انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی 


(۱)
[دیکلوفناک]،،،
نام دیگرِ پدرم بود.
که سال‌ها با دردِ پاهایش؛
         --دنبال ما می‌دوید!
 

(۲)
دست از دنیا کشید امّا؛
از ما نه!
پدری که،
دست‌هایش،
     قوت قلبمان بود!
 

(۳)
من بلوطم،
با هیچ باد و بارانی
  ریشه‌های ستُرگم؛
    --کنده نمی‌شود!


(۴)
جهان 
با سوزنی در دست؛
می‌دوزد و می‌دوزد و می‌دوزد
                          --دهانم را...
 

(۵)
همیشه خسته بود؛
با مشکلاتِ بیشمار،
اما،،،
   متبسم!
 

(۶)
آرام وُ،
ایستاده، مُرده‌ام...
                        ***
رسم سروها
     اینگونه‌ست!.


(۷)
شیرِ درونم،
   به نعره است...
                         ***
تنهائی‌ام،،،
شبیه آهوئی رمیده‌!.
 

(۸)
دمکراسی‌ی کاذب
دارد با بوق وقاحتش
غوغا می‌کند!
...
ما؛
در گوش‌هامان پنبه چپانده‌ایم!
 

(۹)
عقربه‌های ساعتم
زیر خروارها جرم و زنگ،
خواب رفته‌اند.
در خانه‌ای که چشم‌های تو طلوع نمی‌کند!.


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۲۸ اسفند ۰۱ ، ۰۴:۵۱

خانمیرزا اولادقباد

زنده‌یاد "خانمیرزا اولاقباد" از شعرای شیرین سخن لک بوده، که در شعرسرایی مهارت بسیار داشته و بیشتر در مایه‌ی حماسه و مرثیه سخن‌سرایی می‌کرده است.

 

زانا کوردستانی
۲۷ اسفند ۰۱ ، ۰۱:۰۳

رضا حدادیان شاعر کرمانشاهی

استاد "رضا حدادیان" شاعر و منتقد کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۵۳ خورشیدی، در کرمانشاه است. 

 

زانا کوردستانی
۲۱ اسفند ۰۱ ، ۰۷:۱۷

سید یعقوب ماهیدشتی

زنده‌یاد "سید یعقوب ماهیدشتی" مشهور به «سَی یاقو»،  شاعر کرد کلهور زبان کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۱۹۱ یا ۱۱۹۲ خورشیدی، در روستای قمشه ماهیدشت، بود.

 

زانا کوردستانی
۲۰ اسفند ۰۱ ، ۰۸:۳۸

داستان ساعت سه عصر

ساعت سه عصر

نگاهش به ساعت دیواری میخکوب بود. با انگشتان دست چپش ریتم دار بر میز غذاخوری می‌کوبید. گوشی‌اش را لحطه به لحظه چک می‌کرد. یک نگاهش به در و نگاه دیگرش به صندلی خالی روبرویش بود. طاقت نشستن نداشت. فکرهای گوناگونی به ذهنش‌اش می‌آمد.
قرار بر این بود که ساعت ۳ عصر همدیگر را ببینند، الان ساعت ۳ و ۱۰ دقیقه شد و او پیدایش نبود.
- شاید ساعت کافه عقب باشد!
این را با خود گفت و به ساعت مچی‌اش نگاهی انداخت.۳ و ۹ دقیقه بود.
گوشی موبایلش را دست گرفت و صفحه‌اش را روشن کرد. ۳ و ۱۰ دقیقه بود.
- پس کجاس! چرا پیداش نمیشه؟!
با خودش درگیر بود.
- نکنه که نیاد؟!
فنجان قهوه‌اش دست نخورده روی میز مانده بود. می‌خواست وقتی "یاسین" آمد برایش فال قهوه بگیرد. چند بار جلوی در رفت و به خیابان نگاهی انداخت و برگشت. سر و ته خیابان را نگاهی انداخت. ساعتش را تماشا کرد. صدای گوشی‌اش را زیاد کرد.
دو ماه‌ بود، که با هم دوست شده بودند. از طریق اینستاگرام. یاسین خیلی به او ابراز عشق و علاقه می‌کرد. در این دو ماه همدیگر را از طریق لایو می‌دیدند و حرف‌های بسیاری با هم می‌زدند. 
- زهره داشتنت تموم نداشته‌هایم را جبران کرده!
وقتی این حرف را از زبانش می‌شنید، در دل احساس خوشایندی پیدا می‌کرد. 
- تو ارزشمندترین دارایی منی!
- واقعن؟!
- شک نکن!
چهار روز پیش مشکلی برای یاسین پیدا شده بود و زهره بخاطرش دو لنگه از النگوهایش را فروخته بود و برایش پول واریز کرده بود. یاسین هم قول داده بود که خیلی زود پولش را به او پس بدهد.
به ساعت نگاهی انداخت. ۳:۳۰ بود.
نگرانش شده بود. شماره‌اش را گرفت. خاموش بود.
یک بار دیگر گرفت و مجدد و مجدد اما خاموش بود.
به ساعت صفحه‌ی گوشی‌اش نگاه کرد. ۳:۴۰ بود.
- اگر می‌خواست بیاد تا حالا اومده بود!
- چرا گوشیش خاموشه!
- قرارمون ساعت ۳ بود!
هی با خودش حرف می‌زد و یک چشمش به در بود و یک چشمش به ساعت کافه.
از جایش بلند شد. شاخه‌ گلی که برایش خریده بود برداشت و در حال رفتن گلبرگ‌هایش را را تک تک می‌کند و زمین می‌ریخت.
***
پدرش راست می‌گفت: عشق حرمت داره! نمیشه که تو کوچه و خیابون دنبالش بگردی...


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی

● چند شعر هاشور از زانا کوردستانی 


(۱)
انتظاری کشنده رسوخ کرده
میان کوچه‌ها...
...
آه از نهاد مردمش بلند است
تا،،،
قدوم مبارکت
سنگ‌فرش‌های شهر را نبوسد!
 
 
(۲)
پای درخت افتاد؛
     --سیبِ فاسد!
فرجام همنشینی با نااهلان بود،
                 --به کِرم دل بستن!


 (۳)
خسته از کویر
به کدامین باران 
   پناه باید برد؟!
--وقتی خشکسالی چشمم
قِدمتش؛
به ماقبل کوچ ابرها
                --بر می‌گردد!.
 

(۴)
سفره‌ی خالی دریا وُ،
-انتحار ماهی‌ها...
                          ***
  به درماندگی‌ی قلاب‌ها
                  فکر می‌کنم!

 
(۵)
آی،،، ابرهای هاج و واج،
که سرگردانِ کوه‌ها
و صخره‌هائید؛
آه!
مزارعِ ما،
محاسنشان زرد شده است!
 

 (۶)
آرامشم؛ 
   --کنار توست!
یا آرامم کن؛
یا،،،
فاتحه‌ام را بخوان!


(۷)
بی‌هوده‌ست تسلای مترسکی
میان مزرعه‌ای سوخته،
وقتی خودش،
با دست‌های نداشته‌اش
خاکسترش را به باد می‌سپارد!
 

(۸)
باران آمد؛
لب‌های پنجره خیس شد؛
                     ***
 چه بوسه‌های آبداری!
 
 
(۹)
عاشق مزرعه بود اما؛
قار قار بی‌امانِ کلاغ‌ها
فهمِ مترسک را
         کور کرده بود!
   
 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

کتاب "هنوز برای دوست داشتن، وقت هست" مجموعه اشعار "ابراهیم اورامانی" شاعر کُرد عراقی با ترجمه‌ی "سعید فلاحی" (زانا کوردستانی) شاعر، نویسنده و مترجم کُرد ساکن بروجرد، چاپ و منتشر شد.

این کتاب برگردان اشعار مجموعه‌ی "هێشتا کات ماوە بۆ خۆشویستن" است که در سال ۲۰۱۸ میلادی در اقلیم کُردستان چاپ و منتشر شده بود.

این کتاب چاپ اول زمستان ۱۴۰۱ انتشارات هرمز اهواز در هزار نسخه و ۱۱۳ صفحه با ویراستاری "لیلا طیبی" (رها) است.

پیش از این، دو مجموعه دیگر از اشعار این شاعر اهل حلبچه‌ی عراق، توسط همین مترجم به فارسی برگردان و در ایران و عراق به دوستداران شعر و ادبیات عرضه شد.

زانا کوردستانی

▪چند شعر هاشور از زانا کوردستانی 


(۱)
اشک،،،
احساس روانی‌ست؛
-شبیه رود!
و من،
با چشم‌های خشکیده                              
                 --دلسنگ!

(۲)
پرنده‌ای مغموم
بر درختِ کنج حیاط
می‌خواند،،،
--برای پیراهن‌های آویخته بر طناب!
امیدوارست
         قلبی درونشان 
                      در تپش باشد!.
 
(۳)
مانند تاک پیر حیاط 
دلتنگی‌،،،
   ریشه دوانده است؛
                      در من!
***
 هر چه با داس می‌بُرم
       باز جوانه می‌زند!
 
(۴)
دوست داشتنت؛
سکوتی‌ست مبهم!
پنهان در رُزهای سفید
--لابلای انگشتان لطیف‌ات--
                        ای پریزاده!
 
(۵)
آنجا که تو باشی؛
در بهشت، 
    --تخته می‌شود.
 
(۶)
شمعی فروزان،
در هجوم تندباد
تن به صلح نداد وُ
ایستاده شهید شد.

(۷)
ضجّه‌ای بی‌امان،
درونم پا به ماه است!
نه تاب حمل‌اش هست؛
نه توان فراغش
ترسی درونم (گاگله) می‌رود
                  --سقط نشود!

(۸)
اگرچه از وسعت آغوشت،
سهمی ندارم؛
           --خوش باش!
                   ***
در این قحطی عشق،،،
     نم نمای اشکی-
        نصیب ما هست!

(۹)
[برای مقام معلم]
و تو بودی که 
نهال فهمیدن را در دلم غرس کردی؛
آن زمان که نفهم‌ها
در جهان تنومند شده بودند!

(۱۰)
در من بتی بود
لات،
منات،،
عزی!
من برده‌ی نادانی‌ها بودم؛
عشق تو یکتا پرستم کرد...
 
(۱۱)
زیر ساطور سلاخ،
یا به چنگال گرگ گرسنه!
 چه فرق می‌کند: [نوازش]؛
مرگبار است؛
برای گوسفند فلک زده!

(۱۲)
به زوزه‌های گرگ دل بست؛
            میش بخت برگشته،
چوپان که لالایی نمی‌دانست!
       
 
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۶ اسفند ۰۱ ، ۱۸:۱۶

کاشتر، دهکده‌ی فرهنگ و مذهب

روستای تاریخی و فرهنگی، "کاشتر" در دهستان ژاورود واقع در بخش مرکزی شهرستان کامیاران در استان کردستان قرار دارد، که بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۵۰ خانوار با ۶۵۰ نفر بوده‌ است.

 

زانا کوردستانی
۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۴:۵۴

عباس گودرزی شاعر بروجردی

آقای "عباس گودرزی" شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۶۸ خورشیدی در بروجرد است.

زانا کوردستانی
۱۲ اسفند ۰۱ ، ۰۴:۵۲

سید جعفر عزیزی

آقای "سید جعفر عزیزی" شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی ۱۱ اسفند ماه ۱۳۵۷ خورشیدی در سرپل‌ذهاب است.

زانا کوردستانی
۰۸ اسفند ۰۱ ، ۱۷:۴۳

معصومعلی مسکینی

استاد "معصومعلی مسکینی" متخلص به "مسکین" شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۱۴ خورشیدی در هرسین است.

 

زانا کوردستانی
۰۴ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۴۴

شاهمراد مشتاق شاعر کرمانشاهی

زنده‌یاد "شاهمراد مشتاق" متخلص به "شامی" زاده‌ی ۲۶ اسفند ۱۲۹۶ خورشیدی، در محله‌ی چنانی کرمانشاه به دنیا آمد. نسبت ایلی شامی به زوله می‌رسد و به همین خاطر فامیلی "زوله بگ‌زاده" را انتخاب کردند.

 

زانا کوردستانی
۰۲ اسفند ۰۱ ، ۱۳:۴۸

علیرضا بهرهی

استاد "علیرضا بهرهی" شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در خرم‌آباد و اکنون ساکن تهران است.

 

زانا کوردستانی