فارد قربانی
آقای "فارد قربانی"، شاعر مشهدی، دانشآموختهی رشتهی مهندسی مکانیک است.
فارد قربانی
آقای "فارد قربانی"، شاعر مشهدی، دانشآموختهی رشتهی مهندسی مکانیک است، و از سال ۱۳۸۳ خورشیدی، با ورود به دانشگاه فنی شیراز به شعر و ادبیات علاقهمند شد و اکنون عضو فعال بسیاری از انجمنهای شعر است.
وی در هجدهمین دورهی جایزهی کتاب سال شعر «خبرنگاران» رتبه دوم بخش ویژه شاعران بدون کتاب را دریافت کرد.
کتاب "چشمهای درشت سفید"، مجموعه شعری است، از آقای قربانی، با چهل و سه قطعه شعر آزاد (به روایتی پنجاه قطعه شعر آزاد) و پنج قطعه شعر موزون، در صد و چهارده صفحه و در پنج بخش به نامهای سیّارهی من، موشکاف، برای یکدیگر، خودخواری و پرندگی، که توسط نشر فصل پنجم به چاپ رسیده است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
این رسمش نبود
که تو تکّه تکّه از تنم تمام مرا جدا کنی
بی آنکه هنگام رفتن
برای بار آخر
قبل از دل بریدن
شراب نگاهش را
به تشنگی ام ببخشی
این رسمش نبود ای روزگار
(۲)
پشیمانی
واژهای است که هر روز مرا دار میزند
در عجبم تو چگونه زندهـای
من شیشه بودم و
تو سنگ...
(۳)
و امروز هم
مانند تمام روزهایی که مُردند و...
و به دنیا خواهند آمد،
من به تو؛
نه به خودم میخندم
که چگونه یک نگاه
بیآنکه خودش بوئی ببرد
طوفان شد و
دنیایی را ویرانه کرد...
آه لعنت به چشمانی
که مرا با خودم بیگانه کرد...
(۴)
آه از دستِ تو ای دل
صد نگفتم که سراب است...
با لبی تشنه مرا آنقدر بردی
تا که مُردم...
(۵)
هرچه کردم که فراموش کنم؛
نه نشد!!!
آرزویی که دلم بهر رسیدن دارد
عشق در چشم تو یک میوهیِ کال است
که دندان شکن است
وای بر دل که ز دست تو چنین خواهشِ چیدن دارد
قِصِّهیِ تو به خدا غُصِّهیِ خورشید و زمین،
ماهِ من است
آه ای دل تو چه کردی که رگم میلِ بُریدن دارد...
(۶)
باران چشم من
در پس آفتاب لبخنده تو
رنگینکمانی خواهد ساخت
به زیبایی آمدنت
کجایی نازنین
که خانه را آب برد...
(۷)
تو چه دیدی که شکستی دل شیدای مرا
دیده را بستی و
کُشتی همه فردای مرا
من به خورشید وجودت شده بودم دلگرم
آه رفتی،
زده سرما همه شبهای مرا
(۸)
بیتابم برای خواب
خستهتر از روزهایی که ذهنم درگیر کشف کار بود
در این شهر شلوغ
در این سکوت سرسامآور
در این بعد از گذشتن از حقّی که بوی نان و غرور میداد
دلخوشیام تماشای شعر نگاهت
تنها دلخوشیام این بود
تو چرا رفتی نازنین
تو چرا...
شاید اشتباه بودَنِ بودنم را تو هم فهمیدی
شاید...
بیتابم برای خواب...
(۹)
خاموش شو
خاموش کن
خاموش باش
این نهایت من است بعد از تو
وقتی که یادت آتش میزند
روح بیخواب و چشمان بستهام را
و من دستور میدهم
به تازیانههای سوزناک
مانند شاهی که در قلمروش...
شاه...؟؟؟
قلمرو...؟؟؟
چه میگویم...
و من خواهش میکنم
مانند رعیتی که گُر گرفته
برای لحظهای خواب
و شاید قطرهای آب...
(۱۰)
نم نمِ باران، دمِ صبح
حال غمناکِ شقایق
فکر فردا چشم خسته
دردِ قلبِ مردِ عاشق
بوسه بر لبهای سیگار
پشتِ هم تا مرگِ فردا
دردِ بودن در نبودن
کوچههای سرد و تنها
راست میگفتی نباید
دل به تو، میبست این دل
تو حقیقت بودی امّا
من همانم، مردِ جاهل
منتظر هستم هنوزم
روزها را مثل هر شب
تا نزولِ نرخ دارو
تا عبور از، دردِ این تب
عاشقی بر باد دادم
مثلِ برگی که جدا شد
از درختی که وطن بود
ننگِ آن بُت، که خدا شد
قطعِ باران، تیغ خورشید
چشمهای خیسِ دیروز
آرزوها، یادِ مادر
نه نشد این مرد پیروز
میرود امّا نپرسید
هیچکس مقصد کجا بود
زندگی این چرخِ گردون
آی مردم، با شما بود
نم نمِ حرفی که خشکید
در میانِ خیسییِ خواب
تا کجاها کور دیدن
مرگِ رؤیا روی یک تاب
(۱۱)
[آفتابچرخان]
ای از آفتاب رو وا میکنی
مشت پیراهنت را
شکوفه که میدهد–سنگ به صدا میآید از بهت
غاز میکشد استخوان
و از پشت پوست آغوش میشوی
انگشت به انگشت که پیش میرود
اصالت انسان از سربالاییات
اوّل،
نفس میگیرد
فراخ،
نفس میگیرد
تنگ،
نفس میگیرد
شرم–حجاب میشورد
تا خان، فریاد باشد یافتم! یافتم!
اینجاست سرزمین عجایب
بعد
دست پل را میگیری
آنجا که سُرنج در انتظار اصابت است میخندد دره–لمس میشوی
و ناقوسها که دنگ دنگ
کاری از دستشان نمیآید
برای عقل خورشید گرفته
و بعد
رجزخوانی اصرار
در کمین سِرّ لبها و به خاک کشیدن دندان
وقتی اسب پیشکشیات گوش شیهه را کر کرده
و راز سینهات را محبوس
و کشف معجزه
در هزار توی زندگی پس از زندگی
زندگی پس از زندگی…!
آه ای آفتابگردان!
از کدام قبیلهای؟
که زبانم را تنها تو بزرگ میکنی
سرم را رام
گل که میدهی
شکلات در دهانم آب میشود
و آخرین بوسه را
قبل از این
سیگار لعنتی میخواهم.
(۱۲)
انتخاب شدی،
در تاغاری آب طرفت پیش میکشند
تا با دشتی لمیزرع که روزگاری سبز بود
وداع کنی،
به زمینت کوبیدند
پا را از زانو میفشارند بر سینه
فشرده میشود قلبت
فراموش نمیکنی
همانطور که سرت بالا بلندست
سوی آسمان
تا گرمی گلو پیدا باشد
اهل قبیله را
-: باید کامل جدا نکنی
خون باید خروج کند
از شاهرگهایم باید با آن چاقوی تندی
که به دندان گرفته بودی باید
به یادت بیاندازی مسلمانی
میدانم خیر است
سرم را از تنم کامل جدا کن
بعد
ورم میکنی از هوا
پوستت را آرام پهن میکنند در سرما
گوشهای در جوار آفتاب
اما هنوز چشمهایت میبیند
دو نیم شدهای
جگرت را میخورند خام
نمک میزنم تا نگندت دهانم
که حرف بزند از ستون فقرات
این سازهی محکم
که نگهم داشته هنوز ایستاده در کشتارگاه
به محاکمه
برای رفتن به کجا؟!
گرسنهای؟!
آتش را لج کن به جان زغال
سرخ شد؟!
از استخوان راسته را میبُری از گوشت
ترد است؟!
به خشکی برگی زرد و افتاده از درخت
نرم
کباب میشود، میچکد از تو چکه چکه رنج
میریزد از من زجر
از روزگارم
میدانی!
ما یک نفر هستیم
تو انسانی یا من حیوان
اینجا
در جهنم
در سورچرانیای بزرگ.
(۱۳)
[شدهگی]
میارزد؟!
به سوگ، صورت سرمه را پاک کنی
از اشک
و نقشهی خدایان را بر آب
و رد مخملین انگشتها
تفاخر کند بر شلاق
که از لوچهی چاک زخمت
میچکد
چرک
از این لب، چه لعبتی است
که در دهان مور میگذارم
و تمام شدن را
صبر کنی
تا باز کنار هم به نیش بنشینیم
به تحمّل!
سیاههی سیرت را
سرخ
بر گرده بچسبانیم
و بگردانمت در آتش
در میدان قرعه کورمال کورمال
و چشمهایت آخ چشمهایت
در گعدهی هجریها
خوراک سگ شوند که هنوز
کارد به استخوان نرسیده
و میخواهی خونت را با دندانهای آسیاب
به من هبه کنند
بر این پوست لذیذ
که میکاشتی بنفشهی شیطان
میبینم در حیرت
از عذاب که جانب کدام نفرینم را
گرفته است عشق،
میارزید؟!
دوزخ اگر تو باشی
و سرمههای ریخته را پاک کنی از صورت
میارزد
زندگی
میارزید.
(۱۴)
چه فرقی دارد کجا مرا ببینی
در خواب یا خیابان
در بهشت یا دارالمجانین
در جنگ یا زندان با سری تراشیده
تو دیگر صورتم را نخواهی دید
حالا که مرگ گوشهی کُتم را گرفته
دستهایم را بیسیرت کرده
میخواهد ترس را به جانم بیندازد
رویای من آبروی ما بود
فکر همه چیز را کرده بودم
که چطور در پنجاه سالگی تو را بخندانم
و در هفتاد و چهار سالگیات پیش از تو بمیرم
راضی باش!
من از راز چشمهایم با اهورا گفتهام
تا در تماشای هر شب تو
وقتی موهای اوکیکو به کمرش رسید
خودش را به آتش بکشد
فردا از ما تو را خواهد گرفت
از آفتاب که با غروب به خانه برنخواهد گشت
از شب که برهنگیات را دیگر نمیبیند
و از نامت آغوشم را
اصلا!
چشمهای تو چه رنگی است؟
من آنجا که لباسهایت را پوشیدی
و اول به صبح سلام دادی
چه کسی را بوسیدم...
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://telegram.me/ghorbani_fared
https://instagram.fared.ghorbani
www.fared-ghorbani.blogfa.com
www.shahraranews.ir
www.cherouu.ir
www.tarna.ir
www.ibna.ir
و...