انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

استاد "بن محمد ازهرالدین ملا داغ‌بلندان" شاعر هرمزگانی، متخلص به "أزهر" و مشهور به "خباز فقیر" در روز چهارشنبه یکم خرداد سال ۱۳۳۰ خوشیدی، مطابق با شانزده هم شعبان سال ۱۳۷۰ هجری قمری، برابر با بیست سوم مه سال ۱۹۵۱ میلادی در روستای کوخرد از توابع شهرستان بستک دیده به جهان گشود. 

زانا کوردستانی
۱۷ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۳۷

محمود نائل شاعر خرمشهری

استاد "محمود نائل" شاعر و معلم خوزستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۸ خورشیدی در خرمشهر است؛ که بسیار سروده، امّا کم منتشر کرده است.

 

زانا کوردستانی
۱۶ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۳۹

محمد شیرین زاده شاعر مشهدی

آقای "محمد شیرین‌زاده" شاعر خراسانی، زاده‌ی ۶ شهریور ماه ۱۳۷۳ خورشیدی، در مشهد است.

زانا کوردستانی
۱۵ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۰۶

سعید جلیلی هنرمند شاعر بهاری

آقای "سعید جلیلی هنرمند"، شاعر همدانی، زاده‌ی ۱۷ خرداد ماه ۱۳۵۷ خورشیدی، در شهر بهار است.

زانا کوردستانی

استاد "رامیار محمود"، (به کُردی: ڕامیار مەحمود) شاعر و نویسنده کُرد و سردبیر دیجیتال میدیای کوردڕوام، در اقلیم کردستان است.
از او تاکنون چند کتاب از جمله "من شبی پر از دلتنگی دارم" چاپ و منتشر شده است.


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
روبروی آیینه‌ ایستاده‌ام 
مقابلم غباری سیاه می‌بینم.
و گردبادی،
که یواش یواش در جانم ساکن می‌شود.
 

 (۲)
آن پرنده‌های سیاه را نمی‌بینید،
بی‌آنکه بال بزنند، 
پرواز می‌کنند،
تهوع می‌گیرند 
و ستاره‌ای مرده
از منقارشان می‌ریزد.
 

 (۳)
می‌خواهی خودت را بکشی،
شاید که زندگی روی خوشش را به تو نشان بدهد!
اما گذشته‌ سخت است،
وقتی میان این تن کوچک، تو نیستی.


(۴)
سخت نیست، به جلو رفتن!
زیرا شما هنوز پی نبرده‌اید 
که من برای زندگی‌ام، پر و بال می‌سازم،
نه تاریخ!
من برای تغییر کردن زبان و فرهنگم، 
فریاد بر می‌آورم،
نه برای تغییر کردن جهان!


(۵)
تا من از دوست داشتنت دست می‌کشم،
از درون پیر و فرتوت می‌شوم.
تا تو از نفرت و کینه‌ات دست بکشی،
روایت زندگانی من پایان می‌گیرد.
زیرا اگر ذره‌ای از تو ناراحت بشوم 
روزگارت پر می‌شود از درد و رنج.


شعر: #رامیار_محمود
ترجمه به فارسی: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۰۷ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۳۶

علیرضا لبش شاعر تهرانی

آقای "علیرضا لبش" شاعر، نویسنده و طنزپرداز ایرانی، است که در مطبوعات و خبرگزاری‌های مختلف فعالیت می‌کند. او در برنامه‌های رادیو و تلویزیون به‌عنوان طنزپرداز و مجری فعالیت دارد و توانسته جایزه‌های معتبری را در جشنواره‌های ادبی کسب کند. 

زانا کوردستانی
۰۷ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۲۵

روستای فیروزه‌ ترکمنستان

فیروزه (به کرمانجی: firûze، به ترکمنی: Firjuza و به روسی: Фирюза) نام روستایی در استان آخال در کشور ترکمنستان است. 

 

زانا کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۳۳

کتاب انقراض منتشر شد

کتاب انقراض (حیوانات منقرض شده) به صورت pdf و رایگان منتشر شد.

در این کتاب که گردآودی و نگارش #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی) است و ویراستار آن هم خانم #لیلا_طیبی (صحرا) است، به معرفی گونه‌های حیوانات منقرض شده‌ی جهان به طور خلاصه و ساده می‌پردازد.

این کتاب در ۵۶ صفحه، توسط انتشارات الکترونیک زیتون به صورت pdf و رایگان در دسترس عموم قرلر گرفته است.

برای دریافت کتاب می‌توانید به لینک‌های زیر مراجعه کنید:

تلگرام:
https://t.me/mikhanehkolop3/18501

ایتا:
https://eitaa.com/mikhaneraha/7924

وبلاگ:
<a href="https://uupload.ir/view/کتاب_حیوانات_منقرض_شده_g5np.pdf/" target="_blank"><img src="https://s8.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>

زانا کوردستانی
۰۶ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۱۶

حمدالله لطفی شاعر ایوانغربی

استاد "حمدالله لطفی" شاعر، دبیر و مدرس دانشگاه‌ اهل ایوانغرب، که مدت‌هاست شعر دغدغه‌ی اصلی اوست.

 

 

زانا کوردستانی
۰۵ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۰۷

علی چنگیزی نویسنده‌ی آبادانی

آقای "علی چنگیزی" نویسنده و داستان‌نویس خوزستانی، زاده‌ی ۱۴ مهر ماه ۱۳۵۶ خورشیدی در آبادان و اکنون ساکن تهران است.

زانا کوردستانی
۰۴ مرداد ۰۳ ، ۰۳:۲۲

شجاع الدین شقاقی شاعر سرابی

دکتر "شجاع‌الدین شقاقی"، شاعر و دکترای حرفه‌ای داروسازی ایرانی، زاده‌ی ۲۹ اسفند ماه ۱۳۴۲ خورشیدی در سراب و اکنون ساکن ارومیه است.

زانا کوردستانی
۰۳ مرداد ۰۳ ، ۱۴:۵۷

ترجمه شعرهایی از ژنرال پاییز

زنده‌یاد “محمدعمر عثمان” ملقب به “ژنرال پاییز” در سال ۱۹۵۷ میلادی در شهر سلیمانیه‌ی اقلیم کردستان، چشم به جهان هستی گشود.

 

زانا کوردستانی
۰۳ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۱۳

حسن فدایی شاعر نطنزی

حسن فدایی شاعر بادها

زنده‌یاد "حسن فدایی" شاعر اصفهانی، زاده‌ی سال ۱۳۲۴ خورشیدی، در شهر نطنز بود. او دارای مدرک تحصیلی مهندس برق بود و به دلیل علاقه به شعر سال‌ها در زمینه ادبیات فعالیت کرد. بیشتر شعرهای این شاعر در قالب وزن‌های نیمایی بود.

زانا کوردستانی
۰۲ مرداد ۰۳ ، ۰۴:۵۲

علیرضا مطلبی شاعر تهرانی

آقای "علیرضا مطلبی" زاده‌ی یکم فروردین ماه ۱۳۶۵ خورشیدی، در تهران است. 

زانا کوردستانی
۰۱ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۵۶

شعرهایی از زانا کوردستانی

◇ چند شعر کوتاه کُردی از زانا کوردستانی 


(۱)
ئه‌گه‌ر خۆر و مانگم
له ئاسمان باشانۆ
قه‌ت!
دل ناده‌م به هیچ لەنتەری

اگر ماه و خورشید را هم
از آسمان پایین بیاورند
هرگز
دل به هیچ فانوسی نمی‌بندم.


(۲)
شاخانی شاهۆ 
زاخەکانی قەندیڵ 
چاوەکانی عەواڵان
رۆارەکانی سێمێنە و زەرێنە 
بەڕوکانی زاگڕۆس 
هەمویان دایکی منن!
داپۆشەرەم دەکەن
رێ وسانەم دەکەن 
تێرەم دەکەن‌و
لە ئامێزی خوەیان دەگرەن 
پەرژانی دڵەکەمی.

کوه‌های شاهو
صخره‌های قندیل
چمشه‌های عوالان
رودهای سیمینه و زرینە
بلوط‌های زاگرس
مادران من هستند،
می‌پوشاننم
می‌نوشاننم
می‌خوراننم
و در آغوش خود می‌گیرند 
دلمشغولی‌هایم را...


(۳)
به داخودوخان
بەلازیز و بەلالیسک
هه‌مو پڵژیاگ ئه‌بن
...
کوردستان گوڵستان بو.

با غم و غصە 
قاصدک بهاری و گل‌های کوهستانی 
همگی پژمرده می‌شوند 
...
کردستان گلستان بود.


(۴)
له کرمانشان بیم،
یان له تاران،
له مەشهەد بیم،
یان له کاشان،
جیگام ئەگۆڕم 
بڵام رەنگ و خەدە ناگۆڕەمەوە...

در کرمانشاه باشم 
یا که تهران
در مشهد باشم 
یا که کاشان
جا و مکانم را عوض می‌کنم 
رنگ و خویم (اصالت کُردی خودم را) را که نه...

 

(۵)
خۆزگا ئەم‌توانشت 
لەجیاتی دۆ پێ دەگەڵ هەزار پێ هەڕام‌دەکرد
ئەدی من مەیت نەبووم
که بە نێوانی گۆڕستان دڵخۆش و نۆنگ بێم.

کاش می‌توانستم،
به جای دو پا، 
با هزار پا می‌گریختم!
مگر من جنازه‌ام
که به قبرستان دلخوش باشم.


(۶)
من دلۆپێ بارانم 
هورم
بادم
باخ و گولانم 
چاوه رێتم 
تاوی خۆری چاوەکانت 
له سه‌ر دامه بتوانی.

من قطره‌ی بارانم،
ابرم،
بادم،
باغ و گلستانم،
چشم انتظار تو،
که آفتاب نگاهت را بر من بتابانی...

(۷)
کی ئەڵی ئەۆینداری خەراوە؟!
من خۆ لە ناوانی زانیاری باشه یان ماڵ؟!
تووم ئیختیار کردەوە!

چه کسی گفته عاشقی بد است
من که میان علم بهتر است،
یا ثروت؟!
تو را برگزیده‌ام...


#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی

شاعر و مترجم روشن‌دل، آیدا مجیدآبادی، زاده‌ی نخستین روز مرداد ماه ۱۳۶۹ خورشیدی، در شهر ارومیه، است.
 
 

 

 

زانا کوردستانی

استاد "سردار قادر" (به کُردی: سه‌ردار قادر)، شاعر کُرد زبان، زاده‌ی ۲۱ مارس ۱۹۶۴ میلادی، در اقلیم کردستان است.

 

زانا کوردستانی
۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۳:۰۷

عباس کمندی شاعر سنندجی

استاد زنده‌نام "عباس کمندی" در سال ۱۳۳۱ خورشیدی، در گونج فاطمه خانم محله‌ی جورآباد سنندج دیده به جهان گشود و یکم خرداد سال ۱۳۹۳ در سن ۶۲ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت.

زانا کوردستانی
۳۱ تیر ۰۳ ، ۰۲:۱۵

بهرام ادریسی

بهرام ادریسی

بهرام ادریسی در ۱۸ آذر ۱۳۲۳ هجری خورشیدی در شهرستان اراک دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی خود رادر این شهر به پایان رساند و موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی گردید؛ سپس برای ادامه ی تحصیل رشته ی ادبیات و علوم انسانی را انتخاب نمود و در این زمینه موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم شد؛ و سپس موفق به دریافت مدرک کارشناسی رشته شیمی گردید. او با سمت دبیر شیمی در شهرستان اراک مشغول به تدریس شد و در نهایت به سال ۱۳۷۵ بازنشسته شد.
او درباره آغاز شاعری خود می‌گوید: "تا تاریخ ۱۸ بهمن ۱۳۵۸ هرگز نه شعری سروده بودم و نه حتی فکر شعر گفتن در سرم بود؛ ولی همواره به شعر عشق می ورزیدم، پدرم فرهنگی بود و او نیز به شعر علاقه ی فراوان داشت. حادثه ای باعث شد تا نخستین شعر زندگی ام را در آن تاریخ بگویم و از آن پس تقریبا هر هفته شعر جدیدی نوشته‌ام که اکثرا در روزنامه‌های محلی چاپ و منتشر شده اند.
علاقه ی ایشان بیشتر به شعر سنتی است و از بین قالب های شعر، غزل، قصیده و رباعی را برای طبع آزمایی برگزیده اند. موضوع بیشتر شعر های ایشان مسایل روز جامعه و اجتماع است که با زبانی نرم و گاهی طنز آمیز بیان شده اند. علاوه بر آن از موضوعات عاشقانه و پندآموز و حکمی در شعر خود بهره می برند.   


حسرت
یادمه بچگی یام زندگی اینجوری نبود        
 این همه خون دل و این همه رنجوری نبود
کی کسی ماتم دیروز و غم فردا را داشت         
کی کسی تخم بدیها توی سینه میکاشت
غم نون و غم خونه تو دل هیچکی نبود        
صاف و صادق بودن و جز همه یکرنگی نبود
همه با هم بودن و تو زندگی یاور هم         
همشون آقای هم برار هم نوکر هم
برارا تو سختی هاشون واسه هم جون میدادن         
زناشون عین خوآر به دست هم نون میدادن
خونه هاشون یکی بود و غم و شادییا یکی        
سفره هاشون یکی و خنده و بازییا یکی
نه از آفت خبری بود و نه از دود و غبار        
 نه مریضی، نه گرانی، نه کمی و غم کار
آسمان آبی بود و چلچله ها وقت بهار        
مهمون ما میشدن بالای رف کنج دیوار
قدقد مرغ و خروس عوعو سگ و عرعر خر        
 می‌شنیدیم توی هر کوی گذر وقت سحر
شرشر آب روانی که میرفت از توی جو         
بع‌بع بزغاله‌هایی که میرفتن سوی کو
کاروان شترا میامدن از رای دور         
صدای زنگ اونا می‌ریخت به دل غلغل و شور
یاد اون روزا حالا جیگر ما خون میکنه         
زرق و برق زندگی دلا پریشون میکنه
این همه آدم و ماشین شده آفت واسمون       
 نمی‌باره دیگه از هیچ جایی رحمت واسمون
این جایی که خونه میگن خونه نیستا قفسه         
 این همه آهن و شیشه دیدنش والا بسه
آخه سر چلچله ها کجا بیان لونه کنن         
گربه‌ها پشت کدوم تاپو برن خونه کنن
لک لکا رفتن و اونا را دیگه هیچکی ندید         
دیگه غارغار کلاغا را خدا کس نشنید
اگر میگی زندگی اینه نمی‌خام فردا باشم          
با کدوم دلخوشیا صبح که میشه از جا پاشم
دوست دارم همراه بهرام به بیابونا برم           
تا به غربت بمیرم خاک بشه چشم ترم.

جمع آوری: لیلا طیبی (رهـا)

زانا کوردستانی