انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان
۰۹ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۳

سعید تاتینا شاعر بلداجی

زنده‌یاد "سعید تاتینا بلداجی"، شاعر بختیاری، زاده‌ی سال ۱۳۵۶ خورشیدی در شهر گز بلداجی، استان چهارمحال و بختیاری است.

زنده‌یاد "سعید تاتینا بلداجی"، شاعر بختیاری، زاده‌ی سال ۱۳۵۶ خورشیدی در شهر گز بلداجی، استان چهارمحال و بختیاری است.
یازده ساله بود که مادرش را از دست داد و پدرش ازدواج مجدد کرد، و وی مجبور شد تا برای گذران زندگی و تحصیل به کارگری روی بیاورد. 
دوران سربازی‌اش را در شیراز سپری کرد، پس از آن به زادگاهش بازگشت و ازدواج کرد و دوباره به شیراز مهاجرت کرد. ثمره‌ی ازدواجش، سه فرزند به نام‌های مجید و فرزاد و آرش شد. 
وی سرانجام در ۲ خرداد ۱۴۰۳ درگذشت.


▪نمونه‌ی شعر بختیاری:
(۱)
[خدای عادل] 
ای خدا پَ کی تو سِیلی حال مُو لر ایکنی 
یُو چُماق اَرجِنُم کی مثِ دَمپُر ایکنی 
هر چه ده بید که سند زیدی وَ نام ما لُرون
مَر یزیدم پشته وَم مثل او حُر ایکنی 
مُردَم از بس شُخم زیدم وا خر وُ گاو آهنم 
کُن فَیَکون ایکنی؟ خیشُم تراکتور ایکنی؟
با کُمِ گُسنه نشستم خَردُم از خینِ دِلُم 
تو که رحمان و رحیمی نونُم آجر ایکنی؟
دارِ دنیای مُو یه گُو بید که کشتیش وَ حَروم
مِن سیرابی شِ گرون مثل رِآکتور ایکنی؟
ما نُماز ایخونیم وُ ری مون به درگاهِ تُونه 
باروناته ری سرِ آمریکا شُرشُر ایکنی؟
کالباسِ ژامبون خوراکِ گربه های شهریه 
جُو که نَیدی وَ بُزُم کَه سیس به آخور ایکنی 
آزیتا وَ رامینَ وا هم فرستادی شمال
ماصنم ترشیده نَ با مُو به چادر ایکنی 
هرچه تویوتا کمری بید که دادی شهرییِل 
هیچّی وَت نِیگُم ولی ظلمت وَ مُو لر ایکنی 
کشتی وایکینگ ها سی شهرییِل کردی بپا 
عادتِ دیرینه ته لرها نَه دلخور ایکنی 
زور تو که نیرسه کُفّارل خارجی یل 
سی جهانِ سوّمیل هی لُند و قُرقُر ایکنی 
خینِ شهرییِل ز خین ما لرا قرمزتره
ایگویی مُو عادلُم امّا تظاهر ایکنی 


▪نمونه‌ی شعر فارسی:
(۱)
گاهی ببُر از خلق و دنبال خودت باش 
دنبال بخت و فکر اقبال خودت باش 
من گاه گاه از گیس و گندم می‌نویسم 
چون بیشتر از درد مردم می‌نویسم 
بالا بیاور عق بزن نامردها را 
شاعر بیا فریاد کن این دردها را 
دنیای چشمانی که لبریزند از شن 
دنیای آدم‌های خود درگیر مزمن 
دنیای آدم‌های بی‌احساس و غمگین  
هر کس به زندان خودش در حبس سنگین 
دنیای رو دست از رفیق و خویش خوردن 
نیش از دهان مار حتی میش خوردن 
دنیای زهر آلوده بی‌اعتمادی 
دوران آدم‌های رزل و غیر عادی 
اینجا فقط غمگین‌ترین مخلوق شادی‌ست 
در پیکرم اندوه و غم غیر ارادی‌ست 
فصل افول عشق و آزادی و اخلاق 
فصل سیاهی و کبودی درد شلاق 
قد تمام خاطراتم درد دارم 
چیزی حدود چار فصل سرد دارم 
از مرگ احساسات و انسان می‌نویسم 
از پا گرفتن‌های حیوان می‌نویسم 
پک می‌زنم سیگارهای بی‌کسی را 
دلشوره و دلتنگی و دلواپسی را 
عمری تمام تار و پودم درد کرده 
صدها مسکن در وجودم درد کرده 
بابای دفتر مشق ماها نان ندارد 
طغیان شعر تلخ ما پایان ندارد 
فقر آمده دستان بابا جان ندارد 
کفر آمده کاری به ما ایمان ندارد 
وقتی تمام راه‌ها را بر تو بستند  
وقتی غرورت را برای نان شکستند 
وقتی که می‌سوزی از اندوه ِنداری 
وقتی برای وام یک ضامن نداری 
وقتی که سفره خالی از نان شب‌ست و 
فرزند تو در بستر لرز و تب‌ست و
وقتی که چاره جز فرار از خود نداری 
هر روز سگ دو می‌زنی دنبال کاری 
وقتی که دست خالی برگشتی به خانه 
گرمای تیر و حسرت یک هندوانه 
وقتی زنت در حسرت یک گوشواره‌ست 
یا کفش‌های بچه‌هایت پاره پاره‌ست 
وقتی که صاحبخانه حکم تیر دارد 
وقتی تفنگ زندگی‌ات گیر دارد 
آن‌وقت می‌فهمی نداری درد دارد 
شادی و خنده‌هات هم پیگرد دارد 
باید پدر باشی که دردم را بفهمی 
مفهوم اشک و آه سردم را بفهمی 
زل می‌زنی یک گوشه و سیگار سیگار 
له می‌شود روی سرت آوار آوار 
لبریز درد و غصه می‌خندیم با هم 
خیلی تمیز و شیک در بندیم با هم 
عصر ذلالت‌ها و خواری مدرن است 
عصری که در آن برده‌داری مدرن است 
اندیشه‌ها توی قفس آزادی خر  
این نخبه کش‌های کثیف سفله‌پرور 
در کشور من درد یک موضوع عادی‌ست 
بی‌مهری و نارو زدن غیر ارادی‌ست  
اینجا هوای مرد با نامرد قاطی‌ست 
اینجا تمام واژه‌ها با درد قاطی‌ست 
ما مردمی که دائما در حال جنگیم  
استاد تغییر و تنوع‌های رنگیم  
در خلوت خود آه سردی می‌کشم من  
حاجی چه می‌فهمد چه دردی می‌کشم من  
غم‌های ما بیچاره‌ها پایان ندارد 
درد نداری تا ابد درمان ندارد 
این بیت‌ها زخمی دست روزگارند 
کاری به کار شادکامی‌ها ندارند 
وقتی درونم جز غم و حسرت نباشد 
از کوزه دل زهر غصه می‌تراود 
روز ازل با درد فالم را گرفتند  
این واژه‌ها والله حالم را گرفتند.


(۲)
بعد هر وعده غذا سیگار می‌چسبد فقط 
شعر وقتی شد روان خودکار می‌چسبد فقط 
وقتی از باران پری، راه گلویت بسته است 
بی‌توقع شانه‌های یار می‌چسبد فقط 
بعد کلی حق و ناحق و تجاور، هرزگی 
یک دو تا العفو استغفار می‌چسبد فقط 
آنکه در ون کرده ارشاد زنان می‌گفت که 
گفتگو با فرد مورد دار می‌چسبد فقط 
جای خواندن یا نوشتن چت توی واتساپ و تل 
نصف شب با مردمی بیکار می‌چسبد فقط 
ما نفهمیدیم فرق عشق را با رابطه 
عاشقی در زندگی یکبار می‌چسبد فقط 
لب گرفتن از لب حوری و شیرین و عسل 
توی جنات پر از انهار می‌چسبد فقط 
بنده با مرگ سوسول بازی موافق نیستم 
انتحاری در صف کفار می‌چسبد فقط 
تا که قانون مختلس‌ها را حمایت می‌کند 
فحش مادر داغ و ناهنجار می‌چسبد فقط 
در پناه حق برو خوش باش حالش را ببر 
پول‌ها در خاک استکبار می‌چسبد فقط 
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما 
گفت اینجا دین استحمار می‌چسبد فقط 
قالَ الله العظیم النصرُ بالرعبُ سپس 
بر گلوی نوجوانان دار می‌چسبد 
وصله پینه کردن شلوار بی‌پاچه‌یِ دین 
توی جوِّ ملتی بیمار می‌چسبد فقط 
"تاتینا" می‌دانی بعد خواندن این شعر تیز 
یک عدد بطری لاکردار می‌چسبد فقط.


(۳)
نشستم به کنج سرای خودم 
خودم با خودم با خدای خودم 
درون سکوتم قدم می‌زنم 
فقط توی گوشم صدای خودم 
نباید بیفتد خودم دست من 
لذا بسته‌ام دست و پای خودم 
خودم بودم و حرف خود را زدم 
خودم پادشاه و گدای خودم 
به جز عشق از من خطا سر نزد 
بنازم دل با صفای خودم 
نمک خوردم از هر کسی بنده‌ام 
بنازم سگ با وفای  خودم 
چه شب‌ها که در خلوت آه و درد 
خودم گریه کردم برای خودم
سکوت شب و آه و سیگار و بغض 
من و بالش گریه‌های خودم 
من از سیلی باد و باران ترم 
پرم می‌چکم در هوای خودم 
گرفتم خودم در مسیر خودم 
سراغ خود از رد پای خودم 
من و جای خالی و یک صندلی 
خودم می‌نشینم به جای خودم 
خودم قاضی و متهم می‌شوم 
بگویم به خود ماجرای خودم 
چهل سال از عمرم گذر کرد و نیست 
کسی جز خودم آشنای خودم 
خودم زیر تابوت خود می‌روم 
نشینم خودم در عزای خودم.


(۴)
"به نام خدایی که زن آفرید"
سپس گشت ارشاد و ون آفرید 
خداوند قیر و خداوند قیف 
که آسفالت را با دهن آفرید 
خداوند دزد و چپاول‌گران 
خدایی که خاک وطن آفرید 
خدایی که اصلا سلیقه نداشت 
که خانه کنار یمن آفرید 
برای فقیران خر و قاطر و 
برای غنی‌ها ترن آفرید 
برای یکی پورشه و لاکچری 
مرا زنده زنده کفن آفرید 
به من داده هوشنگ و یارادانقلی 
رفیقان زشت و خفن آفرید 
زنی مثل خرزهره داده به من 
برای همه نسترن آفرید 
برای فرستادم در بهشت 
هفهشده تایی بن‌لادن آفرید 
برای فقیران و زحمت‌کشان 
دو تا کلیه در بدن آفرید 
از آنجا که فهمیده بی‌ارزشیم 
برای من و تو تومن آفرید.


(۵)
تا دوشنبه می‌شود در انتظار بلبلم 
گر مسیجش دیر آید گیج و منگ و مـُنگلم 
یک شبانه روز در فکر جوابیم و همه 
تا سه شنبه می‌رسد رسمن کنار بلبلم.

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 


 منابع 
@kalantarmahal
@SherVaTaraB
www.sheresadi.blogfa.com
www.rendkade.blogfa.com
www.salamatnews.com

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۰۹
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی