انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
۲۵ خرداد ۰۴ ، ۰۲:۵۱

داستانک

داستان کوتاه التماس


کنارش روی زمین، نشست.
با شرمساری نگاهی کرد و بعد گفت:
- خواهش می‌کنم منو ببخش!
جوابی نشنید.
- خیلی اذیتت کردم، خدابیامرز ننه هم می‌گفت، همیشه دل نگرون بودی از من و کارام...
و باز جوابی نشنید.
اشک از چشم‌هایش جاری شد. 
- قسم‌ات می‌دم به خاک سعید جوانمرگ، من رو ببخش. شب‌ها از فکر و خیالت خواب به چشام نمیاد.
باز جوابی نشنید.
دستی روی سنگ قبرش کشید و از کنار قبر پدرش بلند شد و رفت.


#زانا_کوردستانی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۳/۲۵
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی