در لابه لای کلمات آخرین شعرهایم
میچکد اشک های مرگ
میدود در رگ های یک معتاد
از دروازه های سرنگی سرد
پیش چشم دخترکی ژولیده موی
که زیر حملهٔ
تازیانهٔ کمربند پدری لااُبالی
میشود سرخ
میکشد درد
من کلمه به کلمه شعرهایم را
فدای خاک خونینفام سرزمینام کردهام
در آن هنگام
که زنان مومن اش
زنانگی خود را
میفروشند ارزان
به بهای کسبِ تخفیف
در چک و چونه ای درد آور
منزجر!
من تمام شعرهایم را
انداختهام
به پای پدرانی که
بارِ شرمگین نگاهش
از دستانِ خالی
اما پاک،
میکُشد آرام
از خجالت
انتحاری
در پیشگاه زن و فرزند
با درد
من میکنم، نذر
تمام شعرهایم را
به آستان حضرتِ مادر
که با زحمت
میکند بزرگ
دو سه سر فرزند
قد و نیم قد
بی پدر
با درد
همچون مرد
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
❆ می بری حواسم را:
فرق تو با بادهای پریشان
تنها در یک کار است!
باد می آورد
خیالت را
تو می بَری
حواسم را...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_کوتاه