مریوان قره داغی
آقای "مریوان قرهداغی" (به کُردی: مەریوان قەرەداخی)، شاعر و نویسندهی کُرد، زادهی ۱۵ دسامبر ۱۹۸۲ میلادی، در سلیمانیه است.
مریوان قرهداغی
آقای "مریوان قرهداغی" (به کُردی: مەریوان قەرەداخی)، شاعر و نویسندهی کُرد، زادهی ۱۵ دسامبر ۱۹۸۲ میلادی، در سلیمانیه است.
وی کارمند دانشگاه آمریکن سلیمانیه است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
(۱)
گناه من چیست؟!
پروانه، شمع را گم کرده است
دشت از دست دریا دلگیر است
و پنجره، به سر کوچه با اندوه مینگرد...
من که میخواستم
کوزهی بطلان زندگانی را پر از ترانه بکنم،
گلهای خسته را در بستر باغ بخوابانم،
آب را قلقلک بدهم
تا که باران به قهقه بیافتد،
من چه گناهی دارم؟!
من که میخواستم،
مرگ را از ذهم آفتاب بزدایم،
خیال ماه را لبالب از مهتاب نمایم،
تا مرزهای جنون رفتم
تا برف را راضی کنم
سپیدی خود را بر سیاهی جهان بباراند
من چه گناهی دارم؟!
من که میخواستم کالسکهی زندگی را
به سوی خوشبختی حرکت دهم...
ظرف خاطرات را
لبریز از تاریخ امروز،
نهرهای باریک را
به آغوش دریاها راهنما شوم و
شبهای قهر و جدایی
در رختخواب دو عاشق شیدا را
همچون چمنزاری سبز
از باران مهر و محبت
در بهاران بخیسانم.
من میخواستم،
دهان گشاد جغد جنگ را ببندم،
و سنگرها را با هزاران گل زیبا و خوشبو بیارایم
و در میدانهای نبرد به جای تیر و گلوله، شیرینی پخش کنم
تا دیگر هیچ گلی شهید نشود و
هیچ گلابی بر زمینی ریخته نشود.
من چه گناهی دارم؟!
من که میخواستم،
هیچ شمعی گرفتار نفرت فوت نگردد
کوزهی هیچ لبی
از سر چشمهی بوسه خالی برنگردد
سنگ شک و تردید
آیینهی خوشبختی و عشق هیچ کس را نشکنانند
از آسمان قلب هیچ عاشقی
زخم نبارد،
غم نبارد،
مرگ نبارد،
تنهایی نبارد...
(۲)
جغد نفرت
بر جان روشنایی آواز میخواند
دستم را زیر چانهام میگذارم
به نگهبانی اهریمن بر این خرابه خیره میشوم
...
و من در گوشهای دست به کار میشوم
و قبدی برای خودم میکنم
تو نیز در کنارم نشستهای و
گمان میکنی که در حال بازیام.
(۳)
نور از احساساتم، میچکد
منی که فقط یکبار
آن هم در خیالم،
چشمم به خورشید افتاده است!
اشک از خندههایم میچکد،
منی که فقط یکبار
آن هم در خیالم،
اندک زمانی،
تو را به آغوش گرفتهام...
گردآوری و نگارش و ترجمهی اشعار:
#زانا_کوردستانی