انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۱۱۲ مطلب توسط «زانا کوردستانی» ثبت شده است

۱۶ دی ۰۰ ، ۲۱:۲۸

ایرج عبادی

استاد "ایرج عبادی" شاعر، نویسنده و روزنامه‌نگار کردستانی، زاده‌ی هفتم بهمن ماه ۱۳۲۷ خورشیدی، در سنندج است. تخلص عبادی در زبان فارسی، "طنین" و در زبان کوردی، "هه‌واری سنه" است.
عبادی دستی در روزنامه نگاری، ترجمه، طنز، داستان‌نویسی، نقد و به دو زبان "کردی" و "فارسی" شعر می‌سراید. از ایشان بالغ بر سیصد مقاله ادبی در روزنامه‌های محلی به رشته‌ی تحریر در آمده است. او مدت‌ها در مراکز آموزش عالی و پیش دانشگاهی سطح شهر سنندج، زبان انگلیسی را تدریس کرده است.
ایشان مدیر مسئول نشریه لوتکه و مدتی عضو علی‌البدل در دومین دوره هیات مدیره انجمن صنفی کارفرمایی نشریات محلی استان کردستان بود. 
از دیگر سمت‌های او در عرصه‌ی روزنامه‌نگاری:
- سردبیر هفته‌نامه‌ی دو زبانه‌ی کردی – فارسی ئاسو.
- سردبیر هفته‌نامه‌ی کرفتو.
- مدیر فرهنگی ویژه‌نامه‌ی روزنامه‌ی ایران در سنندج.
- مدیر مسئوول ویژه‌نامه‌ی جام جم در سنندج.


▪︎کتاب‌شناسی:
- خنجری در زخم.
- نامناسیت - انتشارات ایرج عبادی - ۱۳۹۰.
- دلنوشته‌های تنهایی - نشر علمی کاج - ۱۳۹۲.
- حه‌زی نه‌مامه سه‌وزه‌کانی مه‌دره‌سه.
- مجموعه داستان «ناستاو» (فارسی و کردی) - انتشارات تهران - ۱۳۹۱.
- رمان اتفاق و آیینه.
- خانم آفتاب تنهایت نگذارد (مجموعه شعر کوردی) 
- تا عبور از خط آبی و آتش.
- پرنده‌ها.
- زام و کانی (مجموعه شعر کوردی) - نشر فراگاه.
- الف - طناز و به‌تال پا: مجموعه طنزهای کردی و فارسی - نشر علمی کالج.
و...


▪︎نمونه شعر:
(۱)
[ساعتی به‌ اندازه‌ی‌ عشق]
سادگی را در کدام ورقه‌ی‌ سپید ساعتت
تکرار کردی
که‌ فقط دو شماره‌ را در دو روزنه‌ی
تن تقویم روز و شب 
بی‌امان می‌نویسد 
نه‌ جذر و نه‌ مد لحظه‌ها 
دست بندش می‌زند 
انگار در «جزیره‌ی ناز» به‌ ناز می‌خرامد 
شنای ماه‌ را
در «چهارده‌ برکه‌ی» پر ستاره‌ 
سفارش کن 
تا دایره‌‌ی زرد به هم رسیده‌، مشتعل‌ترمان کند 
با قایق‌ران می‌راند دل آواز
کسی بی‌هراس جنگل‌بان‌ها 
تا «جنگل حرا» دریا و درخت را در بقچه‌ی خالی دستش می‌شمارد
برقص، برقص 
موسیقی اندام دست‌های تو موزون است 
که‌ پاها و همه‌ی آرشه‌های احساست 
پاروهای رودخانه‌ی قایق شعرهای من هستند
موج را برقص!
قطار نگاهت که‌ راه‌ می‌افتد
هیچ ایستگاهی توقفم را نمی‌شناسد
جز ایست گرم دست‌های تو 
گرم‌تر می‌خواهدم
گرمکن آبی و سرخت با راه‌راه‌هایی ناآرام
تا حریف دلهره‌های نبضم شوند 
این کوپه‌ 
آوازی دیگر را در گوش ریل‌ها دکلمه‌ می‌کند 
حسی نو در عطر خواستن و دویدن قطار موج‌ها روشن می‌شود.

(۲)
کنار باغ بودی باغ گل داد
دو چشم ناز تو بر نرگس افتاد
گلی چیدم که بوی ناز می‌داد
دلم یاد نگاه‌های تو افتاد.

(۳)
باران و باز باران و
ب
ا
ر
ا
ن
گلولهُ
با پرواز تو در زیر چتری
که با من 
انتطار می‌کشد
می‌خواهی بپری، هر جا که دوست داری
منتظرم
این آغوش و آن فریاد و
همه‌ی لحظه‌های مقاومت عشق 
یعنی بال زدن‌ها را نمی‌شود
دستبند زد و به پشت میله‌ها انداخت!
گفتم: اکنون بالی در بازو و
تو در ستایش پله‌کانی که تا بالاها می‌برتت 
همراه صدا می‌شود
افتادن صخره‌های شب و شب‌پرست و
شبنامه 
در رودخانه می‌گردد.
باتوم در پوتین خیابان کم آورده است!.

(۴)
می‌خواهی مرا به کجا پاس دهی؟ 
غم، دووری، انتظار یا که آغوشت 
اینکه شاهکار تازه‌ای نیست! 
من دریپ زدن را 
از تو یاد گرفتم 
می‌دانستم از گل زدن می‌ترسی  
توپ هم که نیستی 
با آن بال‌های سپید، بلند و ماندنی 
هنوز 
که بوسه‌ی اول است! 
هر کجای قصه می‌خواهی مرا بشمار 
هاف بگ، فوروارد، بک یا... 
یادم آمد 
من قهرمان دو ماراتن بوده‌ام 
اگر در گل هم نیاستی  
باز به تو می‌رسم 
گریزی، نه 
می‌گفتی: هواپیما چیز بدی نیست 
و دلت پیش طوقی 
گفته بودی: 
"که تو هم پرواز و هم بال منی" 
پس پاس بده!.
 
(۵)
در میان صخره‌ها مردی‌ست 
کاو با سنگچین سالیان بر پشت 
موج پژواک صبور خویش را
در شهر می‌جوید!.

(۶)
دوچرخه‌ای را می‌گردانم 
در کوچه‌ای که صبح تا شب 
مرا در بن‌بست چشم‌های تو می‌گرداند.

(۷)
بگذار در آسمان دو چشم کبود تو 
من روشنی اختر خود را نظر کنم 
بگذار تا که به دریای چشم تو 
من کشتی دل خود سرنگون کنم 
رنگین‌کمان خاطره‌ها دختر سپید 
بگذار تشنه به دریا لبی زند.

(۸)
چه سربالایی دشواری‌ست 
که به پیچی 
که به پیچی 
آن‌سوی پنجره پیداست 
شاید تا خلوص همه جا آبی 
تا عبور از خط آتش 
در زهدان خاطره‌ها.

(۹)
دیر نشد 
که لبه‌های قیچی را بستم 
با ریسمانی که نه بریدنی 
سرودت تکرار دور ویولونی بود
با شعر تازه‌ام
تا دلنوازی ترانه‌ی نزدیک رفت 
که آمدی
تنهایی سوار غمگین اتوبوس شهری.
  
(۱۰)
یک فرسخ 
کم می‌آورد
شعرم از نگاهت 
شکستن 
به معنای آینه یا بسته نیست 
پشت را
از زیر بار هفت طبقه رها کردن
تا نشکند 
در حجم موهایت 
انار را که صدا زدی
شب از نیمه 
قدش را بالا می‌کشید 
چشمانت را خواندم
تا بگویم که ترا از برم
یک فرسخ که چرخیدم
نشکستم 
که آغوش پر شده بود
از تو و باران و ستاره!

(۱۱)
که زنگ شکسته‌ای
آویخته بر گوش‌هایت 
به صدا در آید 
یا نیاید 
می‌گرداند 
اجاق خیابان‌هات را
شاید،
تا ققنوسی پر کشد در صبح!
کیف دستی 
اهل شمایم 
که جا می‌گذاری خودت را
اگر نه حرفی 
       از غصه ی نگاه دیگر!
می‌نویسم 
مجنون هم که نداری
این حادثه 
اگر بشود که می‌شود
نه 
زخمی ندارد
نه رگبار
حالا 
چگونه را کنار بگذاریم 
آنچه را که در آن اسیریم 
از روزنامه بگیر 
تا "ای‌میلی"
تازه،
بگویی 
فقط دو نفر در قایق این رودخانه 
پارو می‌زنند 
دیگر نوشتن هیچ‌کس 
در تابلوی عبور ممنوع نمی‌نویسم 
که نامت را قبلا بر روی کیف من!.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۶ دی ۰۰ ، ۱۷:۵۳

شیر

شیر را یال زدند!
به این گمان که از شیر بودنش کاسته شود
غافل که قدرت او
در ذهنش است
          --نه پنجه.
 
 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور

زانا کوردستانی
۱۳ دی ۰۰ ، ۰۰:۱۳

انور قادر محمد

«انور قادر محمد» شاعر، مترجم، مدرس سابق دانشکده ادبیات دانشگاه سلیمانیه و مدیر مسئول مجله العاصفة (از ۱۹۷۸م) در بغداد و ناظر بر چاپ چند مجله ادبی و فرهنگی، دارای ترجمه از زبان‌های فارسی، روسی و عربی، زاده‌ی سال ۱۹۴۸ میلادی در شهرک عربت از توابع شهر سلیمانیه اقلیم کردستان است. او تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه بغداد به پایان رسانده است؛ و در دهه‌ی هفتاد میلادی به شعر روی آورد و همان موقع یک مجموعه شعر به نام «زریان / تندباد» را به چاپ رسانید و بعدها برای همیشه از شعر جدا شد. وی با همان مجموعه شعر جایگاه والایی را در شعر معاصر کردی کسب کرد و از وی به عنوان یکی از چهره‌های سرشناس شعر معاصر کردی یاد می‌شود. 
انور بعدها راهی کشور روسیه گردید و تحصیلاتش را در آنجا تا سطح دکترا ادامه داد؛ ولی هرگز دوباره به شعر روی نیاورد. وی اکنون در کشور سوئد زندگی می‌کند و دو مجموعه‌ی شعری از وی در سوئد به چاپ رسیده است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
[خسرو گلسرخی در سرزمین مرگ آواز سر می‌دهد] 
دیدم…
تعدادی پرنده‌ی سرکش را،
به سوی سرزمین برف بال می‌زدند.
گفتم: کجا؟!
دیدم…
درخت را، که قصد سفر بیابان داشت.
گفتم: کجا؟!
در قله‌ی خاموشی من می‌سوختم 
در دامنه‌ی خاموشی ایستاده بودم و خیره می‌نگریستم.
گفتند: آفتاب این شهر مرده‌ای‌ست 
در تابوت ابرها خفته است.
گفتند: آفتاب این شهر رخش‌سواری‌ست 
اندامش به خون آغشته است.
 -چطور توانستی؟
که بسپاری خویشتن را به دست این سفر نافرجام
چطور توانستی «بدون پا از پله‌ها صعود کنی؟» 
«دامون» را چراغی کردم
و در خیابان بی‌مهری آویختمش 
و آنگاه به دست صاعقه و بارانش سپردم.
آتش شوق...
جنگل سبز قلبم را فراگرفت 
باران‌های شدید آسمان همه باریدند و
آتش و دودش فرو ننشست.
دریچه قلبم را برای شَبان باد باز کردم.
آمد و گله‌ی دود غم مرا
از راه سرزمین سیاه «نیستی» با خود برد.
من پنجره‌ی چشمانم را برای سپیده باز کردم.
        - چرا دستانت را بریده‌اند؟
        - چرا انگشتانت ریخته‌اند؟
چطور می‌توانی...
دستان بریده‌ات را به سوی آسمان بلند کنی؟
و آنگاه آنها را برقصانی 
و «مرا ببوس» شان یاد بدهی‌
به من بگو:
در این دریای پر از گِرداب روزگار
چطور توانستی...
سیلاب سرخ گِرداب را آغوش بگیری؟
به زندانیان خطاب کنی: «ای دوستان!
امروز روز «روزبه» است.
و این نقش‌های روی دیوار
همان حرف‌های روزبه‌اند.»
چطور توانستی؟ چطور توانستی؟
***                
- مرگ... مرگ ساحلی‌ست آبی و خیس 
دیرهنگام در آن قدم خواهم زد
می‌پندارم، رگبار گلوله‌ بارانی گرگ‌زاد است 
و روی سینه و افق شانه‌هایم رنگین‌کمانی میکِشد.
«صبحدمان ناله سر می‌دهم و گام بر می‌دارم
لیلی‌ام در آن سوی پنجره گرفتار خواب عمیقی‌ست.
بیدار می‌شود و می‌فهمد...
می‌فهمد که دستانم را بریده‌اند 
و توان باز کردن پنجره‌اش را ندارند.»
مرگ راهی است 
و ای لیلی جان!
ای دامون عزیز!
دلگیر نشوید که در آن قدم خواهم زد
تا از جزیره‌ی دورافتاده‌ی صبح 
نیلوفر و نان را برای میلیون‌ها «دامون» بیاورم.
مرگ راهی‌ست 
و می‌روم تا نقشه‌ی تازه و زیبای
سرزمین غریبان را از آن بیاورم.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

 

منابع 
http://rijaldb.com/fa/14834
http://kllawroojna.blogfa.com/post/184

زانا کوردستانی
۱۱ دی ۰۰ ، ۱۱:۴۰

دیوار


دیوار؛
دوست داشتنی‌ست
وقتی برای پدربزرگ
       --تکیه‌گاه بود!
 

#رها_فلاحی

زانا کوردستانی
۱۰ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۴

جای خالی‌ات...

#هاشور ۱۲۳


 نیستی وُ
جای خالی‌ات،
      --هر شب،،
پُر از دلتنگی‌ست.


 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۷ دی ۰۰ ، ۱۵:۱۶

عباس فلاحی

"عباس فلاحی" فرزند حاج امیر، شاعر لرستانی، زاده‌ی نخستین روز خرداد ماه سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در روستای بوکی شهرستان ازنا است. تا شش سالگی در زادگاهش ساکن بود و بعد آن به همراه خانواده به بوشهر نقل مکان کرد.
نخستین شعرش را در دوران دبیرستان سرود. رنج‌های خانواده در مواجهه با مشکلات زندگی و تنهایی انسان از آبشخورهای مهم شعر عباس فلاحی هستند.
این شاعر لرستانی ساکن غربت، دارای دو مدرک کارشناسی در مهندسی الکترونیک و حقوق است.
در کتاب "نیم قرن شعر بوشهر" اثر طبع دکتر "بشیر علوی" از نویسندگان و منتقدان ادبی برجسته استان بوشهر، اسم عباس فلاحی به عنوان یکی از شاعران پنجاه سال اخیر استان بوشهر ذکر شده است‌.

▪︎کتاب‌شناسی:
- نقشی از دست‌های جهان (مجموعه شعر)  
- ارائه بهترین راه‌های ازدواج موفق (در باب ازدواج) 


▪︎نمونه شعر لری:
(۱)
باد اومه حونیکی ناشت 
چشمه او دیه اویی ناشت  
دل مِه چی هوا اُوری گرته 
گُر گِرِته،
           گِرِته، گِرِته،
                          گُر گِرِته 
شیر پیایی چی عزیز مِه گرته 
روزگار!
           روزگار! 
تلی تو سی چی!؟ 
دسیا سی بازینه ونی د پیچی 
کم بنه داغ وِ دلم!
داغ وِ دلت با!
ای کجا رسمش بیه دوسی داس تو وا ایی نو‌گلم با!؟
▪︎برگردان فارسی:
باد آمد و خُنکایی نداشت 
چشمه آب خشکیده شده   
دلم همانند هوای ابری گرفته 
آتش گرفته،
                آتش گرفته 
       لهیب آتش سر به آسمان می‌کشد 
شیر مردی مانند عزیزی مرا گرفته است 
روزگار!
         روزگار! 
چرا، چرا این‌قدر تو تلخی!؟ 
دست‌هایی که برای عروسی مهیا شدند و گردش کنار سر، به گردش در جلو انداختی (مراسمی در عرف لری) 
کم‌تر داغ بر دلم بگذار! 
خدا به تو داغی دهد همانند داغ من 
چه رسمی است دوستی داس روزگار با شکوفه‌های من!؟


