انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

آقای "امیر حسین فلاح رجب‌زاده" شاعر گیلانی، زاده‌ی ۱۸ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، شهرستان لنگرود و ساکن تهران است. 

آقای "امیر حسین فلاح رجب‌زاده" شاعر گیلانی، زاده‌ی ۱۸ مرداد ماه ۱۳۶۲ خورشیدی، شهرستان لنگرود و ساکن تهران است. 
هنر را از سال چهارم ابتدایى و با تئاتر و نمایشنامه شروع و با نمایشنامه‌نویسى و بازیگرى در تئاتر و نمایشنامه ادامه پیدا داد. 
در سن ١٣ سالگى همزمان با هنر هفتم، هنر اول را با ساز سنتور نزد "مجید اخشابى" آغاز کرد و همچنان نیز گاهی اوقات دستی بر ساز دارد. 
ورودش به دنیای شعر که در ابتدا با متن نویسى و نثر نویسى بود، از ١٦ سالگى آغاز شد. 
نخستین استاد، راهنما، مشوق و به نوعى پدر ادبى و معنوى‌اش، استاد "کریم رجب‌زاده" بوده، و سال‌هاست در انجمن‌های ادبی گوناگون حضور دارد. 
وی در ابتداى سال ۱۳۹۶ نخستین مجموعه شعر سپید و آزاد کوتاه خود را با نام "طهران پاىِ‌تخت" به چاپ رساند. 
وی در حال حاضر دبیر کانون ادبی "ناهوته" است و جلسات ادبی را اداره می‌کند.


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
ما دو ارتش بودیم وُ
سربازانت 
قلبم را نشانه رفتند!
حالا از پا افتاده‌‎ام
با سرزمینی که در آتش می‌سوزد.


(۲)
صداى آب بهانه بود
این تو بودى که 
حرف رفتن زدى و
من اشک می‌ریختم.


(۳)
ایستاده
از اینجایی که هستم 
تا آنجایی که باید باشی وُ نیستی 
مى‌میرم...!


(۴)
باران می‌بارد
و من شمعی نیستم 
که خاموشم کنند 
وقتی که دست‌هایت به شکل چتر 
به شکل دل
به شکل کلمه 
می‌شود عشق.


(۵)
بختک می‌شود وُ
به جانت می‌افتد 
این عشق یک طرفه!


(۶)
بدرقه می‌شوم
تا قبرستانی متروک
تا زمانِ تنیدنِ عنکبوت‌ها بر نعش 
تا بالا بیاوَرَدَم روزهای هفته 
تا تمامِ روزهایی که دیگر بر نمی‌گردد
مثلِ کلمه‌هایی که بر گور تنیده می‌شود
این که فرو می‌ریزد
چون خاکسترِ سیگار
در زیر سیگاریت 
منم!.


(۷)
این اتوبان وُ
سرعت‌های غیر مطمئنه 
وَ سبقت‌های غیر مجاز
به خیالِ رسیدن
به فرشتگانِ آفتاب ندیده‌
بن‌بستی است 
که به آزادی نمی‌رسد.


(۸)
اصطکاک دو نگاه وُ‌
جرقه‌ای خاموش
به خیالِ احتراقِ بنزینِ زندگی 
حیف 
که بنزین‌ها یا معمولی‌اند یا سوپر!


(۹)
محتاجِ نوازش است 
دانه‌ای
که با بوسه‌یِ خاک
از خاک
درختی شود وُ
که روزی زیر سایه‌اش 
بنشینی 
و گذرت بیفتد 
به تمام درختانی که زیر سایه‌هاشان 
مرا کم دارد!


(۱۰)
این با تو بودن‌ها 
رویا می‌شود در بیداری‌هایم 
خواب را بی‌خواب می‌کنم 
وقتی که دیگر به خواب‌هایم بر نمی‌گردی!


(۱۱)
این تقویمِ لعنتی 
پر از حسرت ساعت‌هایی است 
که دلتنگی‌هایم را شعر می‌کرد
حیف 
که به لطفِ دلدادگی 
دیوانگی کردم وُ خندیدند.


(۱۲)
قرار است 
مادر،
زیباترین دختر شهر را برایم نشان کند!
یعنی تو را می‌شناسد؟!


(۱۳)
آغوش‌ام هنوز باز است!
سفر نکرده‌ای، تو
فقط دورخیز کرده‌ای!
آغوش‌ام هنوز باز است 
و تو،
فقط دورخیز کرده‌ای...


(۱۴)
کارگران مشغول کار بودند 
و پیچی را که تو از آن می‌آیی 
اضافه آوردند...

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی 

 

 سرچشمه‌ها  
-  خبرگزاری تارنا
@amirh.rajabzade
www.khiyalekham.blogfa.com
www.just-poem.blogfa.com
www.taranomesher.ir
www.poempersian.ir
www.shereno.com
www.30book.com
و...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۶/۱۶
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی