عباس کیارستمی
زندهیاد "عباس کیارستمی"، کارگردان، فیلمنامهنویس، تدوینگر، عکاس، تهیهکننده، گرافیست و کارگردان هنری بینالمللی، همچنین شاعر و نقاش ایرانی، زادهی یک تیر ما ۱۳۱۹ خورشیدی، در تهران بود.
عباس کیارستمی
زندهیاد "عباس کیارستمی"، کارگردان، فیلمنامهنویس، تدوینگر، عکاس، تهیهکننده، گرافیست و کارگردان هنری بینالمللی، همچنین شاعر و نقاش ایرانی، زادهی یک تیر ما ۱۳۱۹ خورشیدی، در تهران بود.
او یکی از سینماگران تاثیرگذار و معروف در دنیا بود، که از دههی ۵۰ کار در سینما را آغاز کرد و بیش از ۴۰ فیلم کوتاه، بلند و مستند ساخت.
مجموعه شعرهای کوتاه او «همراه با باد» (مجموعه شعر دو زبانه فارسی و انگلیسی)، «باد و برگ» و «گرگی در کمین» هستند. از کتابهای دیگر کیارستمی میتوان به «حافظ به روایت کیارستمی» و «سعدی از دست خویشتن فریاد»، «جزئی از غزلیات شمس»، «ده» اشاره کرد.
وی از سرطان دستگاه گوارش رنج میبرد، چهار عمل جراحی را پشت سر گذاشت و پس از گذراندن دورهی نقاهت در تهران، برای ادامه درمان با آمبولانس هوایی راهی فرانسه شد، اما ۱۴ تیر ۱۳۹۵، به علت لخته شدنِ خون، سکته مغزی کرد و در پاریس درگذشت.
بر اساس وصیتنامه کیارستمی پیکرش در گورستان توک مزرعه لواسان انجام شد و کیارستمی که دوستدار طبیعت بود در گورستانی پر از درخت آرام گرفت.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
تن بر خاک
پای در گل
دل بر آتش
سر بر باد.
(۲)
از ارتفاع میترسم
افتادهام از بلندی،
از آتش میترسم
سوختهام به کرات،
از جدایی میترسم
رنجیدهام چه بسیار،
از مرگ نمیهراسم
نمردهام هرگز
حتی یک بار.
(۳)
رنگ سبز
به زردی گرایید،
هوا
به سردی،
من
به مرگ اندیشیدم.
(۴)
چه باک از باد
ریشه در خاک دارم.
(۵)
فراسوی نیک و بد
آسمانی است
آبی.
(۶)
همیشه با کسی
قرار ملاقات دارم که نمیآید...
نام او در خاطرم نیست...
(۷)
چه راه دشواری است
گذر از شب، از روز
گذر از خیر، از شر
از نیک و بد
گذر از سکوت
از هیاهو
از نفرت
از خشم
از عشق
از عشق
(۸)
فراوانند
بیخوابانی چون من
هر یک در کنج خلوت خویش
(۹)
باب طبع من نیست
انتظار کشیدن
امّا برای بارانهای بهاری
ناگزیرم...
(۱۰)
چشمههایی
در دل کوههای دوردست
کسی آب نمینوشد
حتی پرندهای
(۱۱)
در غیاب تو
گفتگو دارم
با تو،
در حضورت
گفتگو با خویش.
(۱۲)
صبح سپید است
شام سیاه،
اندوهی خاکستری
در میان
(۱۳)
شب طولانی
روز طولانی
عمر کوتاه...
(۱۴)
در برهوت تنهاییام
روییده است
هزاران تک درخت
(۱۵)
تنهایی
نتیجهی توافقهای بیقید و شرط
با خودم
(۱۶)
گفت
از دست من کاری بر نمیآید
کاش گفته بود
از دلم!
(۱۷)
بالاخره
من ماندم و من
من از من رنجیده است
هیچکس نیست
برای پا در میانی...
(۱۸)
چه دشوار است
تماشای قرص ماه
به تنهایی
(۱۹)
امروز را در خانه میمانم
و در به روی کس نمیگشایم
اما بیدر و پیکر است
خانه ذهنم
میآیند و میروند
دوستان ناموافق
آشنایان ناسازگار …
(۲۰)
لبخند میزنم... بیدلیل
عشق میوَرزم... بیتناسب
زندگی میکنم... بیخیال
مدتی است...!
(۲۱)
به قصد پرواز
تجربه کردم
سقوط را…
(۲۲)
همیشه ناتمام میماند
حرفهای من
با خودم…
(۲۳)
امروز را در خانه میمانم
و در به روی کس نمیگشایم
اما بیدر و پیکر است خانه ذهنم!
میآیند و میروند
دوستان ناموافق
آشنایان ناسازگار …
(۲۴)
یک روی پنجره
به سمت من است،
روی دیگر
به سمت عابری که میگذرد
(۲۵)
از مبدا تا مقصد
صدها کیلومتر
و صدها تن
که با هیچکدام، کاری ندارم
(۲۶)
شامگاهان
ماهی کوچک
جا مانده از تور ماهیگیران
بر ساحل
(۲۷)
بسیاری عاشق
بسیاری معشوق
عاشق و معشوق
انگشت شماری
(۲۸)
تابش اولین مهتاب پاییزی
بر روی پنجره
شیشهها را لرزاند
(۲۹)
گلهای آفتابگردان
سرافکنده نجوا میکنند
در پنجمین روز ابری
(۳۰)
باغم را فروختم
امروز
آیا درختان مىدانند؟
(۳۱)
بالاخره
من ماندم و من،
من از من رنجیده است،
هیچ کس نیست
برای پادر میانی
(۳۲)
شب به موقع رسید
سپیده به موقع زد
خروس به موقع خواند
من بیموقع
خوابیدم
(۳۳)
چه دشوار است
تماشای قرص ماه
به تنهایی
(۳۴)
فراسوی نیک و بد
آسمان آبی است
آبی
(۳۵)
بیزارم از زبان
زبان تلخ
زبان تند
از زبان دستور
از زبان کنایه
با من
به زبان اشاره
سخن بگو
(۳۶)
آتشى برپاست در جنگل
درختان سپیدار
به تماشا ایستادهاند
(۳۷)
سیب از درخت
فرو افتاد و من
به جاذبه تو اندیشیدم
(۳۸)
چه کسی می داند
درد غنچه را
به هنگام شکفتن؟
(۳۹)
دو قزل آلا
خفته در کنار هم
در بستر سفید بشقاب
(۴۰)
سرزمین تخیلاتم
نامحصور
بیمحصول
(۴۱)
هزاران کودک عریان
در برف
کابوس شب زمستانی
(۴۲)
از بودن با تو
در رنجم
از بودن با خود
در هراس
کجاست بیخودی؟
(۴۳)
به قصد پرواز
تجربه کردم
سقوط را…
(۴۴)
کینههایم را فراموش کردهام
عشقهایم را
دشمنانم را بخشودهام
دوست تازهاى برنمىگزینم
(۴۵)
باد با خود خواهد برد
شکوفه های گیلاس را
تا سپیدی ابرها
(۴۶)
تکه ابرى سیاه
سرانجام
قرص ماه را
در آغوش گرفت
(۴۷)
از ستم روزگار
پناه بر شعر
از جور یار
پناه بر شعر
از ظلم آشکار
پناه بر شعر
(۴۸)
در انتهای
رمضانیم
سفر در پیش
سفره خالی
(۴۹)
اکنون کجاست؟
چه می کند؟
کسی که فراموشش کردهام
(۵۰)
از شکاف در
هم سوز میآید
هم نور ماه
(۵۱)
دوستانم
میرنجانندم مدام!
از دشمنان،
چیزی در خاطرم نیست
(۵۲)
نه خواندن میدانست
نه نوشتن
اما چیزی میگفت
که نه خوانده بودم
و نه کس نوشته بود
(۵۳)
دودی سپید
بر آسمانی آبی
از کلبه ای
گلین
(۵۴)
گلهای صحرایی را
نه کس بویید
نه کس چید
نه کس فروخت
نه کس خرید
(۵۵)
برای بعضی
قله، جای فتح است!
برای قله، جای برف
(۵۶)
به زادگاهم که بازگشتم
خانه ی پدری ام
گم بود
و صدای مادرم
(۵۷)
بر کفهی ترازویی
نشستهام
بیوزن،
چه هیاهویی است
در اطراف!
(۵۸)
در اولین باد پائیزی
برگ کوچکی به اطاقم آمد
که نمیشناختم.
(۵۹)
گل های آفتابگردان
سرافکنده نجوا میکنند
در پنجمین روز ابری
(۶۰)
از قرار آزادم
آزادِ آزاد
تا کی در قید این آزادی
خواهم ماند؟
(۶۱)
از تلخی روز
هیچ نشاطی نیست
در رویاهای شبانهام
(۶۲)
خورشید
پرچید
بساط شبنم را
لحظهای پس از طلوع
(۶۳)
هر شب میمیرم
و از نو متولد میشوم
هنگام طلوع
(۶۴)
پرچم آزادیست
پیراهن من
بر بند رخت
سبک و رها
از اسارت تن
(۶۵)
هزاران کودک عریان
در برف
کابوس شب زمستانی
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://t.me/sherebarankhordee
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
@mohammad.shirinzadeh
@Mohammadshirinzadeh
www.setare.com/fa/news/12803
www.roozaneh.net/fun/sms
https://echolalia.ir/category/sher/iranian-poets/abbas-kiarostami/
https://m-bibak.blogfa.com/tag/
و...