دوستت دارم
#هاشور ۱۱۸
عصرها برایت چای دم میکنم،،،
تو اما ،،، نیستی!
هر بار چایی از دهن میافتد؛
مانند "دوستت دارمهایت"!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور ۱۱۸
عصرها برایت چای دم میکنم،،،
تو اما ،،، نیستی!
هر بار چایی از دهن میافتد؛
مانند "دوستت دارمهایت"!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ادریس بردنوس شاعر کردستانی، زادهی سال ۱۳۷۳ خورشیدی در سقز است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[کۆچ]
شێعر ئاوێتەمە
ئاوێ تەمە لەسەر بزەی خەیاڵی شەو بە نازی تۆ
بە نازی تۆ بەردە لەمن دەس لە یەقەت
بەردەلەمن
بەردەلەمن هەناوی تۆ، هەناوی تۆ، هەناوی تۆم لەسەر دەمە کەسەر دەمە، نە سەر دەمە، کەسەر دەمە
بە ڕۆحی من شەماڵی تو
بە حاڵی من کە سەردەمەی خەیاڵتە
کە سەردە مەی بە زاری من لە شەو شنەی گەڕانی نێو هەناوی تۆم لەسەر مەلی فڕینی تۆم
نە کۆچمە، نە کۆچتە، کە من چمە لە جەغزی غەدری بێ بڕانەوەت؟
گەڕانەوت لە خەو خیاڵی توولەڕێی وەنەوزی من
ئەز ئەز کەنەوزی تۆ لە جێی ژوانی من خەمە.
چەمم تەمە
- کەمم، کەمە بە گۆشە چاوی پڕ لە زوڵمی بێ ژوماری پڕ لە تاسەکەم.
بە شانەکەت کە جێی نەماوە لەم هەرامە گوێم.
بە گوارەکەت لەرانەوەم، لەرامەوە لە ڕاتەوە گەڕامەوە بە چۆڵی توولەڕێی چەمانەوە.
نەمانەوە لە زەردە بای خەزانی جێی ژوانگەمان نە لەچکەکەت نە شێعرەکەم بە دەم شەوارەیی شەوی نەمانەوەم.
(۲)
[مِردن]
ئەلف لام
باڵاتە شکاوە بە ڕوومدا
هەزار لەت لە تۆ
لە چاوەکانمایە
پەنجەت ئەلەرزن و من
بێ تاقەتە ڕام
بێ.
دڵتەنگیم لە لاپەڕەی چاوەکانتا ڕەش ئەکەمەوە
بەڵام
ئاخۆ بۆ شاعرێک مرد...!؟
(۳)
[(چ)یم]
«چ» ساردە لە چۆنیتا
تۆ نی نا
ڕەق هەڵاتن خولیاکانم
!بۆت دێم هار
بتخۆم بۆخۆم یان بۆت لەشەختەی پاییزی وشەکاندا
بەگژی کامە هەناسەتدا بچم تا بۆنی تاسە نەدەی؟
له چۆڵیتا خول ئەخۆم ئەخۆم ئەخۆمەوە خۆم
خۆم خۆم تۆی هەر بی
بێم بۆت هار؟
بەشم بادەی بادەو دەدوانزەیە بە جووتەوە
بارانیش بێت تۆ هەر ناییت
جا نیت
جا «چ» ساردە لە چۆڵیتا
«چ» ساردە لە چۆنیتا.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
سلام؛ سلامی گرم و صمیمی به یاری وفادار!
اگر روزی بخواهم بقچهٔ دلم را بگشایم، با چشم خودت میبینی، نام عزیزت را و دیگر هیچ!
انکار نمیشود کرد که هرچه دارم از لطف و مهربانی توست. این عشق، این زندگی، این شاعرانگی، وگرنه من کجا و دانستن دلدادگی کجا؟!... من کجا و فهمیدن راز پرواز پروانهها کجا؟!... من کجا و لطف بیپایان شما؟!
هر روز سرِ ساعت دلتنگی به تو و تمام مهربانیهایت فکر میکنم، به تو که کنارِ تو امنترین نقطهٔ جهان است. به تو که مطمئن هستم، بهشت گوشهٔ دامن توست.
برای من که دستانم بوی غزلهای حافظ میدهند و آغوشم پر است از شعرهای مولانا، لبخندهای شیرین تو شعر است و آغوشت دیوانِ بیپایانی پر از شعرهای عاشقانه و بابونه های وحشی و مادیانهای پر نفسِ مست.
گاهی با قاصدکهای کولیِ راه گم کرده به درد دل مینشینم و از درد جانکاهِ دوری از تو میگویم. تلخی آن، تمام آقاقی و اطلسیها را میگریاند، چه باشد قاصدکهای آواره را...
لیلایم!...
سخت است شاعر باشی و توان تحمل دوریت را!... درد کمی نیست عاشق بودن و هجران! به تکتک واژگان شعرهای مشوشم سوگند، دوریات شکسته است کمر احساسم را...
لیلای من!
در قلبم هستی و در کنارم نیستی، دوری ناگریز را توان چه کنم؟! درست مانند اسفند و فروردین!... چه کنم که من پاییزی ام و تو بهار شاد و پر شکوفه، اما فراموش نکن پاییز بهاری است که عاشق شده است.
اینجا دور از تو سختترین دوران حیات بشری است، بدون بودنِ تو!... برای من فرقی نمیکند چند شنبه است، وقتی نسیم مهربانِ حضورت را بر کویر وجودم وزیدنی نیست.
آنجا که تو نباشی، باغی است سوخته، برکهای است خشکیده، زمستانی است مداوم... بهارِ جاودان من، حلول کن!.
بدون شک و تردید میگویم؛ آرامش لحظه به لحظهٔ زندگیام، بایدِ بودنِ توست، ای با وفاترین... ای دوست...
به شوق زیارتت ای کعبهٔ آمال، روزهای سخت دوری را تحمل میکنم که می دانم به رسیدن به بهشتِ آغوشت، جبران تمام خواهی کرد.
دعا برای عاشقان را فراموش نکن!
پایان این دوری را آرزومندم...
آمین!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
◇ مجموعه اشعار هاشور ۷ #فاطمه_عسگرپور
(۱)
خوابم نمیبرد
-آه،
شبهای بسیاریست که-
-خوابم نمیبرد!
...
به آغوشم برگرد!
(۲)
در روحِ بیدارم--
«فرخی یزدی»ست
آشوبگر،
که
--شاعرم میکند!
(۳)
- تو،
شمارگان مردهای جهان را
-میدانی؟!
من هم نمیدانم!
اما میدانم که؛
میان آن میلیونها فرشته-
تو بهترینی!
#فاطمه_عسگرپور
استاد عباس جلیلیان مشهور به "ئاکۆ"، نویسنده، پژوهشگر، زبانپژوه و فولکلورشناس، فرهنگنویس صاحبنام و توانای کورد شرق کردستان (کردستان ایران) و استان کرمانشاه، استان ایلام، مردم لک و استان لرستان است.
او زادهی سال ۱۳۵۰ خورشیدی، در اسلامآباد غرب است که سالهای بسیاری از عمر گرانبهای خود را صرف خدمت به زبان، فرهنگ و ادبیات کوردی کرده است و تاکنون آثار ارزشمند و تاثیرگذار بسیاری خلق نموده که به عنوان منابع معتبر مورد استفادهی دانشپژوهان و علاقهمندان زبان و ادبیات کوردی قرار گرفتهاند.
از جمله آثار مطرح ایشان میتوان به این موارد اشاره کرد:
- فرهنگ واژهی کوردی - کوردی - فارسی باشور (جامعترین فرهنگ واژگان کوردی جنوبی)
- رمان ئاگرمهلوچ (نخستین رمان کوردی جنوبی)،
- تاریکخانه (گنجینهی گویشهای ایرانی) جلد ۱؛ کرماشان (شناسنامهای نو برای تاریخی کهن)
- زرینه و سیمینه ۵ جلد (نخستین و جامعترین مجموعهی کامل فولکلور کورد و کوردستان تا به امروز)
- داستان رنگامه (نخستین مجموعه داستان کوتاه کوردی جنوبی)
- دایرهالمعارف بزرگ کوردیکا (بزرگترین کتاب کوردی جهان و نخستین دانشنامهی کوردی به تمام گویشها) که تنها بخش واژگان آن مشتمل بر ۳۰ جلد است و دربرگیرنده ۳۶۰ هزار واژه کوردی است که تا کنون ۶ جلد آن منتشر شده است. وی در کوردیکا، همه کلمات گویشهای مختلف زبان کردی همانند سورانی، بختیاری، لوری، هورامی، لکی، کرمانجی، کلهری، شبکی و ... را گردآوری کرده است.
دایرهالمعارف کوردیکا اثر استاد ئاکۆ جلیلیان پژوهشی بزرگ، جامع و بنیادین که در آن سعی بر دسته بندی اصولی و علمی زبان کوردی و شاخههای مختلف آن شده و بر همین اساس واژه، ریشه شناسی، معادل فارسی و انگلیسی و تعریف واژه آورده شده است. بخش اول "کوردیکا" به واژهشناسی پرداختە کە بە صورت مرحلهای و بر اساس حروف الفبا به بازار عرضه میگردد. شش حرف نخست کوردیکا از حرف "الف" تا "چ" در هشت مجلد شامل ٦۵۱۱ صفحه و ۵۹۰۰۰ لغت کوردی تا کنون انتشار یافته است.
استاد شهرام ناظری پس از ملاحظه و بررسی دایرهالمعارف بزرگ کوردیکا، طی تماس تلفنی با ئاکو جلیلیان مولف این مجموعه ارزشمند زبان کوردی، از تلاشها و زحمات ایشان در گردآوری و تدوین فرهنگ کوردیکا تقدیر و تشکر کرد.
لازم به ذکر است دائره المعارف کوردیکا؛ بخش واژگان آن در ۳۲ مجلد و به تعداد بیش از ٦۷ هزار صفحه میباشد؛ این فرهنگ ارزشمند که نتیجە ۳۰ سال تحقیق و بررسی در زمینه زبان کوردی است و در مقایسه با نمونه ارزشمند فارسی، "فرهنگ دهخدا" بدون برخورداری از واژگانِ عربی و بیگانه تعداد بیش از ۶۷ هزار صفحە و در ۳۲ جلد حجیم است.
عباس جلیلیان در پاییز ۱۳۹۸ برنده جایزه ادبی باشور شد، این جایزه هر ساله توسط مرکز فرهنگی و نشر باشور به یک نفر در حوزه زبان و ادبیات کردی اهداء میشود.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#نویسندگان__عصر_ما
سه شعر هاشور از سعید فلاحی
۱
در ازدحامِ خیالاتِ شلوغم؛
--در این شهر،
تو،،،
شبیه هیچکس نیستی!
۲
من،
مُرده بودم!
مدفون در تنهایی،،،
عشق "تو" رستاخیزی شد وُ
--زندهام کرد!
۳
چشمهایم،،،
از این "روزنه"
به راه آمدنت دوختهست...
♥
مگر خیاط ست پنجره!؟
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
محسن ایمانی جودکی یکی از شاعران جوان استان لرستان است که تحسین بسیاری از جمله استاد "ایرج رحمانپور" و استاد "علیاکبر شکارچی" را به دنبال داشته است. استاد رحمانپور در جایی نوشت: شعر محسن مرا به وجد میآورد و بینظیر است.
او ۵ آبان ماه سال ۱۳۶۹ خورشیدی، در روستای "چشمه شیرین واشیان" از توابع پلدختر به دنیا آمد. تحصیلات ابتداییاش را در همان روستا گذراند؛ و سال ۱۳۸۴، همزمان با آغاز تحصیلات دبیرستان با خانواده به شهر پلدختر نقلمکان کرد. در مقطع پیشدانشگاهی به انجمن شعر پلدختر دعوت شد و از طرف استادان ادبیات پلدختر مورد تحسین و لطف فراوان قرار گرفت و از همان زمان، شعر را به صورت تخصصی دنبال کرد. در دانشگاه، مقطع کاردانی، رشتهی حسابداری را به پایان برد. هماکنون کارمند اداره برق شهرستان پلدختر است.
کتاب ترانهی تاک مجموعه اشعار او در آذر ۱۳۹۷، در ۵۶ صفحه، توسط انتشارات فصل پنجم چاپ و منتشر شده است.
▪︎نمونه شعر لری:
(۱)
چی دار زرکسه حشک د مشرقون دلم ویدی
شمال عاشقی ورکرد و چم کردی و پکنیدی
مه ویم و کلی کمسایی سقه او دس سلاتت وام
اسریام و رقات نایی دلم واورشو درچیدی
دلی و دین و ایمونی ورز تو هومقطارم وین
بی پوش پینو بیا سیم بو د کوم لا دفد هینون دیدی
تو میشی گیسنیه شویی و سر قاو رفه بن مالی
مه وا سیلت دلم جرس تو ار تابیده جرنیدی
کچونه سیل ناحرت کموداری تیا کالت
هی صد گل جوز کنم واحت که دیه لشم گلپنیدی
مه چی اسپن و ری ازگل دلم چاری چمو دوسه
نظر گن نیفته وت آسام که سیت کردمه تش و دیدی
مه باغی ویم که دامونش بهارن ری و افتاو کرد
گلی سی دل قسم حر دش و دسیا خوت نورچیدی
ای لش بی پر و پیتم کتلکو کرده دسیاته
د چال تشنی اسبیت چه قوری سیش اناییدی
و کوت سینه م بکه سیلی د تور تو چی وش اوماده
منی هیلش زده جفتی د بس دی خاک پشنیدی
رکم وت نیه که دسیاکم میاتن بکنه مووت
دلم هی زیرولینش یا که وش د دیر پوقنیدی
و تیر مرژنیا درت دی بیمه و روعه آردیز
هی جو قیت دیم سی لویاکت که واشو ورترقنیدی
د زیر بار گرون دورو هونی که دیدیه نیسم
و میه هام و بن نازار پته من بس که گشنیدی.
(۲)
آسمون بالاسرم کل تم توسه
چی تیه کر نوعه دار هی بی انوسه
ای فلک دی دالپلو صد نر شمرده
مه دلم چی دال نها هوکاره برده
تو گوتی دنیا سیه مه هی گوتم سوز
مجداومو سر گرت میا بکنم جوز
دلکم هی ورچچیه د خاو شوگار
تال اسبی ها بونم چی برگ چلوار
نال ریم د زیر اسر چی دو گلاله
تیه راس چی سیمره چپ آو زاله
مردمونی هرکسی چی مه زوینه
چی لوعه پاسرکسه خنش وخینه
مکینه چرخ فلک هیچ و گرک نیه
گرت اسبی ها بونه و مین میا سیه
ای دلی پیترکسی دی روک چومدار
بادزحمت کوم قورسو کردت گرفتار.
(۳)
مه تشنه مین بیابونم تو هم چی جوم برفاوی
و دس پا مه فرمو دین تیا کالت چی ارواوی
سرم بنیم و سر پایات دلم بلاویه وا دنگت
خشالم سی چنو روزی خشالم سی چنو خاوی
مه وختی سیل کنم گری و بال مرژنیا درت
منی تی مایی وا لونش اومانه هان و سر آوی
و دو اومامه که ایمدال بووسم چال تشنیتن
بی هی خودتسقیم وایه د دمم بوعه چی راوی
فیاله ها د توک دنگی پرک وا ناز در کرده
د آسو ها و سر گرده کلی وا داگ هف قاوی
ملیچه تیفرنگ حردت منم سی دس بی هوکه
دیجونت اوغرت شیویا چنو ونمیه د داوی
د بالا ای همه خوییت نزیلم بی و روز پیشی
که پرچه نیر چشت یا چی چشمه مین برفتاوی
چنو که دیمنت تی خوم تو که خنی مه هم خنم
د زور لیوه ای عشقت دلم ها بزنم باوی
تو اومایی دیه نجستم منی آساره اقبالم
هونه خال چناوته خدا ناشه و سر قاوی.
▪︎نمونه شعر فارسی:
(۱)
تو را باید فقط بویید ای بوی تو بارانی
که غیر از این نخواهد بود آداب مسلمانی
مدام از گونهات خون کبوتر میزند بیرون
پیاپی از لبانت میچکد مشروب شاهانی
به یاد گونههای سرخ تو با خویش میگویم
خوشا آن کس که دندان میزند بر سیب لبنانی
به غیر از آنکه میخواهی مرا هم در خیال آور
دوای دیدهی مصر است گاهی عطر کنعانی
تو را میبویم و رد میشوم ای عشق ناممکن
خبر کردی دلم را چون نسیم از روز طوفانی
از این غمهای بیارفاق هر کس بیخبر بهتر
رفیقا خوش به حال تو که حالم را نمیدانی.
(۲)
شعلهای افتاده بر جانم که آبم میکند
فال میگیرم ولی حافظ جوابم میکند
غم نخواهم خورد اگر دنیا بسوزاند مرا
غنچهی خوش عطرم و آتش گلابم میکند
گفتم ای دل بر نمیگردد تو هم کمتر بسوز
گفت میکوشم ولی دارد کبابم میکند
تا بیاشامد مرا این خاک میخوار خمار
خمرهی عمرم به آرامی شرابم میکند
دیگر اصلا نشئهی شادی نمیگیرد مرا
گوش کن دنیا! فقط غم کامیابم میکند
زندگی چون دایهای غمگین و من طفلی مریض
دارد آوازش در این گهواره خوابم میکند.
(۳)
ابرها رفتند و من مشغول بارانم هنوز
با وجود گریه هم از غم فراوانم هنوز
فکر میکردم غمش هم میرود مثل خودش
کور خواندم بر سر این سفره مهمانم هنوز
قرنها از دورهی اسکندر و دارا گذشت
نسخهای از تخت جمشیدم که ویرانم هنوز
سالها در آتش فکر و خیالش سوختم
علت دل کندن او را نمیدانم هنوز
حرف تندی از لبم بیرون پرید آن روزها
او فراموشش شد اما من پشیمانم هنوز
آفتاب از آسمان کوچید و اینک سالها
گوشهگیر خلوت شام غریبانم هنوز
استکان در دست روزی باز میگردی رفیق
کوزهی عشقم که در سردابه پنهانم هنوز
من عقیقی کهنهام زیر غبار سالیان
با نوازشهات میبینی درخشانم هنوز
ای خریدار صفای روزگاران قدیم
هر کجا هستی مرا دریاب ارزانم هنوز.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)