انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۴ مطلب در آبان ۱۴۰۴ ثبت شده است

۱۰ آبان ۰۴ ، ۰۲:۲۷

احمدرضا چه‌کنی

آقای "احمدرضا چه‌کنی"، شاعر ایرانی است، که بیشتر برای دفتر شعرش به نام "نفس زیر لخته‌گی" شناخته شده است.

 

 

احمدرضا چه‌که‌نی

آقای "احمدرضا چه‌کنی"، شاعر ایرانی است، که بیشتر برای دفتر شعرش به نام "نفس زیر لخته‌گی" شناخته شده است.
دفتر "تپش‌ها"، دیگر اثر مکتوب او به شمار می‌رود.
از او در کتاب "از سکوی سرخ" زنده‌یاد "یدالله رویایی"، به کرات یاد شده است. 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ از نامه‌ای که در ابتدای کتاب به عنوان «با تو که می‌شناسمت» به جای دیباچه آمده:
با تو – که می‌شناسمت؛
که نمی‌خواهم تنها خواننده‌ی شعر باشی. و خوب می‌دانی که این خواست را به تو تحمیل نمی‌کنم. اما آرزو دارم که تو را و مرا، شعر ببرد؛ از آنچه ما نیست رها کند، و به آنچه ما هست پیوند دهد. و چه چیز در ماست؟ - شعر. و اگر این شعرها را نمی‌نوشتم، به چه شکلی از ما با تو بازمی‌گفتم؟ - به شکل نوشته، باز.
پس از ارایه «نفس‌زیرلختگی»، کسانی گفتند: «این، شعر دشواری‌ست». شاید هم حق داشتند. چراکه ذهن‌شان معتاد کلمات آراسته و القاکننده‌ی مفاهیم غم و غصه و سوز و امید و شکل روزمره عشق، و غرولند بود. در حاشیه، صدای تو هم بود: «من نمی‌دونم این شعررو کاملا می‌فهمم یا نه؛ اما می‌تونم بگم ازش لذت می‌برم».
می‌دانی، همسایه‌ی تو «معنا»ی تپش‌های «نفس‌زیرلختگی» را از من می‌خواست. می‌پرسید که «ساعت قدیمی معطر» چیست؟ و، که ساعت قدیمی چرا معطر است، و مگر می‌شود؟ من به او چه می‌توانم بگویم که او نمی‌داند چطور با شعر طرف بشود. او با همان منطق که بالارفتن قیمت شکر را در بازار توجیه می‌کند، می‌خواهد شعر را حلاجی کند. او سعی می‌کند شعر را بفهمد، و همین‌جاست که شعر از کنارش می‌گذرد و او از لمس شعر، بی‌خبر بازمی‌گردد. شاید گناه از آنهایی باشد که گفته‌اند شعر «باید» چنین و «باید» چنان باشد – و به‌زور باید حتما اندیشه – فلسفه – فکری صریح را دربرداشته باشد؛ دردی را به صراحت بازنماید. و حرف‌ها را صریح بازبگوید. و همسایه تو، که به دنبال حرف‌ها و دردهای صریح است، چون در شعری این‌ها را نیافت، فکر می‌کند که آن شعر فهمیدنی نیست. چون در پی فهمیدن بوده، از دریافت خود شعر غافل مانده است. درست است که شعر، وقتی در شکل خود گرم می‌شود که تپش قلب‌ها را بتپد، اما دیگران، نیز، باید که در ذهن خود دریچه‌ای مشتاق به شعر باز کنند، با ذهنی پذیرا با شعر روبرو شوند، به آن دل دهند تا بتوانند از آن عبور کنند.
ما مشهوریم به شعردوستی و سرزمین ما مشهور است به شاعرپروری. مورد نخستین را اما من نمی‌پذیرم. بسیاری از آنچه پدرهای ما می‌خوانده‌اند، شعر نبوده، ضرب‌المثل بوده، پندوحکمت بوده، تفنن ردیف‌دار بوده، کلمات حال‌دار بوده. بی‌جهت نیست که پس از پنجاه سال، هنوز بر سر حقانیت نیما جدال می‌کنند. شعر جوان فارسی که جای خود دارد. ما هنوز یک توده‌ی وفادار شعرخوان نداریم، مردم به‌طور پراکنده شعر می‌خوانند. درین‌صورت چگونه پاره‌ای می‌گویند که باید برای مردم و سلیقه آنها شعر گفت؟ می‌پرسم کدام مردم؟ آیا تفنن‌خواهان را هم جزو مردم به‌حساب می‌آورید؟ اگر چنین است، چگونه شاعر راضی می‌شود به سرنوشت شعر – که سرنوشت خود اوست – بی‌اعتنا بماند و برای آن مردم، تفنن بنویسد؟ او، که سرسپرده شعر است چگونه می‌تواند به آب ناسالم باریکه‌ها و اشاره‌های نامطمئن راضی شود؟ و شاعر باید که سرسپرده شعر باشد، به‌ویژه در این زمانه‌ی سلطه وسایل ارتباط‌جمعی.
و بگذار در همین ‌جا، پرسش‌هایی وسواس‌انگیز را که دیری‌ست در من بوده، به تا بازبگویم. اینکه آیا زمانه‌ای که در آنیم، نقشی تعیین‌کننده برای شعر خواهد داشت، و درنتیجه پنجاه سال دیگر، با نگاهی به پشت سرمان، همه‌چیز را دیگرگون خواهیم دید؟ انسان – شاعر در برابر تکنولوژی حاکم بر دنیای ما و دنیای رابطه‌ها، چه خواهد کرد؟ تو هم می‌دانی که چه تفاوت وحشتاکی است بین دیروز و امروز. شاعر این زمان می‌خواهد که همچون شاعران پیشین، چشمی هم به علوم داشته باشد. اما آیا علوم زاینده این تکنولوژی برترین، با علوم حتا در بیست سال پیش، قیاس توانند شد؟ وقتی همه‌چیز در دگرگونی سهمناکی چرخان است، چگونه می‌شود به همان‌گونه که شاعران پنجاه سال پیش – نمی‌گویم صد سال – می‌دیده‌اند، دید؟ و اینجاست که «نگاه» شاعر مطرح می‌شود. می‌خواهم موردی را با تو درمیان‌بگذارم. ببین، من از آزادی دو مرغ عشق در قفس آویزان از پنجره اتاقم مفهومی دیگر دارم. شاعر در صد سال پیش می‌توانست پرنده‌ها را از قفس آزاد کند و شعری هم برای پرواز آزاد آنها بنویسد. اما من، که می‌دانم این پرنده‌ها در قفس به دنیا آمده‌اند، در قفس بزرگ شده‌اند، دنیای آزادی را از یک زاویه محدود دیده‌اند، و اگر آزاد شوند، شاید که بمیرند، نمی‌توانم نگاه خوش‌باوری به آزادی آنها داشته باشم. غریزه؟ به نظر من، این هم تابع است، هم متغیر.
مساله این است که چطور می‌شود «نگاه»ی تازه داشت – نگاهی کاونده که لرزه‌های در راه را حس کند و پلی بزند میان حال و نیامده. این ویژگی را شاخه سالم شعر فارسی دارد. شعر آگاه از مایه‌ی کهن، با هوای این خاک. من، شعر شاعران جوان را – شعری که افراطی‌اش می‌نامند – جوانه‌های این شاخه می‌دانم و دوست دارم.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
شاید
معشوق سینه‌های تناور
با سنگ‌های ریز چشمانش
در کنار راه خزانی
دیدار داشت
و تمامی‌ی عطر
شیارهای
دورمانده‌ی
گردنش را
برای خواب خوشِ
گونه‌های با طعم چوب
می‌برد
در آرامشی سرد و بی‌بهانه.

(۲)
می‌رفتیم به زاویه‌هامان
در آفتاب
مثل همهمه‌ای دور به تدریج گرم می‌شدیم

ذرات پراکنده‌ی بدنت
در باران
به هم چسبیدند
نه
و هرگز اثری که از تو در فضا می‌ماند
چنین تند و پاشیده
به گرما فرو نشد

درنگ کن
با گردش کند حباب‌های هوا
در شریان زرد لخته‌ی افق
_سرگردان در چشم‌انداز یادها _
با ماندن در پشت ضربه‌های ساعت
لرزش حنجره‌ی تار
(عشق را تکاندند)

چه آرام
با وزش باد
دودی از تصویر نابودی برخاست
و در درون شگفت کبودی
_که جنبش نافذی داشت_
نشست!

فقط جنبش
دو دست است
در بادی که پوست را بیدار می‌کند.

(۳)
تمام دست تو روز است
و چهره‌ات گرما
از عشق
اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
برای خود صدا کنیم
تصنیف‌ها را بخوانیم
که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.
 

(۴)
[حدوث و هراس]
چیزی
در گذرست به سنگینی
در پس دره‌ی خاموشی
که خاطره‌ی تماس و پیوستن را
از یاد برده‌ است

کسی که
از پشت شیشه می‌گذشت
با چشمانی از علف‌های روشن
بر توده‌ی برگ‌های قهوه‌ای و سرخ
ناگاه
از جنبش باز ماند

سکوت
در گیاه‌های بی‌گل بود
و ته‌نشست چشم‌ها
در من
در من بود
پچ‌پچ همسایه‌ها در کوچه –
سخن دیروز
امروز صبح
یک لحظه پیش
و صدای کوبیدن در هاون
که از چیده‌های کش‌آمدنی ریز سکوت
می‌گذشت

من
آن شیشه‌ی بخار گرفته را
که از قاب خود
جدا شده می‌رفت
دیدم
در خود حس کردم.

چیزی
مثل وهم یک سایه
در ذهن آشفته‌ام
سنگین
می‌گذرد.

 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.poem135.blogfa.com
www.m-bibak.blogfa.com
www.goodreads.com
و...

زانا کوردستانی
۰۹ آبان ۰۴ ، ۰۲:۴۵

عبدالغفار وارستگان

استاد زنده‌نام "عبدالغفار وارستگان"، فرزند "عبدالقادر"، متخلص به "نازک بین"، شاعر و ادیب کردستانی، زاده‌ی سال ۱۳۰۸ خورشیدی، در محله‌ی آقازمان سنندج بود.

 

عبدالغفار وارستگان

استاد زنده‌نام "عبدالغفار وارستگان"، فرزند "عبدالقادر"، متخلص به "نازک بین"، شاعر و ادیب کردستانی، زاده‌ی سال ۱۳۰۸ خورشیدی، در محله‌ی آقازمان سنندج بود.
وی در سال ۱۳۲۷ به عنوان آموزگار به استخدام آموزش و پرورش درآمد و تا سال ۱۳۴۰، در روستاهای مریوان، اورامانات و کامیاران، به امر آموزش دانش‌آموزان پرداخت.  
ایشان در سال ۱۳۴۰ به سنندج برگشت و در کنار تدریس در آموزش و پرورش، با رادیو کردی سنندج، به عنوان گوینده و برنامه‌ساز همکاری کرد.
برنامه «نازک‌بین رادیو» که برنامه‌ای فولکلور، انتقادی و آموزشی بود، را به مدت ۱۷ سال تولید کرد، و سپس به تولید برنامه‌ی «باغچه ادبیات»، «از هر باغچه گلی» ، «جواب نامه‌های شنوندگان»، و «سیری در روستا» پرداخت.
ایشان یکی از موسسان "انجمن ادبی مولوی کُرد"، در سال ۱۳۷۳ بود، کە نقش بسیار ارزنده‌ای را در معرفی شاعران جوان کردستانی بر عهده داشتند.        
سرانجام  وی در روز سەشنبە سوم آذر ۱۳۸۸ در سن ۸۰ سالگی در سنندج دارفانی را وداع نمود.
ایشان به هر دو زبان کُردی و فارسی اشعار زیادی دارند، مانند: قسم نامه، وصیت نامه، بمباران سنندج (سنه خوێن ئاوی) و...
همچنین ایشان چهار جلد از اشعار خود را جمع‌آوری کرده‌اند، که دو جلد آن مربوط به دوره‌ی نازک‌بین رادیو است، و دو جلد دیگر مربوط به رباعی، مثنوی، غزلیات و مرثیە که به زبان‌های کُردی و فارسی است.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر کُردی:
(۱)
دایه گیان ئه‌وا ده‌س پرورده‌که‌ت
روله‌ی ناکام و خاون درده‌که‌ت
له باخ ئاوات گوله په‌ژمورده‌که‌ت
مه‌حروم له شادی و دل ئه‌فسرده‌که‌ت
چاوی پر فرمیسک لیوی پر ...
دایه گیان به شیر خه‌فت گوچ کریام؟
له ناو بابوله‌ی مه‌ینه‌ت دانریام؟
به تیغ ناکامی ناوکه برکریام؟
به به‌د ئیقبالی بانگ به گوی دریام؟
بوچی وادایم من سیا چاره‌م
بوسرنوشت خوم ویل وئاواره‌م
دایه گیان ته‌خته وچیو گه‌واره‌کم
ئه‌وبیشکه‌ی زاهیرخوش نیگاره‌که‌م
ئه‌و جیگه‌ی خه‌فتن پر پژاره‌که‌م
گه‌هواره‌ی مت و مورگ داره‌که‌م
داره‌که‌ی به ئاو زووخاوسه وزکریا
به‌د به‌ختی وه‌ک من له وا پال خریا
با پیچ و شان پیچ لیف سه‌ر سینه‌که‌م
ئه‌و ده‌س پیچه‌نه‌ی گول نه‌خشینه‌که‌م
گوش گیره‌ی ژیر سه‌ر ئال وشینه‌که‌م
لیف سه‌ر بیشکه‌ی فره رنگینه‌که‌م
به نائومیدی قه‌یچی تی نریا
دایه الی الیه والله الله که‌ت
ئه‌ت‌وت بیت بومن ده‌رد وبه‌الکه‌ت
دوعا نوسین الی شیخ ومه‌الکه‌ت
بو من خرجت کرد پول وته‌الکه‌ت
ره‌نجت ئه‌کیشا له بو خوشحالیم
بوشادکامی وبولند ئیقبالیم
دایه گیان مه‌گه‌ر خوراکت غه‌م بو
خه‌ووخوراکت ده‌ردوماته‌م بو
مه‌گه‌ر وه‌سیله‌ی دل شادیت که‌م بو
ژیانت تیکه‌ل ئیش وئه‌له‌م بو
به‌لی دایه گیان ئه‌و شیره دریام
هه‌ر به‌و شیره بو په‌رورده کریام
مه‌مکه‌ی په‌ژاره له ناو ده‌م نریام
له ناوبیشکه بوو یا خوپال خریام
له‌و بونه‌وه ئیستا هه‌نا‌سه سه‌ردم
دایه ره‌و ره‌وه‌وداره داره‌که‌ت
ئه‌وداره داره‌ی خوش گوفتاره‌که‌ت
هه‌تا پا بگری جه‌گر پاره‌که‌ت
کوره مه‌ینه‌تی وخه‌فه‌ت باره‌کت
ئه‌چووم ئه‌که‌فتم به‌مل ماته‌ما
به‌چال و چوله‌ی مه‌ینه‌ت و
دایه پام گرت و که‌فتمه ریگه روین
که‌فتمه سه‌ر ریگه‌ی پر ناله و پر شین
ریگه‌م گرته به‌بر به‌زاری وحه‌زین
بو شه‌که‌ت بوون وده‌س وپا ته‌زین
ریگه‌ی من ریگه‌ی نامورادی
دایه گه‌وره بوم به ناز کیشانت
به خوش گه‌رک بوون قه‌وم و خویشانت
فره جار باعیس بووم بو دل ئیشانت
به الم من گیجم له‌م سه‌ر نوشته
له‌م سه‌ر نوشته‌ی پر زیبا وزشته
دایه بو خویندن نریامه مه‌کته‌ب
یانی مه‌دره سه‌جی عیلم وئه‌ده‌ب
به‌لکوو بگه‌یمه مه‌قام و مه‌نسه‌ب
تا به ده‌س بینم عینوان و له‌قه‌ب
به الم من خویندم ده‌رس مه‌جنونی
له‌م ده‌رسه کفتمه زاری وزه‌بوننی
دایه په‌پوله‌ی بی په‌ر وبالم
په‌رو بال سوزیاگ ده‌روون زوخالم
سوزیام گرم گرت نه‌ماوه حالم
عبدالغفارم وبه‌کول ئه‌نالم
هه‌رکه‌سی که‌سه حرفیکی به‌سه
بوجه‌گر گوشه دایک فه‌ریاد ره‌سه.
 

گردآودی و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://t.me/kurdokurdistan
@Aryziakan
www.kurdistanpost.nu
www.iranfilez.ir
و...
 

زانا کوردستانی
۰۸ آبان ۰۴ ، ۰۲:۳۹

مسعود اصغرنژاد بلوچی

استاد "مسعود اصغرنژاد بلوچی"، شاعر، نویسنده، منتقد و هنرمند گیلانی، زاده‌ی ۱۹ خرداد ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، در روستای شهمیرسرا زیباکنار است.

 

مسعود اصغرنژاد بلوچی

استاد "مسعود اصغرنژاد بلوچی"، شاعر، نویسنده، منتقد و هنرمند گیلانی، زاده‌ی ۱۹ خرداد ماه ۱۳۵۸ خورشیدی، در روستای شهمیرسرا زیباکنار است.
بعد از زلزله رودبار، به همراه خانواده از گیلان به خراسان مهاجرت نمود و ساکن مشهد شد.
دوره‌ی راهنمایی و دبیرستان را در مشهد گذراند، و سپس در رشته‌ی بازیگری در دانشگاه سوره پذیرفته شد، اما بعد از چند ترم انصراف داد و مجدداً در رشته‌ی گرافیک پذیرفته شد و کاردانی گرافیک گرفت.
از سال ۱۳۷۲ خورشیدی، به شکل جدی شروع به کار ادبی کرد و مطالبش در کیهان بچه‌ها و سلام بچه‌ها و سروش نوجوان چاپ شد، و از سال ۱۳۷۴ خورشیدی، وارد جلسات ادبی مشهد شدند.
ایشان از سال ۱۳۸۳ خورشیدی، تاکنون در استخدام دانشکده هنر نیشابور قرار دارند، و در همین سال‌ها لیسانس ادبیات  و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی گرفتند و چندین کتاب و مقاله و مطلب چاپ کرده‌اند.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ رزومه ادبی فرهنگی:
- دبیر انجمن شعر در فرهنگسرای تهران به شکل موقت (فرهنگسرای زنجان و خاوران و بانو و...)
- همکاری با دفتر مطالعات فرهنگی جهاددانشگاهی
برگزاری جلسات نقد داستان و شهر در موسسه راه موفقیت مشهد
- برگزای کارگاه شعر در کتابخانه الغدیر نیشابور
- برگزاری نشست کتاب در اداره ارشاد نیشابور
- شرکت در کارگاه های شعر نیشابور از سال ۱۳۸۳ تاکنون
- دبیر و مجری برگزار کننده‌ی کارگاه شعر جوان در اداره ارشاد نیشابور از سال ۱۳۹۳ تا اواسط ۱۳۹۵
- دبیر اجرایی کنگره ملی از توس تا نیشابور ۱۳۹۵
- داوری جشنواره‌های متعدد اعم از دانشگاهی و غیر دانشگاهی در حوزه‌ی شعر و داستان
- برگزاری جلسات نقد شعر به شکل حرفه‌ای در کارگاه‌های مجازی و حقیقی از سال ۱۳۹۳ تاکنون
- دبیر اجرایی و سرپرست داوران در جشنواره شهید چمنی ۱۳۹۳
- سرپرست داوران در جشنواره شهدای دانشجویی ۱۳۹۴
- سرپرست داوران حوزه‌ی ادبیات داستانی و شعر و قطعه ادبی در دانشکده های علوم پزشکی استان
- چاپ ده جلد داستان کوتاه به شکل پالتویی
- چاپ دو مجموعه شعر سپید
- چاپ یک اثر تحقیقی درباره مجسمه‌سازی توسط فرهنگستان هنر
- چاپ شعر و داستان در مجله های سلام بچه‌ها، سروش نوجوان، سروش جوان، خراسان و قدس و...
- شرکت و برگزیده در نخستین جشنواره شعر صلح  ۱۳۸۰
- دبیر انجمن شعر جوان
- دبیر جلسات شعر دوشنبه‌های دانشکده هنر از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۹
- دبیر اجرائی ورکشاپ‌های خیام و عطار
- مستندساز همایش عطار در سال ۱۳۸۶ 
- هماهنگ کننده و مسئول طریق رضوی (زئران پیاده دانشجویی منطقه شرق کشور)
- مجری و گوینده نخستین همایش سلسله‌الذهب
- دکوراتور همایش سلامت محل فرهنگسرای سیمرغ
دکوراتور همایش اوج انسان
- مسئول هماهنگی و نظر سنجی نمایشگاه کتاب تهران در سال ۱۳۷۹
- برگزاری کنفرانس خبری در رابطه با آسیب های شعر نیشابور در محل نمایشگاه بین المللی نیشابور ۱۳۹۵
- سازنده تندیس جشنواره پوستر رضوی
- کسب مقام برگزیده در جشنواره‌های رضوی برای اجرا و تهیه جشنواره از ابتدا تا به آخر و ارائه کتابچه پوستر به عنوان مسئول دبیرخانه 
- راه‌اندازی جسلت حکمت نهج‌البلاغه در انجمن حکمت دانشجویان ۱۳۷۸
- اجرای بیش از ۵ تئاتر به شکل حرفه‌ای
نویسنده و کارگردان نمایش استیلای نور (عاشورایی)
- برگزیده شدن به عنوان نویسنده برتر اداره فرهنگی و اجتماعی دانشگاه پیام نور فریمان ۱۳۹۸
و...

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
نه برگی بیشتر از درخت می‌افتد
نه بانگی بلندتر از گلدسته
نه سرمای بیرون می‌شود افزون
تنها آدمی‌ست
که بر چهارپایی‌ی ِ جهالت اصرار می‌ورزد
بی‌سعی آن‌که چهارپایه‌ی بی‌خردی را
پیش از ابد ِ زمانه
بازنگرد

گمانه‌ی برتری بر تن آدمی‌ست
تمام‌قد
و دکمه‌های‌‌اش
باز و بسته‌ی یک‌درمیان غرور،
که -«آری حق با من است!»
بی‌آن‌که بداند
مرگ ور می‌رود با قلبی که تند می‌زند
با سرانگشتانی که کافی‌ست
اما چشم نمی‌بیند
گوش نمی‌نشیند بر تخته‌بند تن
بر پرده‌ی صماخ نمی‌رود فرو
میخی که عرض میلاد را
به انتهای میعاد
وصل می‌کند.
میخی که بی‌رحم‌تر از چهارپایه‌ی چهارپایی‌ی ِ جهل
از زیر پا کشیده می‌شود
و عمر به سهولت سر می‌رود
و بر سر آدمی می‌آید!

بی‌آن‌که درختی ببیند
برگی نچیند

سرمای درون طاقت فرساست
و آدمی پندناپذیر.

(۲)
[خش ِ کمانچه]
تمام ِعاشقان به زبان آوردند
که
هیچ کدام‌شان را
زمانه عاشق نکرد
بریدند و
بارها کشته شدند
عالم را جنازه‌هایشان به گند کشید
خوشا معشوق تان رقصیدنی‌ترین
خوشا بادا
رسیدن مداوم ِمان
به انار
به لیمو
که خش ِکمانچه‌لت
اضطراب جهان را می‌کاهد
با آرشه‌ی گیسو
دل نواز آوازی غمگین‌تر از شعله‌های خسته‌گی‌ست
در پیرهن شراره و شراب
اولیا
مستثنای گناه‌اند
بیا به کبریایی گناهان دمادمی بزنیم
که عشق است.

(۳)
خطابه‌ای خالی و خاکی
که از آن ِآن هستم
تنها به این باور که بگویی می‌فهمم
نگران حرارت و مرارت شرایط تو
بودنم را نادیده گرفتی
در کنار جادویی که مرا ایمن می‌کند از گزند
سر زنده بودن بی‌حوصله‌ی من
از نبوغ پرنده‌هاست
و در رسالت تنهایی بد ِباد
قرار بود
سر به سینه بگیرم
و پیشانی پریشانی‌ام را آرام کنم
اما اعصاب ندارم
تعادل تعریف تازه‌ای دارد با من
که از همه چیز می‌گذرم
حتماً باید بروم دکتر
که صنعت انتقال در انتقام نهفته است
وقتی من هستم و آرام نیستم
نیستی سراسر هستی را فرا می‌گیرد
و هر مقدار که ادب ندارم
ادیب ِادیبان ِخرسند ِجهانم
و این توانایی را
خرج افتضاح عالم خرابات نمی‌کنم
آن هم در برابر لب‌خندی که از لب‌هایم شکوفه زده است
در آهستگی‌ی ِ پاهای سپید
مثل تن ماهی در مهتاب رودخانه
روی رود سرود.

(۴)
[الکلی‌های راه راه]
۱
با یقه‌ی باز وارد شدی
اصلا ذات دیوانه‌ای داری
که مرا غرق می‌کند
در خواب‌های الکلی
و
می‌ایستد
تا برایم نامه‌های اخلاقی بنویسد
۲
هدایا را در اتاق‌های‌مان تمرین کرده‌ایم
اما من
یادم هست
یک بار اشتباه کردم
و
زدم زیر گریه
۳
در گریز و رهایی
پریشان می‌شوم دیگر
مگر چه خواهد شد
تا با صدای فلزی
باز بخندی
پیراهن راه راه افقی
مقابل روشنایی کبریت

(۵)
[وظیفه‌ی حیرت]
مثل اسبی خیس
در تنهایی می‌دوم
در اوج جغرافیای پریشانی
با ارادت به اراده‌ی حضور
که در ردیف بطری‌های کش و قوس دار
طعم حیرت را
پراکنده می‌کنند
حتماً به موقع
در مسافرت قاصدک‌ها
تکثیر می‌شوم.

(۶)
[رعشه‌ی ِ تندرهای ِ سپید]
دفترچه‌ام را می‌گردم تا به تو زنگ بزنم
تا در این روایت ملایم ِحزن
شنونده‌ی ِ تماشای ِ سوختنم باشی
حالا که قرار است پیدای این ماجرا گردی می‌نویسم
از حرکت ِ نامتقارن ِ پلک‌هایم
در رعشه‌ی ِ تندرهای ِ سپید
که در یک آن
همه‌ی اتفاق را واضح می‌کنند
قرار است باران ببارد
تا مگر از غم‌های ِمان بکاهد
پیدای این هم سخنی یک طرفه
در مسیر ِ شاخه‌های ِ توت فرنگی ِ وحشی
وحشتی می‌شوی
عین خارج شدن زمین از مدار خود
که هیاهوست
بگذار با بغض نترکیده
ترک کنم تعارف‌های ِ معمول را
که محتاج مسلَّم ِ حضور ِ توام
و مطمئن این پیراهن بی‌سلیقه‌ام
که همیشه سیاه است
و در عزای رقاصه‌هایِ شهر
می‌سُرد
بر پیکره‌هایی که فقط پنگوئن‌اند
لطفاَ قطع نکن
دارم گُر می‌گیرم تو را
که اگر بمیرم بر مزارم می‌گریی
بیا که نوبت تو رسید!

(۷)
در بین این همه آدم و دوست
چه حس تلخی‌ست
لحظه‌ی بی‌دوست.

(۸)
تاوان کمی بیشتر فهمیدن
این همه پیرهن
این همه دود اسفند
این همه لازم نیست
درک بی‌دردی را
نباید این همه طولانی تاب آورد
بنفشه‌ها خسته‌اند
مرغابی‌های ِ مهاجر
آسمان را فیروزه‌ای‌تر می‌کنند
دلتنگی را سیاه‌تر رقم می‌زنند
ضمن آوای اذان
چندمین بار قصه‌ی پریان
که جهان را
گذران‌تر می‌گرداند
زخم را
ماندگارتر تعریف می‌کند
باید گلایه کنم
بر شانه‌ی بی‌برکت زمین
شلاق بزنم
تا چه اتفاق افتد برای این زمان خسته
که نشته است
مرغاب‌ها را
از حافظه‌ی مهاجرت
پاک کرده است.

(۹)
برای ِ همیشه
ولی شب
تو روی مداد رنگ‌ها را با دستمال پوشاندی
وَ حادثه‌ی ِ آن: شب
تو با لباس ِسپید خودت را رویاندی
و امضای ِآن ولی شب
تا روی ِ جنازه‌ی ِ غَزَل اسم ِ شعر را فَدای ِ فال کردیم
از هیچ گاه برای ِ مَن تنها نخندیدی
جهان بینی‌ها دیگر نوشته نمی‌شوند
وقتی می‌شود حَرف زد
می‌شود کشید و لَم داد
دراز و پهنای ِ هر چه را بَر باد
آزاد
بی‌من
ولی شب
اسمش را به یاد نمی‌آورم
گون و گوزن در عبور ِ عمودی از میهن
در صدای ممتد ِ ریل‌ها
با عشق‌ِهای ِ نگفته
در کوهستانی ِ صدا
با خود ِ خودت تنها
مولوی آشفته‌ی حافظ و سعدی‌ست
حال خیام دارد
با نیشابور در گُل‌های سَرگردان ِ آفتاب
سرگردان ِ شُعبده‌ی ِ کلمه
همراهی و هم‌دودی ِ شاعر و کلمه
هم مقام ِ کتاب‌های ِ جادو
ولی
شب.

(۱۰)
[مکاشفه]
خاطره‌ی دخترى که در آخرین سطر
با من ِ محوْ در غبار ِ کلمه
دوئل کرد
از هیچ تفنگ خوش دستى
شلیک نمی‌شود
همراه جاده و چاقو
همراه ِ مُنفردزاده‌ى ِ کیمیا
بعد از این باران
که تُند گرفته
هیچ کس طعم ِ دریا را
روى ِ لبان ِ اضطراب
فکر نکرده است

و من
با یک سیگار ِ جویده
روی قیلوله‌ی غروبی تلخ

به عبور ِ دور می‌نگرم
طىّ ِ همین صراحت ِ گس
و احساس ناخوش آیندى هم در کار نیست
تنها، تنهایى‏اش را کشف کردم
که به رقص ِ با من راضى شد
این مترسک که
گل آفتاب گردان نیست
و فراتر از مرگ
قصه‌ی آفرینش را
نجوا می‌کند.

(۱۱)
گرگ از گرگ نمی‌ترسد
روبا از روباه نمی‌ترسد
لک‌لک از لک‌لک نمی‌ترسد
تنها انسان است
که از انسان می‌ترسد
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی



 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
https://nazoktar.blogfa.com
https://mahgereftegi.com
https://f4f4f4.blogfa.com
https://diyarmirza.ir
https://aparat.com
@fariman_onliine
و...



 

زانا کوردستانی
۰۶ آبان ۰۴ ، ۰۹:۴۸

ماهنامه ادبی رها

ماهنامه ادبی رها منتشر شد


جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "یارمحمد اسدپور"، شاعر مسجدسلیمانی، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی هفتم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۲۴۰ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش روانشناسی، تجویز شعر برای درمان شما توسط "سید پیمان رحیمی‌نژاد"، پژوهشگر و روانشناس را می‌خوانیم.

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار خانم "لیلا سلیمانی" نویسنده‌ی مراکشی/فرانسوی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان:  
کریم رجب‌زاده - یدالله رویایی - مینا آقازاده - حمیدرضا شکارسری - محمد صالح‌ علاء - مهرنوش ایزدپرست - سودابه زنگنه - بهروز قزلباش - آفاق شوهانی - عمران صلاحی - یاس سیلاوی - مهدی مظفری ساوجی - جمشید بهرامی - رجب افشنگ - یدالله گودرزی - ضیاءالدین خالقی - ندا اسرافیلی - بهروز آورزمان - کیومرث جمشیدی - عباس کیارستمی - صابر ساده - شهرام پارسا مطلق - سعید بیابانکی - سیدحسن حسینی - ضیاء موحد - بهزاد رحیمی - قیصر امین‌پور - قربان بهاری - سید احمد نادمی - الهام موسوی - موسی بیدج - علیرضا عباسی - ضیاءالدین شفیعی - محمود معتقدی - محمدحسین مهدوی - فریبا نجفی - آرش دل‌آور - صمد تیمورلو - مصطفی جلالی‌فخر - نیما غلامرضایی - صابر سعدی‌پور - مهرنوش قربانعلی - محمدحسین نعمتی - حسن موذن‌زاده - اسماعیل خویی - فیروزه میزانی - رضوان ابوترابی - آرمان صالحی - نیلوفر آبها - سجاد حقیقی - سید ایمان سیدی - نیما معماریان - راحله جمالیان - محبوبه ابراهیمی - رضا اسماعیلی - مریم نظریان - علی محمودی - خالد بایزیدی - گویا فیروزکوهی - آیدا مجیدآبادی - محمد مختاری - وحید ضیایی - علی مومنی - نغمه مستشار نظامی - آرش شفاعی - لیلا کردبچه - محمدرضا مهدیزاده - صادق رحمانی - ویدا جوان‌رودی - حسن فرخی - رویا شاه‌حسین‌زاده - فرحناز عباسی - شهرام معقول - مانی معینی - علی صادقی - محسن حسینخانی - پرویز بیگی حبیب‌آبادی - پوریا پلیکان - سیاوش اکبری - ساغر شفیعی - وسعت‌اله کاظمیان دهکردی - مرضیه کارخانه - دریا لیراوی - ثریا شجاعی‌اصل - سینا سنجری - آسیه رحمانی - مهناز لشکری - میثم متاجی - عزیز آقایانی - خدایار آزادی - گالیا توانگر - مرتضی نوربخش - محمد ابراهیم گرجی - گروس عبدالملکیان - علی شهسواری - محمد عسکری ساج و... گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "چشم گرگ و دو داستان دیگر"، نوشته‌ی آقای "دانیل پناک" و ترجمه‌ی خانم‌ها "اسمیرا سلیمی" و "فاطمه صفری"، پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، داستان کوتاه "زارا" به قلم خانم "رها فلاحی"، گنجانده شده است، 

◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: 
امیلی دیکنسون - غیاث المدهون - مرام المصری - سعاد صباح - عبدالقادر مکاریا - مارینا تسوتایوا - ولادیمیر مایاکوفسکی - وینچنتزو کاردارلی - جمال ثریا - عزیز نسین - ‌ویسواوا شیمبورسکا - ران ویلیس - کارل سندبرگ - شل سیلور استاین - پابلو نرودا - چارلز بوکوفسکی - محمود درویش - وارسان شایر - ماک دیزدار - راینر ماریا ریلکه - پیر پائولو پازولینی - آنا آخماتووا - تورگوت اویار - یانیس ریتسوس - لطیف هلمت و نزار قبانی را می‌خوانیم.

◇ بخش دیگر، این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، مقاله‌ای‌ست تحت عنوان "گلاسنوست فرهنگی در شوروی پیشین" به قلم "توفان آراز"، که بخش نخست آن در شماره‌ی پیشین و بخش دوم این مقاله در این شماره منتشر شده است.

◇ پایان بخش این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی رها فلاحی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.

برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:

https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://mikhanehkolop3.blogfa.com
https://rahafallahi.blogfa.com
https://lilatayebi.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi


دریافت فایل pdf:

<a href="https://uupload.ir/view/ماهنامه_ادبی_رها_-_شماره_۷_qc2.pdf/" target="_blank"><img src="https://s6.uupload.ir/css/images/udl6.png" border="0" alt="دانلود فایل با لینک مستقیم" /></a>

 

زانا کوردستانی