انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۸۹ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۵

مجموعه سپکو ۰۴۲


 ❆ #ساعت:
ساعتم را کوک میکنم
به وقت دیدار
اما مدام زنگ می خورد
این ساعت به دلتنگی
 
❆ #تنهایی:
به تنهایی چمدانم را میبندم
و در اندیشه ام
قطاری می گذرد
که هر کوپه اش
پُر از تنهایی ست
 
❆ #محصور: 
محصورم در تنهایی این روزها
حادثه ی نبودنت
خشک می کند
شاخ و برگ احساسم را
مانند درختی محصور در میان بتن و سیمان
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_سپکو
@ZanaKORDistani63
سپکوسرای میخانه
کانال شعرهای سپکو(سپید کوتاه) سعید فلاحی(زانا کوردستانی)
https://t.me/sepkomikhaneh
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com

زانا کوردستانی
۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۳

میخانه در ثامن‌بلاگ

زانا کوردستانی
۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۱

میخانه در شاپلاگر

زانا کوردستانی
۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۹

کانون شعر۷

کانون شعر

۷ مهر ۱۳۹۸

 

زانا کوردستانی
۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۸

کانون شعر

زانا کوردستانی
۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۶

بهار

زانا کوردستانی
۱۲ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۴

نگاهت

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۴:۰۳

انتظارت

☑️ انتظارت:


 در انتظارت،
روزگارم پیر شد
ای که میخواهی بیایی دیر شد
تابه کى در انتظارت دیده بر در دوختن؟
آمدن،
رفتن،
ندیدن،
سوختن...

 

 اللهم عجل لولیک الفرج


 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۴:۰۲

دل من تاب ندارد!


☑️ دل من تاب ندارد:


 از برای دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگه ام خواب ندارد
دفتر و دیوان شعرم
غزلی ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
دگر آن عاشق دلسوخته
ارباب ندارد
گل نرگسم کجایی؟
ز فراق نرگس رویت
دل من تاب ندارد
 
 

 اللهم عجل لولیک الفرج

 

 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۴:۰۰

شب


 و از جیرجیرک می پرسم
کیست در دلت پنهان؟
ناله هایت با کیست؟
از سرِ تنهایست؟
 ناله زد و جهید
با نگاهی از تردید
گفت از سیاهی
از ظلمت
از دل پر سودای شب است
 شب به سکوتش زیباست!
شب قشنگ است به همین 
وهم تاریکی 
و پنهان کاری
رنجش خورشید صبور 
پسِ تابیدن 
رفتن و گم شدنش
در پس آن پرده شب
 شب قشنگ است
به همین تاریکی 
با نسیمی که خنک آلود کند
تن گرمای زده ی دشت و دمن 
در میان تن صحرای پر از عطر چمن

 


 سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۹

مجموعه شعر چکه ۰۰۱

♡ یادبود آفریقای گرسنه
قار و قور شکمم

 

 

 ♡ عشق خاموش
اسیر لب های دوخته

 

 

 ♡ رد پای گذر عمر
چروک صورت مادر

 

 

 ♡ سوراخ سنگ زندگی ام
از چکه ی مشکلات

 

 

 ♡ لبخند تلخ کودکی ام
به دهه ی شصت

 


سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۷

تو

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۳

میخانه در بلاگسی

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۵۱

مجموعه شعر چکه ۰۰۲

درخت خیالم 
پر از آرزوهای کالِ تو

 

 

خیالم خیس
زیر باران تنهایی

 

 

آغوش گرم تو
پایان انجمادِ یک تنهایی

 

 

خواب هایم یتیم
بی رویایِ تو

 

 

خواب ابر
تشنگی بیابان

 

 

حنجره ی پنجره
صدای عاشقی من

 

 

از بخت سیاهم
آسمانم اسیر تاریکی

 

 

سکوتِ تو
شکستِ دیوار صوتی

 

 

در التهاب جنگ 
چشمان صلح نابینا 

 

 

از دندان های تیز طمع
پیرهن عاطفه تکه پاره

 

 

سعید فلاحی

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۴۹

اوج خوشبختی

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۴۸

دلتنگم...

زانا کوردستانی
۱۱ مهر ۹۸ ، ۱۳:۴۷

مجموعه شعر چکه ۰۰۰


💠 یک:
ِتنِ زخمیِ درخت
از دست حیلت تبر


💠 دو:
جا پای باران
بر گونه های پنجره


💠 سه:
تمامِ من ناتمام
از فراقت تو


💠 چهار:
فریادی در بند
در سینه ی خاموشِ بغض


💠 پنج:
هراسِ درخت
از نگاه تبر


💠 شش:
خیال سبز بهار
در باور درخت


💠 هفت:
سبزی چون درد
از سقف شبم


💠 هشت:
تولد هیزم
سرانجام جنگ درخت و تبر


💠 نه:
در خانه فقر
غم همسفره ما


💠 ده:
سهم من دلواپسی
از سفره ی عشق تو


سعید فلاحی

زانا کوردستانی
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۲۶

خلوت ذهنم...

زانا کوردستانی
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۲۵

تو را باید دوست داشت...

زانا کوردستانی
۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۹

دلتنگی (دلنوشته)

سلام مهربانم،
به لطف حضرت دوست حال ما خوب است، اما امان از دلتنگی که امانمان را بریده است. شاعر گفتنی، حال ما خوب است اما تو باور نکن!!!
اعتراف می‌کنم که نمی‌توان فروغ نگاهت را فراموش کرد. باور داری که من تنها در وجود تو آرامش می یابم.
بی تو در سایه سار کدام درخت بنشینم که طراوت خنکای تو را داشته باشد؟!
این روزها احساس می کنم که در گوشه ای دنج در جنوبی ترین نقطه ی دلم تو حضور داری و این کار را برایم سخت تر می کند. با اینکه عزیزترین و نزدیک‌ترین به منی، اما باز نوشتن از تو برایم سخت است.
حرف های زیادی در گلویم دارم که از توان قامت قلم خالی است که بر صفحه و کاغذ جاری کند. همین بس که منتظرم تا چراغ مهربانی ات را بیفروزی به حضوری، نگاهی و لبخندی.
خبرت هست همهٔ پروانه ها و قناری‌ها مغموم آمدنت هستند و سر از پا نمی شناسند از آن دم که خبر آمدنت را شنیده اند.
دیروز گل آفتابگردان با غنچهٔ خانمان نیز جویای احوالت بود. طفلک دل‌پریش آفتاب نگاه تو است.
این روزها، پاییز از راه رسیده، اما باور دارم تو بیایی بهار می شود.
کاش زودتر بیایی... منتظرم صدای قدسی قدم های تو را از کوچه های شب بشنوم. لحظه های بی تو بودن عجیب پر درد می گذرند!.
این روزها به شوق آمدنت، کنار پنجره هایی که عطر خوش قدم هایت را می‌پراکنند، می‌ایستم و با گنجشک ها از روزهای خوب با تو بودن می‌گویم.
بی تاب‌ام آمدنت را، و از خود می پرسم: چند سحر به آمدنت؟! چند ترانه تا رسیدنت؟! و چند گلدان تا بهار حضورت باقی است؟!
می دانم می‌آیی، آمدنت در کار است و مرا همین امید شیرین، شاعر می‌کند و وا داشته تا همهٔ کوچه های شهر را برای آمدنت آذین ببندم.
بی شک همین روزهاست دوباره با بهار آمدنت، شکوفهٔ لبخند بر لب‌هایم شکوفا می‌شود و فروردین و اردیبهشت های آرامش را به من تعارف می‌کنی.
همهٔ روزها و ماه های سال را به نام عزیزت می‌کنم، تا که برگردی. به پای قدمت شعر، غزل و ترانه خواهم کاشت. اصلأ اگر تو بخواهی ماه را آویزان پنجرهٔ اتاقت خواهم کرد و به نسیم می‌سپارم هر صبح با آواز قناری نوازشگر موهایت باشد.
زودتر بیا! اقاقی های باغچه می گویند که تو حتمأ خواهی آمد.
نمی توانم دلتنگ نباشم، از دوری ات و این فاصله، شکوه نکنم. اما دم نمی‌زنم که مبادا خاطر عزیزت مکدر شود. اما بدان حال این روزهای من، حال پرنده ای است که نه بال پریدن دارد و نه آشیانی برای پناه بردن.
مرا ببخش اگر طاقتم تمام شده و با زبان دلتنگی ها صدایت می‌کنم‌. گمانم که هذیان می‌گویم اما هذیان های یک مرد عاشق هم خواندنی است.
دستم از همه جا کوتاه است. حتی دستم به ضریح پنجره ها نمی‌رسد که رو به آمدن تو باز کنم. کاش تو هم می‌دانستی تحمل این همه انتظار، چه کشنده است.
از گفتگوی جیرجیرک ها با ماه، فهمیده ام آنها هم دلتنگ آمدنت هستند.
ماه‌ترین! این شب ها بدون ماهِ وجودت هیچ لطفی ندارد.
زود تر مهتاب حضورت را بر شب های سیاه تنهایی ام بتابان.

 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی