انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۳ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

۰۸ تیر ۰۳ ، ۰۵:۳۸

غلامرضا روحانی شاعر مشهدی

زنده‌یاد "سید غلامرضا روحانی" شاعر خراسانی، با تخلص "اجنه" در ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۲۷۶ خورشیدی، در مشهد به دنیا آمد. پدرش "میرزا سید شکرالله" متخلص به "آزادی" و جدش "میرزا سید محمد تفرشی" متخلص "بهعلی"، از شاعران دوره قاجار بودند. 

 

زانا کوردستانی

آقای "خالد شیدا" (به کُردی: خالید شەیدا) شاعر کُرد، زاده‌ی ۱ ژانویه ۱۹۶۷ میلادی، در شهر اربیل عراق و اکنون ساکن هانوفر آلمان است.

 

زانا کوردستانی

▪ ترجمه‌ی چند شعر از شاده علی (شادە عەلی) 


(۱)
شکوفه‌ها هم میوه شدند،
و من هنوز،
به رد تمام جاده‌ها خیره‌ مانده‌ام،
آه... تو کجایی؟!

 

(۲)
چشمانت 
همچون کبوترهای نو پرواز 
گرداگرد مناره‌ی مساجد، 
عاشقانه تماشاگر من‌اند.

 

(۳)
تا که هستیم مابینمان کینه پایدار است،
ولی می‌خواهم این کینه و نفرت را پایان دهم.
و از تو تشکر کنم،
که فراموش کردی!!!

 

(۴)
می‌خواهم بگویمت: تنهایم مگذار!
وقتی کنارمی از هر درد و رنجی دورم!
بگذار رویایم رنگ واقعیت بگیرد،
آخر چگونه می‌توانم دلم را از تو بستانم،
تویی که قلب و جان منی!


(۵)
چشم‌هایت چهار فصل سال را به من خیانت می‌کردند!
همان چشم‌هایی که شب و روز را بر من سیاه کرده بودند!
دوازده ماه سال را،
فکر و خیالت، از نا و پایم انداخته،
غروب‌های چهارشنبه هم 
که به زیارت اهل قبور می‌روم،
تسلی دلم نمی‌شد...
حتا تمام خیانت‌هایت را لیست کرده و به گردن آویخته‌ام!
اما باز نمی‌توانم به فراموشی بسپارمت!

 

شعر: #شاده_علی 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

زنده‌یاد "محمد صادق عصیان"، شاعر، نویسنده و استاد پیشین دانشکده‌ی زبان و ادبیات دانشگاه بلخ افغانستان، زاده‌ی چهاردهم دی/جدی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در بلخ بود.

زانا کوردستانی

ترجمه‌ی چند شعر از آسو ملا (ئاسۆی مەلا) 

 (۱)
چترم را باز می‌کنم،
نکند اشک‌هایم را ببیند - 
مام وطن!.


 (۲)
با ناز و عشوه روح و جانت را در بر می‌گیرند،
ولی بوی وطن را نمی‌دهند،
دخترکان غربت!


(۳)
وطنم،
لاشه‌ای‌ست مردار!
که کرکس‌ها دوره‌اش کرده‌اند.
دیگر از او یک جفت کفش هم
برای پاهای کودک فقیری در نخواهد آمد.


(۴)
وطنم،
بکارت دختری‌ست 
که از چهار سوی هوس‌بازان دوره‌اش کرده‌اند!
دیگر مادری مهربان برای من نمی‌شود.


(۵)
چون عصبانی می‌شوی،
قهوه‌ای گندمگون می‌شوی!
و مرا مبدل به عاشقی همیشه بیدار می‌کنی.
...
چونکه لبخند می‌زنی،
شرابی سرخ،
و من هم مستی خمار خواب‌آلود.
...
چشمانم،
گرفتار دست قهوه و شراب تواند!
چشم راستم بیدار و 
چشم چپم خواب است همیشه.


(۶)
شعله‌ی آتش،
امضای موجودیت کُرد است،
نوروز!


(۷)
ترسیم تابلویی‌ست،
از حافظه‌ی ماهی و اشک تمساح،
حلبچه!


(۸)
غبار اندود می‌شود،
و سالی یک‌بار می‌تکانندش،
حلبچه!

 

(۹)
با خنده می‌شکفند!
به سخن راندن،
خسته‌یشان مکن،
لب‌هایت را!


(۱۰)
غروب‌ به غروب 
کنار جویبار می‌رود،
و برای بوسیدنش خم می‌شود،
بید مجنون!


شعر: #آسو_ملا 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

دکتر "حجت‌الله جانبی" متخلص به "امید"، پزشک، منتقد، نویسنده و شاعر خوزستانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۲ خورشیدی در بهبهان بود.

زانا کوردستانی
۰۵ تیر ۰۳ ، ۰۳:۲۳

داستان کوتاه کفاش

داستان کوتاه کفاش


کفش‌های چرم سیاه جلوی بساط کفاش جفت شد. نو بود و بدون درز و پارگی. مرد گفت:
- فقط واکس!
دست برد و از توی صندوق‌اش، فرچه و بورس را بیرون کشید. 
چشم هایش که به مارک کفش ها افتاد؛ لحظاتی خیره مانده بود... کفشِ بلّا!!! 
مرد، خاکستر سیگارش را با نوک انگشتان کشیده‌اش، تکاند و دوباره بر لب گذاشت. 
کفاش آهی کشید.
اگر کارخانه "کفشِ بلّا" با آن همه قدمت و عظمت ورشکست نمی شد چه می‌شد؟! در همان حال که مشغول برق انداختن کفش‌ها بود، فکر کرد اگر کارخانه ورشکست نمی‌شد و از کار اخراج نشده بود و الان همان سرکارگر خط تولید کفش‌های مردانه باقی می‌ماند نه اینکه از زور بیکاری به کفاشی مشغول باشد و کفش‌های این و آن را واکس بزند. 
واکس کفش ها که تمام شد نگاهی به مرد انداخت و گفت:
- دو تومن میشه آقا!


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی

▪ ترجمه‌ی شعرهایی از ابراهیم اورامانی

(۱)
بیا با هم شعری بنویسیم!
تو چه می‌نویسی؟!
من فقط می‌نویسم: 
-- آخ که چه بسیار دوستت دارم!

 
(۲)
احتمالن،
در جایی بسیار دوری،
که اینچنین ماه گرفته است!

 
(۳)
تنهایی چنین‌ست:
آفتاب طلوع کند و 
دوباره غروب کند و 
همچنان چشم‌انتظار کسی باشی!

 
(۴)
باز هم،
ابن تنهایی بود،
که تنهایم نگذاشت!

 
(۵)
اسمت را می‌نویسم و 
ساعت‌ها به تماشایش می‌ایستم!
یکهو ضربان قلبم تند می‌شود،
شبیه قلب اسیر چشم‌انتظاری
که منتظر است 
نامش را برای رهایی صدا بزنند. 


(۶)
آمدن چه بسیار به تو می‌آید و 
انتظار هم،
به من!
 

 

شعر: #ابراهیم_اورامانی 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

استاد "امیرمحمد اعتمادی" شاعر، نویسنده‌ و پزشک مازندرانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۹ خورشیدی، در نوشهر است. 

 

زانا کوردستانی
۰۴ تیر ۰۳ ، ۰۲:۳۶

شعرهایی از شیما س عمر

بانو "شیما س عمر" (به کُردی: شیما س عومەر - به انگلیسی: Shaema S Omar) شاعر کُرد زبان زاده‌ی اقلیم کردستان است.
 

▪ نمونه‌ی شعر:
(۱)

خودت را از پنج صفت دور بدار:
- بخل و حسد 
- آز و طمع 
- تنبلی و کاهلی  
- مخالفت و دشمنی 
- ظلم و ستم 
این صفات تو را زودتر به مرگ می‌رسانند.


 (۲)
چونکه مردم نمی‌خواهم مرا در گور بگذارید!
برایم عزاداری هم نکنید!
مراسم ختم هم نمی‌خواهم! 
فقط پیکرم را در خیابان‌های شهر رها کنید،
تا وقتی که روشنایی نماند،
در شب‌های سیاه 
سگ‌های گرسنه و بی‌خانمان کردستان 
که از دست دوست و نه دشمن هرگز سیر نشده‌اند  
با میل و اشتهای تمام 
یک دل سیر از لاشه‌ی من بخورند و 
استخوان‌هایم را به دندان بکشند.


(۳)
شش ماه است که دستی از میان دستم گم شده!
دو چشم آبی از میان چشمان مستم، گم شده است،
شش ماه است که سنگ سینه‌ام، سنگین شده است 
ناله‌ی درونم بلند است 
چنان بلند که تا روحم قد کشیده است.
شش ماه است که دلم، خنده را از یاد برده است 
و زخم‌های احساساتم، توسط هیچکس التیام نمی‌یابد،
شش ماه است که مردم چشمم، در دریای اشک غرق است 
براستی این شش ماه من 
با سی سال صبر و تحمل یعقوب چه تفاوتی دارد؟!


(۴)
سرم درد می‌کند و این هم بی‌دلیل نیست،
جوانان دانشگاه را تعطیل کرده‌اند!
و می‌بینیم که اشک ملت 
تاج و تخت خدا را تکان می‌دهد.!
و صدای گریە‌ی کودکان فقیر 
جگر و قلب آدمی را به آتش می‌کشد.!
و می‌بینم سینە جوانان وطنم 
سیبل دشمن شده است،
و چشم مادران منتظر بازگشت شهیدان 
دریایی وسیع و عمیق شده است.!
و دریغا که کمافی‌السابق در این سرزمین 
گردن ظالمان کلفت‌تر و 
قد و قواره‌ی ما باریک‌تر 
و شب زورمندان روشن‌تر و
روز ما مظلومان تاریک‌تر می‌شود.!


(۵)
چند وقتی‌ست که چشمان آبی تو 
درونم را به هم ریخته است!
و مدتی‌ست از اندوه فراقت 
بر موهای سیاهم، 
برف سپید نشسته است.
دیر زمانی‌ست که دستان فرتوت و پر چین و چروکت را
در دستانم نمی‌بینم و 
آسمان تیره و تار عمرم 
پر از صدای غم و غصه شده است.


نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۰۲ تیر ۰۳ ، ۰۴:۵۰

احمد علی شاعر سلیمانیه‌ای

آقای "احمد علی" (به کُردی: ئەحمەد عه‌لی) متخلص به زنگنه (به کُردی: زەنگەنە) شاعر کُرد زبان، زاده‌ی یک ژوئیه ۱۹۸۷ میلادی در سلیمانیه است.

 

 

▪ نمونه‌ی شعر:

 (۱)

من پرنده‌ای بلند پرواز بودم 

که زندگی شاهانه‌ای داشتم 

وقتی که به زندگیم پا گذاشتی،

در وجودم حل شدی 

با خودم گفتم که تو فریادرس من خواهی شد 

و غم و غصه‌ام را بر طرف و شادی بخش زندگی‌ام خواهی شد 

اما عمر عشق ما زیاد طولانی نبود و 

فصل سرما به باغ عشق ما رسید.

 

 

 (۲)

پیش از آمدنت خبر بده 

تا که با جان و دل به استقبالت بشتابم 

و عرق خستگی‌ راهت را 

با آغوش و نفس‌هایم پاک کنم.

 

 

نگارش و ترجمه‌ی اشعار: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

استاد "قادر طهماسبی" متخلص به "فرید" شاعر، محقق و نویسنده‌ی ایرانی، زاده‌ی ۹ شهریور ۱۳۳۱ خورشیدی در میانه و اکنون ساکن تهران است.

زانا کوردستانی

جلد دوم کتاب هایکوی کوردی منتشر شد. 

 


این کتاب با عنوان هایکوی کوردی ۲ / هایکوی کُردی ۱۰۱ شاعر کُرد زبان توسط انتشارات ئایدیا چاپ و منتشر شده است.
این کتاب به انتخاب و تلاش و کوشش آقای "زانا کوردستانی"، شاعر، نویسنده، مترجم و پژوهشگر کُرد ایرانی و ویراستاری خانم "لیلا طیبی" در قطع رقعی و ۱۶۷ صفحه و ۳۰۰ نسخه آماده و ارائه شده است.

 

زانا کوردستانی