سعید سکاکی شاعر نیشابوری
آقای "سعید سکاکی"، شاعر خراسانی، زادهی ۱۲ مهر ماه ۱۳۷۳ خورشیدی، در نیشابور است.
آقای "سعید سکاکی"، شاعر خراسانی، زادهی ۱۲ مهر ماه ۱۳۷۳ خورشیدی، در نیشابور است.
استاد "رضا چایچی"، شاعر و منتقد ادبی. زادهی ۱۳۴۱ خورشیدی، در تهران است.
استاد "رضا چایچی"، شاعر و منتقد ادبی. زادهی ۱۳۴۱ خورشیدی، در تهران است.
◇ کتابشناسی:
بیچتر بیچراغ (مجموعه شعر) - روزی به خواب میرویم (مجموعه شعر) - بر این تپهی کوچک از صدای هیچ پرندهای خبری نیست (مجموعه شعر) - بوی اندام سیب (مجموعه شعر) - مه چهرههایمان را با خود میبرد (مجموعه شعر) - بالهی ماسهها (مجموعه شعر) - سفر قطره (داستان کودکان) - بازخوانی اشعار (نقد ادبی) - دامی برای صید پاره ابر (مجموعهی گفت وگوها) - پس مسافر این کشتی شدم (شعر بلند) - گزیدهی شعر و...
◇ نمونهی شعر:
(۱)
در ته کوچهی تاریک
چراغیست تنها
با کلاهی شکسته
آویخته از سر در خانهای
که بر آستانش علف هرز روییدهست
و سقفش سالهاست
فرو ریخته بر در و پنجرههای ویران
مرا بگو که از کجا
به دیدار عشق آمدهام.
(۲)
میخواهم
چون برگی
از آبراههایت گذر کنم
با گیسوان سبزت
آرام
میان باد
با من تر نمیکن
میخواهم به خواب روم
اینجا، که هر چیز نوازشی است
بر اندام زخم خوردهام
میخواهم به خواب روم
چندان که پرندگان مرا
شاخهای بینگارند
و بر بازوان خستهام
لانه کنند.
(۳)
نگو مثل قوطی خالی کنسرو
با لگد پرتمان کردهاند
میان علفهای هرز
وقتی میروی کنار نردهها
مراقب باش
اگر پرندهای دیدی
یا آوازی شنیدی
پیچیده
در شاخههای ناپیدا
مگذار فرو چکد از ابر گلویت
حتی قطرهای
مخوان:
«روز وصل دوستداران یاد باد»
دیوارهای جهان نیز این چنین است
لیکن هزار بار
کهنتر و نمناکتر
وقتی در حیاط قدم میزنی
مراقب باش
گلبرگی را که میچرخد و میآید
از فراز دیوارهای بلند
مگذار بر چالههای لجن بنشیند
از کف باد بگیر
تا در کف تو
به بوی تو آرام گیرد.
(۴)
به سنگاندازها پول داده بودند
او هم راضی شده بود
قرار
هشت صبحِ فردا بود
سالها، خاموش
با پاهای چوبی ترک خورده
بر کف مرطوب اتاق ایستاده بود
حالا، دست کم
میتوانست آخرین نغمههایش را
میان سنگاندازها رها کند.
(۵)
دست به جام نزد
ردیف آوازها را نشنید
شعری از ریلکه نخواند
بیاعتنا از کنار تابلوهای مینیاتور گذشت
از روی اسلیمی فرشها
برای دریایی که بخار شد
اشکی نریخت
حالا که لکههای سیاه
دورش را گرفتهاند
و حفرهای عمیق
زیر پایش رفته رفته باز میشود
شناسنامهاش را نشان میدهد
اعتراض میکند
فریاد میزند.
(۶)
تاخورده
مچاله
زیر نم نم باران
در تیرگی
باز میشود
چون گلی سپید.
(۷)
گر اینگونه میخواهی آزارم دهی
برای خردهنانی
عریانم کن
تا میان برف
با پرندگان گرسنه بمیرم.
(۸)
آسمان را زیر و رو میکنم
از سر خشم
ستارههای لوسی که مدام چشمک میزنند
در سطل میریزم
ماه خودم را پیدا نمیکنم
تو کجایی؟.
(۹)
تا خورده
مچاله
زیر نم نم باران
در تیرگی
باز میشود
چون گلی سپید.
(۱۰)
دستکش در دست میکنند
اثر انگشت به جا نمیگذارند
مردهها را تر و تازه نگاه میدارند
در یخچال
و زندهها را
میگذارند درون آتش.
(۱۱)
هر روز
نشریهای تازه
روی دکهها خود فروشی میکند
تنها جمعهها نفسی آسوده میکشم
شنبه
یکشنبه...
مثل باد میگذرد
ای دوست
گوش بسپار به صداهایی
که هرگز اعتنایی به آن نیست
نسیمی که از لابهلای شاخهها میگذرد
بارانی که اضافه میشود بر بوی خاک
و هزاران جمله زیبا و عمیق
که طبیعت با سخاوت تمام در اختیارمان میگذارد
ای دوست
از دکهها
رادیو و...
فاصلهای بعید بگیر.
(۱۲)
باران بارید
چالههای سطح خیابانها را پر کرد
حالا که آسمان صاف شده است
مثل دیوانهها
از چالهای به چالهی دیگر میدود
آب را گل میکند
تا عابران چشمشان نیفتد
به ماه او.
(۱۳)
اگر اسبی بود
و راهی که مرا به سمت خانهی تو میآورد
و سمت پلههای سنگی
که از لابلای تَرَکهایش
گلهای زرد، آبی، روییدهاند
و کنار پنجرهی تو میرساند مرا
که غرق در بوی یاس سپید است
هرگز
زیر این سقف سوخته نمینشستم
رو در روی این پنجره
که باد هر دم
انبوه خاکستر را
بر شیشههایش میکوبد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
سرچشمهها
www.rchaichi.blogfa.com
www.rain135.blogfa.com
www.iranketab.ir
www.isna.ir
و...
◇ ترجمهی شعرهایی از ابراهیم اورامانی شاعر کُرد زبان
(١)
آمدن بهار و تابستان و
زمستان عادیست
مشکل پاییز است،
چو میآید،
تو میروی!.
(٢)
با این همه تنهایی و این همه پاییز
در پایان فقط شعر است
که برای شاعر باقی میماند.
و ستارهها را از خواب بیدار میکند
که به شب بفهماند
این همه تنهایی و
این همه پاییز را تمام کند.
(٣)
چه بزرگ است،
پاییز!
شبیه تنهاییست...
(۴)
چون میگویند: نبات!
تو به خاطر میآیی...
(۵)
چون وطنم را گم میکنم،
تو را مییابم!
بیتو،
به من چه،
که چه بر سر وطنم میآید!
(۶)
راههای دور و دراز را
کوتاه میکند.
به تو اندیشیدن...
(٧)
این همه تنهایی،
یا دیوانهام میکند،
یا که شاعر!
(٨)
مشابهاند،
شراب و
رنگ چشمهایت.
هر دو مرا مست میکنند..
(٩)
میدانم که دو جهان هست،
ولی آنچه که از بین نمیرود،
دنیای من و توست!
(١٠)
شبیه نمک است!
که بریزی بر روی زخمت،
تنهایی...
شعر: #ابراهیم_اورامانی
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی
استاد "حسن فرخی" شاعر تهرانی، زادهی سال ۱۳۴۱ خورشیدی و دانش آموختهی روانشناسی است.
بروجرد شهر میدانهای بدون المان
زانا کوردستانی
زندهیاد "محمدرضا جنتی" متخلص به "محب" شاعر توانمند اسدآبادی بود که در ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۲ دار فانی را وداع گفتند.
زندهیاد "محمد ناصر فرخاد" فرزند "علی اصغر"، شاعر افغانستانی، ساکن در مشهد، زادهی سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در شهر هرات بود.
استاد "جلیل صفربیگی" شاعر و مترجم کُرد، زادهی ۳ بهمن ماه ۱۳۵۳ خورشیدی، در ایلام است.
زندهنام "علیرضا جباری" زادهی ۱۸ بهمن سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شیراز، با تخلص آذرنگ، شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و فعال مدنی، ایرانی بود.
استاد "بختیار علی محمد" (به کُردی: بەختیار عەلی موحهمهد)، شناخته شده به "بختیار علی"، نویسنده، شاعر، مقالهنویس و روزنامهنگار کُرد، زادهی ۸ آگوست ۱۹۶۰ میلادی، در سلیمانیهی اقلیم کردستان است.
کتاب "شیائو و پدرش کجا رفتند؟" نوشتهی "چائو وِن شوان" نویسندهی چینی است.
کتاب "سنگی که آرام بود" با نویسندگی و تصویرگری "برندن وِنزِل" است.
کتاب "دوردستها" نوشتهی آقای "چائو ون شوان" نویسندهی چینی است.
کتاب ای وای من چه کسی شدم!
کتاب "ای وای من چه کسی شدم!" به نویسندگی و تصویرگری خانم "الیف یمنجی" و ترجمهی خانم "نازلی خلیلیصفا" است که از سوی نشر برکه چاپ و منتشر شده است.
این کتاب در ۳۰ صفحهی مصور رنگی، برای گروه سنی «ب» منتشر شده است.
استاد زندهیاد "محمدرحیم شیدا" فرزند شاعر شیوا بیان فاریاب مرحوم منشی "علیرضا رضا میمنهگی" بود که در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در قریه کوهیخانه شهر میمنه دیده به جهان گشود.
بانو "دلسوز شیخ صابر" (بە کُردی: دڵسۆز شێخ سابیر - به انگلیسی: Dilsoz Sabir) مشهور به "دلسوز صابر"، شاعر کُرد زبان که اکنون ساکن فردریکستاد نروژ است.
آقای "بهزاد نجفی" شاعر البرزی، زادهی ۲۱ آبان ماه ۱۳۶۸ خورشیدی، در شهر کرج و اکنون ساکن تهران است.
وی فارغالتحصیل مقطع کارشناسی رشتهی فناوری اطلاعات است.
استاد "نعمت میرزازاده" متخلص به "م.آزرم" شاعر ایرانی در نخستین روز ماه اسفند ۱۳۱۷ خورشیدی در مشهد دیده به جهان گشود.
آقای "امیر حسین فلاح رجبزاده" شاعر گیلانی، زادهی ۱۸ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، شهرستان لنگرود و ساکن تهران است.
استاد "هادی مومنی"، شاعر، نویسنده، مترجم و شطرنجباز ایرانی، زادهی ۱۷ مهر ۱۳۳۴ خورشیدی است.