هادی مومنی شاعر ایرانی
استاد "هادی مومنی"، شاعر، نویسنده، مترجم و شطرنجباز ایرانی، زادهی ۱۷ مهر ۱۳۳۴ خورشیدی است.
استاد "هادی مومنی"، شاعر، نویسنده، مترجم و شطرنجباز ایرانی، زادهی ۱۷ مهر ۱۳۳۴ خورشیدی است.
ایشان استاد فیده شطرنج و عضو سابق تیم ملی شطرنج ایران میباشد، که در سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۷۲ قهرمان شطرنج ایران شد.
وی در قالب تیم ملی شطرنج ایران، سابقه حضور در مسابقات المپیاد شطرنج در سال ۱۹۹۰ را دارد و در سال ۱۹۹۲ و از سوی فدراسیون جهانی شطرنج به درجه استاد فیده شطرنج رسید.
مهمترین شعر ایشان «ایران در آتش» نام دارد که، در سال ۱۳۵۹ سروده شد و نخستین بار در فروردین سال ۱۳۶۰ به طور کامل در شمارهی ۱۶۴۰۴ روزنامهی اطلاعات، به چاپ رسید.
در کتاب "حماسههای همیشه" که توسط انتشارات "فرهنگ گستر" در سه جلد منتشر شده و تمامی اشعار دوران جنگ در این دائرةالمعارف به همت "بیگی حبیبآبادی" جمعآوری شده، چنین میخوانیم: "مومنی با سرودن شعری با عنوان «ایران در آتش» توجه رسانههای مختلف را به سروده خود جلب کرد. «ایران درآتش» بارها و با اجراهای مختلف از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد و در روزنامههای کثیرالانتشار انتشار یافت و سپس به مدت دوازده سال در کتاب ادبیات فارسیی سال سوم رشتهی فرهنگ و ادب از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۴ جزئی متون درسی قرار گرفت."
از وی تاکنون آثاری چند چاپ و منتشر شده است، از جمله:
- مینیاتورهایی از قهرمانان شطرنج جهان، نوشتهی آناتولی کارپوف، ترجمهی هادی مومنی، ویراستار: رضا رضایی
- آخرین بازی کرس، نوشتهی پائول کرس، ترجمهی هادی مومنی
و...
◇ نمونهی شعر:
(۱)
[ایرانِ در آتش]
بر ساحلت دزدان دریایی
آواز میخوانند
ایرانِ در آتش!
چنگیزیان با لشکری جرّار
در بیشههایت اسب میرانند
ایرانِ در آتش!
شمشیرها از قلب مردانت
بر دشتهایت بذر پاشیدند
ارّابهها با چرخ خونآلود
از چینِ رخسارت گذر کردند؛
آنان هزاران بار
بر شهرهایت حمله آوردند
در کاسهی سرهای مستانت
پیمانه پر کردند
شمشادهایت را درو کردند
ایرانِ در آتش!
از شعلهی سوزان سیاوشها
خندان گذر کردند
با تیشهی دستانِ در زنجیر
فرهادهایت کوه را کندند
آهنگرانت تاج شاهان را
در آتش افکندند؛
-بیشال و بازوبند-
خاکت هزاران پهلوان دارد
کشتارگاه رستم و آرش!
ایرانِ در آتش!
دریاچههایت غرق نیلوفر
آتشفشانهایت خیالانگیز
خاکت جواهرخیز؛
گلدستههایت سبز و عطرآگین
مردان تو سرکش
ایرانِ در آتش!
بر خاک تو صد قوم همپیوند
یک پرچم و یک جان به کف دارند!
نام سرودت: صلح و آزادی
وزنش: طنین رعد کوهستان
گلواژههایش: خون
آوازه خوانش: سی و شش میلیون!
ایرانِ در آتش!
بالِ عقابانت نمیلرزد
نام شهیدانت نمیمیرد...
شیرِ پلنگ کوههایت را
نوشیدهاند ایران
از خاره سنگت جوشنی گلگون
پوشیدهاند ایران
بر قلههایت چون گل شمشیر
روییدهاند ایران؛
در شورشیرین تلخ جان دادند
ایرانِ در آتش!
بیخانمان همچون پرستوها
آوارگان بار سفر بستند...
رنگینکمانت را شکاریها
در دود و خاکستر رها کردند
تور سپید دخترانت را
بر شانهها شال عزا کردند
ایرانِ در آتش!
بنگر که خاک لاله رویت را
چکمینهپوشان زیر و رو کردند
بنگر که چشم آهوانت را
در برکههای خون فرو کردند؛
ای سرزمین پیر ابرآلود
دیگر پرند کشتزارانت
باران نمیخواهد
ایرانِ در آتش!
با تپههای تیر بارانت
با تاج خونآلود شاهانت؛
ما بر تو دل بستیم!
از آب باران کاسه پر کردیم
با عطر گندم عمر سر کردیم
در سینهات آرام خوابیدیم
ایرانِ در آتش!
از سایهی قرآن گذر کردیم
بر سایههامان آب پاشیدند
در حلقههای اشک و گل رفتیم...
آلالهی کوه و کمر گشتیم
در جعبهی تابوت برگشتیم؛
ایرانِ در آتش!
از خون رگها رودهایت را
از ردّ پاها درههایت را...
فانوس دلهای پریشان را
بر شاخههای نخل میپیچیم
با دست چوبی پرچمت را باز
در چنگ میگیریم
در شعلهی باروت میخوانیم:
از گنج مدفونت"
مشتی مدال از سرب ما را بس!"
ایرانِ در آتش!
لب تشنه بر دریاچهای از نفت
آشفتهی عطر گل افیون
تاراج در بازار زرگرها...
فریاد کن تاریخ تلخت را!
با دست فولادین محرومان
شمشیر بر سوداگران برکش!
ایرانِ در آتش!
وقتی درفش سبز پیروزی
بر کوههایت شعلهور گردد
وقتی شب یلدا سحر گردد؛
از عاشقان کشتهات یک دم
یادآور ای زیبای لیلیوش!
ایرانِ در آتش!
(۲)
[رخ]
رخ که رسید عرض یک
ستون باز می شه چک
رخ که رسید عرض دو
اون رخ پشتی جلو
رخ که رسید عرض سه
به هر طرف میرسه
رخ که رسید عرض چهار
وزیرتم در بیار
رخ که رسید عرض پنج
دعوا میشه تو شطرنج
رخ که رسید عرض شش
به خاک دشمن پرش
رخ که رسید عرض هفت
به هر طرف میشه رفت
رخ که رسید عرض هشت
یک امتیاز کردی دشت.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی