انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۱۱۶ مطلب توسط «زانا کوردستانی» ثبت شده است

۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۳

عیسی اسدی شاعر تهرانی

آقای "عیسی اسدی" متخلص به "میم" شاعر و مترجم ایرانی، زاده‌ی نهم خرداد ماه ۱۳۵۲ خورشیدی، در تهران است.

 

زانا کوردستانی
۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۰۸

مشته‌له دار

باوکه‌م ئه‌ور بوو و دایکه‌م واران
منیش مشته‌له داریکی له له‌یلان
یه‌کجار پاراو نبوم له ئه‌وان

◇ برگردان فارسی:

پدرم ابر بود و مادرم باران 
من هم نهالی کوچک در بیابان
که هرگز سیراب نشدم از آنها...


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۳:۰۷

ایوان خانه

آه ای روشنایی در ظلمت
ماه را
    در ایوان کدامین خانه
             جا گذاشته‌ای؟!
 

#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۱۰

رنگین کمان منتشر شد

نمایان شدن رنگین‌کمانی در آسمان ادب

مجموعه‌ی «رنگین کمان» تالیف استاد "علی‌مردان عسکری‌عالم" (پدر فرهنگ عامه‌ی لرستان) روانه‌ی بازار نشر و کتاب شد.
به گزارش آوای سیمره، این مجموعه‌ی، شامل طنز، هجو، هزل و لطیفه در اشعار شاعران پارسی‌گو و بومی‌سرایان ایران، می‌باشد.
بنا بر اظهار مؤلف، این مجموعه هفت جلد است و اکنون تنها توانست که جلدهای یک تا چهارم آن را منتشر کند. همچنین این مجموعه‌ی هفت جلدی، هر جلد آن با یک رنگ از رنگ‌های رنگین کمان آراسته شده‌ است و جلدهای پنجم، ششم و هفتم نیز در دست انتشارند.
مجموعه‌ی «رنگین کمان»، حدود ۴۳۰۰ صفحه است، که انتشارات شاپورخواست خرم‌آباد با مدیریت "سید یدالله ستوده"، با ظاهری زیبا و آراسته در دسترس علاقه‌مندان قرار داده‌ است.


✍ زانا کوردستانی 

زانا کوردستانی
۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۰۷

کوردستان

کوردستان بنه‌ماڵه‌‌‌مه
خۆڵی دایکه‌م
شاخ و کوێسانی باوکه‌م
خورۆشی سیرۆان ده‌نگی منه
هه‌ڵفڕینی هه‌ڵۆه‌کانی شه‌ڤڕه‌شکه‌م
شاهۆ و قه‌ندیل ناو براکانم
هه‌ڵاڵه‌برمه‌ خوویشکه‌م
به‌ڵام خۆمیش حه‌لبجه‌م
مه‌غدور و بێکه‌س
لێ به‌ین ئه‌م جیهانه.

◇ برگردان فارسی:

کردستان خانواده‌ی من است
خاک‌اش مادرم
کوهستان‌هایش پدرم
خروش سیروان صدای من
و پرواز عقاب‌هایش خیالاتم
شاهو و قندیل برادرهایم
لاله‌های واژگونش خواهر‌م
اما خودم حلبچه‌ام
بی‌کس و تنها در این جهان.


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۳:۴۸

ماهنامه سخن منتشر شد

▪ماهنامه‌ی سخن منتشر شد

ماهنامه‌ی سخن همزمان سه شماره‌ی ۸۷، ۸۸، ۸۹ زمستان ۱۴۰۲ خود را در یک مجلد منتشر کرد.

مدیر مسئول و سردبیر، ماهنامه ادبی و فرهنگی سخن که سال نهم انتشار خود را سپری می‌کند، دکتر "آریا پورفریاد"، شاعر و منتقد مطرح خوزستانی‌ست. 

این سه شماره‌ی ماهنامه به ترتیب ویژه‌نامه‌های ادبی اساتید شعر و ادبیات زیر می‌باشد:
- استاد کورش همه خانی 
- استاد علیار زارعی 
- استاد شاپور جورکش 

این مجلد ماهنامه‌ی سخن، با نوشته‌هایی از دانشوران:  قیصر آزادی/ مریم بشارت زاده/ مینو نصرت/ حسن سهولی/ امیر سنجوری/ افسانه خجسته بخت / رجب بذرافشان/ بیتا عرب زاده/ عابدین پاپی/ رحمن بهزادی فر/ حسین بازیاری/ علی حسن زاده/ دکتر سریا داودی حموله/ افسانه نجومی/ ناهید کبیری/ اسدالله اسدی/ دکتر فریدون شایسته/ دکتر داودرضا کاظمی/ میترا بزرگمهر/ محمد حیدری فرد/ فرخنده شفیعی / المیرا فولادی/  پدرام طاهری/ مجتبا گهستونی/ مهیار زاهد/ بهزاد کشمیری‌پور و خورشید بهشتی، مزین و آراسته شده است.

 

✍ #زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۳:۳۸

مهدی شریفی شادفر شاعر سنقری

استاد "مهدی شریفی شادفر" متخلص به "آیینه"، شاعر کرمانشاهی، زاده‌ی سال ۱۳۵۱ خورشیدی، در دهستان فارسینج از توابع سنقر کلیایی است.

 

زانا کوردستانی
۰۴ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۳:۰۶

خورشید

خورشیدام و 
بوسیده‌ام
روی ماه صبح را


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۰۵

کرێکار

کارنیکای کرێکار
دڵی لە شاژنی بەست
نه‌زانست خۆشەویسی لە کەندوودا
ئەبەر فاعلە حەرام بوو

◇ برگردان فارسی:

زنبور کارگر دلبسته‌ی ملکه شد 
اما او نمی‌دانست عاشقی در کندو
برای کارگرها ممنوع بود.
 

#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۳ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۳:۰۶

مرتد

آه ای لاجورد کاشی‌های عقیق 
ای ذکر شبانه‌های ممتد 
بی‌تو، مرتجع‌ام
      هیچ آیینی را پایند نی‌ام!.


#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۰۵

شۆفیر

شۆفیر ێیسنپ بۆ
داغ و گەشەی بنەماڵەکی جێ ئەهیڵاند
تا داغ و گەشەی بنەماڵەکانی شار بگینی

◇ برگردان فارسی:

رانندە‌ی تاکسی بود
غم و شادی خانواده‌اش را جا می‌گذاشت 
تا که غم و شادی خانواده‌های شهر را برساند.

 
#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۲ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۰۱

فرج اله بیدختی شاعر سمنانی

استاد زنده‌یاد "فرج‌اله بیدختی‌" شاعر، نویسنده‌ و والیبالیست ایرانی، زاده‌ی دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۳۰ خورشیدی، در سمنان، است.

زانا کوردستانی
۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۴۱

شاعره رحیم جان شاعر تاجیک

بانو "شاعره رحیم‌جان"، شاعر و ترانه‌سرای تاجیک، در یک روز بهاری در سال ۱۳۵۵ خورشیدی( ۱۹۷۷ میلادی)، در شهر وحدت تاجیکستان به دنیا آمد. 

زانا کوردستانی
۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۵:۰۵

شیعر

شیعرەکانم ئیتر نانووسم
دەیدەمیان بە دەم با 
تاکو بەگەیشتەن بە توو
ئەخوێنەم بە گوێ لەیلان
تاکو بەگەئیدە بە بەر
ئەیخمە ناوی چه‌م و گلار
تاکو ئاو بیتیرەی لە شانێ توو
بڵام دەزانم
توو دڵبەستە و دڵتڕی سروشتی نە کاگەز و کتێب

◇ برگردان فارسی:

شعرهایم را دیگر نمی‌نویسم 
می‌سپارمشان به باد تا که به تو برساند 
خواهم خواندشان به گوش دشت و بیابان تا که تو بیابیشان
می‌سپارم به رود و نهر تا که آب به نزد تو بیاورد
خوب می‌داںم که تو عاشق طبیعت هستی نه نامه و کتاب.
 

#زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۰:۵۸

بیانگ

تۆ موسا بوێ
و ئەمن بنی‌ئیسراییل
هەرمو ورده‌کی،
بیانگەتم ئەگرد!.

◇ برگردان فارسی:

تو موسی بودی و من بنی‌اسرائیل 
دقیقه به دقیقه بهانه‌ات را می‌گرفتم.
 

 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۳۱ فروردين ۰۳ ، ۰۰:۵۶

مۆجزە

ورده ورده پێخەنینەکانت 
مۆجزە بۆ
وا لە ئیبراهیم و ئیساشم
بەر نەهات!
ئاڵمیگی زیندو کەرد...

◇ برگردان فارسی:

لبخندت معجزه‌ای بود
که از ابراهیم و عیسی هم ساختنی نبود!
عالمی را زنده کرد.


 

 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۳۰ فروردين ۰۳ ، ۰۰:۵۴

باوه‌شت

باوەشت لە گەڵ مالی خوا
تەنها یەک فەرقی هەس
هۆو ماله هەزارا هەزار زائری هەسو
باوەشت غاری حەرایە موحەمەدە!

◇ برگردان فارسی:

آغوشت با خانه‌ی خدا تنها یک تفاوت دارد
آن خانه هزاران زائر دارد 
و آغوشت غار حرا است!

 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۱۹ فروردين ۰۳ ، ۱۳:۲۷

شعرهایی از ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی معاصر کُرد در اقلیم کردستان است.
از او چندین کتاب چاپ و منتشر شده است:
- عشق هاجر 
- زبان زمین و رودخانه 
- راننده‌ی داستان‌ها 
- روح بی‌غبار 
و...

 ■□■

(۱)
من اسمت را می‌گذارم ماه!
نیمه‌ی دلم! 
تکه‌ی آفتاب!
صدها ستاره‌ی ریخته بر آب حوض...
پس تو مرا چه می‌خوانی؟


(۲)
به خانه‌ی جدیدمان که نقل مکان می‌کنیم 
هر چیز بد را از هم پنهان می‌کنیم 
من پول را و تو عشق را!
باز که می‌گردیم به خانه‌ی سابقمان 
همه‌ی چیزهای نیک را به هم نشان می‌دهیم 
من کینه و تو انتقام را!
ما مشکل اسباب‌کشی داریم،
وگرنه می‌توانیم کولی‌وار 
در کوچه‌ها و کنار جاده‌ها و میان پارک‌ها
با چند قطره آب و ذره‌ای روشنایی
همانند گل‌ها، زندگی کنیم.


(۳)
بعد از تو ماه گرفته‌ای می‌شوم و 
خود را پشت ابری پنهان می‌کنم،
تا حکایتی به پایان رسیده گردم،
تا که جوکی خنده‌دار بشوم!
تا که آتشی درون خرمن کاه بشوم!
...
اما راستی، تو
بعد از من چه خواهی شد؟!


(۴)
وقتی که کتابی را به دست می‌گیری 
شمارگان آن بیشتر خواهد شد و
چاپ دهم آن هم نایاب خواهد شد.


(۵)
تو وقتی برای دیدار مادرت، 
چمدانت را می‌بندی 
نرخ بلیط‌های پرواز افزایش می‌یابد،
وزیر حمل و نقل کنفرانس خبری برگزار خواهد کرد و 
خبر سفر تو تبدیل به تیتر نخست روزنامه‌ها خواهد شد 
و مرزبانان، 
شش ماه بدون حقوق 
برای بازگرداندن تو  مهلت خواهند داشت.


(۶)
من با شمشیر سکوت به میعادگاه رفتم و 
او با سپر گله‌گی 
به مصاف من آمد،
در گرماگرم این نبرد،
در عمق قلبم،
جسدی بلاصاحب افتاده بود.


(۷)
با نفرت به خود زل می‌زنم 
و در دلم، شرک می‌برم 
به آن چیزی 
که در ترانه‌های فارسی‌ست 
و همیشه بر لبان تو خنده می‌نشاند.


(۸)
روزم را با روشن کردن سیگارم آغاز می‌کنم و 
شبم را 
با خاموش کردن سیگار به پایان می‌رسانم.
باورم شده که زندگی‌  
همین دود زیانباری‌ست 
که به من لذت می‌بخشد.


(۹)
آری! دنیا عوض شده!
مثلن من و تو در یک شهریم 
فقط و فقط چند کوچه و خیابان 
از هم فاصله داریم 
اما آنقدر از هم دوریم 
که تنها در ترانه‌های قدیمی 
به همدیگر می‌رسیم...


(۱۰)
ناامیدی کلید ندارد که در خانه‌ات را بگشاید  
پا ندارد که به دنبالت بدود 
دست ندارد که گریبانت را بچسبد 
چشم ندارد که تماشایت کند  
دهان ندارد که صدایت بزند...
ناامیدی گاهی کلمه‌ای‌ست 
که در میان نامه‌ای به دستت می‌رسد 
یا که سکوتی‌ست حاکم بر خانه‌ و 
بعد از چند بار زنگ زدن،
کسی در را بر رویت نگشاید...
یا که شاید خورشید باشد و 
وقتی در بهارخواب خوابیده‌ای 
بر سر و رویت بتابد و بیدارت کند و 
ببینی که خانه‌‌ات سوت و کور است،
نه عطر چای تازه‌دمی در هوای پخش است 
و نه گنجشکی در حیاط پر می‌زند 
و نه دخترکی یک قل دو قل می‌کند 
و نه از رادیوی آویزان بر شاخه‌ی درخت انجیر
ترانه‌ای به گوش می‌رسد...
ناامیدی، شاید آن زمان باشد 
که از نردبان چوبی پایین می‌آیی 
و چشمانت از تعجب از حدقه بیرون می‌زند 
و می‌بینی که خانه‌ 
بدون خش‌خش دمپایی‌های مادرت 
غرق در سکوت و وحشت شده است،
و هیچکس نیست 
که از صمیم قلب به او بگویی:
--: صبح بخیر!!! 


(۱۱)
در روز قیامت 
فرشته‌های موکل بر شانه‌های چپ و راستم 
دفتر اعمالم را می‌گشایند و 
تمام لحظاتی را که در فکر و خیالم دستت را می‌گرفتم 
و همچون کودکان فیلم‌های کارتونی 
خودمان را در مزرعه‌ی گندم کنار ده کوره‌ای پنهان می‌کردیم را،
ثواب و کار نیک می‌نویسند!
ولی باز هراس دارم 
که به دوزخ رهسپارم کنند 
چونکه جرأت هیچ کاری
جز گرفتن دستانت را نداشتم.


(۱۲)
برای چشم‌روشنی نوزادهایی 
که تازه به دنیا می‌آیند،
عصا و عینک ته‌استکانی و 
تسبیح و آیینه‌ی جیبی و 
کیسه‌ی تنباکو و دومینه و 
قیچی سبیل‌گیر و موگیر و 
شربت سرفه و آبنبات ببرید!!!
زیرا اینجا آدم‌ها 
پیر زاده می‌شوند!.


(۱۳)
آیا احساس می‌کنی،
باید سخنی را که هرگز به زبان نیاورده‌ام 
بازگویش کنم؟!
از سکوت من خودت پی ببر!
جز آن سخنان دیرین عاشقانه 
سخنی تازه ندارم برای گفتن...


(۱۴)
وقتی که به محله‌ای دیگر نقل مکان کردیم 
هر کسی از کامیون چیزی خالی کرد.
مادرم ظروف شیشه‌ای را 
و خواهرم گلدان‌های سفالی و 
برادرم کتاب‌هایش و 
پدرم فرش‌ها را...
ناگهان همه‌گی به من چشم‌غره رفتند 
وقتی چشم دوخته بودم به جای خالی تو و 
چمدانی پر از اشک را از چشمانم خالی می‌کردم...


(۱۵)
در شهر ما 
خیاطی بود 
که خیلی به کار و بار خود می‌بالید...
هر وقتی که مرا می‌دید، می‌گفت:
برای هرکس که کفن دوختم،
محتاج لباس دیگه‌ای نشد!
 


گردآوری، نگارش و برگردان اشعار: 
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۱۲ فروردين ۰۳ ، ۱۸:۱۰

سولین عبدالله شاعر سلیمانیه‌ای

خانم "سولین عبدالله" (به کُردی: سۆلین عه‌بدولا) شاعر و نویسنده‌ی معاصر کُرد، زاده‌ی ۱۱ مارس ۱۹۷۷ میلادی در سلیمانیه‌ی اقلیم کردستان است.

■□■

(۱)
از روزی می‌ترسم 
که سرم را بر روی سینه‌ات بگذارم
و تپش قلبت برای من نباشد.


(۲)
چقدر آزار دهنده‌اند 
آنهایی که 
جلوی چشمانمان می‌روند و 
اما در دلمان نه...


(۳)
تو نە عطرفروشی و 
نه باغبان.
دختری‌ی و، 
وقتی که از خانه بیرون می‌زنی،
از شهر رایحه‌ی گُل بلند می‌شود.


(۴)
صد بار فراموشت کردم،
اما تو بازگشتی...
دل می‌گوید:
- هرچه عقل بفرماید.


(۵)
تو بخند تا باغچه
بە جای گُل
شکوفا بە تو بشود.


(۶)
[حسادت] 
زمانی که تو را می‌بوسم 
اناری از حسادت پوست می‌تَرکاند 
گُلی از شوق آفتاب شکوفا می‌شود 
ابری آسمان را می‌پوشاند 
همه‌ی این‌ها
برای رسیدن دو عاشق‌ست
زیر یک سقفِ پُر از مهربانی...


(۷)
آنچنان اسمت را بر قلبم حک کرده‌ای 
که هرچه می‌خواهم
از تو بُبُرم، 
دلتنگ‌تر می‌شوم.

 

ترجمه‌ی اشعار: #زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی
۱۲ فروردين ۰۳ ، ۰۴:۳۰

غفور سلیمانی از مشاهیر روانسر

در ۷۵ کیلومتری شمالغرب کرمانشاە، در مسیر روانسر بە پاوه، در دامنه‌ی کوه شاهو روستایی به نام "بنچله" خود نمایی می‌کند.
در این روستا خانواده‌ای بی‌بضاعت زندگی می‌کنند که زندگی آنان با مردم روستا متفاوت است. 
در دومین روز از خرداد ماه ۱۳۵۷ خورشیدی، این خانواده صاحب تنها فرزند پسر خود می‌شوند که در بدو تولد از نعمت بینایی محروم بود. والدینش اسم فرزندشان را "غفور" گذاشتند.
غفور بعد از آنکه دوران کودکی را سپری کرد کم کم هوش و ذکاوتش نمایان شد و در حالی که هم سن و سال‌های او بیشتر به بازیگوشی مشغول بودند، وی شروع به کاسبی کرد. هدف از این کار این بود که غفور می‌خواست روی پای خودش بایستد.
از همان اوان نوجوانی ایمان داشت که معولیت نمی‌تواند مانع پیشرفت او شود، تا جایی که
در سال ۱۳۷۲ در پانزده سالگی در کلاس‌های نهضت سوادآموزی ثبت نام می‌کند و با همت و تلاش قابل تحسینش شگفتی ساز شد و پس از چندین سال موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی شد.
دیگر شهرت و آوازه‌ی نامش از گستره‌ی مرزها گذشت،  و بارها رسانه‌های داخلی و خارجی نام "غفور سلیمانی" را سر تیتر خبرهای خود نمودند.
اکنون "غفور سلیمانی"، این بزرگ مرد نابینا، در چندین دانشگاه منطقه‌ی اورامانات به تدریس می‌پردازد و دو مرتبه به عنوان مشاور رئیس آموزش و پرورش روانسر انتخاب شده است.
در سال ۱۳۹۶ هم کاندیدای شورای شهر روانسر شد و با آرای مردم آن دیار به عضویت شورا رسید.


گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی 

زانا کوردستانی