▪︎نمونه شعر فارسی:
(۱)
[در چشم‌های تو کلاغی لانه کرده] 
در چشم‌های تو کلاغی لانه کرده
تمام اشک‌های مرا او می‌چیند 
از وقتی که رفته‌ای
در دست‌های من جا خوش کرده است 
کلاغ غریبی است 
و تو عجیب‌تر
کلاغ غریبی است چشم‌های تو 
روی اوپن که می‌نشیند 
تمام خانه را به دنبالش می‌گردم
کسی در خانه نیست 
باغچه خشکیده
کجا لانه کردی.

(۲)
مشتری‌های تشنه تو 
تفاوت عمیق لذت‌های تو را نمی‌خرند 
وقتی دنیایی با تو باشند/ بخوابند 
قرن‌ها بعد 
گاوها از اتاق طلوع می‌کنند 
ذهن‌ها طعم پنیر می‌دهند 
از تنت شیر می‌پاشد روی شهر  
سپیده صورت روسپیان را سیاه می‌کند  
کلاغ‌ها 
سارها 
ساس‌ها 
از لباس‌های ثریا ساطع می‌شوند  
ساطورها  
سنگ‌ها 
سنباده‌ها 
سیخ‌ها 
داس‌ها 
در روح‌ها شروع به جوانه زدن می‌کنند 
سروی تنش را از چشم‌های تشنه داس 
می‌پوشاند 
قصاب‌ها تفاوت عمیق قلب‌های اندام را نمی‌خرند 
وقتی آدمیان را در اندام خلاصه می‌نویسند 
چه تفاوت می‌کند  
در حرم‌سرایت یکی باشد برای عمری
یا هزاران برای یک‌ساعت.

(۳)
[صندلی آرام کنار پیانو] 
سیگار می‌کشد 
سرمه را که می‌کشید 
درد از نت سوم دست تکان می‌داد
انگشت‌های بوسه 
بدون خشم 
شیشه‌ها را سر می‌برد
اشک 
اشک بی‌شک شعله‌های شک را شعله‌ورتر می‌کند 
نت‌ها در شک 
و صندلی آرزوی زیادی ندارد
پک می‌زند به لب‌های پیانو 
سومین نت را چنگ می‌زند 
سرنگ‌ها 
سوزن‌ها 
کنار پیانو می‌رقصند 
حلقه‌های دود گلو را تنگ‌تر 
زیارت انگشت‌های پیانو نصیب صندلی می‌شود
نت‌های بریده از حد را چنگ می‌زد
نت‌ها در دود دوران می‌خوردند.

(۴)
[عادت ندارم پشت حرف‌هایت را ببینم]
عادت ندارم پشت حرف‌هایت را ببینم 
چرا که خوابیدن با یک حرف ساده
بسیار دردناک‌تر از آنست که بخواهی پشت آن را ببینی 
حتی یاد نگرفته‌ام 
رد حرف‌هایت را بگیرم
همیشه روی تو را دیده‌ام.

(۵)
زنی که پشت جلد کتاب‌ها می‌خندد
لای دیوارها له می‌شود
فصل   
فصل 
سال‌های دوری را آزادانه در متن‌ها بازی کرده است 
دیباچه کتاب از دامنش کوتاه‌تر  
قیمت چشم‌های او را ناشر نمی‌داند  
زنی در آستانه فروپاشی 
قیچی می‌شود
آرزوها 
رویاها 
هوس 
گیس‌هایش 
در متن کتاب سوزانده خواهد شد 
ویراستاری دست را زیر متن‌ها می‌کشد  
جمله‌ها تحریک می‌شوند برای پایان سطرها 
سانسور پایان تمام ماجراهای باز نیست 
خیاط‌ها متن‌های میزان زن را
بریده بودند  
در فصل دیگر 
                 زنی زرد می‌شود
توهم نویسنده را می‌لرزاند  
دست‌ها 
سینه‌ها  
ران‌ها را سلاخی خواهند کرد
چمدانی پریود می‌شود
روده‌های زن دور تهوعات پیچ می‌خورند 
سایه‌ها سر آب می‌خورند 
نفس‌ها به شماره افتاده
و نقاط ردیف ردیف در زن فرو می‌رود
برای این فصل پایانی نبود
زنی پشت جلد کتاب‌ها می‌خندید.
 

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 


منابع 
- مصاحبه نگارنده با شاعر.
- مارون (مجموعه‌ای از شعر، نقد، داستان و...) - شماره سوم - پاییز ۱۴۰۰
- سایت مجله وزن دنیا.
- صفحه‌ی اینستاگرامی انجمن شاعران آزاد ایران زمین.

 

زانا کوردستانی
۰۷ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۳

خوشبختی


 
#هاشور ۱۲۲

 


آه، خوشبختی،
        خوشبختی...
آدرسِ خانه‌ام را بدهم؟!

 

   
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

زانا کوردستانی
۰۶ دی ۰۰ ، ۱۱:۴۰

باران

آسمان،
   باید ببارد،
برای تب‌داری وطنم...
                                            ***
اگرچه،
        چتری ندارم!
 
 

#رها_فلاحی

زانا کوردستانی
۰۶ دی ۰۰ ، ۰۵:۵۱

اسماعیل عظمی

اسماعیل عظمی شاعر و نویسنده‌ی کردستانی در سال ۱۳۵۲ خورشیدی، در دیواندره دیده به جهان گشود، و اکنون ساکن سنندج است.
اسماعیل عظمی با گرته‌برداری و وام‌گیری از فرم هایکو در ادبیات شرق به خلق گونه‌ای از شعر در عرصه ادبیات کوردی پرداخته که «چرکانه» نام گرفته است.


▪︎کتاب‌شناسی:
- فه‌رهنگی تازه‌ی هه‌وره‌کان. [فرهنگ تازه ابرها] - انتشارات ژیار - ۱۳۸۷.
- چرکانه کانی ئیواریه‌کی نامو. - انتشارات اسماعیل عظمی - ۱۳۹۳.
- کچه‌گیان. - انتشارات اسماعیل عظمی - ۱۳۹۳.
- لحظه ی شعرهای یک غریبه»و...
- تریفه‌ی مانگ له سر کلاشینکوف. - انتشارات گوتار - ۱۳۹۷. (شامل ۸۷ هایکو کوردی) 
- گولی هستیه‌ری خه‌والو. - انتشارات گوتار - ۱۳۹۷.


▪︎نمونه شعر کوردی:
(۱)
[ژووری تاکە کەسی یەڵماز گۆنای]
پشیلەکان
هەموو شوێنێ ئەگەڕن
پشیلەکان
حەزیان لە پشکنینە 
پشیلەکان زۆرجار
جانتایەکی پڕ لە شێعر ئەدۆزنەوە
کە من بە دزیەوە
رۆژێ خستمە حەوشەکەتان
پشیلەیەک
رۆژێک لە حەوش ئێمە 
جانتایەکی دۆزیەوە
پڕ لە عەتری گوڵەمێخەک...
.
.
.
(نازانم هێشتا ناوی منت لە بیر مابێ!!)
.
دوێنێ 
لە حەوش ئێمە 
پشیلەیەک
جانتایەکی دۆزیەوە
تەنیا پاسپۆرتەکەی منی لێبوو...
من و پشیلەکان
تەنیا لە هاوینا سەفەر ئەکەین..


(۲)
[39+1352]
بەیەکەوە لەدایک بووین
بەیەکەوە زمانمان کردەوە
بەیەکەوە و
بە کۆڵانێکدا تێپەڕین بۆ قوتابخانە 
جلەکانمان بەیەکەوە دڕان
پێڵاوەکانمان بەیەکەوە دڕان
کە پێیەکانمان تەڕئەبوون
وەکوو یەک هەستمان بە سەرما ئەکرد
وەکوو یەک درەنگ ئەکەوتین 
لەسەر یەک کورسی دائەنیشتین 
قەڵەمەکانمان لە یەک کاتتدا تەواو ئەبوون
.
.
.
بەیەکەوە گەورە بووین 
.
.
.
- ئێستا جارنەجارێ -
لە شێعرێکدا
یەکتر ئەبینینەوە
ئەو
هەمیشە من  ئەناسێتەوە
هەر جارەیش 
رێگای ماڵەوەم لێئەپرسێ و...
من نایزانم!.


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۵ دی ۰۰ ، ۱۲:۵۳

دلتنگی‌هایم...

#هاشور ۱۲۱


آویخته ام به رخت‌آویز،
            --دلتنگی‌هایم!
وقتی که "تو" هستی
به در می‌آورم
    این پیرهن گشاد را...

 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 
 

زانا کوردستانی

■ مجموعه اشعار هاشور ۰۸ #فاطمه_عسگرپور 

 

(۲۲)
 آی‌ی‌ی انارهای دلتنگ!
     -بر شاخسار ناربن،
کمی صبر کنید،
   [یلدا]،
          -نزدیک است!
 
ــــــــــــــــــــــــ 
 
(۲۳)
بر پرده‌ی چشمانم
اکران شو...
حالا،
وقت نمایشِ
     حضور توست!
 
ــــــــــــــــــــــــ
 
(۲۴)
اگرچه کرم‌ِ کوچکی هستم 
با پیله‌ی تنهایی به دورِ خود،
-اما؛
رویای پرواز
در خیالِ پروانگی‌ام،
              جاری‌ست!


 #فاطمه_عسگرپور 

زانا کوردستانی
۰۳ دی ۰۰ ، ۰۰:۳۱

امین گردیگلانی

استاد "امین گردیگلانی" شاعر کردستانی زاده‌ی سال ۱۳۴۹ خورشیدی در روستای گردیگلانی سقز است.
او که تا پایه چهارم ابتدایی درس خوانده است تاکنون بیش از ۳۵ اثر ادبی در زمینه شعر و داستان و ترجمه رمان‌های نویسندگان بزرگ دنیا خلق کرده است. 
او به پیشه‌ی خیاطی مشغول است و در مغازه به مشتریانش که علاقه‌مند به مطالعه هستند کتاب‌های خود را هدیه می‌دهد و مغازه این خیاط ساکن بوکان این روزها به کتابخانه کوچکی تبدیل شده است تا مردم را با کتاب آشتی بدهد. 
ایشان، همه‌ی آثار تولستوی که ۱۴ رمان معروف است را به کردی ترجمه و چاپ کرده است.
همسر ایشان، "خدیجه سلیمان‌جهانی" است او از ابتدای زندگی مشترک تاکنون وظیفه‌ی و بازنگری و آماده چاپ کتاب‌های همسرش را بر عهده گرفته است. حاصل ازدواج آنها، دو پسر است؛ که یکی شعر می‌گوید و دیگری داستان می‌نویسد.

▪︎افتخارات هنری و ادبی:
- برگزیده‌ی جشنواره‌ی داستان‌نویسی در اقلیم کردستان. 
- مقام سوم داستان‌نویسی، فستیوال گلاویژ اقلیم کردستان.

▪︎کتاب‌شناسی:
- خورشید و پیچک (مجموعه شعر کودک) 
- خروس شکمو (داستان کودک)  
- گوهر جاویدان (مجموعه شعر) 
- شبح یک فصل سبز (نخستین کتاب او) 
- درد شبانه یک ستاره (مجموعه شعر) 
- خواب مرگی (مجموعه شعر) 
- نسیم شکفتن (مجموعه اشعار سه کتاب او(
- پرواز نارنجی (مجموعه از ۱۶ داستان کوتاه) 
- پائیز زستان به‌ریوه‌یه (پائیز زمستان در راه است - مجموعه شعر) 
- تاپۆی وەرزێکی سەوز.
- شەوەژانی ئەستێرەیەک.
- مەرگە خەون.
و...

▪︎نمونه شعر:
(۱)
[رەشاو]
کە باخ تەورداس و چەقۆی لە داری خۆی دەکێشا،
خەزان چرۆ و پەلکی بەرەو هەواری خۆی دەکێشا 
زەمانە باهۆزی گڕەی لە بەژنی خۆی دەپێچا 
سروشت چزووی پایزی بۆ بەهاری خۆی دەکێشا 
شەپۆلی چۆم، زیندەوەری بە لۆدە ڕادەماڵی 
هەمووی بەرەو قوڕگی دڕی کەناری خۆی دەکێشا 
هەسێڵ کەڵاوڕێژ بوو لە قەوزە کاتێ دیتی کانی،
بە جۆگە ژاراوی بەرەو دەماری خۆی دەکێشا!
هەتاو ڕم و شیری گڕی لە چاوی دادەباراند،
دەمێ چیا باڵی وەسەر بناری خۆی دەکێشا 
تەژی لە دووپشکی ڕەشی گومان بوو مێشکی فەرهەنگ 
زمان خەتی ئاوری لە دەوری زاری خۆی دەکێشا!
کە ماری حەو زاری فەساد لە بەژنی ژین دەهاڵا 
ژیان، حەساری سیری بۆ ژیاری خۆی دەکێشا!
ئەوین کە دیی باخی بەهەشت لپاولپی دەهۆیە 
بە کۆڵ گڕ و سکڵی بەرەو مەزاری خۆی دەکێشا!
وەری قژی کەسک و تەڕی سنەوبەر و سپیدار،
دییان شەقامی ڕەش ڕقی لە شاری خۆی دەکێشا 
ڕەشاوی خەم، ڕۆح و دڵ و ژینی تەنیم بە جارێ
کە دیم زەوی، قورمی بەرەو دەواری خۆی دەکێشا!
 

گردآودی و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) 

زانا کوردستانی
۰۲ دی ۰۰ ، ۱۲:۱۰

آمدنت را...

#هاشور ۱۲۰
[برای امام زمان(عج)] 

 کوچه‌های شهر؛
پیر شده‌اند و،
صبرشان سر آمده‌ست!
                        ***
به انتظارِ عالمی؛
           -- معنا بده!
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۱ دی ۰۰ ، ۱۲:۰۹

آنجا که تو هستی

#هاشور ۱۱۹


-بهشت؟
     -دوزخ؟، 
نه! نه!
***
فقط آنجا که،،،
-- تو هستی!

 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۳۰ آذر ۰۰ ، ۱۲:۰۹

دوستت دارم

#هاشور ۱۱۸


عصرها برایت چای دم می‌کنم،،،
تو اما ،،، نیستی!
هر بار چای‌ی از دهن می‌افتد؛
مانند "دوستت دارم‌هایت"! 
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۷ آذر ۰۰ ، ۰۴:۲۴

ادریس بردنوس

ادریس بردنوس شاعر کردستانی، زاده‌ی سال ۱۳۷۳ خورشیدی در سقز است.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
[کۆچ] 
شێعر ئاوێتەمە 
ئاوێ تەمە لەسەر بزەی خەیاڵی شەو بە نازی تۆ 
بە نازی تۆ بەردە لەمن دەس لە یەقەت
بەردەلەمن 
بەردەلەمن هەناوی تۆ، هەناوی تۆ، هە‌ناوی تۆم لەسەر دەمە کەسەر دەمە، نە سەر دەمە، کەسەر دەمە 
بە ڕۆحی من شەماڵی تو 
بە حاڵی من کە سەردەمەی خەیاڵتە 
کە سەردە مەی بە زاری من لە شەو شنەی گەڕانی نێو  هەناوی تۆم لەسەر مەلی فڕینی تۆم
نە کۆچمە، نە کۆچتە، کە من چمە لە جەغزی غەدری بێ بڕانەوەت؟
گەڕانەوت لە خەو خیاڵی توولەڕێی وەنەوزی من 
ئەز ئەز کەنەوزی تۆ لە جێی ژوانی من خەمە.
چەمم تەمە 
- کەمم، کەمە بە گۆشە چاوی پڕ لە زوڵمی بێ ژوماری پڕ لە تاسەکەم.
بە شانەکەت کە جێی نەماوە لەم هەرامە گوێم.
بە گوارەکەت لەرانەوەم، لەرامەوە لە ڕاتەوە گەڕامەوە بە چۆڵی توولەڕێی چەمانەوە.
نەمانەوە لە زەردە بای خەزانی جێی ژوانگەمان نە  لەچکەکەت نە شێعرەکەم بە دەم شەوارەیی شەوی نەمانەوەم.

(۲)
[مِردن]
ئەلف لام
باڵاتە شکاوە بە ڕوومدا
هەزار لەت لە تۆ 
لە چاوەکانمایە 
پەنجەت ئەلەرزن و من 
بێ تاقەتە ڕام
بێ.
دڵتەنگیم لە لاپەڕەی چاوەکانتا ڕەش ئەکەمەوە
بەڵام
ئاخۆ بۆ شاعرێک مرد...!؟

(۳)
[(چ)یم] 
«چ» ساردە لە چۆنیتا 
تۆ نی نا 
ڕەق هەڵاتن خولیاکانم 
!بۆت دێم هار
بتخۆم بۆخۆم یان بۆت لەشەختەی پاییزی وشەکاندا
بەگژی کامە هەناسەتدا بچم تا بۆنی تاسە نەدەی؟
له چۆڵیتا خول ئەخۆم ئەخۆم ئەخۆمەوە خۆم
خۆم خۆم تۆی هەر بی 
بێم بۆت هار؟
بەشم بادەی بادەو دەدوانزەیە بە جووتەوە
بارانیش بێت تۆ هەر ناییت 
جا نیت 
جا «چ» ساردە لە چۆڵیتا 
«چ» ساردە لە چۆنیتا.


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۴ آذر ۰۰ ، ۱۵:۳۷

دلنوشته - نام عزیز تو


سلام؛ سلامی گرم و صمیمی به یاری وفادار!
اگر روزی بخواهم بقچهٔ دلم را بگشایم، با چشم خودت می‌بینی، نام عزیزت را و دیگر هیچ!
انکار نمی‌شود کرد که هرچه دارم از لطف و مهربانی توست. این عشق، این زندگی، این شاعرانگی، وگرنه من کجا و دانستن دلدادگی کجا؟!... من کجا و فهمیدن راز پرواز پروانه‌ها کجا؟!... من کجا و لطف بی‌پایان شما؟!
هر روز سرِ ساعت دلتنگی به تو و تمام مهربانی‌هایت فکر می‌کنم، به تو که کنارِ تو امن‌ترین نقطهٔ جهان است. به تو که مطمئن هستم، بهشت گوشهٔ دامن توست.
برای من که دستانم بوی غزل‌های حافظ می‌دهند و آغوشم پر است از شعرهای مولانا، لبخندهای شیرین تو شعر است و آغوشت دیوانِ بی‌پایانی پر از شعرهای عاشقانه و بابونه های وحشی و مادیان‌های پر نفسِ مست.
گاهی با قاصدک‌های کولیِ راه گم کرده به درد دل می‌نشینم و از درد جانکاهِ دوری از تو می‌گویم. تلخی آن، تمام آقاقی‌ و اطلسی‌ها را می‌گریاند، چه باشد قاصدک‌های آواره را...
لیلایم!...
سخت است شاعر باشی و توان تحمل دوریت را!... درد کمی نیست عاشق بودن و هجران! به تک‌تک واژگان شعرهای مشوشم سوگند، دوری‌ات شکسته است کمر احساسم را...
لیلای من!
در قلبم هستی و در کنارم نیستی، دوری ناگریز را توان چه کنم؟! درست مانند اسفند و فروردین!... چه کنم که من پاییزی ام و تو بهار شاد و پر شکوفه، اما فراموش نکن پاییز بهاری است که عاشق شده است.
اینجا دور از تو سخت‌ترین دوران حیات بشری است، بدون بودنِ تو!... برای من فرقی نمی‌کند چند شنبه است، وقتی نسیم مهربانِ حضورت را بر کویر وجودم وزیدنی نیست.
آنجا که تو نباشی، باغی است سوخته، برکه‌ای است خشکیده، زمستانی است مداوم... بهارِ جاودان من، حلول کن!.
بدون شک و تردید می‌گویم؛ آرامش لحظه به لحظهٔ زندگی‌ام، بایدِ بودنِ توست، ای با وفاترین... ای دوست...
به شوق زیارتت ای کعبهٔ آمال، روزهای سخت دوری را تحمل می‌کنم که می دانم به رسیدن به بهشتِ آغوشت، جبران تمام خواهی کرد.
دعا برای عاشقان را فراموش نکن! 
پایان این دوری را آرزومندم...
آمین! 

سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی

◇ مجموعه اشعار هاشور ۷ #فاطمه_عسگرپور 


(۱)
خوابم نمی‌برد
              -آه،
شب‌های بسیاری‌ست که-
              -خوابم نمی‌برد!
                         ...
       به آغوشم برگرد!
 
 
 
(۲)
در روحِ بیدارم--
«فرخی یزدی»‌ست 
آشوبگر، 
        که
    --شاعرم می‌کند!
 

 (۳)
- تو،
شمارگان مردهای جهان را 
                    -می‌دانی؟!
من هم نمی‌دانم!
اما می‌دانم که؛ 
میان آن میلیون‌ها فرشته-
                   تو بهترینی!


#فاطمه_عسگرپور

زانا کوردستانی
۰۴ آذر ۰۰ ، ۰۶:۴۴

عباس جلیلیان

استاد عباس جلیلیان مشهور به "ئاکۆ"، نویسنده، پژوهشگر، زبان‌پژوه و فولکلورشناس، فرهنگ‌نویس صاحب‌نام و توانای کورد شرق کردستان (کردستان ایران) و استان کرمانشاه، استان ایلام، مردم لک و استان لرستان است. 
او زاده‌ی سال ۱۳۵۰ خورشیدی، در اسلام‌آباد غرب است که سال‌های بسیاری از عمر گران‌بهای خود را صرف خدمت به زبان، فرهنگ و ادبیات کوردی کرده است و تاکنون آثار ارزشمند و تاثیرگذار بسیاری خلق نموده که به عنوان منابع معتبر مورد استفاده‌ی دانش‌پژوهان و علاقه‌‌مندان زبان و ادبیات کوردی قرار گرفته‌اند. 
از جمله آثار مطرح ایشان می‌توان به این موارد اشاره کرد:
- فرهنگ واژه‌ی کوردی - کوردی - فارسی باشور (جامع‌ترین فرهنگ واژگان کوردی جنوبی) 
- رمان ئاگرمه‌لوچ (نخستین رمان کوردی جنوبی)،
- تاریکخانه (گنجینه‌ی گویش‌های ایرانی) جلد ۱؛ کرماشان (شناسنامه‌ای نو برای تاریخی کهن) 
- زرینه و سیمینه ۵ جلد (نخستین و جامع‌ترین مجموعه‌ی کامل فولکلور کورد و کوردستان تا به امروز) 
- داستان رنگامه (نخستین مجموعه داستان کوتاه کوردی جنوبی) 
- دایره‌المعارف بزرگ کوردیکا (بزرگ‌ترین کتاب کوردی جهان و نخستین دانشنامه‌ی کوردی به تمام گویش‌ها) که تنها بخش واژگان آن مشتمل بر ۳۰ جلد است و دربرگیرنده ۳۶۰ هزار واژه کوردی است که تا کنون ۶ جلد آن منتشر شده است. وی در کوردیکا، همه کلمات گویش‌های مختلف زبان کردی همانند سورانی، بختیاری، لوری، هورامی، لکی، کرمانجی، کلهری، شبکی و ... را گردآوری کرده است. 
دایره‌المعارف کوردیکا اثر استاد ئاکۆ جلیلیان پژوهشی بزرگ، جامع و بنیادین که در آن سعی بر دسته بندی اصولی و علمی زبان کوردی و شاخه‌های مختلف آن شده و بر همین اساس واژه، ریشه شناسی، معادل فارسی و انگلیسی و تعریف واژه آورده شده است. بخش اول "کوردیکا" به واژه‌شناسی پرداختە کە بە صورت مرحله‌ای و بر اساس حروف الفبا به بازار عرضه می‌گردد. شش حرف نخست کوردیکا از حرف "الف" تا "چ" در هشت مجلد شامل ٦۵۱۱ صفحه و ۵۹۰۰۰ لغت کوردی تا کنون انتشار یافته است.
استاد شهرام ناظری پس از ملاحظه و بررسی دایره‌المعارف بزرگ کوردیکا، طی تماس تلفنی با ئاکو جلیلیان مولف این مجموعه ارزشمند زبان کوردی، از تلاش‌ها و زحمات ایشان در گردآوری و تدوین فرهنگ کوردیکا تقدیر و تشکر کرد. 
لازم به ذکر است دائره المعارف کوردیکا؛ بخش واژگان آن در ۳۲ مجلد و به تعداد بیش از ٦۷ هزار صفحه می‌باشد؛ این فرهنگ ارزشمند که نتیجە ۳۰ سال تحقیق و بررسی در زمینه زبان کوردی است و در مقایسه با نمونه ارزشمند فارسی، "فرهنگ دهخدا" بدون برخورداری از واژگانِ عربی و بیگانه تعداد بیش از ۶۷ هزار صفحە و در ۳۲ جلد حجیم است.
عباس جلیلیان در پاییز ۱۳۹۸ برنده جایزه ادبی باشور شد، این جایزه هر ساله توسط مرکز فرهنگی و نشر باشور به یک نفر در حوزه زبان و ادبیات کردی اهداء می‌شود.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

#نویسندگان__عصر_ما 

زانا کوردستانی
۰۲ آذر ۰۰ ، ۰۴:۵۴

مجموعه اشعار هاشور ۴۳

سه شعر هاشور از سعید فلاحی

 

۱

در ازدحامِ خیالاتِ شلوغم؛
--در این شهر،
تو،،،
   شبیه هیچکس نیستی!

 

 

۲

من، 
مُرده بودم‌!
مدفون در تنهایی،،،
عشق "تو" رستاخیزی شد وُ
                    --زنده‌ام کرد!
  
 

 

۳       

چشم‌هایم،،،
                 از این "روزنه"
به راه آمدنت دوخته‌ست...
                               ♥
مگر خیاط ست پنجره!؟
 
 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی