خیالاتِ تو،،،
به ارتفاعی قد کشیدهاند که،
روزی چند بار به ملاقاتم می آیی.
هر روز صبح
مادر پیرم،
--باد!
کوچهی خاکی ما را جارو میکند!
باران میگیرد تا،
شبها،
به من سر بزنی!
شاید این درد کهنه را
از گَودِ چشم هایم بشویی
قلبم،
شیشه ی شکننده ای شده است
اما،
دلتنگیهایم
و دلتنگیهایت،
شبیه تاخت و تازِ مغولها
به جانم حملهور میشوند!
و باز
تا صبح، ذهنم،
اشغال میشود،
زیر چکمههای نیامدن تو.
و سیگارهای گُر گرفتهام
فریاد بر میآورند:
-- چرا عاشقت شدهام...!؟
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۷ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)
- وعدهی دیدار:
به کوه طور، دوختهام
چَشمهای بیرمقم را
ای خداوندگار غایب، و حاضر!
موسی شدهام وُ،
پیله کردهام؛
به اریکهی بلندت...
♡
--کی اجابت میکنی؛
وعدهی دیدار را؟
________________
- طلوع:
آه!
ساعتِ مصلوب بر دیوار،
دقایقاش دق کردهاست...
بیاوُ زمان را جلو ببر،
خورشیدت را بتابان!
...
حوضِ قندیل بسته،
و تنِ زمهریرِ شمعدانیی پنجره؛
--وَ من
طلوعِ آفتابت را منتظریم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
کدامین انسان ابله
پرچین ساخت؟
یا که دیوار؟
که امروز اینچنین،،،
-- دلخوش باشیم،
به پنجرهای!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۶ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)
- بدبختی:
پیرهن ام را تن صندلی می کنم
می نشینم روبهرویش...
می پرسم:
--خوشبخت هستی؟
...
آه؛
او هم میداند،
بی تو خوشبختی
برای من
مفهومی گنگ دارد!
___________________
- بیقراری:
قایم باشک بازیهایمان،
--یادت هست؟!
بار آخر من تا ۵۰ شمردم وُ،
تو دستِ پدرت را گرفتی،
وَ رفتی!
دیگر نیامدی...
...
اما من هر روز
همان کوچه را چشم میگذارم.
آه!
هر جای این دنیا پنهان شدهای
وقتش رسیده،
بیرون بیایی!
___________________
- رسالت عشق:
سالها اجدادمان
رو در روی هم جنگیدند!
اما حالا من و تو
روبروی هم نشسته ایم وُ
--قهوه می نوشیم!
این است رسالت عشق.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۵ #سعید_فلاحی(زانا کوردستانی)
- کابوس نبودنت:
مثل جوجهای که،،،
سر از تخم در میآورد،
آرام آرام؛
از زیر پتو نگاه میکنم...
***
آه!
کابوسِ نبودنت ،،،
شبیه گربهای هراسناک ست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
- آغوشت:
آغوشت را 'دوست میدارم'
که برای اندوههای کوچک و بزرگم،
سرزمین بیمرزی است!
وَ در آن--
فصلها به تکرارِ اردیبهشت ورق میخورند...
...
من،،،
به چَشمهایت
ایمان دارم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
- عشق:
چه فرقی میکند که کجایی؟!
در ازدحام بمبئی
یا سکوت شانزلیزه!
چه دور،
چه نزدیک!
دلتنگی،
دمار از آدم در میآورد،
وقتی که،،،
پای عشق میان باشد.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
- پاییز:
پاییز که خیالم را میگیرد،
نگاهم به تاراج می رود!
چشم هایم ابری میشودوُ
دستِ بارانی شروع شده را رها میکند؛
تا برگ،
برگ،
به لرررر
زم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۳ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- زاگرس:
(برای زاگرس مهجورم که در آتش بیکفایتیها سوخت)
تو،،،
ققنوسوار در خودت میسوزی
تا،
دوباره زنده شوی وُ؛
پَر بگشایی...
♡
--ای بلندای کوردستان،
--زاگرس!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- تنهاییام:
تنهاییام،
از جهانم بزرگتر است وُ،
...غیرقابلِ تحمل!
♥
این را زمانی فهمیدم که،
فقط حضور تو،
میتواند؛
آرامشم دهد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- دستان تو:
[به حضرت پدرم(علیالرحمه)]
من گمان دارم،
دستان تو،،،
از هر قرآن و انجیلی
مقدستر است!
...
این را از بوسههایم
--بر دستانت،،
باور کن.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
کافیه جلیلیان
خانم کافیه جلیلیان، داستاننویس و شاعر معاصر ایرانی، در ۱۰ آذر ۱۳۲۸ خورشیدی در آبادان به دنیا آمد و اکنون مقیم کاناداست. خانواده وی اصالتاً از کردهای مهاجر بودند که در خوزستان زندگی میکردند. تحصیلات خود را در شهر آبادان طی کرد. پس از دوره دبیرستان در دانشکده نفت آبادان قبول شد و لیسانس را از آن دانشکده گرفت و به استخدام شرکت نفت درآمد. جلیلیان در سال ۱۹۹۹ به کانادا و شهر تورنتو مهاجرت کرد.
جلیلیان از دوران دبیرستان با مجله فردوسی و خوشه شاملو همکاری میکرد. در مجله سیاه مشق داستان و شعر مینوشت و همچنین داستان، اشعار و مطالب ادبی دانشجویان را چاپ میکرد. پس از استخدام در شرکت نفت به صورت جدی وارد دنیای نویسندگی شد. فعالیتهای ادبی او از انقلاب ۵۷ تا مهاجرت به کانادا متوقف شده بود. در سال ۱۳۹۰ کتاب شعر رنگ باران را در تورنتو به انتشار رساند. در سال ۲۰۱۵ داستان او (هاسمیک) در جشن تیرگان برگزیده سوم شد و جایزه خود را از دست عباس معروفی گرفت. این جایزه در جشنواره تیرگان ۲۰۱۵ تورونتو به چهار برنده از میان ۲۶۰ شرکتکننده در رقابتهای داستان کوتاه اهدا شده بود.
محمود صفریان داستاننویس و منتقد ادبی دربارهٔ انتخاب این داستان و انتشار آن در خارج از ایران گفته بود: همان که گفتم این دور دیدن چشم سانسور اجازه دادهاست که دریابیم هر نویسنده خودش چه میگوید و نه ممیزین سانسور چه حرفهایی را در دهانش میگذارند.
شعرهایش در کتابی به نام راهیان شعر امروز توسط داریوش شاهین به چاپ رسیده است.
- آثار:
(داستان کوتاه)
- تا همیشه همیشه، تو را خواهم داشت.
- پاپی پاپی من.
- دور از چشم مادر.
- بار دیگر، زنی که دوست میداشتم.
- وقتی که بیوه شدم.
- من هم همینطور.
- بگو حال من خوب نیست.
- بوی کُنار.
- تنهایی.
- نامریی.
- هاسمیک.
(مقاله)
- قسمتی از یک شعر بلند مجله: نگین ۳۱ فروردین ۱۳۴۹ شماره ۵۹.
(مجموعه شعر)
- رنگ باران.
- نمونه اشعار:
(۱)
زن شرقیی
روحش خراش خورده و خسته
تن مرده و خموش
نگهبان شب بیدار
دستی به گاهواره
باری به دوش، باری به دست
باری به زهدان
در فکر آش و سبزی نوباوگان خویش
در جوانی
باران جان را بر شکوفههایش میریزد
در پیری، کنام غصه و حرمان
در خانه، در خیابان، در کار
باید، خود را به پوشاند
تا کس، با دیدنش به مادگی نیندیشد
جرمش، زن بودن
و آبشخورش مرگ آرام آرزو.
(۲)
اثر انگشت بر سمنو
مادر… بهار است
هنوز نگران سفرهٔ هفتسینی
سینى سبزه را پشت در گذاشتهاى و رفتهاى
عادت هر ساله،
نوهات باور دارد شکل انگشتهای بىبى روى سمنو است
مادر!
خبر اینکه قرص سبز را مىخورم که سرخ یادم باشد
سرخ را میخورم که آبی را به یادم بیاورد
آبى را مىخورم که تو را فراموش نکنم…
عکست، در قاب مىخندد
و اثر انگشتت بر سمنو، شکل پرندهای است
نگران تمام پروازهاى ناکام.
(۳)
براى بیان عشق
سکوت،
پناهگاه آخر است
روزها را که بشمرم
شبى مى آید
که پیراهن صبح اش
بوى دست هاى تورا دارد...
(۴)
حسنک، راه خانه را گم کرده
ریزعلى، خواب مانده، ریزش کوه را ندیده
چوپان دروغگو
کلک هاى رنگین از شهر آموخته
کبرى، اما
گوش شیطان!، کر،
تصمیم بزرگ خود را گرفته...
(۵)
یوما (مادر)
یوما
هنوز شهر تف زده
از مویههای تو بیتاب است
آن روز سیاه
عبا به سر کشیدی
سرمه به چشم
کل زدی
حجله بستی
تن های سرد سه سرو جوانت را
زیر نخل های سر بریده، چال کردی
یوما
غرش تانکها
کاتیوشاها
تک تیرهای دور
وسایههای ترسناک اجنبی، بر خانهها
ضجه «یا ولدی»ات
کمر شهر را شکست
یوما
بیزمان، بیروایت
مرگ زندگی در چشم خونیات، فریاد شد
غزل، ترانه
نوحه کنان، بر درگاه خانه گلیات بارید
یوما
دیگر تنورت گرم نشد
دودی از اجاقت بر نخاست
باغچهات
شنبلیله و شبدر نرویاند
درخت سه پستانات خشک شد
یوما
دیگر کسی تو را ندید
نه زیر سایه سار نخلهای یتیم
نه در ساحل شط گلآلود گریان
مویههایت
و شروهخوانی زایر نبی
خواب شب را شکسته
یوما
بال سیاه سایه عبایت
بر تمام شهر گسترده
یوما
گریهات
حافظه نخلستان سوخته است.
جمعآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ـــــــــــــــــــــ
منابع
- صفحه فیسبوک شاعر.
- مجله الکترونیکی شهروند - کانادا. ۱۰ مارس ۲۰۱۱.
- سایت اینترنتی رسانه همراهی.
- کانال تلگرامی هنر اعتراضی.
مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۲ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- نا ممکن:
مفلوجی را،
- دوچرخه دادن!
کوری را،
- آیینه دادن!
باغبانی را،
- تبر هدیه بردن!
چیزی شبیه همینهاست،
- دل بریدن از تو!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
- بلوغ یک حس:
دلتنگیهایم قد کشیدهاند!
-- پا گرفتهاند وُ،
راه میروند.
گاهی پیش،
گاهی پشت سر امّا؛
همیشه با مناند...
♡
پس؛
-- کجائی نازنین!؟
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
مهتاب باشد،
-- یا آفتاب؛
فرقی نمی کند
من،،،
شعر هایم را
برای شمع هایی می نویسم که؛
در نبرد با تاریکی،
-- شهید شدهاند!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
قاسمی تونی
شاعر کارتنخواب
قاسم بن عبدالقادر با تخلص قاسمی تونی، و معروف به "درویش قاسمی" شاعر ایرانی در قرن ۹ هجری قمری بود. در تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی، غزلی از او آمده است.
در سیر احوالات او آمده که: مرد اهل طریق بوده و در شاعری متینگوی و خوش سخن است و به جهت انقطاع و فقر، تردد به جوانب اهالی مناصب نمیکرد و در بند نام و شهرت نبود و به تحقیق دانسته بود که «الشُهرة آفة و الخَمول راحة».
گویند چونکه در آتشخانه حمام منزل میکرد (کار یا زندگی؟!) او را "تونی" میگفتند. «تون» یعنی آتشخانه حمامهای قدیمی.
خود در این باب سروده:
از همت بلند نباشد که قاسمی
شهر هری* گذارد و قانع به تون شود.
(هری=شهر هرات)
از آثارش، دیوان اشعار اوست که نسخهای از آن در کتابخانۀ عمومی پنجاب لاهور پاکستان نگهداری میشود. همچنین رسالهای به نثر مصنوع و بدیع در ستایش پادشاه و شاهزادهای که اسامی آن دو روشن نیست. این رساله در دیوانش نیز آمده است.
- نمونه شعر:
بازم به جعد زلف تو دل پایبند شد
مرغ هوا به دام اسیر کمند شد
گلنار چهره چونکه بر افروختی ز ناز
خالت بِگِرد آتش سوزان سپند شد
ایامِ هجرِ رویِ خود از ما مکن سؤال
دیوانه را مپرس که از ماه چند شد
آن دل که بود مخزن عقل و محل هوش
راهش پریوَشی زد و جای گزند شد
این قدر و منزلت نه به خود یافت ”قاسمی”
از قدر یار، پایه بختش بلند شد.
جمعآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
♡ مجموعه اشعار هاشور در هاشور ۱۱ #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
- غرور:
آن سوی پنجره
--تویی.
با غروری بیدلیل
و قلبی شبیه سنگ.
...
و پای پنجره اما
--منم،
با دردی بیدرمان و،
قلبی در،
--مشت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- نفس:
با شعرهایم،،،
سالهاست تنگی نفس گرفتهام!
بگذریم
--خیالی نیست--
♡
وقتی ،
رویایت میتواند؛
-- ریهی یدکم باشد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- مرثیه بهار:
بهاران را
جای گرفته
زمستانی
در تمامی فصل
...
کلاغ
مرثیه خوان گوسفندی
که از گلوی گلهی گرگ
پایین میرود.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
مجموعه اشعار هاشور ۰۶
- گریه:
و گریه،
دلتنگیهای بُغضیست که
نیمه شبهای بی تو
گلویم را خطخطی میکند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
- حرفِ چشمانت:
... از تو نشنیدهام،
"دوسـتتدارم" را
از چشمانت اما؛
-- بارها...
-- بارها...
-- بارها!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
- اعجاز خدا:
با آفرینشِ تو بود
اعجازِ خدا
در کلامِ:
«تبارک الله احسن...»!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
- مرگ:
وقتی زنی؛
در سُفرهی مردان هرزه شهر،
گرسنگی کودکان خود را
سیر میکند؛
آغازِ سمفنونیی سراب مرگ
نُت زده میشود!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- سختی:
با دلی زلال،
چه میشود کرد؟
وقتی؛
"پنج ضلع جهان'
در انحصارِ
کوردلانِ سیاه کارست...
¤
با یک گل
بهار نمیشود!.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- لبخندت:
لبخندت؛
ترنّمِ موزون شرقیست
تبسمِ قشنگت
--عاشقم میکند...
...
تو میتوانی
به دستِ غرب وحشی
"جای اسلحه"
گیتار هدیه کنی،
محبوبِ من!
#سعید_فلاحی (#زانا_کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
● وقتی تو نیستی!
به یاد بیاور-
مویههایم را در؛
-- چهارشنبه
وَ پنجشنبهای خاکستری
پَرسه در خیابانهای سرد
با عبوری تَکراری!
من،،،
شعرهایم را
به گوشِ باغچه خواندم
به هوای صحرا پرواز دادم
و در دشت،،
به علفهائی سپردم
که دوستت دارند
و نام مقدست را
بر سپیدارها حک کردم
حالا؛
اگر با باد میرقصم
اگر با رود میخوانم وُ،
راه می روم
دارم خاطرههایم را
دوره میکنم..
دارم با لکلکها
پرواز میکنم
من،،
بیدلیل دلتنگ میشوم
بیدلیل گریه میکنم
بیدلیل به کوچه میزنم؛
آخر،
قلبم به شکستنهای بیدلیل،
--عادت دارد..
خیلی هم،،، (خییییلی هم)
نگران نباش!
مقصر، تو نیستی
من بیدلیل گیر دادهام به دلایلِ موجّه خودم!
عاشق شدن بهانه نمیخواهد
بیبهانه دوستت میدارم
و دارم با جوانههای روحم،
رشد میکنم
و پیچکی میشوم که
میشکنم لابهلای درختی که تو باشی.
باورم کن
سرگیجههای من
رفت و برگشتِ مکررم هست
وقتی صدایت میکنم وُ،
انعکاسی لال بر میگردد
--به من!
لیلایِ من؛
به یاد داشته باش
داری
عاشقترین مردی را،
مرور میکنی که،،،
منم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
هر روزِ من
آبستن خیال دیشب است
که عشق را
تا صبح،
همآغوشی کردهام
به خیال...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
- تابوت:
مینگرد مرا،،،
-- تنهایی طویل!
نگاهش رعشه میاندازد،
بر تنم...
...
باور کن!
این خانه،
تابوتی است سیاه...
زیر خروارها خاک،،،
-- بی تو!!!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
ناصر آغابرا
«ناصر آغابرا» با تخلص شعری «ژاکاو»، در ۲٠ شهریور سال ۱۳۴۷ در روستای «بهرده رهشان» مهاباد به دنیا آمد. در سه سالگی در اثر ابتلا به سرخک، نابینا شد. وی با وجود اینکه روشندل بود تمامی مقاطع تحصیلی خود را تا مقطع کارشناسی ارشد را در مدارس و دانشگاه عادی با موفقیت طی کرد.
او از سال ۱۳۷۷ در مهاباد سکونت داشت. در ۱۳۷۵ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند گردید. با اینکه مردم او سرزنده و شاعری پرشور و نشاط میدانند ولی به دلیل تواضعی که داشت، تخلص شعری خود را «ژاکام» انتخاب کرد که واژه کوردی و به معنای پژمرده است. گاه مردم او را ماموستا یا ماموستا ژاکام مینامند.
وی علاوه بر شاعری و عضویت در انجمن ادبی مهاباد، پژوهشگر ادبیات و مدرس دانشگاه پیام نور مرکز مهاباد بود.
از او سه کتاب با نامهای «کهژاوهی دل»، «تریفهی ئاوات» و «کوللاره» (بادبادک) منتشر شده است. کتاب کولاره (بادبادک) برای کودکان نوشته است و انجمن دانش آرای ادب آن را منتشر کرده است.
«ناصر آغابرا» شعر را یک صنعت خیال انگیز شاعرانه می دانست و معتقد بود؛ زمانی که موسیقی را از شعر بگیریم در واقع به شکنجه آن کلمات پرداختهایم.
اشعار کُردی «ژاکاو» به سبب وزن موسیقایی که دارد توسط بسیاری از خوانندگان و شاعران کُرد بازخوانی شده است و شعر مشهور «کانی کانی، تو ئاوینهی ئاسمانی» یکی از شاهکارهای ادبیات کُردی به شمار میرود.
این شاعر و نویسنده روشندل مهابادی در ۱۷ فروردین ۱۳۹۹، سن ۵۲ سالگی بر اثر ایست قلبی در بیمارستان امام خمینی (ره) مهاباد فوت کرد. پیکر این شاعر روشندل مهابادی در مقبره شعرای آرامستان مهاباد به خاک سپرده شد.
«ناصر آغابرا» شعر را یک صنعت خیال انگیز شاعرانه می دانست و معتقد بود؛ زمانی که موسیقی را از شعر بگیریم در واقع به شکنجه آن کلمات پرداختهایم.
اشعار کُردی «ژاکاو» به سبب وزن موسیقایی که دارد توسط بسیاری از خوانندگان و شاعران کُرد بازخوانی شده است و شعر مشهور «کانی کانی، تو ئاوینهی ئاسمانی» یکی از شاهکارهای ادبیات کُردی به شمار میرود.
✓ نمونهی شعر:
(۱)
تهبی شێعرم له دڵه سازی غهریب
نییه ئارامی به ههتوان و تهبیب
نییه ههمڕازی شهوی دهیجوورم
کزه نایه له دڵی ماهوورم
ده بناڵێنه لهگهڵ فریادم
بڵێ ڕهنجی دڵهکهی فهرهادم
ئهمهگی یاری قهدیم جێی خاڵی
نییه تا سهر بکهمه سهر باڵی
چپهیهک گوێ بگرێ بۆ ڕازم
دڵهکهی ڕازی بکا دڵخوازم
به شنهی نازهوه بملاوێنێ
به بزهی شیرینهوه بمدوێنێ
بهسهری پهنجه کهمێ بمشێلێ
نهفهسێک سۆزی قهتار و لێلێ
که ببیسم له دهمی ڕێبوارێ
وهدهزانم که نهمامم جارێ.
(۲)
قەندیل دەڵێ من سەر بە تەمم قەندیلم
تا خێڵی کوڕانم دەگەنێ هەر دیلم
زۆر هەوری دەبابەم بە سەر دا هەڵدەتەقێ
زۆر تیری نەیاران لە دڵم هەڵدەچەقێ
زۆر دەکشێ بەسەرما سێبەری داڵاشان
زۆر دەڕژێ بەسەرما پەڵە خوێنی لاشان
زۆر شەو بە برینداری لەخەو هەستاوم
هەر بەرزە قەڵایی کوردم و راوەستاوم
...
ئەو جۆگەلە ئاوەیی کە لەمن رادەخوشێ
رۆڵەیی گەلە وەک سوجدە لەبۆیی رادەکشێ
کاتێ سەری زاماری لە کۆشی خۆمە
شەو تاکو بەیان بۆ کوڕی خۆم لۆ لۆمە
هۆ دوندی کەلی خانی ڕنووپۆشی بە سام
یادم کە لە ژێر هەوری دەبابان عەبەسام
دڵ کەوتووە و هێـــزم نیە بیلاوێنم
سەد رۆستەمە کوژراوە لە سەر داوێنم
من باوکم و دڵ بەخەم و ئاواره
چوار خێڵی کوڕانی بێبەشم لێ دیارە
نەورۆزی رەهایی و هەڕەتی هاتی من
رۆڵەم دەوێ کە بنووسێ بە سەرهاتی من.
جمعآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ـــــــمنابعــــــ
- ویکیپدیا فارسی
- «ناصر آقابرا شاعر مهابادی درگذشت»، خبرگزاری کردپرس، سرویس آذربایجان غربی، یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹.
- «شاعر و نویسنده روشندل مهابادی درگذشت»، خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۷ فروردین ۱۳۹۹.
- دانشنامه دانشگستر، به کوشش محمدعلی سادات و دیگران، تهران، ۱۳۸۹، ج۱۶، ص۳۴۹.
- «ژاکاو مهابادی در گفتوگو با کردپرس»، به کوشش تانیا شعفی، خبرگزاری کردپرس، شنبه ۲۳ آذر ۱۳۹۸.
- سایت دفتر فرهنگ معلولین، http://www.handicapcenter.com/2020/04/26/26
سایت خبری- https://rojpress.wordpress.com/2011/08/07/%E2%80%8Cqendil-nasir-agabira/