نصرالله نیکفر
آقای "نصرالله نیکفر"، شاعر افغانستانی، زادهی روز چهارشنبه ۶ آذر ماه ۱۳۶۴ خورشیدی، در استان بدخشان است.
نصرالله نیکفر
آقای "نصرالله نیکفر"، شاعر افغانستانی، زادهی روز چهارشنبه ۶ آذر ماه ۱۳۶۴ خورشیدی، در استان بدخشان است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
پروانهای از لبت برخواست
چینهای زمینگیر شده از پیشانی سالها
هیچگاهی به بهاری نه
به رهایی نه
به باز دمی نرسیدند
چهگویم از آن آواز
از آشنایی که رفته است و
دست زمین به پای پروازی نرسیده است
آبهای تشنه را
تا باغهای بلور کی میرساند؟!
من چوبی در خیال همه گورستانهای شهر
درفشهای خونین را
در همه ابعاد بادها
میچرخانم و در بوی جنگها میوزم زندگی را
مردهها زنده بادم میگویند
و از پلههای افتخار به تنهایی میگذرم.
(۲)
[پارینهها]
حس گندمزارهای روستا
و مورچههای پر کارش
اندک اندکی
پارینهها را
سبز میکند در زمینِ پندارم
تو، تا چشمهای آفتاب
سر میکشیدی
و سرچشمههای مهر را میخندیدی
نمک نبود
نکمستان بود
گریبانت.
ساده بود همه چیز
تنها پیچیدهترین چیز
پیچیدگیهای زلفان تو بود
و مهتابی که زیر آن پنهان میماند
آری
گندمزارها
و گنجشکهای پر چشم که
گاهی شیر رویت را
هاشور میزدند
و تو سراسر تبسم ساده و سبز خدا بودی
تو خود مهر بودی
و آیین یک شهر- زندگی
یک گیتی تبسم و ترور دلها
و دریاها
برگشتگاه میخواهم
برگشت به نخستین روزهای
که زندگی در آن، زنده بود
و تو تبسم بودی و ترانه
و من وامانده
میان خندههای تو.
(۳)
آیتی از شب قرائت کرد و
خورشید را به ما آویخته داشت
دیگر ستاره نچید
مه را بیخِشاوه سرود
و پایان هر روز را نقطهی سیاه گذاشت
ماندیم که
آخرین پرنده بپرد و
شاخه دست بلندکند.
(۴)
چشمان ترا برگردان میکنم
کمی جاری باش
تا دفتر زندگیام در خط سبز لبانت
منتشر شود
تو که آغاز آفتابی،
بر گامهایت لختی درنگ کن
و سرختر بکش خط تبسم را
روی برگ لبانت
اینجا کسی نمیبیند که
ترانههای نیمه جانِ این پرنده را
بر منقار سوختهاند.
(۵)
با زخمهای دلت بیگانهست
آهسته دامنِ شب را برچین
ستارهها عاشق نمیشوند.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.sherenab.com
www.shereno.com
- کانال ادبیات معاصر ایران
و...