حسین معاصر شاعر ایلامی
آقای "حسین معاصر" شاعر ایرانی زادهی سال ۱۳۶۷ خورشیدی در ایلام است.
آقای "حسین معاصر" شاعر ایرانی زادهی سال ۱۳۶۷ خورشیدی در ایلام است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
رطلی بزن
ترجیعبندم باش
پهلو بزن بر کلمات
چاکهایی از چاقو
در کرانهای از فصلها
بهار تابستان پاییز زمستان
و دوباره بهار
تلنبار میشود
خشت خشت.
رقصِ برگها
خش خش.
اما گریزی نیست
در چاکرایِ چندمِ تنت
اردیبهشت آه رد میزند.
ترجیعبندم باش.
راهم را نشان بده.
از تبار تاکم
ریشههای تو
در خاک نفوذ میکند.
بیا بتاب ببار تا بِتَنَم.
در آسمانم شکوفه بزن
تا شریان رگهایت سرخ بخورند رویِ تَنَم.
به بهار میتَنَم.
با رنگها در میزنند
منم منم منم منم.
دور با تو نزدیک میشود
نزدیک بیتو دور
آهِ حروف گیج میخورد
دستهگلی برای تو میآورم
لبخند میزنی.
لبخند میزنی و دسته گلی در دستهای من ظاهر میشوند
ترجیعبندم باش.
آهم بکش.
مغزِ یک چلچله را هلهله کن
تا دیوانگیام را کف دستم بگذارم
که لابهلای متنها
هاا هاا هاا
هااا هااا هااا
زار بپوشم منِ ژنده
راه بروم
سوز بخورم.
رطلی بزن.
ترجیعبندم
نزدیکم باش.
نزدیکِ نزدیک.
نزدیکتر.
یهکم دیگه نزدیکتر
_میشه دستاتو بذاری روی دستام دارم یخ میزنم.-
(۲)
باد باران را میبرد
سیل آتش را
آتش بلوطها را
و تکانهای زلزله تمامی این شهر را
این شعر تقدیم به تو میشود اگر آتشفشان کوه قلاقیران همه چیز را ذوب نکند
...
این شعر تقدیم به از رگهای تو چه میگذرد
آبراهها
پیچیده در رتبهی یکی مانده به نیستی
زیر موج موج موج
همه چیز زیر و زبر
پشت تابلوی؛ ایست! خطر
مدام نفسهایت را عق بزن
لایروبها از تو بالا میآورند
جیغ آسفالت
پشت چراغ قرمز گیر میخورد
خیابان، مشتهای خود را ها میکند
سگی هار میشود
تندیسی از خاک خودش را تکان میدهد
و حفرههایی که کف دستش دهان باز کردهاند را پینه میبندد.
همه چیز را خط بزن
دور این سطرها را کوه بکش.
این شعر تقدیم به قلب تو برای چه میتپد
چهارپارهتر از های گوزنی در میان برفها
وقتی که پدرم
برای ترکیدن بغضش دست میبَرد به کوه و کمر
داد میزند روی سرم
در ظل گرمای تو باز تنم یخ میزند
در ظل گرمای تو باز تنم یخ میزند
در ظل گرمای تو باز تنم یخ میزند
در ظل گرمای تو باز تنم یخ میزند
در ظل گرمای تو باز تنم یخ میزند
(میتونی پنج بار پشت سر هم این جمله رو بگی؟)
وقتی که خورشید تر
و نور خشک میشود.
همه چیز را خط بزن
دور این سطرها را کوه بکش.
این شعر تقدیم به صدای تو به کسی نمیرسد
تا دهاندرهها... هااا... هااا... باز شود
غارهای تنت کور
گوش کن!!
کابوسهایم آتش گرفتهاند
دست میبرم و از میان خوابهایم
جنازهی زنی را بیرون میکشم
که پوستش جلز و ولز میکند
کجاست؟
آی ایلام!!!
لام تو لال.
سالها بعد
شاعری درون تو گم میشود
که وقتی عینکش را از چشمهایش در میآورد
و این شعر را میخواند
جایی دیگر در جهان ویران میشود
و کسی خودش را میان خودش دفن میکند.
همه چیز را خط بزن
دور این سطرها را کوه بکش.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
www.vaznedonya.ir