انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۳ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

استاد "سردار قادر" (به کُردی: سه‌ردار قادر)، شاعر کُرد زبان، زاده‌ی ۲۱ مارس ۱۹۶۴ میلادی، در اقلیم کردستان است.

 

زانا کوردستانی
۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۳:۰۷

عباس کمندی شاعر سنندجی

استاد زنده‌نام "عباس کمندی" در سال ۱۳۳۱ خورشیدی، در گونج فاطمه خانم محله‌ی جورآباد سنندج دیده به جهان گشود و یکم خرداد سال ۱۳۹۳ در سن ۶۲ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

زانا کوردستانی
۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۲:۱۵

بهرام ادریسی

بهرام ادریسی

بهرام ادریسی در ۱۸ آذر ۱۳۲۳ هجری خورشیدی در شهرستان اراک دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی خود رادر این شهر به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی گردید؛ سپس برای ادامه ی تحصیل رشته ی ادبیات و علوم انسانی را انتخاب نمود و در این زمینه موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم شد؛ و سپس موفق به دریافت مدرک کارشناسی رشته شیمی گردید. او با سمت دبیر شیمی در شهرستان اراک مشغول به تدریس شد و در نهایت به سال ۱۳۷۵ بازنشسته شد.
او درباره آغاز شاعری خود می‌گوید: "تا تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۵۸ هرگز نه شعری سروده بودم و نه حتی فکر شعر گفتن در سرم بود؛ ولی همواره به شعر عشق می ورزیدم، پدرم فرهنگی بود و او نیز به شعر علاقه ی فراوان داشت. حادثه ای باعث شد تا نخستین شعر زندگی ام را در آن تاریخ بگویم و از آن پس تقریبا هر هفته شعر جدیدی نوشته‌ام که اکثرا در روزنامه‌های محلی چاپ و منتشر شده اند.
علاقه ی ایشان بیشتر به شعر سنتی است و از بین قالب های شعر، غزل، قصیده و رباعی را برای طبع آزمایی برگزیده اند. موضوع بیشتر شعر های ایشان مسایل روز جامعه و اجتماع است که با زبانی نرم و گاهی طنز آمیز بیان شده اند. علاوه بر آن از موضوعات عاشقانه و پندآموز و حکمی در شعر خود بهره می برند.   


حسرت
یادمه بچگی یام زندگی اینجوری نبود        
 این همه خون دل و این همه رنجوری نبود
کی کسی ماتم دیروز و غم فردا را داشت         
کی کسی تخم بدیها توی سینه میکاشت
غم نون و غم خونه تو دل هیچکی نبود        
صاف و صادق بودن و جز همه یکرنگی نبود
همه با هم بودن و تو زندگی یاور هم         
همشون آقای هم برار هم نوکر هم
برارا تو سختی هاشون واسه هم جون میدادن         
زناشون عین خوآر به دست هم نون میدادن
خونه هاشون یکی بود و غم و شادییا یکی        
سفره هاشون یکی و خنده و بازییا یکی
نه از آفت خبری بود و نه از دود و غبار        
 نه مریضی، نه گرانی، نه کمی و غم کار
آسمان آبی بود و چلچله ها وقت بهار        
مهمون ما میشدن بالای رف کنج دیوار
قدقد مرغ و خروس عوعو سگ و عرعر خر        
 می‌شنیدیم توی هر کوی گذر وقت سحر
شرشر آب روانی که میرفت از توی جو         
بع‌بع بزغاله‌هایی که میرفتن سوی کو
کاروان شترا میامدن از رای دور         
صدای زنگ اونا می‌ریخت به دل غلغل و شور
یاد اون روزا حالا جیگر ما خون میکنه         
زرق و برق زندگی دلا پریشون میکنه
این همه آدم و ماشین شده آفت واسمون       
 نمی‌باره دیگه از هیچ جایی رحمت واسمون
این جایی که خونه میگن خونه نیستا قفسه         
 این همه آهن و شیشه دیدنش والا بسه
آخه سر چلچله ها کجا بیان لونه کنن         
گربه‌ها پشت کدوم تاپو برن خونه کنن
لک لکا رفتن و اونا را دیگه هیچکی ندید         
دیگه غارغار کلاغا را خدا کس نشنید
اگر میگی زندگی اینه نمی‌خام فردا باشم          
با کدوم دلخوشیا صبح که میشه از جا پاشم
دوست دارم همراه بهرام به بیابونا برم           
تا به غربت بمیرم خاک بشه چشم ترم.

جمع آوری: لیلا طیبی (رهـا)

زانا کوردستانی

کتاب شعر « زخم است زندگانی‌ام » منتشر شد

┄┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

کتاب شعر « زخم است زندگانی‌ام » با ترجمه‌ی "سعید فلاحی"، به همت و سرمایه‌ی انتشارات هرمز چاپ و منتشر شد.

این کتاب ترجمه‌ی اشعاری از آقای "طلعت طاهر" شاعر مشهور کُرد زبان است.

آقای "طلعت طاهر" (به کُردی: تەڵعەت تاهیر) شاعر، نویسنده و مترجم معاصر کُرد، در ۱۸ ژانویه‌ی ۱۹۷۱ میلادی در شهر مخمور استان اربیل اقلیم کردستان عراق دیده به جهان گشود.

آقای "سعید فلاحی" با تخلص "زانا کوردستانی"، زاده‌ی سال ۱۳۶۳ خورشیدی، در کرمانشاه و ساکن بروجرد می‌باشد. 

ویراستار این کتاب که ۶۶ صفحه است، خانم "لیلا طیبی" است. 

این کتاب در هزار نسخه و قطع رقعی و شماره شابک 9786228054964 به دوستداران شعر و ادبیات کُردی عرضه شده است.

این کتاب پانزدهمین کتاب مستقل "زانا کوردستانی" و هجدهمین کتابی است که از ایشان چاپ شده است. پیش از این چهار کتاب شعر به صورت مشترک با همکاری همسرش خانم "لیلا طیبی" با عناوین: «چشم‌های تو»، «گنجشک‌های شهر هم عاشقانه نگاهت می‌کنند»، «عشق از چشمانم چکه چکه می‌ریزد»، «عشق پایکوبی می‌کند» و چهارده کتاب داستان، شعر و ترجمه با عناوین «دیوانه»، «ریشه‌های عطف»، « آمدنت چه لهجه غریبی دارد»، «تـو که بروی، پاییز از در می‌آید؟»، «سومین کتاب تنهایی»، «هنوز برای دوست داشتن، وقت هست»، « از زمانی که خدا بود»، «حکایتی دیگر از شیرین و فرهاد»، «میان نامه‌ها»، «هم قدم با مرگ»، «ناله‌های امپراطور»، «عاشق از رفتن می‌ترسد» و «تــو»، منتشر نموده است.

▪ در این کتاب می‌خوانیم:
وقتی تو را از دست دادم، تازه فهمیدم
مردم برای پیاده‌روی به «کلات هولیر» نمی‌روند
بلکه هر کدام
به سوی کوی معشوقه‌ی خود ایستاده و
چنان سربازی پیر
در میانه‌ی میدان
شکست‌های خود را می‌نگرند!.

 

 

زانا کوردستانی
۲۲ تیر ۰۳ ، ۰۱:۰۱

حسن سهولی شاعر بوشهری

استاد "حسن سهولی" متخلص به "پرزاله"، شاعر بوشهری، دانش آموخته و مدرس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه های دیر و کنگان است.

زانا کوردستانی

زنده‌‌یاد "کرامت ‌الله دانشیان"،  شاعر و از فعالان سیاسی چپ‌گرا و از مبارزان شناخته‌شده قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ایران بود.

زانا کوردستانی

استاد زنده‌یاد "قدرت‌الله شریفی" (پدر شعر شیروان)، شاعر و نویسنده‌ی برجسته شیروانی، هر چند زاده‌ی روستایی در میانه‌ی آذربایجان است؛ اما او از یک سالگی به خراسان کوچیده و ساکن شیروان شد.

 

 

زانا کوردستانی

دکتر "جلیل آهنگرنژاد"، شاعر، روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۵۰ خورشیدی، در در روستای هوشیار چله از توابع گیلان‌غرب است.

زانا کوردستانی
۱۷ تیر ۰۳ ، ۱۲:۵۴

دریا هورامی شاعر حلبچه‌ای

بانو "دریا هورامی" (به کُردی: دەریا هەورامی) شاعر، دوبلور و گوینده‌ی کُرد زبان، زاده و ساکن شهر حلبچه در اقلیم کردستان است.


▪ نمونه‌ی شعر:
 (۱)
در وقت برگریزان پاییز
مابین درختان محتضر،
مرگ عزیزانم را می‌بینم!

 

 (۲)
پیراهن غم، بسیاری را پاره کرده‌ام،
که هیچ خیاطی نتوانسته دوباره‌ی دوخت و دوزشان کند...
اما هرگاه پیراهن شادی را پوشیدم 
یا تنگ بود
یا که کوتاه 
یا که در تنم، رنگ ماتم را جلوه می‌کرد.


 (۳)
در چله‌ی زمستان،
نامه‌هایت را که می‌خوانم 
تنور اجاقمان شعله‌ور، 
خورشید هم تابان و پر نور می‌شود.


(۴)
مدت‌هاست دلم گوش به زنگ‌ست
اما آدم برفی،
هیچ نمی‌گوید!


(۵)
شن‌های ساحل،
موج‌های دریا هم تشنگیمان را فروکش نمی‌کنند - 
در غروب‌های رمضان!


  (۶)
آخرین سحر رمضان،
در تمنای وصال است - 
ماه نو شوال!


 (۷)
پیوند دهنده‌ی عشق و جان است،
بر بلندای زندگی - 
زن!
 


شعر: #دریا_هورامی
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

#کتاب "#ژینا_برای_یک_روز_مادر_می‌شود!" منتشر شد.
این کتاب نوشته‌ی خانم "#پخشان_گولانی" نویسنده‌ی کُرد ادبیات کودکان عراقی‌ست که با ترجمه‌ی آقای "#سعید_فلاحی" ( #زانا_کوردستانی ) توسط #انتشارات_زیتون، عرضه شده است.


روایت این کتاب مصور رنگی که ۱۴ صفحه دارد، درباره‌ی دختری‌ست به نام "#ژینا" که به اصرار از مادرش می‌خواهد برای یک روز هم که شده او کارهای خانه‌ را به جای مادر انجام دهد و...
مترجم هدف از ترجمه‌ی این کتاب را، تشویق کودکان به #کتابخوانی، آشنایی با ادبیات #اقلیم_کردستان و درک مفاهیم پایه‌ی زندگی از جمله همکاری و قدردانی از والدین توسط #کودکان از همان ابتدای امر، اعلام داشته و معتقد است، جامعه‌ی پویا و پیشرفته تنها با روی‌آوری کودکان به امر مطالعه و کتاب‌خوانی امکان پذیر است و چه بسا اگر طالب جامعه‌ای سالم و پویا باشیم، باید و باید و باید کودکان را به سمت و سوی مطالعه و همنشینی و همراهی با کتاب سوق داد و در این راه باید با رفع موانع و مشکلات، این همنشینی را تسهیل کرد.
با توجه به هزینه‌های سنگین خرید کتاب و اهتمام و توجه‌ی مترجم اثر به امر مهم کتاب‌خوانی کودکان و نوجوانان، و برای در دسترس بودن عموم، وی این کتاب را به صورت رایگان و در قالب pdf منتشر و در اختیار همگان قرار داده است.
این کتاب سومین اثر منتشر شده از زانا کوردستانی برای کودکان است. پیشتر دو کتاب "#مورچه_و_گل_نادان" و  "#یک_درس_آموزنده"، از این مترجم در این حوزه منتشر شده بود.

برای دانلود مستقیم این کتاب، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه کنید:

(۱)

https://eitaa.com/mikhaneraha/7652

(۲)

https://t.me/mikhanehkolop3/18230

(۳)

<a href="https://uupload.ir/view/کتاب_ژینا_برای_یک_روز_مادر_می‌شود_k6q9.pdf/" target="_blank"><img src="https://s8.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>

 

زانا کوردستانی
۰۸ تیر ۰۳ ، ۰۵:۳۸

غلامرضا روحانی شاعر مشهدی

زنده‌یاد "سید غلامرضا روحانی" شاعر خراسانی، با تخلص "اجنه" در ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۲۷۶ خورشیدی، در مشهد به دنیا آمد. پدرش "میرزا سید شکرالله" متخلص به "آزادی" و جدش "میرزا سید محمد تفرشی" متخلص "بهعلی"، از شاعران دوره قاجار بودند. 

 

زانا کوردستانی

آقای "خالد شیدا" (به کُردی: خالید شەیدا) شاعر کُرد، زاده‌ی ۱ ژانویه ۱۹۶۷ میلادی، در شهر اربیل عراق و اکنون ساکن هانوفر آلمان است.

 

زانا کوردستانی

▪ ترجمه‌ی چند شعر از شاده علی (شادە عەلی) 


(۱)
شکوفه‌ها هم میوه شدند،
و من هنوز،
به رد تمام جاده‌ها خیره‌ مانده‌ام،
آه... تو کجایی؟!

 

(۲)
چشمانت 
همچون کبوترهای نو پرواز 
گرداگرد مناره‌ی مساجد، 
عاشقانه تماشاگر من‌اند.

 

(۳)
تا که هستیم مابینمان کینه پایدار است،
ولی می‌خواهم این کینه و نفرت را پایان دهم.
و از تو تشکر کنم،
که فراموش کردی!!!

 

(۴)
می‌خواهم بگویمت: تنهایم مگذار!
وقتی کنارمی از هر درد و رنجی دورم!
بگذار رویایم رنگ واقعیت بگیرد،
آخر چگونه می‌توانم دلم را از تو بستانم،
تویی که قلب و جان منی!


(۵)
چشم‌هایت چهار فصل سال را به من خیانت می‌کردند!
همان چشم‌هایی که شب و روز را بر من سیاه کرده بودند!
دوازده ماه سال را،
فکر و خیالت، از نا و پایم انداخته،
غروب‌های چهارشنبه هم 
که به زیارت اهل قبور می‌روم،
تسلی دلم نمی‌شد...
حتا تمام خیانت‌هایت را لیست کرده و به گردن آویخته‌ام!
اما باز نمی‌توانم به فراموشی بسپارمت!

 

شعر: #شاده_علی 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

زنده‌یاد "محمد صادق عصیان"، شاعر، نویسنده و استاد پیشین دانشکده‌ی زبان و ادبیات دانشگاه بلخ افغانستان، زاده‌ی چهاردهم دی/جدی سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در بلخ بود.

زانا کوردستانی

ترجمه‌ی چند شعر از آسو ملا (ئاسۆی مەلا) 

 (۱)
چترم را باز می‌کنم،
نکند اشک‌هایم را ببیند - 
مام وطن!.


 (۲)
با ناز و عشوه روح و جانت را در بر می‌گیرند،
ولی بوی وطن را نمی‌دهند،
دخترکان غربت!


(۳)
وطنم،
لاشه‌ای‌ست مردار!
که کرکس‌ها دوره‌اش کرده‌اند.
دیگر از او یک جفت کفش هم
برای پاهای کودک فقیری در نخواهد آمد.


(۴)
وطنم،
بکارت دختری‌ست 
که از چهار سوی هوس‌بازان دوره‌اش کرده‌اند!
دیگر مادری مهربان برای من نمی‌شود.


(۵)
چون عصبانی می‌شوی،
قهوه‌ای گندمگون می‌شوی!
و مرا مبدل به عاشقی همیشه بیدار می‌کنی.
...
چونکه لبخند می‌زنی،
شرابی سرخ،
و من هم مستی خمار خواب‌آلود.
...
چشمانم،
گرفتار دست قهوه و شراب تواند!
چشم راستم بیدار و 
چشم چپم خواب است همیشه.


(۶)
شعله‌ی آتش،
امضای موجودیت کُرد است،
نوروز!


(۷)
ترسیم تابلویی‌ست،
از حافظه‌ی ماهی و اشک تمساح،
حلبچه!


(۸)
غبار اندود می‌شود،
و سالی یک‌بار می‌تکانندش،
حلبچه!

 

(۹)
با خنده می‌شکفند!
به سخن راندن،
خسته‌یشان مکن،
لب‌هایت را!


(۱۰)
غروب‌ به غروب 
کنار جویبار می‌رود،
و برای بوسیدنش خم می‌شود،
بید مجنون!


شعر: #آسو_ملا 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

دکتر "حجت‌الله جانبی" متخلص به "امید"، پزشک، منتقد، نویسنده و شاعر خوزستانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۲ خورشیدی در بهبهان بود.

زانا کوردستانی
۰۵ تیر ۰۳ ، ۰۳:۲۳

داستان کوتاه کفاش

داستان کوتاه کفاش


کفش‌های چرم سیاه جلوی بساط کفاش جفت شد. نو بود و بدون درز و پارگی. مرد گفت:
- فقط واکس!
دست برد و از توی صندوق‌اش، فرچه و بورس را بیرون کشید. 
چشم هایش که به مارک کفش ها افتاد؛ لحظاتی خیره مانده بود... کفشِ بلّا!!! 
مرد، خاکستر سیگارش را با نوک انگشتان کشیده‌اش، تکاند و دوباره بر لب گذاشت. 
کفاش آهی کشید.
اگر کارخانه "کفشِ بلّا" با آن همه قدمت و عظمت ورشکست نمی شد چه می‌شد؟! در همان حال که مشغول برق انداختن کفش‌ها بود، فکر کرد اگر کارخانه ورشکست نمی‌شد و از کار اخراج نشده بود و الان همان سرکارگر خط تولید کفش‌های مردانه باقی می‌ماند نه اینکه از زور بیکاری به کفاشی مشغول باشد و کفش‌های این و آن را واکس بزند. 
واکس کفش ها که تمام شد نگاهی به مرد انداخت و گفت:
- دو تومن میشه آقا!


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی

▪ ترجمه‌ی شعرهایی از ابراهیم اورامانی

(۱)
بیا با هم شعری بنویسیم!
تو چه می‌نویسی؟!
من فقط می‌نویسم: 
-- آخ که چه بسیار دوستت دارم!

 
(۲)
احتمالن،
در جایی بسیار دوری،
که اینچنین ماه گرفته است!

 
(۳)
تنهایی چنین‌ست:
آفتاب طلوع کند و 
دوباره غروب کند و 
همچنان چشم‌انتظار کسی باشی!

 
(۴)
باز هم،
ابن تنهایی بود،
که تنهایم نگذاشت!

 
(۵)
اسمت را می‌نویسم و 
ساعت‌ها به تماشایش می‌ایستم!
یکهو ضربان قلبم تند می‌شود،
شبیه قلب اسیر چشم‌انتظاری
که منتظر است 
نامش را برای رهایی صدا بزنند. 


(۶)
آمدن چه بسیار به تو می‌آید و 
انتظار هم،
به من!
 

 

شعر: #ابراهیم_اورامانی 
ترجمه: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

استاد "امیرمحمد اعتمادی" شاعر، نویسنده‌ و پزشک مازندرانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۹ خورشیدی، در نوشهر است. 

 

زانا کوردستانی
۰۴ تیر ۰۳ ، ۰۲:۳۶

شعرهایی از شیما س عمر

بانو "شیما س عمر" (به کُردی: شیما س عومەر - به انگلیسی: Shaema S Omar) شاعر کُرد زبان زاده‌ی اقلیم کردستان است.
 

▪ نمونه‌ی شعر:
(۱)

خودت را از پنج صفت دور بدار:
- بخل و حسد 
- آز و طمع 
- تنبلی و کاهلی  
- مخالفت و دشمنی 
- ظلم و ستم 
این صفات تو را زودتر به مرگ می‌رسانند.


 (۲)
چونکه مردم نمی‌خواهم مرا در گور بگذارید!
برایم عزاداری هم نکنید!
مراسم ختم هم نمی‌خواهم! 
فقط پیکرم را در خیابان‌های شهر رها کنید،
تا وقتی که روشنایی نماند،
در شب‌های سیاه 
سگ‌های گرسنه و بی‌خانمان کردستان 
که از دست دوست و نه دشمن هرگز سیر نشده‌اند  
با میل و اشتهای تمام 
یک دل سیر از لاشه‌ی من بخورند و 
استخوان‌هایم را به دندان بکشند.


(۳)
شش ماه است که دستی از میان دستم گم شده!
دو چشم آبی از میان چشمان مستم، گم شده است،
شش ماه است که سنگ سینه‌ام، سنگین شده است 
ناله‌ی درونم بلند است 
چنان بلند که تا روحم قد کشیده است.
شش ماه است که دلم، خنده را از یاد برده است 
و زخم‌های احساساتم، توسط هیچکس التیام نمی‌یابد،
شش ماه است که مردم چشمم، در دریای اشک غرق است 
براستی این شش ماه من 
با سی سال صبر و تحمل یعقوب چه تفاوتی دارد؟!


(۴)
سرم درد می‌کند و این هم بی‌دلیل نیست،
جوانان دانشگاه را تعطیل کرده‌اند!
و می‌بینیم که اشک ملت 
تاج و تخت خدا را تکان می‌دهد.!
و صدای گریە‌ی کودکان فقیر 
جگر و قلب آدمی را به آتش می‌کشد.!
و می‌بینم سینە جوانان وطنم 
سیبل دشمن شده است،
و چشم مادران منتظر بازگشت شهیدان 
دریایی وسیع و عمیق شده است.!
و دریغا که کمافی‌السابق در این سرزمین 
گردن ظالمان کلفت‌تر و 
قد و قواره‌ی ما باریک‌تر 
و شب زورمندان روشن‌تر و
روز ما مظلومان تاریک‌تر می‌شود.!


(۵)
چند وقتی‌ست که چشمان آبی تو 
درونم را به هم ریخته است!
و مدتی‌ست از اندوه فراقت 
بر موهای سیاهم، 
برف سپید نشسته است.
دیر زمانی‌ست که دستان فرتوت و پر چین و چروکت را
در دستانم نمی‌بینم و 
آسمان تیره و تار عمرم 
پر از صدای غم و غصه شده است.


نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی