انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
۲۶ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۲۴

ابراهیم روزبهانی

استاد "ابراهیم روزبهانی"، شاعر لرستانی، زاده‌ی ۵ شهریور ماه سال ۱۳۴۴ خورشیدی، در روستای ده‌ترکان شهرستان بروجرد است.

 

ابراهیم روزبهانی

استاد "ابراهیم روزبهانی"، شاعر لرستانی، زاده‌ی ۵ شهریور ماه سال ۱۳۴۴ خورشیدی، در روستای ده‌ترکان شهرستان بروجرد است.
ایشان در دوران کودکی و نوجوانی به کارهای هنری با چوب علاقمند گردید، که این علاقه تا به امروز نیز ادامه دارد و در کار ساخت ضریح چوبی امامزادگان، درهای سنتی و... فعالیت میـنماید. سپس با علاقه به اشعار خیام و شهریار وارد دنیای شعر و ادب گردید و در سال ۱۳۷۲ خورشیدی، با بهره‌گیری از محضر شاعران معاصر شروع به سرودن شعر نمود.
آقای روزبهانی سالیانی زیادی است که از بروجرد مهاجرت کرده و در الموت قزوین ساکن گردیده است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ کتاب‌شناسی:
- برگ زرد، مجموعه شعر
- فانوس، مجموعه شعر
- غروب پر ز درد
- ره توشه، مجموعه شعر

┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[برای گونگادین بهشت نیست]
به وجد آمد وجودم از وجودت
تمام قد ایستم و سازم سجودت
چنان تو در جهان انگشت شمارند
همه زیبا نگارانت خمارند
قلم‌ها شاهد آن ذهن مست است
چهان سرمست آن جام الست است
فقیرانه سپر کردی زمان را
نهادی بهر ما تیر  کمان را
چه کس باور کند آن ذهن خلاق
چشد از روزگاران طعم شلاق
تو را این گونه بازی کار دهر است
یکی دلداده و گمنام شهر است
چه آثاری ز عشقت جا نهادی
نشان دادی لری و پاکزادی
سخن از شخص بی‌نام و نشان است
که نامش از زمین تا کهکشان است
علی میر دریکوند را بگویم
چنان او در کجا باید بجویم
سر تعظیم فرود آریم به نامش
که دنیا کامروا گردد ز کامش
دریغا نام خود نشنید و بگذشت
چو بذری در خفا پاشید و بگذشت
شنو نام کتاب پر بهایش
که بنوشت و ز خود بنمود رهایش
برای گونگادین بهشت نیست
عجیب‌تر از جفای سرنوشت نیست
به سال چهل و سه عزم سفر کرد
اجل را بهر مهمانی خبر کرد
برفت و آرزوهایش ثمر داد
نهال پر بهایش بار و بر داد
غریبانه ز دنیا دیده بر بست
چنان مرغ سحر از لانه برجست
به تنهایی بزد پیمانه خود
بروجرد را گزیده خانه خود.

(۲)
خوش‌ به‌ حالم دعوتم بنموده یار
تا رها گردم از این جور دیار
دست گیرد دست بی‌سامان من
تا کند با لطف خود درمان من
در کنار خود نشاند چون پدر
غصه‌ها را از دلم راند به در
گوید ای زیباسرشت و بنده‌ام
بنده‌ی همچون مه تابنده‌ام
هر کجا بودی من آنجا بوده‌ام
بر سرت دست‌ محبت سوده‌ام
بی‌خبر بودی و من صدها خبر
بر تو می‌دادم که تا آیی به بر
گفتمت برخیز و بر دستت قلم
گیر و خود را با بیانی کن عَلم
قدر دانستی تو این لطف مرا
غرق عشقت کرده با این ماجرا
گفتی و گفتم بگو ای جان من
می‌نوازی با دو بیتی کان من
اشرف مخلوق دنیا بوده‌ای
اینک اینجا در برم آسوده‌ای.

(۳)
دانی منم و تو و سرایی چو بهشت
دانم که حکیم گفت و کاتب بنوشت
برخیز و به خود بناز که بر خود بالم
داند که تو را برای این دل بسرشت.

(۴)
برگیر نقاب و رُخ بر این دیده گشا
بر آن‌که گل ازچهره‌ی تو چیده گشا
جویند همگان نشان عطر تن من
خود پرده از آن شمیم پاشیده گشا.

(۵)
آمدی بردی ز یادم خویش را
رفتی و بردی ز یادت پیش را
بین این دو دفتری کردی سیاه
که‌از غمش بر باد دادی کیش را
بی‌خبر بودی که داغ سرنوشت
تا ابد سوزد چو تب درویش را
گرچه ماران می‌کنند وحشت به‌ پا
عقربان بر دل فشارند نیش را
در نبود شیرهای بیشه زار
حیف روبه خورده نای میش را.

(۶)
شما گم کرده راهان حُسینید
به جا مانده ز پیمان حُنینید
شماها شهر او آباد کردید
عراقی را ز غم آزاد کردید
شماها راه او از یاد بردید
غم ناخورده با فریاد خوردید
شماها یک به صد در راه اویید
خود گم‌ کرده را در جستجویید
شماها عادت این راه دارید
به سوی کربلا صد آه دارید
شماها راهتان را دور کردید
غذای موکبان را شور کردید
حسین و کربلا اندر دل ماست
تمام حاصل آب و گِل ماست
نگر کرب‌وبلاهای وطن را
بلوچستان و ملک بی‌کفن را
چراغ خانه‌ها را کور کردید
حقیقت را ز دل‌ها دور کردید
هزاران همچو اصغر تشنه کامند
پدرهای زمانه دشنه جامند
حسین مولای عشق‌ و مهربانی‌ است
ندایش تا ابد شعر جهانی‌ است.

(۷)
ای نخورده سهم دل از مال خود
داده بر باد اجل آمال خود
خود نخوردی و بخوردند حاصلت
بعد آن‌که خود سپردند در گِلت
می‌زنند قهقه به این اموال مفت
خوش بخوابند وارثان با حال‌ و جفت
تا چهلم صبر تقسیم می‌کنند
بعد از آن سهم تو ترسیم می‌کنند
آن یکی در خانه‌ات گم می‌شود
وآن دگر چون ساقی خُم می‌شود
جمع در جنگ و شکایت می‌کنند
از غریبی‌ات حکایت می‌کنند
غافلند از این‌که هستی در حضور
گشته‌ای آگه به پستی و نذور
می‌زنی در قبر و حسرت دست و پا
گشته‌ای خاموش از آن جست و نوا.

(۸)
ای دل و جان و جهانم گشته تو
عشق و یار مهربانم گشته تو
خسته‌اند یاران از این مُهر سکوت
شاهد و ورد زبانم گشته تو
در شب تاریک پنهان گشتگان
حجت عین و عیانم گشته تو
تلخ‌کامند مردم از این روزگار
لطف خوش طعم دهانم گشته تو
خسته گردیده همه پیر و جوان
قدرت و تاب و توانم گشته تو
جملگی در خواب و هنگام سحر
صوت اعجاز اذانم گشته تو

(۹)
یکی گیرد خبر از شام فانی
یکی ز آن رهبر ناکام جانی
یکی جوید طلاهای حرم را
یکی صاحب بلاهای کرم را
یکی در روسیه جوید اسد را
یکی افشا کند گوید رسد را
یکی گوید شهیدان را جوابی
یکی آن نوجوانان را ثوابی
یکی گوید جوابم تا بدانم
یکی خط خرابم تا بخوانم
یکی از آن همه مرد مدافع
یکی از صاحب درد و مرافع
یکی گیرد سراغ مال ما را
یکی محبوب ماه و سال ما را
یکی پرسد چه شد فرزند ایران
یکی زآن ناخلف دلبند میران
یکی بردارد از سر این کلاه را
یکی یک آب قند بخشد گواه را
یکی این یک‌ به‌ یک‌ها را شمارد
یکی یک روضه ماها را نگارد.

(۱۰)
بیگانه‌ مخوان‌ این‌ من‌ در دام‌ خودت را
این‌ عاشق بیچاره و ناکام‌ خودت را
گویند همگان‌ چون‌ دگران‌ مست‌ خیالم
مشهور مکن همدم گمنام خودت را
گر قافیه‌ها را چو خَم موی تو بافم
خوانند همگان‌ خوانش‌ و پیغام‌ خودت‌ را
ای‌ دوست‌ خُمارم به می‌ و گوشه چشمت
سرمست کن و نه به لبم جام‌ خودت را
همرنگ‌ مشو جز به‌ شب و هاله‌‌ی ماهش
جویم ز گذرگاه جهان فام خودت را
شهری‌ که‌ نشانش‌چُدن‌ و آهن‌ و سنگ‌ است
کن بندگی آن کاه گِل بام خودت را.
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://www.instagram.com/ebrahim_roozbhani44
https://eitaa.com/brjfarhang
https://boroujerd.farhang.gov.ir
@Shoridehrozegar
@sher_sara_nab
و...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۶/۲۶
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی