حبیب الله عنبری
استاد "حبیبالله عنبری" شاعر کرمانشاهی، متخلص به “آینه"، زادهی ۱۹ مهر ۱۳۳۹ خورشیدی (بنا بر گفتهی والدینش، زادهی ۴ آبان ۱۳۳۸) در روستای آبباریک صحنه است.
حبیبالله عنبری
استاد "حبیبالله عنبری" شاعر کرمانشاهی، متخلص به “آینه"، زادهی ۱۹ مهر ۱۳۳۹ خورشیدی (بنا بر گفتهی والدینش، زادهی ۴ آبان ۱۳۳۸) در روستای آبباریک صحنه است.
روستای من آبباریک در هفت کیلومتری شمال غربی صحنه در ادامهی هژیر (هجر) کوه قرار گرفته است، و با گویش لکی گفتگو میکنند.
پدرش از کُردهای کردستان بود و مادرش لکستانی است.
در سال ۱۳۶۳ به کنگاور کوچ کرد و بعد از چند آزمون در تاریخ ۲۷ دی ماه ۱۳۶۳ به استخدام کانون پرورش فکری درآمد.
نخستین مجموعهی شعرش را به نام "به آینهام خوش آمدی" در سال ۱۳۸۴ به چاپ رسید، که در مدت کوتاهی به چاپ سوم رسید.
کتاب "سنگها درد را میفهمند"، دیگر اثر مکتوب ایشان است که در سال ۱۳۹۲ توسط نشر داستان، در ۱۰۰ صفحه چاپ و منتشر شده است.
همچنین ایشان یک کتاب به زبان کُردی، به نام "ئەوین بەکاتی زاگرۆس" (عشق به وقت زاگرس)، که شامل اشعاری به گویشهای لکی، جافی و هورامیست، منتشر کرده است.
ایشان نزدیک ۲۰ سال است، که مسئول انجمن ادبی همدلان کنگاور است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر لکی:
(۱)
ئهی نهنه عەنبهر، تو نیشانی درین
ئهژ، هووهر ومانگ وههساری تۆ پرین
شاعێرهل مێمانی ماڵی باوهتن
شعێره مهستوره ئهڕانان مهخوهنین؟
(۲)
یادگارێ هوزێ تهرفه تۊنهمین
دوسێ گیانی گیانیێ دێرینهمین
مِ تونم، تونیش منین، ههر دو یهکیم
تو فوتوکوپی شهراوین، وینهمین
(۳)
دامنت پڕ ئهژ گوڵاوی شرین
ئهی چهپا ئێ دهڕێ ماڵێ مِ بڕین؟
ڕێبهنانه، باوشت ڤاکه کهسم
کووانهگێ پڕ ئهربڵێزه ههرتونین
(۴)
مِ ههرجورداره گویجه، رۊت وتهنیام
ڤه نهرمه ڤای پهریشانم وچۊچیام
فهڵهک ئوجاخێ بهرزت ههر بتۊچێ
بهشی ئی خهم، بتۊنت داینه بنما
(۵)
مِ خڕ ئهنازکیێ شهرمهته بووم
ڤه پیشمهرگێ چیهمهلی گهرمهته بووم
ههمیشه هاینه ڤیرم، کۆڵ کهسهمین
بڵا گهردانی گیانی نهرمهته بووم
(۶)
که ڤیرت ئهژ نومێ چیهم لونه دێرێ
مهسووزێ ئهی گوڕوو پهروونه دێرێ
دڵم خهڵپانێ خۊینه جور سیاوهخش
سهرێ گیست ئهرانم شۆنه دێرێ
(۷)
خڕه هووزێ پهرییهته فرهتۊنت
ڤه ههرلای که بچین دڵ مایه شۊنت
ههنات کردم، ههنام پاسا نهین دی
چیهمه رییم، چیهمه ری شۊن ومۊنت
(۸)
شهکهتی دهرکه رێ چیهمم تونی تۆ
ههناسیێ فره وکهمم تونی تۆ
ئهرا ئهخنکه دێره ماینه باوان؟
شهراو سهۊزێ نهم نهمم تونی تۆ
(۹)
مِ یێ ڤهریان هوشکۆ جاڕێ چووڵم
کهلافاوبردیه ئهژ دهشت ودووڵم
ڤه نۆمێ ئی ههمێ هووزێ بهنهۊشه
فهقت دهردێ تونودام مایژمه کوڵم
(۱۰)
ڤه دهست ئهی زهمین وئاسمان کاو
ڤهره نێسکم نمهیلێ شو بکهم خاو
ئهخنکه داخ ئهربانێ دلم نیشت
ڤه حاڵم، کافرێ ههرکافره ماو
(۱۱)
مکیسم که پهڕوباڵم تهرابی!
ڤه ژێر تورگی خهمێ تو پهڕ پهڕابی
ئه چهتری گیسهته ڤاکه که ڕووچیام
ڤه نۆومی باوشت جفتی هووهڕابی
(۱۲)
ڤه لاره لنجه ڕی کهنی کونهی ئاو
بووه پیری منا، دِ تی کراس کاو
کلێ چیه مێ چهموبایژین، مهزنین
که سوراوی دڵی زحمیم خووه ماو؟
(۱۳)
وِژت ڤتین، که ههرئهی ڤیرێ ماهین؟
ههنهکێت کردیه، یاکه دوورو مین؟
نهکی یی ڕووژی بامه؟ هوازمه نیتا!
گری بایژینه توڵ، دڵ ڤه کهسێ بین؟
(۱۴)
ڤه ئی باخه ئهرا چه خوو نهکردی؟
ئهڕا سهر ڤهسەرێ ئاسۆ نهکردی؟
بهاره! پۊنه جیک دایه ئهڕا چیت؟
دڵت ههمسایهیه پهپو نهکردی؟
(۱۵)
یه چهن ساڵه ڤهئی ئاوایه بیته!
کراسێ گوڵگولی ڤه کووره چیته؟
قهسهم ڤه گیانی باوانی بهنهفشه
که ئاگر ڤه دڵم ههرشو تو دیته!؟
(۱۶)
شنهفتم چیته ئهو ریل کفتنه گۊوره
چهمه روارانه هی، کی ڤهختێ سۊوره
دِتی کۊی وکهمهر، ویر ڤه دوما که!
لهچک چاوه رێت، ئهو ڕیله دۊوره!
(۱۷)
خڕی باخی لوووت کینی گوڵاوه
ئهتێکی، گشت ئوشن کهشهراوه
کهڵهشێر هاته دهنگ و مِ نهخهفتم
دڵم تـامارزراوی شه کهراوه
(۱۸)
بڵاچێ ئهژدڵ وگیانم تو هایشتین
ڤه نوم ڤاگیژه چهرخانم تو هایشتین
مِ زیخم کرد ئهرا تووزێ خوهشی، هێی
ڤه سینی ههم بلاوانم تو هایشتین
(۱۹)
خهم ئهی باوانێ دڵ ههتین دوواره
پهژاره ئهژ یه خهم هایشتین دوواره
بچو دهس ڤه سهرێ ئی لێڤه هێز ده
دڕی ممری! توچه میتین دوواره؟
(۲۰)
چیه مهلم پا وه مانگێ ئهسرو خۊینه
خهمه مووشین؟ برارزامه، شرینه
مه کیشم جاڕ، ئی مهردم بزانن
که شادی ئهژدڵم ریشی که نینه
(۲۱)
بتۊچی چاره نۊس میکانی باوهت
نهمینێ خشت وخان نیشانێ باوهت
وجاخت کورو داوڵت بسـووزێ
ڕهشه ڤا بێ ڤه بن باوانی باوهت
(۲۲)
کهسێ ئهی ڤیرما ههرلووره مارێ
چنگەر ئهژ ڕیشیێ دڵ شووره مارێ
نمهپرسێ کهسێ هاڵوو چهتهمێ
ئهڕاکیته ئهخنکه مووره مارێ؟
(۲۳)
پهلامارێ دهس ودامان کهس نیم
فره نیش ئهی ژرێ ئهیڤانێ کهس نیم
ئهگهرکهتم، سهواره هێزه مهگرم
دهسم ئهرشون ویاگوچانێ کهس نیم
(۲۴)
ئهخنکه لاره مل وده رده جارم
دهمی هووره، دهمێکیش مووره مارم
هومه ههرچهرخهتان کوو بوو بنیش
خڕی ئهژ دورهتان ئهیی دۊره مارم
(۲۵)
تودامین، باومین، ئهی نیشتهمانم
خهمێ دۊری تۆ ههر ها سوخانم
کوره! مار بێزووانت یه چه مووشین!
مِ کوردو لهک وه ییـڕیشی مهزانم.
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
◇ نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[منظومهی فریاد]
ای عشق قدمهای تو را میخواهم
یک کوچه ز دنیای تو را میخواهم
از چشم نشابوری نژادت اینک
ته ماندهی مینای تو را میخواهم
خواهم بروم از این جزیره خواهم
یک برکه ز امضای تو را میخواهم
حالا که زمان سکوت ممتد کرد
آوای اهورای تورا میخواهم
دلواپس هنگام عبورم هستم
آن صاعقه ویزای تو را میخواهم
از دست خدایان زمینی فریاد
هی کاوهی فردای تو را میخواهم
با چشم شما به جادهها خواهم زد
ای عشق فقط پای تو را میخواهم
من تشنهترین رود زمینت هستم
آن ساحل دریای تو را میخواهم
ای حضرت مجنون حوالیهایم
شیرینی لیلای تو را میخواهم.
(۲)
برایم دلی دست و پا کردهاید
مرا از منیت جدا کردهاید
شما با عروج پریوارتان
سفر از زمین تا خدا کردهاید
میان گل و زلف و آغوش یار
چه خوش عاشقی با خدا کردهاید
برایم ز آئینه خواندید و باز
به عشقی مرا مبتلا کردهاید
و اکنون بهاری از آن عشق را
شفا خانهی چشمها کردهاید
دلم را سپردم به آغوشتان
ببینید با ما چهها کردهاید
که در معبد سبز باور سحر
برای من و دل دعا کردهاید؟
(۳)
در این شب بیپایان باتو سخنی دارم
بشنو که از آیینه من پیرهنی دارم
ای برکهی مهتابی آهوی دلم را ببین
لب تشنه و دل خسته شوق چمنی دارم
ای عشق کجا رفتی؟ مشتاق توام برگرد
کز هجر تو در جانم زخم کهنی دارم
اینجا چون شقایقها سرگشته و آشفته
آغشته به خون امشب بر تن کفنی دارم
چشم تو شرارانگیز، دست مژهات خونریز
مجروح و تبآلود از دست تو تنی دارم.
(۴)
تو تصنیف جانی که در سازها
نشستی به تفسیر آوازها
بهشوق همان لهجهات زندهام
مرا میبری تا به پروازها
نجیب از نژاد کهن قوم کورد
سری از تمام سرافرازها
بخوان بار دیگر برایم ز گات
و از یشت و یسنا و اعجازها
برایت اهورا که هورا کشید
چو واقف شدی از همه رازها
ز گفتار و کردار و پندار نیک
جهان پر شد از ناز اعجازها.
(۵)
ز نسل سالهای سکته کردهام
فراری از زمانە، همچون بردهام
به کیف خاطرات من نگاه کن؟
غم تو بود آنچه بهره بردهام
غمم نهان و لب به خنده باز
چو دردهای تلخ پشت پردهام
کبوتر درون من به خون نشست
ز بام غیر، گندمی نخوردهام
ز من چه شکوه میکنی پرندهام
که دل چرا به آن کمان سپردهام
هنوز گندمی جوانه دارم، آه
که داس چرخ میخورد به گُردهام.
(۶)
اگر چه در نگاه تو به انتها رسیدهام
ولی برای عاشقی به ابتدا رسیدهام
خیال کردهای که من در این دیار عاشقی
به پشت قرنی از سکوت و انزوا رسیدهام؟
چرا نصیب بال من همیشه قیچی و قفس؟
خدای یاسها چرا به این بلا رسیدهام؟
به بیستون عاشقی، شبی مرا به خوان خود
که من به لحظه لحظهی بیا بیا رسیدهام
اگر که حس بودنم دوباره غرق آبی است
قبول کن از آشنا به آشنا رسیدهام
اگر شبی به جادهها زدم برای دیدنت
به شهر چشم عاشقت مگو چرا رسیدهام!.
(۷)
خوشگلتر از فرشته با آن دو چشم معصوم
میآمدی چو باران گه شاد و گاه مغموم
ترسی نجیب و نازک بر قلب تُرد من ماند
تا از حضور سبزت مانم همیشه محروم
از کوچهام گذر کرد مستانه عابر عشق
تا وا کند شبی قفل از این حصار مختوم
افسوس دردمندان پیچیده در دل شهر
آن عاشق قدیمی امروز گشته مرحوم
باور نمیکند کس در عصر ارتباطات
ما بیخبر بمانیم از عاشقان مظلوم
با زورقِ امیدم خواهد مرا بکُوبد
موجِ تلاطم شط بر صخرههای محکوم
فریاد باورم را تا خواند آب دریا
بر صفحه صفحهی شن خواهم نمود مرقوم.
(۸)
یک دو روزی با من و دل سر نکرد
زخمِ پنهان مرا باور نکرد
آن فرشته خو نمیدانم چرا
خستهگی را از وجودم در نکرد
بارشی از آسمانش کس ندید
رحم بر لرزنده نیلوفر نکرد
این همان مجروح تن پروانهها
در حضورش آرزوی پر نکرد
کورد هستم بیطمع کردم سلام
با علیکی دلخوشم آخر نکرد
من شدم سرچشمهی گاماسیاب*
از زلالم دست و رویی تر نکرد
به خدای چشم نازت نازنین
آنچه با من کردهای کافر نکرد
هیچکس غیر از خدای عاشقان
درد و داغِ عاشقان باور نکرد.
----------
* گاماسیاب، چشمهای همیشه جوشان که از گرین نهاوند سرچشمه میگیرد.
(۹)
تو ای از جنس تلمیح و ستاره
قرار این بوده برگردی دوباره
زمین بگذار دستت آب اگر هست
بیا بگذر دگر از استخاره
چه قایم کردهای در مشت چشمت
که صبرم میبرد با یک اشاره؟
خودم دیدم تو را آن شنبهی شاد
نشسته نقشی از تو بر کناره
به یادم مانده دریا رقص میکرد
و چین دامنش پر از شراره
بهاریتر بیا در مهرورزی
بکن بر دشت زرد دل نظاره
به جرم خال گندمگونت آخر
شدم تبعید خاک و نیست چاره
بیا تا نروید شب و فاصله
بهاری بیاید پر از چلچله
تو آبیترین بحرِ دریای دور
و من رودِ تنهای بیحوصله
من و یک نیستان غریبانگی
نهان در نهادِ نیِ پر گله
اگر بر سرم دست نازت کشی
ز دوشم بگیری غم و مشغله
تو رفتی و من سوختم آنچنان
که خاکستری ماند از غافله
تو هاوار اورامنی، هورهای*
من و یک گلویِ پر از آبله
تو ای بارش فصل پاییزیم
بخوانم به فصل گل و هلهله.
----------
* هوره، آواری کُردی و باستانی
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.adinehbook.com
www.kanoonnews.ir
www.ketabium.com
@be_ayeneham_khosh_amadi_habib
@mirzay_jwanro
و...