انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۱۱۲ مطلب توسط «زانا کوردستانی» ثبت شده است

۲۱ مهر ۰۰ ، ۰۲:۳۰

ایرج زبردست

ایرج زبردست


ایرج زبردست شاعر و رباعی سرای ایرانی زاده‌ی ۱۲ دی ماه ۱۳۵۳ خورشیدی در شیراز است. عمده فعالیت ایرج زبردست را می‌توان در قالب رباعی دانست. همو که مبتکر رباعی تصویری است. او شاعری است که با نگرشی نو و متفاوت اندیشی خاص به قالب دیرینه رباعی جانی تازه بخشیده است. و بی‌جا نیست که به او  لقب "خیامی دیگر" داده‌اند.

▪︎کتاب‌شناسی:
- باران که بیاید همه عاشق هستند.
- خنده‌های خیس.
- یک سبد آیینه.
- نامه‌های عاشقانه من به اوما.
- شکل دیگر من.
- دفی از پوست ابلیس.
- شهری که در آن مرگ از آن می‌خواند.
- خیامی دیگر.
- گزیده رباعیات (انتشارات مروارید) 
- ارمغان دوست؛ شعر و زندگی سیدعلی صالحی به کوشش ایرج زبردست (انتشارات نگاه ۱۳۹۴) 


▪︎ایرج زبردست از نگاه دیگران:
- سیمین بهبهانی: 
نخستین بار که یک رباعی از تو خواندم حس کردم سیبی خوش رنگ و بو را آزموده‌ام که عطری دیگرگون دارد. 

- منوچهر آتشی:
رباعیات ایرج زبردست با شگرد‌های تازه‌ای که در پایان‌بندی‌های زیرکانه‌ای که به آن‌ها می‌دهد و گاه عمیقاً ما را غافلگیر می‌کند، به تعبیری، نوعی دیگر از شعر نو می‌توان نامیدشان که نکته‌سنجی‌ها و انفجار حسن و زیبایی، بهترین آرایه و تأییدکننده‌ی آن‌هاست.

- هوشنگ‌ ابتهاج (ه.الف.سایه):
ایرج زبردست بدون هیچ تردید بزرگترین رباعی سرای امروز ایران است.

- اکبر اکسیر:
یکی از ویژگی‌های اخلاقی این شاعرِ شیرازنشین، فروتنی و حرف شنوی و نقد پذیری اوست که او را در تمام محافل و در دل تمام بزرگان ادب امروز جای داده است. 

خیامی دیگر، گزیده رباعیات ایرج زبردست، به کوشش مریم روشن، و ترانه‌های پر تشویش، تطور و سیر مضمونی رباعی از حکیم خیام نیشابوری تا ایرج زبردست نوشته فیض‌الله شریفی، کتاب‌هایی هستند که دیگر نویسندگان در باب ایرج زبردست نوشته‌اند.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
یکباره جهان سر به گریبان گم شد 
هر ثانیه در هجوم عصیان گم شد 
یکباره دهان آفرینش واماند 
ابلیس اناالحق زد و انسان گم شد.


(۲)
از راز عبور با خبر می‌گردند 
آغاز ادامه‌ای دگر می‌گردند 
ای کاش یکی در این میان می‌دانست 
جز باد همه به خانه بر می‌گردند.


(۳)
ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید نا امیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز.


(۴)
می‌رفت تهی ز خویش مستی بردار
می‌کرد چنین وصیتش را تکرار:
آن دم که به خاک می‌سپارند مرا
یک کوزه به جای سنگ قبرم بگذار.


(۵)
ای مثل غرور ساده‌ی آینه فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش.

 
(۶) 
پائیز.../درخت..../ بی‌برگ و بری
شب.../صائقه /مه.../پرنده و دربدری
کابوس چنان است که در باغ زمان
هر شاخه به‌دست خویش دارد تبری.
 
 
(۷) 
من بی تو صدای عصمت هابیلم 
دور ار حسد و شقاوت قابیلم 
پیغمبر سر نهاده بر شانه‌ی وحی 
خنجر بکشی هزار اسماعیلم.


(۸) 
لب‌های تو سوره سوره تفسیر خداست 
چشمان تو بی‌ریاتر از آینه‌هاست 
ای سبزترین سبزترین سبزترین 
سیمای تو سین هشتم سفره‌ی ماست.

 
(۹) 
تب، یک تب ناگهان شکستم می‌داد
چون شمع، سری شعله پرستم می‌داد
می‌سوختم آنچنان که آتش تا صبح 
فریاد زنان آب به دستم می‌داد.

 
(۱۰) 
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
می‌خواستمش ولی نمی‌خواست مرا...
 
 
(۱۱) 
تا عشق ترانه خوان چشمان غم است 
راه من و تو همیشه پر پیچ و خم است 
ای حسرت روزهای بی‌برگشتم 
صد بار که عاشقت شوم باز کم است.

 
(۱۲) 
آئینه‌ی روزگار لبخند من است 
آرامش سبزه‌زار لبخند خداست 
از عطر نگاه باغ‌ها دانستم 
نام دگر بهار لبخند خداست.
 

(۱۳) 
اشراق تماشایی باور باشی 
از عرش خدا نیز فراتر باشی 
صد کعبه نماز می‌گزارند تو را
یک لحظه اگر بجای مادر باشی.

  
(۱۴) 
چون باد هوای کوی و برزن داریم 
پیراهنی از عبور بر تن داریم 
هر جاده قدم قدم تو را می‌گوید 
ما آمدنی به رنگ رفتن داریم.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۰ مهر ۰۰ ، ۰۳:۴۱

امید


امید به بازگشتت دارند
این چشم ها،،،
سال‌هاست
پشت سرت آب می‌ریزند.
 

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۶ مهر ۰۰ ، ۰۲:۴۸

باباعلی جوانمرد

باباعلی جوانمرد 


مرحوم باباعلی جوانمرد از اساتید و پیشکسوتان حوزه شعر و ادبیات آذربایجان‌غربی زاده‌ی شهرستان میاندوآب در سال ۱۳۳۲ خورشیدی، و بازنشسته ارتش بود که از پنج دهه پیش، ساکن ارومیه شده بود.
موضوعات و قالب‌های اشعار وی متنوع است و در دو وزن هجایی و عروضی به موازات هم فعالیت داشته و موضوعات اشعارش عارفانه، عاشقانه، حماسی، سیاسی، طنز، انتقادی، اجتماعی، اخلاقی و منظومه‌های داستانی بیشتر با رنگ و صبغه فولکلوریک و مذهبی و انقلابی است.
جوانمرد از سال ۱۳۶۷ در انجمن‌های ادبی شهرستان ارومیه حضور داشته (عضو انجمن ادبی طنز پردازان ارومیه - عضو انجمن ادبی ارومیه - عضو انجمن عاشق‌های ارومیه) و در کنار آن در بیشتر برنامه‌ها و همایش‌های تشکیل شده در ارومیه و سطح استان و خارج استان حاضر شده و به قرائت شعر پرداخته است.
بیش از ۸۰ نوع لوح و تقدیر و تندیس داشته و اشعارش بطور گسترده از ترکیه تا عراق و آذربایجان و فضای مجازی مورد استفاده قرار گرفته است و در سرودن شعر از آثار استاد شهریار الهامات فراوان گرفته است.
سیزده عنوان کتاب شعر ترکی از جمله «وجدانی عذابا سالما، قره بادیمجان، حقیقت نامه، بیزیمده آللاهیمیز وار و گول اورگین آچیلسین» از این شاعر توانمند چاپ و منتشر شده است.
او ظهر روز ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ خورشیدی، بر اثر بیماری در ۶۸ سالگی درگذشت.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
سیگار

سیز آللاه دئمه یین سیگاری ترک ائت 
جانیمدان دا کئچسم سیگاردان کئچمم 
آجیمدان سوسوزدان دؤزه رم آمما 
بیر لحظه سیگارین آتیندان دوشمم!

آتادان، آنادان، آرواد- اوشاقدان
منه چوخ شیرین دیر بیر نفس سیگار
دالبادال یاندیریب قویماسان سؤنه 
یوز مین دردین اولسا وورار داغیدار!

همی والیوم دور هم ضدّ سکته 
هم ده اعصابین نازلی یاری دیر 
جانیم اولسون قوربان آغ توستوسونه 
کؤنلومون بولبولو نوباهاری دیر 
 
گونده آلتی متیر سیگار چکیرم
گئجه یوخودادا سیگار گؤرورم
نئیلیم من ده اونا عاشق اولموشام
اوزاقدان آدینا سلام وئریرم

ائله توو وئریرم ائله سورورام
آز قالیر بیر دفعه نفسیم باتا 
قارنیم، باغیرساغیم، اثنی عشریم 
قوزانیر آز قالیر آغزیما چاتا!

اوچ گون ترکیتمیشدیم ووردوم آروادین-
باشین دان داش ایله،  اوزاندی یئره
اوشاقلار چیغیردی: وای ننه م اولدو!
قونشولار آپاردی اونو دکتره

سیگارسیز قالاندا علی یولداشیم 
بیر دنه زر سیگار تئز منه آلیر 
بئینیم نشئه سین دن بیلمیر نئینه سین 
گاه بالابان چالیر گاه زیرنا چالیر 

میغ-میغا عقیرب بیت-بیره، ایلان
هانسی منی چالسا اوزو جان وئره‌ر
بیلمیره م قانیمدا نه خاصیت وار
چوخ آز بختورلر بئله قان گورر

بیرگون بیر قیرمزی افعی بیر ایلان
آیاقلاریم دوندو قیچیمی چالدی
فیرلاندی باشینا هئی چابالادی
منی چالدی اوزو دالی اوسته قالدی

سیگار دستور وئریر ایلده ایکی یول
نقاشلار آغاردیر اوتاقلاریمی 
ائوده نه گول بیتیر نه گولدان قالیر 
آرواد هئی چکیری قولاقلاریمی!

ائله بیل سلقه لی خینا قویموشام
دیلیمه دیشیمه دوداقلاریما 
بورنومون توکونه بیغ-ساققالیما 
کیپریک قاشلاریما یاناقلاریما 

او کیمدیر کی دئییر ترک ائتمک اولماز
مگر سیگار چکن سیگارسیز دؤزر
غیرت داماریندا ذرّه قان اولسا 
جوانمرد اراده پولادی ازر...

 
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۵ مهر ۰۰ ، ۰۴:۳۳

شب و دلتنگی

زانا کوردستانی
۱۰ مهر ۰۰ ، ۱۱:۳۹

چشمانم


 
#هاشور ۸۹


چشمانت را 
       --نمی دانم!
اما، وقتی می‌رفتی
بدجور گریان بودند؛
          --چشم‌هایم...
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۰ مهر ۰۰ ، ۰۵:۱۲

رابرت شپارد

رابرت شپارد

رابرت شپارد، شاعر و منتقد ادبی انگلیسی، از شاعران بحث انگیز شعر پسازبانی بریتانیا است. او استاد شعر و شاعرانه‌شناسی شناختی در دانشگاه "اد هیل" در لنکشایر انگلستان هست، و در مجلات تخصصی شعر خلاق بریتانیا و ایرلند همکاری چشمگیری دارد و طبق نظر پژوهشگران ادبی حاضر در جهان غرب، تجربیات نوآورانه در فرم زبانی شعر پسازبانی و مابعد زبان در آمریکا و انگلستان دارد.
او به صورت آنلاین تجربیات شعر پسازبانی خود را در سایت‌ها و مجلات آنلاین به اشتراک می‌گذارد که مورد استقبال جامعه منتقدان ادبی قرار گرفته است، و چند کتاب موثر در رابطه شعر شناسی شناختی و شاعرانگی و نوشتار خلاق شعر دارد.
چرخش زبان گفتارنویسی با مواجه مفاهیم اصطلاحی علوم سیاسی و نیز گردش اطلاعات و اعتراض ناشی از عملکرد پروپاگاندای سیاست جوامع غربی و شکاف‌ها و گسست‌های فرهنگ بینانسلی، بر باد رفتن ارزش‌های انسانی در جوامع پساتکنولوژی، انسان ابزاری و انسان رسانه‌ای، احترام به زیست طبیعی از دغدغه‌های شاعرانگی اوست.
شاپارد همچنین به نگارش داستان‌های لحظه‌ای می‌پردازد. داستان لحظه‌ای (Flash Fiction) گونه‌ای ادبی است که از بیش از یک دهه پیش به عنوان شکلی از ادبیات معاصر پذیرفته شده است. جیمز توماس و رابرت شپارد، تعدادی از این داستان‌های بسیار کوتاه را از برخی نویسندگان مطرح دنیا گرد آورده‌اند. 


▪︎کتاب‌شناسی:
- ماهی کور، (مجموعه داستان‌های لحظه‌ای یا خیلی کوتاه است) با همکاری جیمز توماس.
- تا شباهتت را به مقتول کم کنی، (مجموعه داستان‌های لحظه‌ای یا خیلی کوتاه است) با همکاری جیمز توماس.
- داستان ناگهان (مجموعه داستان‌ کوتاه) با همکاری جیمز توماس.


▪︎نمونه داستانک‌ها:
(۱)
صبح دوشنبه گرم و بی‌باران شروع شد. آئورلیو اسکوبار دندان‌ساز تجربی سحرخیز مطب را ساعت شش باز کرد. تعدادی دندان مصنوعی را که هنوز توی قالب گچی بود از جعبه‌ی شیشه‌ای بیرون آورد. روی میز مشتی ابزار به ترتیب اندازه ردیف کرد. انگار می‌خواست آن‌ها را به نمایش بگذارد. پیراهن بی‌یقه‌ی راه‌راه به تن داشت که با دکمه‌ی قابلمه‌ای طلایی بسته بود. شلوارش را هم با بند نگه داشته بود. لاغر و راست‌قامت بود، اما حالت کاهش با اوضاع نمی‌خواند. قیافه‌اش به آدم‌های کر شباهت داشت.
وقتی همه چیز را مرتب کرد مته را کشید سمت میز و صندلی کار و دندان‌ها را صیقل داد. گویی موقع کار فکر نمی‌کرد، فقط یکریز می‌چسبید به کار. با پا تلنبه می‌زد، حتی وقتی نیازی به آن نداشت.
[از کتاب داستان ناگهان]


(۲)
هر داستان یک واقعیت و یک دروغ است. مادرم داستانی دارد دربارهٔ عشق زندگی‌اش. داستانی ساده است اما همیشه وقتی تعریفش می‌کند می‌زند زیر گریه و چنان مستقیم به پسِ پشتِ من نگاه می‌کند که انگار من وجود خارجی ندارم. در جزئیات داستان چیزی هست که مرا وامی‌دارد فکر کنم غمی در دنیا هست که تا صور اسرافیل ادامه دارد.
داستانش این‌طوری شروع می‌شود: در دههٔ چهل، وقتی مادرم، دختر نوجوانی بود از تنسی، عاشق پسر همسایه شد. همان سال دولت تصمیم گرفته بود که سدهایی درسراسر ایالت بسازد. گویا چند طوفان شدید باران‌زا آمده و رفته بودند، دریاچه‌های طبیعی تازه، منظرهٔ ناکسویل تا ممفیس را به هم زده بودند. یک دریاچه درست افتاده بود روی زادگاه مادرم و مردم خانه‌هایشان را از دست داده بودند، کارشان را از دست داده بودند، گورستان‌هایشان، مزرعه‌هایشان، و بعضی دل‌شان را. شبی قبل از آنکه دولت همه را از زادگاه مادرم تخلیه کند، او و عشق زندگی‌اش، آن پسر، در تختخواب مادرم عشق‌ بازی کرده بودند. پدر و مادرش به مجلسی رفته بودند برای دعا، گمان می‌کنم دعا برای زمین خشک، مثل نوح.
[از کتاب ماهی کور]


(۳)
نرو بیرون. نرو خرید یا سر قرار. نرو سر قرار با مردا. نرو سر قرار با مردایی که رانندگی می‌کنن. خودت رانندگی نکن تا سر قرار؛ چون ممکنه مردی که باهاش قرار داری فکری بشه که اصلاً لیاقتشو داری که پاتو بذاری تو ماشین رنگ سفارشی مثل عروسش. قرار نذار با مردایی که می‌شینن تو ماشین یا تکیه می‌دن بهش. مبادا بشینی تو ماشین یا ولو شی رو صندلی یا پشت بدی به پوسته فلزی در. شبا قرار نگذار. شبا قدم نزن. شبا تنها قدم نزن. تنها نباش. با یه رفیق دختری، دوستی، کسی قدم بزن. به هیچ مردی اعتماد داری؟ اصلاً با دوستا وقت نگذرون. بیشتر زن‌ها توسط فردی کشته شدن که می‌شناختنشون. بیشتر زن‌ها توسط یکی که باهاش صمیمی بودن کشته شدن.
[از کتاب تا شباهتت را به مقتول کم کنی]


▪︎نمونه شعر:
(۱)
[امضا]

می‌توانم برای شما لیستی بخوانم 
از مواجه سر راست زندگی 
که بارگذاری شده اینجا 
قهر و خروج
از اتحادیه اروپایی 
مصیبت بروکسل 
کناره‌گیری ایرلندشمالی 
بخاطر یک بندرگاه آزاد
فرجام خروج بریتانیا (با)
ضرب یک انگشتی شست  
روی نیمکت عقبی و
فشردن (نه)
روی صفحه نمایش توئیتر 
با نور پس زمینه‌اش
که می‌توانم برای شما 
یک پست بگزارم و 
امضایش کنم 
با آرای مشخص 
معنادار، بی‌معنا 
هیچ قراردادی
برای یک محکوم به اعدام 
در آخرین جزیره امیدها نیست 
من می‌توانم سر آخر 
نام شخص شخیص‌ام را
همین جا امضا کنم 
جایی که جان میلتون 
اثر انگشتش را 
قبل‌ از من زده.


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 


منابع
https://www.avangard.ir/book
https://www.instagram.com/p/CS8kWd1s24f/?utm_medium=share_sheet
@afarineshdastan

زانا کوردستانی
۰۹ مهر ۰۰ ، ۱۱:۳۷

پرنده در قفس


 
#هاشور ۸۸

 


پرنده‌ام وُ در قفس،
دلتنگ بام تو!
تا بچینم
دانه‌های عشقت را.
 

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۸ مهر ۰۰ ، ۱۱:۳۷

پدر

#هاشور ۸۷


امن‌ترین جای جهان،
شانه‌های "تو" بود...
   ***
آه، پدر!
 


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۷ مهر ۰۰ ، ۰۶:۵۲

شب

به گمانم گیر کرده،ست؛
       --شب،
      به موهای سیاهت!
بی تو،
شب‌هایم همه یلداست...
 

 

 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
 

زانا کوردستانی
۰۶ مهر ۰۰ ، ۰۶:۵۰

فصل آخر

فصل آخر عمرم،
    --زمستان نیست!
هنگامه‌ای‌ست،
         که تو می‌روی.

 

 

 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
 

زانا کوردستانی
۰۵ مهر ۰۰ ، ۰۶:۵۰

چترت را بردار...

باران 
   بدجور
   پشت پنجره
        قدم می زند،
چترت را بردار
برویم 
با او قدمی بزنیم.

