انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۵ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۳۶

اقبال لاهوری

اقبال لاهوری
شاعر ملی پاکستان

محمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷ لاهور) شاعر، فیلسوف، سیاست‌مدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود که اشعار زیادی نیز به زبان‌های فارسی و اردو سروده‌ است. اقبال  نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور به‌طور رسمی «شاعر ملی» خوانده می‌شود.

اقبال در سیالکوت، که امروزه در ایالت پنجاب پاکستان  واقع شده‌است، به دنیا آمد. نیاکان او از قبیله سپروی برهمنان کشمیر بودند و در سده هفدهم میلادی، حدود  دویست سال پیش از تولد او، اسلام آورده بودند. «محمد رفیق» پدر بزرگ اقبال، یکی از ساکنان روستای «لوهار» بود که به اتفاق ۳ برادرش از «کشمیر» زادگاه آبا و اجدادی خویش هجرت کرد و در شهر سیالکوت هند اقامت گزید. «نور محمد» پدر اقبال که در زمان تولد فرزندش در شهر سیالکوت مشغول امور بازرگانی بود، به جهت علاقه شدیدی که به اسلام داشت فرد بسیار متدینی شناخته می‌شد. اقبال قرآن را در یکی از مساجد سیالکوت آموخت و دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در کالج میسیونری اسکاتلند (Scotch Mission Collegee)  گذراند. تحصیلات او در رشته فلسفه در دانشگاه لاهور آغاز شد و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه را در سال ۱۸۹۹م با رتبه اول از دانشگاه پنجاب دریافت کرد. وی پس از آن از دانشگاه کمبریج و دانشگاه مونیخ مدرک دکترای خود را در رشتهٔ فلسفه گرفت.
اقبال در دورهٔ کارشناسی ارشد با توماس آرنولد ارتباط نزدیکی پیدا کرد و در اروپا نیز با با ادوارد براون و رینولد نیکلسون مراودات علمی داشت.
اقبال در دوران جنگ جهانی اول در جنبش خلیفه که  جنبشی اسلامی بر ضد استعمار بریتانیا بود، عضویت داشت. وی با مولانا محمد علی و محمد علی جناح همکاری نزدیک داشت. وی در سال ۱۹۲۰ در مجلس ملی هندوستان حضور داشت اما از آنجا که گمان می‌کرد در این مجلس اکثریت با هندوها است پس از انتخابات ۱۹۲۶ وارد شورای قانونگذاری پنجاب شد که شورایی اسلامی‌ بود و در لاهور قرار داشت. در این شورا وی از پیش‌نویس قانون اساسی که محمد علی جناح برای احقاق حقوق مسلمانان نوشته بود حمایت کرد. اقبال در ۱۹۳۰ به عنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در الله‌آباد و سپس در ۱۹۳۲ در لاهور انتخاب شد.
در سال ۱۹۳۳ دولت افغانستان از اقبال دعوت کرد که برای مشاوره در تجدید سازمان دانشگاه کابل به این کشور سفر کند. اقبال که برای مردم و دولت افغانستان به خاطر به دست آوردن استقلال کشور خود و آزادی از زیر یوغ استعمار انگلیس احترام خاصی قائل بود، این دعوت را پذیرفت و به شهر‌های مختلف افغانستان سفر کرد و در شهر غزنی بر مزار «سلطان محمود غزنوی» اشک ریخت.

اقبال همواره کوشیده‌است که مردم را آگاه کرده و از بند استعمار برهاند؛ از این رو نگاهی ژرف به کشورهای  استعمار شدهٔ اسلامی پیرامون خود داشت و با نظر به ویژگی‌های سیاسی آن زمان و اندیشه‌های اسلامی، او پذیرش ویژه‌ای پیدا کرد. دلیل دیگر چهرهٔ فرامرزی وی را می‌توان در پیوستگی فرهنگی و تاریخی و مذهبی کشورش با برخی کشورهای همسایه مانند ایران و افغانستان دانست.
اقبال علاقه‌ای خاص به مولانا داشت. دلبستگی و وابستگی اقبال به مولانا را می‌شود از جنس  همان عشق پرسوز و گدازی دانست که خود مولانا را به شمس تبریزی مجذوب کرده‌است:

به کام خود دگر آن کهنه می‌ریز                       که با جامش نیرزد ملک پرویز
ز اشعار جلال‌الدّین رومی                               به دیوار حریم دل بیاویز
سراپا درد و سوز آشنائی                               وصال او زبان‌دان جدائی
جمال عشق گیرد از نی او                                نصیبی از جلال کبریائی
به‌روی من در دل بازکردند                                 ز خاک من جهانی ساز کردند
ز فیض او گرفتم اعتباری                     که با من ماه و انجم ساز کردند
خودی تا گشت مهجور خدائی               به فقر آموخت آداب گدائی
ز چشم مست رومی وام‌کردم                    سروری از مقام کبریائی

در حالیکه در حوزه زبانی اردو از او به عنوان شاعری بزرگ یاد می‌شود ولی باور عمومی بر اینست که اشعار اردوی اقبال نسبت به آثار اولیه فارسی او ضعیف‌ترند و الهام‌بخشی، نیرو و سبک لازم را دارا نیستند.

نالهٔ یتیم نخستین اثر اقبال بود. وی آن را در سال ۱۸۹۹ در  جلسه سالیانه انجمن حمایت‌الاسلام در لاهور خواند. آثار اقبال به‌طور کلی عبارت‌اند از:
علم‌الاقتصاد: نخستین کتاب دربارهٔ اقتصاد به زبان اردو، چاپ ۱۹۰۳ در لاهور. - تاریخ هند. - اسرار خودی (منظوم، فارسی) - رموز بیخودی (منظوم، فارسی) - پیام مشرق (منظوم، فارسی) - بانگ درا (منظوم، اردو) - زبور عجم (منظوم، فارسی) - جاویدنامه (منظوم، فارسی) - پس چه باید کرد ای اقوام شرق (منظوم، فارسی) - احیای فکر دینی در اسلام (انگلیسی) - توسعهٔ (سیر) حکمت در ایران (انگلیسی) - مثنوی مسافر - بال جبرئیل - ضرب کلیم - ارمغان حجاز - یادداشت‌های پراکنده - حقیقت و حیرت: مطالعهٔ بیدل در پرتو اندیشه‌های برگسون.
مهمترین اثر علامه اقبال کتاب تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام (ترجمهٔ فارسی توسط محمد مسعود نوروزی) است که از ۷ فصل با نام‌های زیر تشکیل شده‌است:
فصل ۱: «دانش و تجربه دینی»
فصل ۲: «آزمون فلسفی جهت رازگشایی از تجربه دینی»
فصل ۳: «تصور خدا و معنای نیایش»
فصل ۴: «خودانسانی:آزادی و جاودانگی اش»
فصل ۵: «روح فرهنگ اسلامی»
فصل ۶: «اصل حرکت در ساختار اسلام»
فصل ۷: «آیا دین امکان‌پذیر است؟»

کتاب «سخنرانی‌ها، مقالات و نامه‌های علامه اقبال» اثری است که از انگلیسی در سال ۱۳۹۴ ش به فارسی در ۴۵۰ صفحه توسط محمد مسعود نوروزی ترجمه شده‌است. مقالات این کتاب عبارتند از: وحدت وجود از نگاه جیلانی، تثلیث مسیحی، دیدگاه اسلام دربارهٔ جهان و انسان، اصل برابری و نفی برده داری در اسلام، دموکراسی آرمان سیاسی اسلام، تئوری سلطنت انتخابی، نیچه و مولوی، رد حق‌الهی برای حکومت، فلسفه مگ تاگارت، معاد جسمانی، مقام زن در شرق، اسلام و قادیانیسم، پاسخی به نهرو دربارهٔ ارتداد، و… که شامل مصاحبه‌ها و نطق‌های سیاسی اقبال در مجلس نمایندگان نیز هست.

بیماری کلیه در سال ۱۹۲۴ به سراغ اقبال آمد، اما طبیب مشهور هندی حکیم «عبدالوهاب انصاری» اقبال را معالجه کرد و حدود ۱۰ سال دیگر اقبال از سلامتی برخوردار بود، ولی از سال ۱۹۳۴ به بیماری‌های مختلفی مثل کم‌شنوایی و کم‌بینی چشم دچار شد و به تدریج دچار کسالت ممتدی شد و سر انجام در ۲۱ آوریل ۱۹۳۸ در سن ۶۶ سالگی از دنیا رفت و پیکرش در جوار «مسجد پادشاهی لاهور» به خاک سپرده شد.

اقبال نیم ساعت قبل از مرگ این ابیات را سرود:

سرور رفته باز آید که ناید     نسیمی از حجاز آید که ناید
سر آمد روزگار این فقیری         دگر دانای راز آید که ناید

 

نمونه‌هایی از اشعار اقبال:

(۱)
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ        آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن جهان‌بینان که خود را دیده‌اند            خود گلیم خویش را بافیده‌اند
ای امین دولت تهذیب و دین                               آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره                                نقشه اَفرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن                        واستان خود را ز دست اهرمن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو                مؤمن خود، کافر افرنگ شو
رشتهٔ سود و زیان در دست توست          آبروی خاوران در دست توست
اهل حق را زندگی از قوّت است           قوّت هر ملّت از جمعیت است
دانی از افرنگ و از کار فرنگ                              تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او             ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو می‌دانی حسابش را درست                از حریرش نرمتر، کرباس توست
بوریای خود به قالینش مده                       بیدق خود را به فرزینش مده
هوشمندی از خُم او مِی نخورد         هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد


(۲)
نهنگی بچه خود را چه خوش گفت         به دین ما حرام آمد کرانه
به موج آویز و از ساحل بپرهیز        همه دریاست ما را آشیانه


(۳)
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما        ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطه‌ها زد در خمیر زندگی اندیشه‌ام         تا به دست آورده‌ام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت          ریختم طرح حرم در کافرستان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق            پاره لعلی که دارم از بدخشان شما
می‌رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند              دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل            آتشی در سینه دارم از نیاکان شما


(۴)
دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت
منت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!


جمع‌آوری و نگارش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


منابع:

- رادفر، ابوالقاسم، گزیده اشعار فارسی اقبال لاهوری، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۹۹خ، صص۱۲–۱۴۴.
- کیفی، زینت، سیمای علامه اقبال لاهوری در آثار دکتر آنه‌ماری شیمل، فصلنامهٔ «نقد و تحقیق»، شاپا: ۲۵۶۳–۲۴۵۴، مدیر و سردبیر: سید نقی عباس (کیفی)، جلد ۱، شماره ۱، صص ۶۷–۵۸، دهلی نو، ۲۰۱۵م.
- دانشنامه آزاد ویکی‌پدیا.

زانا کوردستانی
۲۵ فروردين ۹۹ ، ۱۴:۲۲

اینستاگرام

 

لطف خانم ال.آر.کاسپین و کتابت شعی از من و انتشار در صفحه ی شخصی اینستاگرام خود

زانا کوردستانی
۲۳ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۳۰

زمستان

- زمستان:


آنجا را نمی‌دانم
ولی اینجا بی تو 
زمستان است
سرد
سوزناک
بی پایان...


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
#شعر_کوتاه

زانا کوردستانی
۲۲ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۱۰

بهروز وندادیان

بهروز وندادیان

 

استاد بهروز وندادیان متولد ۱۳۱۸ خورشیدی، شاعر و داستان‌نویس گیلانی با پدر و مادری اصالتأ آذری(باکو جمهوری آذربایجان) است.
ایشان درباره اولین مرتبه که شعر گفتند، چنین گفته است: "زمستان سال ۱۳۳۴ خورشیدی در مسیر برگشت از مدرسه به مغازه پدرم، ناگهان شعری (در دفتر لغت فرانسه‌ام) نوشتم، چند روز بعد در دفتر انشاء مدرسه یک بیت شعر نوشتم. بخاطر دارم همکلاسی نابغه‌ای به نام "کامران فیلسوفی" داشتیم که بعدها استاندار شیراز شد. او مرا به "منوچهر کلاهگر" که آتش تخلص می‌کرد و کلاس آخر دبیرستان بود معرفی نمود. منوچهر طی چهار یا پنج جلسه زنگ تفریح مدرسه مرا به موازین شعر کلاسیک آشنا کرد، در سال ۱۳۳۶ خورشیدی، اولین غزل‌ام در مجله‌ای بنام در پایتخت که "دکتر صبور" عهده‌دار صفحه شعر آن مجله بود، چاپ شد. از سن ۱۸ یا ۲۰ سالگی به شعر نیمایی روی آوردم. نیما یک تحول بزرگ بود، شعر نیما آغاز راه تحولات بعدی شد". 
ایشان دربارهٔ سبک شعری خود می‌گویند: "من با هر روند زیبایی که پیش بیاید به آن طرف می‌غلتم، ایده من فرق نمی‌کند ولی اسلوب و روش ممکن است فرق کند. من یک نجاری هستم که یک میز را گرد نمی‌سازم!. طوری می‌سازم که شما وقتی می‌بینید بخرید، یک چیز جدید که باعث می‌شود از عادت‌تان بیرون بیایید، شعر من عادتی نیست!. دوست دارم مخاطبم عادت‌های ذهنش را کنار بگذارد و به طرف یک چیز نوتری برود".
ایشان، در طول ۶۰ سال شعر و شاعری، فقط مصرف‌کننده نبوده است. همانطور که نیما شعر نو را به وجود آورد و شاملو شعر سپید را، ایشان [هاشور] و [یک‌شاخه‌چندجوانه] و [غزل از نوع سوم] را به وجود آوردند و این فقط مختص ایشان است و در ایران و هیچ جای دیگر چنین شعری وجود ندارد.
جناب وندادیان، در بیشتر جشنواره‌ها و همایش‌هایی که تشکیل می‌شد شرکت کرده است، و جوائز مختلفی هم گرفته‌اند. از جمله در چندین دورهٔ کنگره سراسری شعر کویر در اَبَرکوه (بهار ۱۳۸۶) - همایش دانشگاه آزاد تهران(آبان ماه ۱۳۸۶) - همایش شعر و موسیقی جوان(۲۰ آذر ماه ۱۳۸۱) - اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران، اداره فرهنگ و ارشاد شهرستان ورامین و انجمن شعر و ادب ورامین (شهریور ۱۳۸۵) و...
از ایشان چندین اثر به چاپ رسیده است. از جمله؛ "خاکسترهای گیج ماه" - "قاصدک‌هایی که خواب ندارند" و... 

 

 

شعرهایی از ایشان:

- یک نفر خورشید: 

یک نفر باید بیاید، یک نفر خورشید 
تا بباراند طلوع بیشتر، خورشید 
می‌دمد از زمهریرى سخت، شعر من 
با ظهور مهربانی‌هاى در خورشید 
از ضریح جمعه موعود می‌آید 
با دخیل واژه‏‌هاى شعله‏‌ور، خورشید
حس باران بر زمین نسل‏‌هاى چاک‏
التیام ریشه‏‌هاى محتضر، خورشید
ناگهانِ سهم بودن در افون شک 
می‌زند جرثومه‏‌ها را با تبر، خورشید 
تیغ سوگ گردن دژخیم در کابوس 
بسته بر توصیف ادراک کمر، خورشید 
می‌وزد تصویر ماه از دامن میخک 
می‌رسد با قاصدک‏‌ها همسفر، خورشید 
می‌شناسم شیهه اسب سفیدش را 
یک نفر باید بیاید، یک نفر خورشید 


- هاشور:

دیگر چه طور می توانم از باران بگذرم
همه ی دفتر را پر کرده ام
از نفس خیس خودم
و نام تو
دیگر چه طوری می توانم از باران بگذرم؟

 

 

 

 

 

 

 

- غزل:

تو، دریا و – دریا، تو و- صبح زمزم
فراروی آیینه، متنی منظم
حدیثی که خورشید را تا زمین راند
به دنبال یک خیزش از روح شبنم 
گره خورده خلخال پا با علف، در 
گذرگاهی از رد باران نم نم 
افق خم شد و روی گلدان فرو ریخت
تو را ساقه ی شال با خاک درهم
من ز ازدحام سکوتی که می سوخت
گرفتم خطی تیشه از نسل آدم
تو را آفریدم به تندیسی از شعر
من و سومنات و ... و قاری مجسم
هبوطی پدید آمد از طیف اکلیل
چنین شد که حالا تو را می پرستم

 

 

 

- هاشور:

از آن بالا
صدای غازهای وحشی می آید
آسمان
رها کرده
بادبادک هایش را

 

 

 

 

 

 

 


- عشق تو:

عشق تو، در بیان نمی‌گنجد
شوق من در جهان نمی‌گنجد 
سینه من، فراخنای غمت‌
در کسی این توان نمی‌گنجد 
در مقام تو ای حدیث بلیغ‌
رأی پیر و جوان نمی‌گنجد 
قصه عاشقانه من و یاران
در این داستان نمی‌گنجد 
به هوای تو آرزومندیم‌
جان در این آستان نمی‌گنجد 

 

 

°°°

به همت: 
#سعید_فلاحی (زانا کوروستانی)

زانا کوردستانی
۲۲ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۱۲

مانند بهاری...

مــانــنــد بــهــارے
بــراے مــن
هــر لــحــظــه عــشــقــت
بــر وجــودم
جــوانــه مــیــزنــد.

 

#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور_در_هاشور

زانا کوردستانی
۱۳ فروردين ۹۹ ، ۲۱:۲۳

جنگ

#جنگ:

 

جنگ است قرن‌ها
برای مشق صلح
با انشای جنگ
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور
@ZanaKORDistani63
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com

زانا کوردستانی
۱۱ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۵۷

عشقم...

عــشــقــم شــاعــر اســت،
کــاش مــیــشــد
بــه آغــوش مــیــکــشــیــدم
شــعــرهــایــش را...

 

 

#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور

زانا کوردستانی
۱۱ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۲۸

هشتمین عجایب

- هشتمین عجایب:


شک نکن 
"آغوش تو"
هشتمین عجایب دنیاست
به آغوش که می‌کشی‌ام
بی معنا می‌شود
زمان و مکان

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
#شعر_کوتاه

زانا کوردستانی
۱۰ فروردين ۹۹ ، ۰۸:۱۰

آغوش تو

تمام راه ها
برای من
می رسند به آغوش تو
همیشه.


 #لیلا_طیبی
#شعر_هاشور

زانا کوردستانی
۱۰ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۰۸

تنهایی من

❆ تنهایی من:

آن جغد شوم
که بر پرچین شب 
می‌خواند آواز
تنهاییِ من است. 
  
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_پریسکه
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag

زانا کوردستانی
۰۹ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۲۷

دلتنگی تمام نمی‌شود...

- دلتنگی تمام نمی‌شود:


دلتنگی در و پنجره نمی شناسد 
از هر رُوزنه‌ای به جانت می‌ریزد
امانت را می‌بَرد
جان به لبت می‌کند
تمام می‌شوی
اما
تمام نمی‌شود!
تا که دلیل دلتنگی‌ات را بیابی.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
#شعر_کوتاه

زانا کوردستانی
۰۹ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۰۰

بهار آمدنی است

 

بهار آمدنی است
در فروردین ماهِ حضورت.

 

#لیلا_طیبی (رها)

زانا کوردستانی
۰۹ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۷

شعر آزاد -مسئول

زانا کوردستانی
۰۷ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۲۷

عشق کهنه

- عشق کهنه:


پاییز از راه رسید 
            مثل مردی غمگین
که سالها پیش عاشق شده است
∞                
از عشق عکسی دارد
                       کهنه،
                             از دختری 
که سالها پیش گفته بود:
                         "دوستت دارم".

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
#شعر_کوتاه

زانا کوردستانی
۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۵:۳۸

لرزش

❆ لرزش:

به وقت دیدار
می لرزد
گسل عمیق قلبم
حتی با یک ریشتر!.
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_پریسکه
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com

زانا کوردستانی
۰۱ فروردين ۹۹ ، ۰۷:۲۶

مرگ درخت

- مرگ درخت:


درختی هستم
که از نخاع‌اش می‌گذرد؛
                             تبر!!!
♥         
باکم نیست!
با مرگ من،
           هزاران کتاب
برای آگاه شدن، متولد می‌شوند.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
#شعر_کوتاه

زانا کوردستانی