۆن؟؟
چەشنی پیرێکی تامەزرۆ
بۆ یادی کۆن... 
بیرت ئەکەم 
گەربتبینم بەجۆرێ 
لەباوەشما گیرت ئەکەم 
بەرتنادەم
تا ئەبیت بە بەشێک لەخۆم 
وەک دەزوو، مۆم.
بیرت ئەکەم 
تا بە گڕی تاسەی دوریت نەسوتاوم 
شتێک بڵێ، 
بینای چاوم...


(۲۰)
بۆ دیدەنیت
هێشتا کەمە چاوەڕوانی
کە خۆت ڕەنگت
خستە بینی چاوانەوە
دەڵێی گوڵی
بەسەر یەخەی ژیانەوە 
هەرچۆنێک پرچت ڕێکئەخەیت
هەرچی لەبەرئەکەی ، لێت دێ 
لەسەوزەڵانی بەهار ئەچیت
ئای کە چەند سوکناییم پێت دێ
کە ئەمدوێنیت، لەخەو ئەچیت
بە ئاسانی لێت دەرناچم 
ئەڵێی لەیەکەم ژوانا و نوقمی ماچم 
کەدەنگت دێ 
تۆنی، پیانۆ دێتە گوێم 
کە زەنگت دێ 
خۆشم نازانم چی دەڵێم
خۆشەویستیم زۆر پاک نەبێت
لەم دوورەوە
چۆن هەر دەمێنێ بڵێسەم
بۆ ئەوینێک 
خۆم "وەلی" بم
نەشبیت بە شەم
هەر منت هەم 
با هەر دووربی و
بەڕێککەوتیش بێت نەتبینم،
هەر وجودت
ئامرازێکە بۆ مانەوەم
کە مردیشم
هۆکار هەرتۆی
بۆ دووبارە ژیانەوەم!

 


گڵاڵەکردنی ئەم بابەتە:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۶ آذر ۰۴ ، ۰۲:۴۱

بلین سنگاوی

آقای “بلین سنگاوی” (به کُردی: بەڵێن سەنگاوی) با نام اصلی "بلین رضا"  (به کُردی: بەڵێن ڕەزا)، شاعر معاصر کُردزبان،  زاده‌ی سنگاو و ساکن سلیمانیه است.

 

 

بلین سنگاوی

آقای “بلین سنگاوی” (به کُردی: بەڵێن سەنگاوی) با نام اصلی "بلین رضا"  (به کُردی: بەڵێن ڕەزا)، شاعر معاصر کُردزبان،  زاده‌ی سنگاو و ساکن سلیمانیه است.


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

 

(۱)
غیر از خدا،
هیچ چیزی را نپرستیده‌ام.
غیر از تو هم 
کسی را دوست نداشته‌ام.
زیرا قلب هر شخصی 
تنها جایگاه دو چیز است:
آنجا خدا و اینجا شیرین!


(۲)
کی بر می‌گردی؟
دیگر حوصله‌ام سر رفته اینجا
در این خیابان، در این سرزمین، در این ستاره!
برگرد گلم!
خودت می‌دانی که چند سردرگم و پریشانم
برنگردی، من هم خواهم رفت!
و چون رفتم،
آه من نه،
لیکن دعای مادرم نابودت خواهد کرد.
کی بر می‌گردی؟


(۳)
من که عمر نوح ندارم
یک عمر در انتظارت بمانم!
تا وقتی که اینجا هستم 
چرا نمی‌گذاری به آرزویم برسم و
چشمانم چشمانت را ببیند...
پروانه‌ی دلم که اکنون 
بر روی گل رویت نشسته است 
پر نده!
خسته بال است
باغچه‌ی خود را ول کرده و 
در این شهر غریب 
جز گل روی تو 
گلی را سراغ ندارد.

 

نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۶ آذر ۰۴ ، ۱۸:۳۳

داستان کوتاه زجر کودکی

زجر کودکی
✍ زانا کوردستانی


چند دقیقه‌ای مانده بود که قطار مسیر من برسد.
روی یکی از صندلی‌های ردیفی ایستگاه نشستم. هیچکس نبود جز پسرکی سبزه با موهای سیاه فرفری.
چند قدم جلوتر، پنج-شش نفر ایستاده و منتظر رسیدن قطار مترو بودند.
نگاهی به کودک بغل دستی‌ام انداختم. چقدر شبیه بچگی‌های خودم بود.
او هم به من زل زده بود. چندین بار نگاهمان به هم گره خورد. با خودم گفتم که این بچه را کجا دیده‌ام؟! اما هرچه‌قدر فکر کردم، متوجه نشدم.
صدایم را توی گلویم انداختم و بلند گفتم: ببخشید! پدر و مادر این بچه کجان؟
دماغش آویزان شده بود.
هیچکس جواب نداد...
رو به خودش کردم و پرسیدم: بچه جون، بابا مامانت کجان؟
بدون جوابی، هاج و واج نگاهم می‌کرد.
چند لحظه‌ای همان‌طور دو نفری در سکوتی سنگین به همدیگر نگاه کردیم.
بعد دستم را طوری که نه بترسد و نه ناراحتش کنم، جلو بردم که شانه‌اش را بگیرم.
- یا خدا! 
دستم از شانه‌هایش رد شد. 
- یعنی چی؟!
چند بار دیگر دستم را آوردم و بردم، شانه‌اش را حس نمی‌کردم، دستم را به سرش کشیدم، سری نبود، خواستم دستایش را بگیرم، چیزی نبود.
از ترس، مثل دیوانه‌ها از جایم بلند شدم و از ایستگاه خارج شدم. توی یکی از راه‌روها باز دیدمش. به من زل زده بود. من همچنان داشتم فرار می‌کردم. 
به ایستگاه اتوبوس رسیدم. به نفس نفس افتاده بودم. روی یکی از صندلی‌ها نشستم تا هم نفسی تازه کنم و هم منتظر بمانم که اتوبوس خط واحد برسد و به مقصد بروم.
آرنج‌هایم را روی زانوهایم گذاشتم و دو دستی سرم را گرفتم و به کف پیاده‌رو خیره شدم.
- این چی بود خدایا؟ نکنه جن و پری بود؟ شایدم خیالاتی شدم.
با صدای بوق اتوبوس به خودم آمدم.
بلند شدم، دیدم همان بچه هم با من از روی صندلی ایستگاه بلند شد. 
پاهایم سست شد. صدای ضربان قلبم به گوشم می‌رسید. خواستم آب دهانم را قورت بدهم، نتوانستم. گلویم از ترس خشک شده بود. با صدای لرزان و پر از ترس و استرس، فریاد زدم: خدایا! 
ولی انگار هیچکس جز خودم. این فریاد را نشنید.
فورن به داخل اتوبوس پریدم. چند نفری داخل نشسته بودند. متعجب از رفتار من، شروع به پچ‌پچ با هم کردند.
رفتم و روی آخرین صندلی نشستم. می‌خواستم کسی را نبینم. دستم را روی لبه‌ی صندلی جلویی گذاشتم و سرم را روی دستم، و چشمانم را بستم.
هزار فکر و خیال جورواجور در ذهنم رفت و آمد می‌کرد. هنوز از ترس پاهایم می‌لرزید. زور زدم که لرزشش را متوقف کنم. نشد که نشد.
برای چند لحظه سرم را بلند کردم که ببینم کجای مسیرم. یک آن از گوشه‌ی چشمم، باز همان بچه را دیدم که کنارم، روی صندلی بغل دستی‌ام نشسته است.
به خودم آمدم. زل زدم توی چشمان میشی‌اش. 
- تو کی هستی؟ یا چی هستی؟ چی می‌خوای از من؟!
بچه همچنان ساکت و بی‌صدا به من نگاه می‌کرد.
- ببین بچه! من حوصله‌ی این مسخره‌بازی‌ها رو ندارم. هزار جور کار و گرفتاری دارم و تو این وسط افتادی به جون من و داری وقتم رو تلف می‌کنی.
جرأت نداشتم به او دست بزنم. می‌ترسیدم باز دستم از بدنش رد بشود.
- نکنه جنی؟! پری؟! شایدم شیطان؟!!!
- آه خدای من! من که به این اراجیف اعتقاد ندارم!
- نکنه دیوونه شدم... عقلم رو پاک از دست دادم! نگاه دور و برم، همه دارن با پوزخند بهم نگاه می‌کنن...
- تو رو خدا بگو کی هستی؟!
بچه از جبیش یک مشت برگه زردآلو در آورد و جلوم گرفت و گفت: نمی‌خوری؟!
گیج و منگ بهش نگاه کردم. دست بردم یکی از برگه‌ها را بردارم. باز چیزی به دستم نیامد.
حیران به بچه نگاه کردم.
لبخندی زد.
در جوابش لبخند تلخی زدم. پاک دیوانه شده بودم.
- چی می‌خوای از جونم؟
- منم!، خودت! بچگی‌هات!
- بچگی‌هام؟!!
انگار راست می‌گفت. خیلی شبیه من بود. شبیه بچگی‌هایم. بدترین قسمت زندگی سی و چند ساله‌ی من. دقیقن شبیه همان دورانی از کودکی‌ام که بیزار بودم از آن. شبیه دورانی که از خاطراتم برای همیشه حذف کرده‌ بودم.
با نگرانی دست بردم و از جیب کتم، کیف پولم را در آوردم. نگاهی به عکس بچگی‌هایم انداختم. کپ خودش بود. اصلن خودش بود.
- متنفرم ازت!، متنفرم از آن سال‌ها!
عرق سردی بر پیشانی‌ام نشست. سرمای دانه دانه‌اش را بر پوست پیشانی‌ام حس می‌کردم.
چند مرتبه سرم را به شیشه‌ی اتوبوس کوبیدم.
- نه این که حقیقت نداره...
دوباره به بچه نگاهی کردم. به عکس خودم هم نگاهی کردم. 
- بخدا دیوونه شدم!
بچه که همچنان به من نگاه می‌کرد، لبخندی زد و دوباره برگه زرد‌آلوها را جلویم گرفت و گفت: نخوردی ها!!!


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۵ آذر ۰۴ ، ۰۲:۵۴

جلیل فخرایی

زنده‌یاد "جلیل فخرایی سید آباد"، شاعر و روزنامه‌نگار خراسانی، زاده‌ی ۴ آبان ۱۳۴۹ خورشیدی، در مشهد بود.

 

جلیل فخرایی  

زنده‌یاد "جلیل فخرایی سید آباد"، شاعر و روزنامه‌نگار خراسانی، زاده‌ی ۴ آبان ۱۳۴۹ خورشیدی، در مشهد بود.
وی همکاری با مجله‌های «آشنا»، «امید انقلاب» و روزنامه‌های «شهرآرا» و «قدس» را در پرونده‌ی کاری خود داشت.
وی شعر گفتن را از سال سوم سوم دبیرستان و حدود سال ۱۳۶۸ آغاز کرد، و نخستین شعرش با نام شقایق‌ها در مجله‌ی سروش چاپ شد. دبیر آن دوره‌ی مجله سروش مرحوم "قیصر امین‌پور" بود.
زبان شعرش تغزلی بود و بیشتر ذهن خود را در امواج تصویر و کشف و اوزان رها می‌ساخت. زبان شعر او ساده و خوش‌آهنگ بود. با درون‌مایه‌ای فلسفی و اجتماعی و تصاویری بدیع از طبیعت. همچنین اشعارش نشان از کوشش مستمر او برای یافتن شکل خاص و نوینی داشت و بیانگر آگاهی او نسبت به ساختار کلمه در شعر معاصر و نقش وزن و آهنگ در ساختمان کلی شعر بود.
وی در کنار شاعری و سرودن غزل و دوبیتی، حضور فعالی در انجمن‌های ادبی مشهد داشت.
از جلیل فخرایی، دست‌نوشته‌های بسیاری باقی مانده است.
سرانجام ایشان، در ۳۰ فروردین‌ ۱۴۰۱، در پی عوارض ناشی از سکته در ۵۲ سالگی، درگذشت و در قطعه‌ی هنرمندان بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد.
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
ای چینی لب پریده، ای دل
وَی قوی گلو بریده، ای دل
ای رفته اشتباه رفته
با بند کسان به چاه رفته
بازار شکسته سکه من
ای یوسف تکه تکه من
من نقش زدم بر آب زدی
من ساختم و خراب کردی
سنگ تو شکست حرمتم را
بی‌پنچره کرد غربتم را
مانند درخت‌های مرده
چون آیینه‌های زنگ خورده
دیدم رگ و ریشه نیست در من
آن شور همیشه نیست در من
دیدم کسی آشنای من نیست
این شهر شلوغ جای من نیست
ناچار شدم ز چاره‌سازی
خود را بزنم به لال‌بازی
یک عمر زبان دیگرانم
دفتربنویس این و آنم

(۲)
تا که "من" با "تو" آشنا شده است
در دل من، "برو_بیا" شده است
تا به خود آمدم که دیدم _ آه _
دست‌هامان ز هم جدا شده است
در غم عشق تو بیا و ببین
پشت آواز من دو تا شده است
ناله‌های غریب من ای دوست
باعث گریه‌ی خدا شده است
دل که آیینه‌ای‌ست صاف و زلال
در فراقت ببین چه‌ها شده است
قدر این آیینه را کسی داند
که به سنگ تو مبتلا شده است
دید چشمت ولی ندیده گذشت
که چه بوده است یا چرا شده است؟
قلبت از کوفه وام می‌‌گیرد؟
دل ما بین: که کربلا شده است
شعر گفتن چه سود؟ اینجا هم
شعر فریاد بی‌صدا شده است!!

(۳)
ای طلوع زمینیان مددی!
سوخته شب در آسمان‌ها چشم
سر به فرمان توست آنچه تو راست
رام امر توئیم مولا! چشم!       
زین شب تیره باز خواهد ماند
تا طلوعت ز بام فردا چشم!
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
و...

زانا کوردستانی
۱۵ آذر ۰۴ ، ۰۲:۵۰

مانی معینی

آقای "مانی معینی" شاعر معاصر ایرانی‌ست.

 

مانی معینی
 

آقای "مانی معینی" شاعر معاصر ایرانی‌ست.
از وی مجموعه شعری به نام "اورآسیا" چاپ و منتشر شده است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
کف اتاق شکافی عمیق افتاده
عمیق مثل جهنم شبیه رود مذاب
دوباره شب شد و مامور اعتراف آمد
شکنجه پشت شکنجه عذاب پشت عذاب

دوباره شب شد و هر تار موت یک مار است
که می‌خزند و می‌افتند بر زمین از قاب
شبیه کابوسی که حقیقت محض است
ادامه دارد وقتی که می‌پرم از خواب

پدر نکیر شد و مادرم به کل منکر
فرشته‌های عذابی که دوستم دارند
خدا کند که بفهمند حال و روزم را
و دست از سر این بی‌گناه بردارند

دوباره شب شد و مأمور اعتراف آمد
چه چیز از تو و آن اتفاق بنویسم؟
که راحتم بگذارد برای یک شب که
برایت از حال این اتاق بنویسم

که درد دل بکنم با تو از در و دیوار
که بوی کافور و سدر می‌دهند امشب
مگر نه اینکه فقط مرده دفن خواهد شد؟
فشار قبر مرا خرد می‌کند هر شب

مرا ببخش عزیزم شکنجه سنگین است
نمی‌توانم حتی مداد بردارم
به روی کاغذ اقرار می‌نویسم که:
اگر بمیرم هم باز دوستت دارم

(۲)
چگونه می‌شود از تو فقط خیال ببافم؟
قفس‌ترین! از میله چگونه بال ببافم؟!
بگو چگونه از این چند موی مانده به شانه
برای سردیِ شب‌های بی‌تو شال ببافم؟
بگو چکار کنم با هجومِ لُختِ چراها؟
برای این‌همه مجهول احتمال ببافم؟
چه زود مُرد، نشد یک عروسک از لبخندت
برای شادیِ این عشقِ خردسال ببافم
برای تقویم هجرتِ تو می‌شود از این
سیاه‌ثانیه‌ها روز و ماه و سال ببافم
چقدر  دست کشیدم به موی عکس تو در قاب
به جای موی تو باید فقط محال ببافم
اگر که قافیه را باختم فدای سرت عشق
بگو چگونه برای دلم دروغ ببافم؟

(۳)
[به یادِ فاجعه‌ای به نامِ بم]
قرص‌هایم را که خورده‌ام
پس چرا لوسترها
تلوتلو می‌خورند روی سقف؟
چرا پناه گرفته‌ای زیر تخت
وقتی جنگ سال‌هاست تمام شده؟

دروغ می‌گویند
نمرده‌ای
پرستار همین آسایشگاهی
که می‌گویی دوستت دارم
تا قرص‌هایم را بخورم

چقدر قرص بخورم تا یادم برود
آن‌شب مرگ بود که گهواره را تکان می‌داد
تا یادم‌ برود روپوشِ سفیدِ پرستار
لباسِ عروسِ تو نیست
اینکه باید برگردم
درِ‌ قبرستانی را باز کنم
و خانه‌ام را حدس بزنم.

(۴)
رفته بودی جغرافیا بخوانی
سرزمینت را بشناسی
اولین سوال امتحان این بود‌‌؛
محصولات افغانستان را نام ببرید...
دلت می‌خواست بنویسی
زیتون
سیب
بنویسی بدخشان زردآلوهای شیرینی دارد...
اما در حافظه‌ات خشخاش تیغ می‌انداختند
تیغ..
یادت آمد طالب‌ها
گلوی فاطمه را با تیغ...
رد شدی از سوال.

همسایه‌ی شمالی افغانستان را نام ببرید:
حالا ارتش شوروی از شمال داشت
وارد برگه‌ی امتحانت می‌شد
و عزیزالله روی بسم الله الرحمن الرحیمی که بالای برگه نوشته بودی
گلوله خورد  درست توی پیشانی‌اش.
رد شدی از سوال

پوشش زنان افغانستان چیست؟
چهل دختر هزاره آمدند لبه‌ی برگه‌ات
یکی یکی خودشان را پرت کردند توی دره
و لاته‌هایشان هنگام سقوط
چون پرچم‌های سوگ
در باد می‌رقصیدند...
رد شدی از سوال.

طلا تپه در کدام ایالت قرار دارد؟
خواستی بنویسی جوزجان.
اما ریش‌ها به نوبت روی لب‌های "آی مامه" جا عوض می‌کردند
و عروسک کوچکش
مگر جلوی چند گلوله را می‌توانست بگیرد
تا برگه‌ی امتحانت را سوراخ سوراخ نکنند...
رد شدی از سوال.

چیزی از برگه‌ات باقی نمانده بود
خواستی به خانه برگردی
اما بمب‌ها چیزی از تو باقی نگذاشتند.

بخواب دخترم!
آرام بخواب...

سوال آخر امتحانت را من جواب خواهم داد
بزرگترین رود افغانستان
از شقیقه‌ی تو شروع می‌شد و
به خاک اجدادی‌ات می‌ریخت...

(۵)
پاییز نبود!
غروب بود که از چشم‌هایم می‌ریخت
وقتی "سرخ"
داشت لب‌هایت را می‌گرفت

و کبود رنگ آسمان نبود بعد غروب
کبود
من بودم
که له شده بودم
بین رفتن و ماندنت

باید قسم بخورد کوه
که هیچ جاده‌ای برای تو باز نکرده است
اعتراف کند کلاغ
که خبرچین خوبی نیست
که دروغ گفت رفتنت را

تو نرفته‌ای
مرا دوست داشتی!

پاییز بود
غروب داشت از عکسمان می‌ریخت در اتاق
و سرخ
رنگ آسمان نبود افتاده در حوض
آب واقعا سرخ شده بود
تو واقعا رفته بودی

حالا اتاق
پر از جنازه‌ی کلاغ‌هایی‌ست
که زیر هیچ شکنجه‌ای
رفتنت را انکار نکردند.

(۶)
زمستان تقصیر توست
خشکسالی تقصیر توست
و هرجا که از زندگی نشانه‌ای نیست
پای تو در میان است
انارها فرار کرده‌اند به لب‌هات
شکوفه‌ها لابه‌لای موهات
و زندگی
جایی میان پیراهن تو پناه گرفته است

وگرنه
خدا آنقدرها هم بی‌رحم نیست
که اناری را از کودکی در اتیوپی دریغ کند
یا آنقدر زمستان را طولانی کند
تا باغبان پیر
در انتظار شکوفه‌های سال بعد بمیرد

نگاه کن
قبرستان تا پشت در آمده
می‌خواهد سراغ زندگی را از تو بگیرد.

(۷)
به قاصدکی فکر می‌کنم
که خودش را به اتاق تو رسانده بود
که پناه گرفته بود میان ملحفه‌ات
و آنقدر زیبا بودی
که آرزو کرد کاش یک مرد بود

به مردی فکر می‌کنم
که در آغوشش پناه گرفته بودی
و آنقدر زیبا بودی
که آرزو کرد قاصدکی بود
تا خبر زیباییت را به میدان جنگ برساند

تو صلحی بودی
که هیچ جنگی را پایان نداد
تنها قاصدکی را
از رسالتش پشیمان کرد
و مردی را از آفرینشش.
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://piadero.ir
https://t.me/deltaie_khon
@Siavash_akbari55
@Maanimoeini
و...

زانا کوردستانی
۱۴ آذر ۰۴ ، ۰۲:۲۹

شاڵاو وریا

کاک "وریا عدێ"، ناسڕاو بە "شاڵاو وریا"، شاعیری هاوچه‌رخی کورده.

 

شاڵاو وریا

کاک "وریا عدێ"، ناسڕاو بە "شاڵاو وریا"، شاعیری هاوچه‌رخی کورده.
کتێبی کاروانی وشە کومه‌له‌ی شیعره‌کانی ئەم شاعیرەیە کە چاپ‌و بڵاووە بووە.


┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


(۱)
کە دەرکەوت گوڵناری من، دڵ خۆشی هات نەما خەم
شار هەموو نەزەری دەکرد، کە کردی عەرزی پەرچەم
غافڵ نەبووم تێر سەیرم کرد خۆشبەحاڵم دەرکەوت
کە شەوقی ڕوخساری لێیدام تەئسیری کرد لە دیدەم
هەر چاوەڕێ بووم تیماری دڵی من کا نەمزانی
بە شۆڕابەی گوارەکانی گڕ بەردەدا لە سینەم
بۆ ویساڵی وەکو یەعقوب هاواری یوسف دەکەم
شین گێڕانم فەڕزە بەخوا، زەلیلبم گەر وانەکەم
زارم کراوە من گوتم خێوەتی خۆشەویستی
تا هەتایە دێنم لە نێو دڵی تۆدا هەڵدەدەم
بێ باکم لە لۆمەی عالەم چیم بەسەر بێ خۆشحاڵم
لەو سەردەمە مەحاڵ نیە بەیەک دەگەن زین و مەم
خەندەی کرد وەڵامی داوە گوتی وازبێنە (شاڵاو)
خۆت لە داوم لادە خەندەم بۆتۆ دەبێتە ئەلەم.


(۲)
لە مەیخانەی خەمی تۆدا، هەر پەنام بردە بەر بادە  
ئەسیری زوڵفی تۆیە دڵ، بەندی کردم ئەو جەلادە  
تەماشاکە بە چاوی دڵ دەزانی کە من چۆنم بۆت  
سێدارەشم بۆ دابنێ بە گیانم دەبم  ئامادە  
مەڕەنجێنە دڵەی بێناز وەرە ڕەحمێ بە دڵمکە  
نەیاری عیشقم بکوژە هەر بەبێ مەیلی تۆ شادە  
دەفتەری شێعرم تەواو بوو وەسفی جوانی تۆ هەر نەکرا  
لە وەسفت زمانم لەنگە پێنووس بەندە کەی ئازادە  
لە سەردەمی لاوێتیمدا زامداری نیگای چاوت بووم  
دەناڵێنم بەم ئازارە فەنای تۆ بووم بەبێ ڕادە  
یارا بەدڵ عەشقی تۆمە هەر ڕێگەی عیشقی تۆ دەگرم  
تۆ وەفای شیرین بنوێنە (شاڵاو) دەمێکە فەرهادە


(۳)
بڕوانە سەر و سیمای شێواوم
بێنەوە یادت جاران وەها بوو؟
ناپرسی دوای تۆ چۆنم بەسەر برد؟
ئەو ژیانەی من بۆ تۆم دانابوو 


(۴)
بە چین چینی زوڵفی خاوت لەیلێ جەستەکەم بەندە
کەوتوومە داوی عیشقی تۆ بۆ قەتڵت لا پەسەندە؟
داوی عیشقی تۆ بادەدەم هەرچۆنێ بێ دەسازێم
بمبوورە لە کەمی مەیلت جارجار دەکەم گازندە
هەر لە دیداری ئەوەڵدا دڵی خۆم پێشکەش کردی
تەمەنی خۆمت پێدەدەم جارێ بۆم بکە خەندە
لابەری خەمە و دەرمانی سەت دەردی بێ دەرمانە
ماچێ لەو لێوە شەکەرە بۆ عاشقەکەت بای چەندە؟
دەک دڵە لە لێدان کەوی پێنووس یاڕەبی بشکێی
کوا قیمەتی کەوسەر هەیە لە ڕاست ئەو لێوە قەندە؟
تێنووسم کاتێ دەنەخشێ کە وەسفی ڕوخسارتە
وەسفی تۆ لە شیعرم دابێ غەزەلم دەوڵەمەندە 
ڕووباری شیعر ساف نیە عیشقی پاکی تۆ نەبێ
هۆکاری جوانییەکەی تۆیە (شاڵاو)وا بەهرەمەندە


(۵)
هەر لە فکری تۆ دام دایم قەت غافڵ نابم ئەمن
دڵ بۆت لە نالینە دەبێ پتر شەیدابم ئەمن
بیماری تۆم یارا لووتفێ بکە بۆ حاڵی زارم
دەوایە ئەحواڵ پرسینت بەشکم پێی چابم ئەمن
تۆ ئەسیری نێو قەفەزی زێڕی ماڵە زەنگینی
من گەدای ڕووت و ڕەجاڵم بێ تۆ گەر شابم ئەمن
مەرحەباێێ یان نیگاێێ یان خەندەیەکت بۆم بێ
تۆماربێ لە مێژووی ژینم لەگەڵی ڕابم ئەمن
بسکی خاوت بخە مڵم تاکەی بەو حاڵە بژیم؟
دوا ڕۆژم بە بوونت شادە هەتاکو مابم ئەمن
ساڵێ جارێ یەک بینینێ گەر بە سوتفەش هەڵکەوێ
حەیفە تێر تەماشات نەکەم چۆن بێ وەفابم ئەمن
هێندە هۆگری جوانیت بووم هەمووشتت شیرینە
خادمی دەرگەی تۆم و قەت نابێ جودابم ئەمن
(شاڵاو) دەبێ هەر ڕێگەکەی کاکی مەجنوون بپێوێ
شانازی یە دەتۆش بلێ شەرتە لەیلابم ئەمن


(۶)
لە مەیلی کەمی ئەو شاجوانە ڕقمە
لە بێ شەرتی ئەو بێ پەیمانە ڕقمە
عیشقی لاوان بۆ یاران مەجنوون نەبێ
لە سۆزی ساردی ئەو لاوانە ڕقمە
نانێک بە ڕەنجی شان پەیا نەکرابێ
دوور لەو زادە ئەمن لەو نانە ڕقمە
دەبینم هەژار بەردەستی زەنگینە
لە ئەڵماس و ئاڵتون و عانە ڕقمە 
لێرە زانا بەردەستی نەزانانە
بۆیە لە زانست و لەوانە ڕقمە
لە کاکی دکتۆری بێ دین و ئیمان
چەقۆ بەدەستی نەخۆشخانە ڕقمە
لە وتاری مەلای لە پاڵ سیاسەت
من لەو وتار و لەو ئیمانە ڕقمە
حەقی خۆمە کردەوەی وام بینیوە
شاعیری حەقم کەی لە تانە ڕقمە
هەمیشە دژی گەندەڵکارانم من 
بۆیە من لە ژینی شاهانە ڕقمە
بژین بە ژینێکی سادە هەموومان
لە خۆبەزل زانی زەمانە ڕقمە
ئەو خاکەی بستێ دایکی شەهید نەیبێ
بەخوا لەو خاک و نیشتیمانە ڕقمە
لەو نووسەرەی کۆمەڵگا هوشیار ناکا
زۆر دەمێکە لەو نووسەرانە ڕقمە
لەو ماعیرەی لەپاڵ کیتلە و میتلەیە
سەریان شۆڕە لەو ماعیرانە ڕقمە
لە ڕەخنەگری ڕوخێنەر هیواکوژ
زمان درێژ لەو بێ کارانە ڕقمە
ئەمشەو( شاڵاو)ی شیعرم دادەبارێ
لە هەرچی دەردی بێ دەرمانە ڕقمە.


(۷)
شەوانە هەتا بەیانی شین و وا وەیلا دەکەم
کاتێ فکری تۆ دامدەگرێ لە دڵدا سەما دەکەم
قەت مەڵی غافڵی لە من لە تریفەی مانگی ڕووت
کاتێ مەست دەبم بە دڵی غەمگین تەماشا دەکەم
هەستی خۆشەویستی هەموو خەڵکی لە دەستیدا من
زێتر هۆگری تۆ دەبم کەی کاری ئاوا دەکەم
چاوی ڕەشی خوا پێداوت نەیەشێ عەزیزی من
بۆ ویساڵ بە ڕووی شەمعی تۆ من بەدڵ نزا دەکەم
من شاسواری شێعرم نەبێ خەمم لای کێ بەیان کەم
بۆیە دائیم ڕاز و نیازم من لە گەڵ شیعرا دەکەم
ئەی وەتەن دیسان ڕۆڵەکەت بە دڵ گیان فیدای تۆیە
بڕوانە دووژمنی سەگت چۆن لە بۆ ڕیسوا دەکەم
گەردوون مەلێ ویستی دڵت کەم کەوە چیم نەگوتووە
نالێم لە سەر تەخت دابم من وەک و پاشا دەکەم
پشو نادەم شەرتە تاکو نەگەم بە لوتکەی ئاسۆ
ئامانجی دڵ بێتە دی من کوا چیتر داوا دەکەم
من لە خاکی خۆمدا ئەگەر کۆنە خانوێکم هەبێ
چۆن سەرم هەڵدەگرم دەڕۆم ڕوو لە ئەورووپا دەکەم


(۸)
گیانە من چیت بۆ بنووسم؟؟
زمانی لاڵە پێنووسم 
وەسفت چۆن بە شیعرێ دەکرێ
هەزار دیوان لە خۆ دەگرێ
ئەو زوڵفە تاڵ تاڵە ڕەشە
سێدارەی منی بێ بەشە
ڕوخسارت سپی و ڕووناکە
بەس هێندە عومرم بەباکە
ئەبرۆی قەوست وەک میعرابە
دڵ لە مەیخانەت کەبابە
دوو برژانگت پڕ لە کلن
دەستناکەوێ هەر دوو قلن
ئەو چاوانە نیگام دەکا 
خۆشی لە من حەرام دەک
ڕوومەتت زۆر گەش و ئاڵە
چۆن خوێنم دەکاتە پیاڵە
لێوت پاسەوانی ددان
کەوتۆتە دواوەیان زمان
ئەو چەناگە پڕ جوانیە
ئەو ڕوخسارە نورانیە
بەرزە ئەو بەژن و باڵایە
لە بەرزیدا وەک ئاڵایە
ماشاالله ئەو قۆڵ و باسکە
شمشاڵە ئەو پەنجە ناسکە
جلی کوردی لە بەردەکەی
منی شێت دەربەدەر دەکەی
لە ئاوێنە ڕادەمێنی 
سەیرە وەک دڵ نایشکێنی
وێنەکانی تۆم هەڵگرتوون
لە نێو دڵم دا پاراستوون
تۆم هەبێ خۆرم بۆ چیە
لە ڕاست تۆ خۆر تینی نیە
بۆ من بە یاری چاو مەستم
سارێژ بکە زامی خەستم.


(۹)
[خەندە]
تۆ لەم دونیا پڕ لە غەمە
لەم شارە پڕ ژاوە ژاوە
بەختەوەریت لێدەبارێ 
خەندەت لە لێوان ڕواوە

تۆ هەمیشە لەناو دڵمای
تێکەڵە و ئاوێتەی ڕوحمای
یادت هەردەم لە گەڵمایە
لە گۆشەی چەپی سینگمدای

هەردەم ئاواتمە دڵخۆشبی
هەم ڕابردوو هەم داهاتووی
دڵنیاشم خودای گەورە
بە خەندەوە درووستی کردووی


(۱۰)
[هەناسەکەم]
لەو ساتەوەی کە ڕۆیشتی
لەگەڵما نیت،
ێستا شەوان؟
سەت خەیاڵی جیاواز دەکەی؟
هەر نازدەکەی؟

من تامەزرۆی هەوالێکتم
وەرە و بلێ خەمت نەبێ،
من بەدڵ نزات بۆدەکەم
هەرچی جوانە 
دڵ پێی خۆشە
زۆرت هەبێ و کەمت نەبێ.

نەلێی لێم نیگەران بووە و
جێم هێشتووە و
فرمێسکی بۆمن ڕشتووە و
پێم گوتی خۆشەویستی تۆ،
ڕۆژ بە ڕۆژ زیاتر دەبێ،
ێستاش هەروای
بۆ دڵی من هەردوو دوونیای.

خۆشەویستری لەجاران،
گەر هەستت کرد بێ تاقەتی،
یا دڵتەنگی
نازت کەمە،
وەرەوە لام نازت بەدڵم هەڵدەگرم،
لەناو گلێنەمت دادەنێم
هیچی تریش چاو داناگرم.

بەبێ ترس وەرە ولەوێ
هەموو شتێک جێ بهێلە،
پەشێو گوتەنی باوەشم 
ئاسمانێکە دەتپارێزێ لە ڕەهێلە.


(۱۲)
[تۆ ئەمساڵیش نەورۆز ناکەی؟]
بەسە بێ دەنگی بشکێنە
با پێنوسەکەت بێتە گۆ،
بەڵکو ئەوساڵ تەڕبن ،بڕۆن
سەرانی کورد، دەم پڕ لە درۆ.

ئەمساڵ بێ چیا!
بێ بۆنی گیا،
بێ بلێسەی سووری ئاگر،
کێ ڕەشبەڵەک داببەستێ؟
هەتا ببی بە چوپی گر.

هەموومان تۆمان لە یادە
تاکە خەمخۆرەکەی زمان
شوێنت هەیە لە ناو دڵی
کچ و کوڕانی نیشتمان

هەر ئەوەیە لێمان دووری
ئێمەش بێ ناز،
وشکی نەکرد بۆڕی نەوت،
قەت نەگۆڕاین
پتر بووە خەمی جیاواز.

بەیانی زوو هەستە لەخەو
گشت کوردستانە دوورەکەت
بست بە بستی بگوازەوە
بۆ غەریبی بۆ ژوورەکەت.


(۱۳)
وەرە گوڵێ تا هەین لەگەڵ یەکدا بین
ژیان ناچێتە سەر هەردوو جودا بین
پەرە بستێنێ خۆشەویستی ئێمە
بە حەڵاڵی لە ژێر ڕەحمی خودا بین
ژیان پێنج و دوو ڕۆژە تۆ بزانە
با لای یەک بین ئەوەندەی لە دونیا بین
کانیاوە ئیلهامی شیعرم کە ئێمە
بەم شێوەیە بۆ یەکتری شەیدا بین
لەم سەردەمە داستانی تر دێتەوە
بە ڕاستی شێوەی مەجنوون و لەیلا بین
دەڕوخێ خۆ دەروو دیواری ئێرە
وەرە با پشتی خەڵکی بێ پەنا بین
کوا ژین؟ کوا خۆشی؟ ئێمە دوور بین لە یەک
با بۆ دەردی یەکتری وەک دەوا بین
دونیایەکی چەند جوانە خۆشەویستی
بە پاکی بۆ یەکتری جێی بڕوا بین
ئەوەندەی بژین و  هەر بە سەربەستی
بە وێنەی کەو بۆچی لە قەفەزا بین
دەنگی خۆشە بولبول هەر بێ چارەیە
نابێ ئێمە وەک ئەو باڵ بەسترا بین
لەگەڵ یەک بژین و لە گەڵ یەک بمرین
وەک و ماسی و ئاو با ئێمەش ئاوابین
بێ یەک هەڵنەکەین لێک وەڕەز نەبین قەت
هەمیشە دەم بە خەندە زۆر تەبا بین
وەرە بۆوەی لەو خۆشیە بێ بەش نەبین
وەرە با هەردووکمان دەست بە دووعا بین
چیم نووسیوە سەت هەزار ئەوەندەی تر
دەبێ بۆ یەکتری هەر بە وەفا بین
مەترسە تۆ لەوەی کە ئێمە بمرین
لەیادمانکەن لە نێو خەڵکی نەمابین
(شاڵاو) دەلێ ڕەنگە لە سەت کتێبی 
چەشنی (کاروانی وشە) دا نوسرابین.


(۱۴)
[بۆ شاجوانێکی سەر شاشە]
پێم نەگووتی 
لێم دوورکەوە؟
بڕۆ بەدەم ژیانی خۆت
با هێندە هۆگرم نەبی،

لەڕابردووم
گرفتاری جوانێک بوومە
دەرچوونی ئەستەمە لەدڵ، 
ڕۆژێ دێ پەشیمان دەبی.

هەموو شتێکم پێگووتی
بۆم فرێدای دەمامکی ڕووم
حاشام نەکرد لە ئەوینی ساڵانی زووم

ئەی بۆ ئێستا پەشیمانی
هاتووی دەلێی لەبیریکە!
یان هەڵبژێرە دانەیەک،
ێستا من هەم، ئەو نەماوە
جێی هێشتی بۆ بێگانەیەک.

منیش لێرە بەتۆ دەلێم
ببوورە تۆ ئاگەدارنی، 
خەتای نەبوو
قوربانی دابوو نەریت بوو ،
پەنای نەبوو

تۆ شیرینی لە دڵم دا،
شاجوانێکی سەدەی بیستی
لە جوانیدا بووکە شوشەی،
دەزانم زۆرت خۆشدەوێم
خەمخۆری منی هەمیشەی،

بەڵام ئەویش 
ئەو گوڵە لادێ نشینە
وەسفی قەت کۆتایی نایە،
شۆخ و شەنگ و زۆر شیرینە.

وەک گوڵ پاکە
لای من تاکە

یادی لە دڵ هەر دەمێنێ
لە بیرکردنی ئەستەمە،
ئەو خۆشەویستیەی بۆتۆ
هەمە بۆ ئەو گەلێ کەمە،

گەر بلێم لە بیرم کردووە هەڵە دەکەم
چۆتە قۆڵایی دڵمەوە
لە عیشقی ئەو مەلە دەکەم

خەتام چیە لێم ناگەڕێ
دێتە خەوم هەموو شەوێ
ئاگرم بێ و بەهەشتم بێ
دووربێ و نزیک 
خۆشم دەوێ 


(۱۵)
ئەگەر ترسی لە ناو چوونی بەنی ئادەمم نەبا
عەیامێک بوو ئەشکی دیدەم تێکەڵی سیروان دەکرد


(۱۶)
سەر بەرزکە، کوڕی جوانم
با پێت بلێم، کوڕم لێرە
(ڕێوی شێرە،
چەقەڵ بەسەر شێرا، نێرە)

ژێرپێت نەوتە، جوتەی سەران
هەر بابایە خۆی پێ تێر کا،
بۆ ئێوەمانان بێ خێرە،

شەرەف لێرە پارەو زێڕە،
پیاوی ڕەشید دایم برسی و
سیاسی خوێڕیش هەر تێرە.


(۱۷)
دەیانەوێ ئەگەر لێرە، بژی، مت بی!
بینیت بردیان و خواردییان
یان پشتیان بگرێ یان بت بی،

کەسێکیان ناوێ دڵسۆز و
بۆ چێشتی هەژاران خوێ بێ،
کەسێکیان دەوێ وەک پێڵاو
پڕ بە پێ بێ ، پڕ بە پێ بێ


(۱۸)
خەندەی لێوت!
سەبووری بۆ دڵم دێنێ،
بەفری دڵگیر ئەی پڕووشە.

ڕۆژێ پەیکەرێک دەتاشم
لەشێوەی تۆ،
هەر بە وشە


(۱۹)
لەنێو گوڵزاری ئەوینا، هەموو گوڵ شلێر نیە
عاشقی ڕەنگ زەرد دیارە لە دیتنی یار تێر نیە
ئەگەر دولبەرم دوو چاوم  دەر بێنێ هەر بەخەندە
لێی دەڕوانم بە چاوی دڵ هەستی دڵ خۆ کوێر نیە
ڕووت وە دەرخە سەبر وەرە نەکا سەتمە بۆ دڵ بێ
خۆت دەزانی لە خۆشی دا خۆ دڵی من فێر نیە
گەشتی تەواوی دونیاکەم پاشای خۆشترین شاربم
دێمەوە هیچ باوەشێ وەک شارەکەی هەولێر نیە
ناسرەوم تا سەرکەوم پەیمانێکە و بە خۆم داوە
ئەو بەرخەی لە سەربڕین دە ترسێ دیارە نێر نیە
(گەر لە برسانا و لە بەر بێ بەرگی ڕەقو وشک بێ)
نۆکەری بێگانە کردن قەت ڕەوشتی شێر نیە
(شاڵاو) م وریای ئەو گەلەم لێرە کۆتایی دێنم
هەرکەسێ زۆر وەسفی خۆیکرد بەخوا شوڕشگێڕ نیە.


(۲۰)
ئەمن باخێک پێدەزانم،
پڕ پڕ لە داری بەر دارە،
دار توو، هەرمێ
هەنجیر، ترێ
دەلێی باخی ناو بەهەشتە!
پڕ هەنارە.

لەو باخەدا،
دەزانن کامیان سەردارە ؟

تەنیا دوو دار،
دوو دار لە ناو هەر هەموویان
بوون بە سەردار.

دوو داری بێ سود و بێ بەر،
دوو داری تاڵی بێ سێبەر.

یەک دار (بەڕوو)
ڕزی بە مۆرانە و کەڕوو.

دارەکەی تر یان داری (گوێز)
بەرەکەی وەک ژەقنەبووتە،
لێی دەکەی قێز.

وای بۆ ئەوڕۆژەی دار بڕێک،
ڕەگ و ڕێشەیان ببڕێت.

 

گڵاڵەکردنی ئەم بابەتە:
#زاناکوردستانی

زانا کوردستانی
۱۴ آذر ۰۴ ، ۰۲:۲۳

شالاو وریا

آقای "وریا عدی" (به کُردی: وریا عدێ)، مشهور به "شالاو وریا" (به کُردی: شاڵاو وریا)، شاعر کُرد زبان معاصر است.

 

شالاو وریا

آقای "وریا عدی" (به کُردی: وریا عدێ)، مشهور به "شالاو وریا" (به کُردی: شاڵاو وریا)، شاعر کُرد زبان معاصر است.
کتاب "کاروان کلمات"، مجموعه‌ای از اشعار اوست، که چاپ و منتشر شده است.

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

(۱)
من قندیلم، من کوه سربلند هلگوردم 
غرق شدم،
به آتش کشیده شدم،
سوختم،
ولی کماکان زنده‌ام.
صدها سال‌ است که چهار پارچه‌ی تنت از من جدا شده است
لیکن هنوز زنده‌ام و 
مفتخرم که کُرد هستم...
دشمنان کردستان بدانند و آگاه باشند 
که من کُردم!
که من کُردم!
و همیشه با سربلندی خواهم زیست.


(۲)
آه ای "مظلوم کوبانی"!
از وقتی که تو سر بلند کردی
آتش دشمنان دیگر سوزنده نیست!
لعن و نفرین بر هر کُردی که 
از تو حمایت و پشتیبانی نکند...

من مطمئنم 
که با همت و تلاش تو 
کردستان آزاد و
میلیون‌ها کُرد،
خوشحال و دلشاد خواهند شد.


(۳)
آه ای معشوق من!
می‌خواهی بدانی که عشق من به تو چگونه‌ است؟!
میزان عشق و دلداده‌گی‌ امروزم به تو 
کمتر از فرداست.


(۴)
از وقتی که تو به کنارم نیستی،
دنیا در سکوتی مرگبار محتضر شده است!
و باران غم و اندوه 
قطره قطره بر زندگانی من بارش گرفته است.


گردآوری و نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۳ آذر ۰۴ ، ۰۲:۱۶

مەریوان قرەداخی

ماموستا "مه‌ریوان قه‌ره‌داخی"، شاعیرو نووسه‌ری کورد، له رۆژی ۱۵ ڕەشەمەی ساڵی ۱۹۸۲ زایەنیە

 

 

مەریوان قەرەداخی

ماموستا "مه‌ریوان قه‌ره‌داخی"، شاعیرو نووسه‌ری کورد، له رۆژی ۱۵ ڕەشەمەی ساڵی ۱۹۸۲ زایەنی، لە شارە جوانەکەی سلێمانی لە دایک بوو.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
 

(۱)
لەئاسمانی دڵی ئەم شاعیرەدا کڕێوەیە
بەفر ئەبارێت سور سور
هەروەک خوێنی ئەو عاشقانەی
بەوشەی خۆشم ئەوێی ئاگر لە دڵیان هەڵگیرسا...
لە بەیتەکانی شیعری ئەم شاعیرەدا ڕەهێڵەیە
باران دەبارێت بەلێزمە
هەروەک فرمێسکی ئەو عاشقانەی
لەدووری یەکتر ،دەریای ئەسرینیان شەپۆل ئەدا...
پەنجەرەکەت دامەخە بەڕوی ئەو شیعرانەی
لە دوورگەی پڕ برینی عەشقەوە دێن
بەڕووی ئەو -با- یانەی 
لەڕۆژهەڵاتی سنکی شاعیرێکەوە هەڵدەکەن و
کەشتییە چارۆکە دارەکانی حەزی تۆ
بەهێمنی بەدەریای شیعردا گەشت پێدەکەن
دەرگاکەت دامەخە
بەڕووی ئەو نەسیمە سپیانەی
ئەیانەوێت ڕەنگی ڕۆژە ڕەشەکان بگۆڕن
بەڕووی ئەو فانۆسە ڕووناکانەی
خوێنی ڕوونی شاعیرێکە و
لەنیگا سحراویەکانتدا دائەگیرسێن
دەگاکەت دامەخە و
ڕازە نەوتراوەکان بێنە ووتن
بەهێمنی لەسەر لاپەڕەکانی یادەوەری بنوسە
من وەک باران دڵی شاعیرێکم خوساند
من بووم گوڵەکانی خۆم
لەئینجانەی چاوی شاعیرێکدا ڕواند
بڵێ من بووم تۆوی لەزەتم
لەمەزرای دیوانی شاعیرێکدا چاند
لەسەر لاپەڕەکانی یادەوەری بنوسە
شاعیرێک هات لەسەر بەرماڵی ژووان
فێری نوێژی عیشقی کردم
شاعیرێک عات بەهاڵاوی نیگا
بەستەڵەکی غروری هەڵپڕوکاندم
شاعیرێکم ناسی بەلێوی شیعر
شیلەی خومار بوونی پێ هەڵقوراندم

 
(۲)
گوێ نادەم بەوەی گروپێک شەمشەمەکوێرە
نیازی کوشتنی خۆریان هەیە
ئاوڕ لەو گوڵە گەنمە سەوزە نادەمەوە
لە دەمی سن و کوللەی غەمێکی ئەزەلیدایە
بەلای تەرمی مەسیحدا تێدەپەڕم
لەخاچی بێهودەیی دایانگرمە خوارێ
ڕەنگە پێتان سەیربێت هێندە دڵڕەقم...!
خۆم خۆر و گوڵەگەنم و مەسیحم
بەسەر تەرمی خۆمدا، بەتەنها شیوەن دەکەم
تۆش بە لامدا تێپەڕدەبیت
وادەزانی شۆخی دەکەم...

(۳)
ماشێنێک بەخێرای (با) دەڕوات
شەقامەکە چۆڵ بەلورەلور...
بێدەنگی کۆڵانەکە لەباردەبات
بانگەوازی بەقاڵەکە، کاتژمێر حەوتی بەیانی
تائێرە وەزعەکە باشە...

کرێکارەکە سەرگەرمی کارە
بیر لەهاتنی مووچە ناکاتەوە
هەویرشێلەکە بەدیار
گونک و نانی وشک هەڵاتووی سەرمێزەکەوە ڕچیووە
کەس پارەی پێ نی یە، نان سەودابکا...
بەرپرسێک لەخواردنی سەروپێ دەگەڕێتەوە
هەلو هەلو ئاوی مەلەوانگەکەم بۆ گەرم بکەن...!!!

وەک ڕۆژی ڕیفراندۆمەکە
دەرگای فەرمانگەکان کڵۆم کراوە
پێدەچێ هەموو لە پشودابن،
سەرۆک دەزانیت بایکۆتە...!!!
هەتا ئێرەش وەزکە باشە...

میلەت خاوەنی نەوتە، گەل ئازادی دەوێ
بازاڕەکە ئازادە،
پرۆتۆکۆڵ + کاوێژی سەرۆک = خۆڵ کردنە چاوی گەل
بەووتەی ڕاگەیاندن + کاوێژکار وەزعەکە باشە...

وشکە سەرماکەی جەرگ بڕە
لورەی گیرفانی بەتاڵ دەهۆڵی جەنگی نان دەکوتێ
تۆزێکی ماوە بۆ ئاگر،
کەپوی بەڵێنی دەسەڵات ماخۆلانە 
هەتا ئێرەش بەخاترەوە وەزعەکە باشە...

ماشێنەکە نەگەیشت
بەقاڵەکە هەموو میوەکانی ڕزین
نانەواخانەکە داخرا
گرفانی خاڵی، واتا برسیکردنی میلەت
کرێکارەکەش بەدەستی بەتاڵ گەڕایەوە...

سەرۆک تۆ جەرگ سوتانت نەدیووە
منداڵ وتی باوکە برسیمە
کەلەی سەرت پاندەکاتەوە بۆ نان
ووتی باوکە سەرمامە
ماڵی بەرپرسەکان دەسوتێنێ بۆ مشتێ هەتاو

ئیتر وەزعەکە شڕە
بلەی گەرما گەشتە سفر
منداڵەکان برسیانە... سەرۆک!!!

(۴)
لە هەگبەی ڕۆژی کورتی پاییزانی گەڵای فڕیوو
لەسەر باڵی ڕەشەباکەی ئێوارانی سلیمانی..
سەرنج بدە، بەپیتی ناز لێی نوسراوە
منم عاشقی کوچەو کۆڵانی
چەند تامەزرۆ پایزم  کردە بیانوو
ببارێمە نێو ئامێزی خاک و خۆڵی سلیمانی...

(۵)
[مۆسیقا هەناسەی  شاعیرێکی خەمبارە]
هەورێکی دڵشکاوە مۆسیقا
بەکوڵ بۆ شاعیرەکان دەگری
ئەشق کانییەکە لەتریفە وەکو بت مانگی تابان دەپەرستێ
نوسەرەکان لەیەک کاتدا
ژێی مۆسیقا و کانیاوی عەشقن
دەمیان پڕە لە وشە، کە بەشیعر ناوترێ ئەی دەنە دەست مۆزیک
سەریان پڕە لەکێوی غەم و
بەزار دەرنابڕدرێ ئەی دەنە دەست موزیک
مۆسیقاش گۆزەیەکە بەسەرشانی فریشتەیەکەوە
تک تک ئاوازی لێ ئەڕژێتە سەر ئەو زەویەی
مرۆڤ بەئاگری گوناه و تاوان کردویەتی بەسوتماک...

مۆزیک ئاوازی شاعیرێکی خۆکوژە
شمشێری سامورای ڕۆژگار چەقیوەتە نێو دڵی و
لەنێو مێرگوزاری شیعردا بەخاکیان سپارد
ئێستاش وردە نۆتەی غەمگینی
لە نێو گڵکۆ و سەرگۆڕەکەی ماوە...

ئەو شاعیرەی دڵی بەسەر تەنافی ڕزیوی سێرگی ژیانەوە
نەڕۆیشت و لەناکاو بەربویەوە نێو شانۆی غەم
لەسپێدەیەکی زوودا
لە خەونی خۆشبەختی ڕاچڵەکێنراو
بە کەلەپچەکراوی فڕێدرایە
بیابانی کاکی بەکاکی تەنیاییەوە...

مۆسیقا غەمبارە
وەک ئەو نوسەرە خەیاڵییەی
لە زەمەنی مۆمیاکردنی دڵ و
ڕەوانەکردنی ئەشق بۆ مۆزەخانە
بەسەر پشتی پەلکەزێڕینەوە ئەسپی هەتاوی زین ئەکرد
لەچاوتروکاندنێکدا
سروشتی ئەخستە نێو فۆتۆکەیەوە و
چەرچەفی ئەدا بەسەر زامی قوڵی جەستەی هەلاهەلابویداو
نینۆکی تیژی دڵشکان
لە هەموو لایەکەوە کون کونی کردبوو...

ئەو شاعیرە پایزییەی
لەهەسارەیەکی دوورەوە هاتبوو
خورپەی خستە دڵی ئەو زریانە کوێرانەی
گەڵای دارەکانی خۆشبەختی دەوەراند
بیزاری ڕۆ کردە نێو ئەویادەوەریانەوە
کە موچڕکە خۆشەکانی ئەشقیان
بەرەو دۆڵی دابڕان ڕادەماڵی
ئاوازی گەڵایەکی هەڵوەریوی سڕیەوە و
گیانی ڕادەستی خەزان کرد...

مۆسیقا دەفتەرێکی پرتەقاڵی دەستی شاعیرێکە
هەردەم دەگریەو کەس جۆگای فرمێسکەکانی نابینێ
هەردەم ناڵەو هاوارییەتی،
هیچ کەس داد و بێدادی نابیستێ
هەمیشە غەم دەنوسێت و
کەسێک نیە دڵۆپێک شادی پێ ببە خشێ
هەردەم لەسوتاندایەو
کەسێک نایخاتە ژێر بارانی دڵخۆشیەوە
باخچەکان بەوشەی ناسک ئاوپژێن دەکاو
کەس گوڵێکی پێشکەش ناکا
هەردەم ژان و ئازار دەنۆشێ،
حەکیمێک نەبوو دەردی دەرمان بکا
هەمیشە بێدارەو هیچ مەیخانەیەک
تۆسقاڵێ سەرمەستی پێ نەداوە
هەردەم عاشقە،
هیچ مەعشوقێک بێنازییەکەی هەڵنەگرتووە
هەردەم بانگەوازیەتی ،کەس لێی تێناگات جگە لە مۆزیک...

مۆسیقا خەمگینی شاعیرێکە،
کە چاوەکانی رووباری گریانن
ژیان دڵڕەقی زۆر لەگەڵ کردووە و
مردن هەمیشە لەسەر ڕێی وەستاوە
خۆشی هەمیشە خۆی لێ دەشارێتەوە و غەم ئەیخواتەوە
ئەشقیش تەنیا ئازارێکە بۆی،
فیراق هەموو وەرزێک ئەیدوزێتەوە
پێکەنین قوڕگی ئەسوتێنێ و
گریان دەستی لە یەخەی نابێتەوە
شامپانیای بێزاریی دەخواتەوە و
خەوی ناڕەڕەحەتی ئەیباتەوە
دەمی خستۆتە نێو دەمی مەراق و
لێوی بەسوتان فێنک دەبێتەوە...

مۆسیقا هاوڕێیەکی میهرەبانی شاعیرێکی خەمبارە
کە تاریکی شەوەکان لە خوێناویی دیوانێکدا
دەیگەوزێنن و سەرمای تەنهایی لەپێخەفی
شەقامێکی ڕووتەڵەی ئەپێچن،
بایەقوشی مەرگ ڕۆژی هەزار جار لەسەر ڕۆحی ئەخوێنێ و
هەزارەها شیعر بە نەگووتراویی لە دوای بەجێ ئەمێنێ،
مەلەکان لەوەرزی کۆچ بەرەو باکور جێیدەهێڵن و
گێژە ڵووکەی بێهودەیی بەرەو عەدەم ڕایدەپێچێ...

مۆسیقا هاوڕێی شەوان و خەمخۆری ڕۆژانی شاعیرێکە 
کە لەوشکی بیابانی ژیان،
دڵێکی تەڕ تەڕی لەخۆیدا دۆزییەوە
لەماتەمینی وەرینی گەڵاکان،
سەمایەکی نوێی بۆ ژیان داهێنا
لەسکوون و کپیدا،
زایەڵەیەکی جاویدانی بە ئاگا هێنایەوە
لە کۆتایی دێڕە شیعرێکیدا،
سەرەتای ئاوازێکی نەمری ژەنی
لەسەرەتای وشکەڵانیدا
کۆتایی بەبارانێکی هەمیشەی هێنا لەچاوی دولبەرەکەیدا
مۆزیک چ حەشرێکی ئەفسوسە خودا...

(۶)
[دەسەڵات]
ئەگەر تێگەیشتن لەم وتنە هەبێ
بێدەنگی جوانترین وتنە
دونیا نوقمی بێدەنگییە
نوسەرە دەربارەکان ورتەیان لێوە نایێ
مەلا و مورید و مودیرعام
دەروێشەکانی تەریقەتی گەندەڵی زاریان بەستراوە
شەقامەکان هەموویان کپن
کاسەلێس و باڵتەچیەکان
ڕاوێژکارو موستەشارو تەڕاحەکان هەمووکپن
ئەلف تا واوی ئەم نیشتیمانە بێدەنگی دایگرتوون
تۆفانەکانم زمانیان گۆ ناکات
ئەوەی لەم کاتەدا لەناخمدا
بەدەنگی بەرز هاوار دەکات
حاڵی خراپی هەژارەکان و کەمدەرامەتە
ئەوەی وێرانەیە
ژیانی مووچەخۆر و مامۆستایەکی وانەبێژە
گەرچی خۆم پارچەیەکم لەخامۆشی
هەستیشم جانتایەکی شەڵاڵی ڵاڵە
کاتێ دەبینم مرۆڤ
ڕۆبۆتێکی سیستەمی سەرمایەدارییە
ئیتر بێداریەکانم ئاسمان پڕدەکات
لە نائوێدی... نائومێدی...

(۷)
باوەشی هەستت بۆ دەکەمەوە
دەریات بۆ دەکەمە گۆرانی
فانۆسەکان والێدەکەم دەستی ڕووناکی بگرن و
پێکەوە لەبەردەمتدا سەمابکەن
ئاوت بەپەنجەی خەناوی عاتیفە، بۆ دەژەنم
تەنیا بۆ ئەوەی لەمەعبەدی دڵمدا، بۆ هەمیشەی بمێنێتەوە

بە چاوی کاڵی شیعر سوێندت بۆ دەخۆم
بە جێژوانی خوساو لەماچدا
بەپرچی زەردباوی تیشک
بە پێکەنینی گەرمی هەتاو سوێندت بۆدەخۆم
هەمووکات بەسنگی پڕ تاسەوە بتنوسێنم
بەڵێنت پێدەدەم، وەک کۆترە شینکە
گومەزی ڕۆحت جێنەهێڵم و
خۆم لەگڕی عشقت هەڵسوم
پەنجەرەی غەمگینی لەسەر خۆم دابخەم و
پێکەوە دەرگای ئومێد بکەینەوە
تاپیربوونی وجود، تاڕیش چەرمووبوونی زەمەن
لە ناو دڵتا دابگیرسێم و هەرلەوێش ئەکوژێمەوە

پەیمانت پێدەدەم
تاپێنوس لە خوێنم بخواتەوە
تائەسرین میوانی ئەبەدی چاوم بێ
تامەراقەکانم کەڵەگەتتربن و هەتا باڵقبوونی خەونە ساواکانم
لەلای تۆبم و خۆمت تێدا بخوێنمەوە
بەخۆم و سەرە ڕۆییەکانمەوە
بەخۆم و تەنیاییە نارنجیەکانمەوە
بەخۆم و خەمە بۆرەکانمەوە
بەخۆم و خۆزگە چرچەکانمەوە
بەخۆم و ڕوانینە ئاڵۆزەکانمەوە
لەلای تۆبم لەباوەشتا
لە ماڵی بەتریفەی داپۆشراوتا
لە ناخی ڕوونی حەزەکانتا
وەک کەشتی ونبوی دەریای بێ کەنار
لە ئامێزی ڕوانینەکانتدا لە نگەربگرم
هەتا کۆتا تافی تەمەن ئۆقرەبگرم هەر لەلاتبم...

 

گڵاڵه کردنی ئەم بابەتە:
#زانا_کوردستانی
 

زانا کوردستانی
۱۳ آذر ۰۴ ، ۰۲:۱۵

مریوان قره داغی

آقای "مریوان قره‌داغی" (به کُردی: مەریوان قەرەداخی)، شاعر و نویسنده‌ی کُرد، زاده‌ی ۱۵ دسامبر ۱۹۸۲ میلادی، در سلیمانیه است.

 

 

مریوان قره‌داغی

آقای "مریوان قره‌داغی" (به کُردی: مەریوان قەرەداخی)، شاعر و نویسنده‌ی کُرد، زاده‌ی ۱۵ دسامبر ۱۹۸۲ میلادی، در سلیمانیه است.
وی کارمند دانشگاه آمریکن سلیمانیه است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

(۱)
گناه من چیست؟!
پروانه، شمع را گم کرده است
دشت از دست دریا دلگیر است
و پنجره، به سر کوچه با اندوه می‌نگرد...

من که می‌خواستم
کوزه‌ی بطلان زندگانی را پر از ترانه بکنم،
گل‌های خسته را در بستر باغ بخوابانم،
آب را قلقلک بدهم
تا که باران به قهقه بیافتد،

من چه گناهی دارم؟!
من که می‌خواستم،
مرگ را از ذهم آفتاب بزدایم،
خیال ماه را لبالب از مهتاب نمایم،
تا مرزهای جنون رفتم
تا برف را راضی کنم
سپیدی خود را بر سیاهی جهان بباراند

من چه گناهی دارم؟!
من که می‌خواستم کالسکه‌ی زندگی را
به سوی خوشبختی حرکت دهم...
ظرف خاطرات را
لبریز از تاریخ امروز،
نهرهای باریک را
به آغوش دریاها راهنما شوم و
شب‌های قهر و جدایی
در رختخواب دو عاشق شیدا را
همچون چمن‌زاری سبز
از باران مهر و محبت
در بهاران بخیسانم.

من می‌خواستم،
دهان گشاد جغد جنگ را ببندم،
و سنگرها را با هزاران گل زیبا و خوشبو بیارایم
و در میدان‌های نبرد به جای تیر و گلوله، شیرینی پخش کنم
تا دیگر هیچ گلی شهید نشود و
هیچ گلابی بر زمینی ریخته نشود.

من چه گناهی دارم؟!
من که می‌خواستم،
هیچ شمعی گرفتار نفرت فوت نگردد
کوزه‌ی هیچ لبی
از  سر چشمه‌ی بوسه خالی برنگردد
سنگ شک و تردید
آیینه‌ی خوشبختی و عشق هیچ کس را نشکنانند
از آسمان قلب هیچ عاشقی
زخم نبارد،
غم نبارد،
مرگ نبارد،
تنهایی نبارد...

(۲)
جغد نفرت
بر جان روشنایی آواز می‌خواند
دستم را زیر چانه‌ام می‌گذارم
به نگهبانی اهریمن بر این خرابه خیره می‌شوم
...
و من در گوشه‌ای دست به کار می‌شوم
و قبدی برای خودم می‌کنم
تو نیز در کنارم نشسته‌ای و
گمان می‌کنی که در حال بازی‌ام.

(۳)
نور از احساساتم، می‌چکد
منی که فقط یک‌بار
آن هم در خیالم،
چشمم به خورشید افتاده است!
اشک از خنده‌هایم می‌چکد،
منی که فقط یک‌بار
آن هم در خیالم،
اندک زمانی،
تو را به آغوش گرفته‌ام...
 

گردآوری و نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۲ آذر ۰۴ ، ۱۰:۴۱

سامان ساردویی

آقای "سامان ساردویی"، شاعر کرمانی، زاده‌ی شهرستان جیرفت است.

 

سامان ساردویی

آقای "سامان ساردویی"، شاعر کرمانی، زاده‌ی شهرستان جیرفت است.
شعرهای سامان، مضامینی اجتماعی، تغزلی دارند. زبان شعرش به سمت سادگی تمایل دارد و از ویژگی‌های این اشعار او، تصاویر مخیل و آشنایی‌زدایی‌ست، که شاعر به کرات از آن بهره برده است. استفاده از عناصر زادبومی از دیگر نکات ممیزه‌ اشعار او به شمار می‌آید.
از وی چند کتاب شعر از جمله مجموعه‌های زیر چاپ و منتشر شده است.
- مرگ تنها حقی است که خورده نمی‌شود
- صبح‌های بداخلاق
- برای چکمه‌هایم گِل درست می‌کنم
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
کاش از آسمان دوچرخه می‌بارید
یا تابلویِ «کودک کار ممنوع»
نمی­‌دانم
چرا رویاهای آدم­‌های بد
همیشه به واقعیت تبدیل می­‌شوند
انگار آنان برای رسیدن به اهداف­شان دعا نمی‌خوانند...
کاش از آسمان، پتو می‌بارید
با رنگ­‌های مختلف
با آغوش­‌های مهربان و مطمئن 
بچه­‌های خیابان از شب می‌ترسند..
نمی­‌دانم
چرا رویاهای آدم­‌های خوب
در زندان می‌پوسند و شکنجه می‌شوند
و کسی برای مرگ خوبی­‌ها اشک نمی‌ریزد.

(۲)
امروز
از رویِ دیوار یک باغ
درختی را فراری دادم
خشک شد!

(۳)
حتا یک بشر اگر بماند
با خودش می‌جنگد
جنگ
از رگ گردن به ما نزدیک‌تر...

(۴)
در کاری که به من مربوط نبود
دخالت کردم
دوستت داشتم!

(۵)
خسته بود
موشک دور بُرد
آمد سر شیرهایِ آبِ مدرسه نشست
آسمان
پُر از دست و پا شد.

(۶)
کفشی نو می‌شوم
می‌روم
محله‌ای فقیرنشین
تا کودکی مرا
بغل کند و
پا برهنه بدود 
و اشک شوق بریزد.

(۷)
و گفتی
ابراز علاقه نکن
از دوست داشته شدن
تنها نفرت برایم مانده
و گفتی
آواز مِهر را
در گوشم زمزمه نکن!
حس‌هایِ سرکوب شده‌ام
خون می‌شوند!

و من
دست از سکوتم کشیدم
باران کلمه غرق‌ات کرد
و فریادِ
کمک
کمک
جایش را
به حرف نزن
حرف نزن
داد!

و من
چون ماهی‌ای در رودخانه‌ای زلال
طعمه‌ی نفرت‌ات شدم!
و من
و من
با من‌هایی که دوست‌شان ندارم
تنها مانده‌ام!

(۸)
و تو با دوست داشتنِ
مَن‌هایت رفتی
به لایه‌هایِ توهمِ خودبینی

چه رفتارِ روان‌گریزی‌ست
صداقت و توجه
چه خاکِ نفرت پرورده‌ای‌ست /خواست

ما محکومِ کدام گریزم
که از شنیدن شیدایی
دندانِ بُرنده‌یِ هراس
برنده‌ای‌ست بر شوقِ جان!

 
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://shahrgon.com
و...

زانا کوردستانی
۱۲ آذر ۰۴ ، ۰۲:۴۷

ایرج امیرنظامی

استاد "ایرج امیرنظامی"، فرزند "غلامرضا"، شاعر، نوازنده، آهنگ‌ساز، ترانه‌سرا و مدرس موسیقی، لرستانی، زاده‌ی ۲۰ فروردین ماه ۱۳۲۵ خورشیدی، در محله‌ی باغ‌میری بروجرد است. 

 

ایرج امیرنظامی

استاد "ایرج امیرنظامی"، فرزند "غلامرضا"، شاعر، نوازنده، آهنگ‌ساز، ترانه‌سرا و مدرس موسیقی، لرستانی، زاده‌ی ۲۰ فروردین ماه ۱۳۲۵ خورشیدی، در محله‌ی باغ‌میری بروجرد است. 
وی تحصیلات ابتدائی را در دبستان فردوسی و نوبنیاد و متوسطه  را در دبیرستان پهلوی بروجرد به اتمام رساند، و از سن ۱۵ سالگی، آموزش ویلون را نزد مرحوم "محمد فخر طباطبائی" آغاز نمود و سپس به محضر استاد "احمد اسکوئی" راه یافت.
ایشان برای انجام خدمت سربازی به عنوان سپاهی دانش به خراسان رفت و پس از پایان خدمت سربازی در سال ۱۳۴۷ خورشیدی، وارد دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی مشهد شد.
در مشهد از اساتیدی همچون دکتر "لطف‌الله مفخم"، استاد "ظهیرالدینی" و "علی‌اصغر کوثری"، موسیقی  ملی و ردیف‌ها را آموخت.
در سال ۱۳۵۰ خورشیدی، شعر و آهنگ "گل مریم"، را ساخت و با مساعدت "منوچهر نوذری" و "شاهرخ نادری"، نوایش در سراسر کشور پخش شد و کمپانی فلیپس برای تهیه آن قراردادی منعقد نمود.
پس از افتتاح رادیو و تلویزیون خراسان در سال ۱۳۵۳ خورشیدی، به سرپرستی ارکستر رادیو و تلویزیون مشهد منصوب گردید.
از ساخته‌های ایشان پیش از انقلاب می‌توان از گل  مریم - قصه بیهودگی - اشک و خاطرات نام برد.
پس از انقلاب برخی از ساخته‌های ایشان عبارت است از: با من بخوان / سوگ / یاران / پیروزی / لاله‌های سرفراز و غمگنامه در سوگ استادش دکتر علی شریعتی و به یاد دوست در رثای حضرت علی(ع) / گنبد طلا و آهنگ زیبای باران و... اجرا کرده است.
وی  کتاب زندگینامه‌ی خود را بنام "آن روزهای خاکستری" را به رشته‌ی تحریر در آورده و دو کتاب  دیگر از ایشان با عناوین "سپیده دم" و "مریم سپید"، چاپ و منتشر شده است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[گل مریم]
مریم چرا با ناز و با افسون و لبخندی
به جانم شعله افکندی،
مرا دیوانه کردی
امشب که بارانِ غم از هر دیده می‌بارد
دلم در سینه می‌نالد،
مرا دیوانه کردی،
مرا دیوانه کردی

رفتی مرا تنها، به دستِ غم رها کردی
به جانِ من خطا کردی،
مرا دیگر نخواهی
پیدا شدی با غمزه در جامِ شرابِ من
از این حالِ خرابِ من،
بگو دیگر چه خواهی،
بگو دیگر چه خواهی

اشکی که ریزد ز دیده‌ی من،
آهی که خیزد ز سینه‌ی من،
رنگِ تمنا ندارد
تو آن گلِ مریم سپیدی،
بی‌تو دلم شوری و امیدی دیگر به دنیا ندارد
دیگر به دنیا ندارد،
دیگر به دنیا ندارد

هم چون نسیم از برم بگذر،
یک لحظه در دیده‌ام بنگر
شاید نشانی ز عشق و وفا،
بینم به چشم تو بارِ دگر

اشکی که ریزد ز دیده‌ی من،
آهی که خیزد ز سینه‌ی من،
رنگِ تمنا ندارد
تو آن گلِ مریمِ سپیدی،
بی‌تو دلم شوری و امیدی دیگر به دنیا ندارد
دیگر به دنیا ندارد،
دیگر به دنیا ندارد.

(۲)
[مسافر آدینه]
جمعه‌ها را می‌نشینم منتظر شاید بیایی
لحظه‌ها را می‌شمارم یک نظر شاید بیایی
ای پریشان طره گیسو تا به‌کی ما را به هجران می‌گذاری
غنچه نرگس خدا را تا به‌کی ما را به حرمان می‌گذاری
مادرم آیینه‌ها نام تو را تفسیر می‌کرد
آن شهید شاهدم اسم تو را تکبیر می‌کرد
کاروان رفت و گروهی عاشقان در خواب رفتند؟

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.lali.farhang.gov.ir
www.shahraranews.ir
@Entesharatmehrsafa
@iraj_amirnezami
@ahmad.moatari
و...

زانا کوردستانی