 


 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
 

زانا کوردستانی
۰۲ مهر ۰۰ ، ۱۱:۴۷

احمد نوری زاده

احمد نوری‌زاده


احمد نوری‌زاده، شاعر، مترجم و ارمنی‌شناس ایرانی زاده‌ی آبان ماه ۱۳۳۰ خورشیدی در کردمحله‌ی بندرانزلی بود. پدر او کارگر آتش‌نشانی شیلات در بندرانزلی عهده‌دار یک خانواده پرجمعیت بود.
او بنیانگذار ارمنی‌شناسی فارسی در ایران بود. همچنین نوری‌زاده تنها شاعر غیرارمنی جهان بود که به زبان ارمنی نیز شعر می‌سرود. در ارمنستان، از او به عنوان «فرزند پارسی‌گوی ملت ارمنی» یاد می‌شود و «جایزه سپاس» را از انجمن نویسندگان ارمنستان دریافت کرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، بخش‌هایی از منظومه "ماسیس، کوه نیست" در کتاب‌های درسی مقطع دوم راهنمایی مدارس ارمنی تدریس می‌شود.
نوری‌‌زاده در گفت‌وگویی در سال ۱۳۸۷ گفته بود سرگرم نوشتن رمان سه جلدی به نام "در گذرگاه رنج" است که نیم قرن زندگیش همراه با خاطرات و خطرات تاریخی در قالب داستانی است.
وی که در اواخر عمر در گل یاس یکی از ساختمان‌های آسایشگاه کهریزک مخصوص بیماران ام‌اس، تحت مراقبت‌های پزشکی و اجتماعی بود. در صبح روز دوشنبه اول شهریور ۱۴۰۰ در سن ۶۹ سالگی درگذشت.

▪︎جوایز:
- جایزهٔ جهانی فرهنگی گارپیس پاپازیان از کشور اتریش، ۲۰۰۰ میلادی.
- جایزهٔ عالیترین نشان فرهنگی جمهوری ارمنستان به نام مدال موسس خورناتسی (ارمنی: ՀՀ «Մովսես Խորենացի» մեդալ‎) از روبرت کوچاریان، رئیس‌جمهور ارمنستان، ۲۰۰۱ میلادی.
- مدرک پروفسوری افتخاری از دانشگاه ایروان، ۲۰۰۱ میلادی.
- جایزه بزرگ انجمن نویسندگان ارمنستان، گانتِق (ارمنی: ՀԳՄ «Կանթեղ» մրցանակ‎)، ۲۰۰۵ میلادی.
- نشان طلایی فرهنگی جمهوری ارمنستان، از طرف وزیر فرهنگ این جمهوری، به پاس فعالیت‌های فرهنگی دامنه‌دار و چشمگیر، مهر ۱۳۹۰ (۲۶ سپتامبر ۲۰۱۱ م).

▪︎کتاب‌شناسی:
■ تالیفی:
- تاریخ و فرهنگ ارمنستان: پژوهشی بر تاریخ و فرهنگ کشور ارمنستان.
- سلام بر شما ارمنی‌ها: مجموعه شعرهای ارمنی.
- در شب تنهایی و رؤیاها: مجموعه شعرهای ارمنی.
-رازقی‌ها بگذار عطر بفشانند: مجموعه شعرهای فارسی.
- در شب تنهایی و زمستان جهان: مجموعه شعرهای فارسی.

■ ترجمه:
- باغ سیب.
- باران.
- بیست داستان کوتاه و بلند از ۱۵ نویسنده‌ی نامدار ارمنی.
- پاییز در پرواز اثر واراند کورکچیان.
- پتر اول اثر «آلکسی تولستوی.
- صد سال شعر ارمنی: نمونه‌های شعر بیش از هفتاد شاعر ارمنی (۱۳۶۹ انتشارات چشمه، با پیشگفتار ۱۴۸ صفحه‌ای درباره تاریخ و فرهنگ ارمنی).
- تسولاک یک داستان بلند نوشته آکسل باکونتس.
- بیست و شش کمیسر یا کمون باکو از هراچیا کوچار.
- سرودهای سرخ مجموعه اشعاری از یقیشه چارنتس.
-آی وطن! آی وطن! مجموعه اشعار و قصه‌هایی از هوهانس تومانیان.
- عاشقانه‌های آبی مجموعه شعر واهاگن داوتیان.
- آمالیا رمان نوشته‌ی ناردوس.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
کجایت بجویم که در کوچه‌های جوانی رها گشته‌ای
از آن کوچه‌ها 
اینک آشفته جانی به جا مانده است 
رها در پی خواب آبی 
جهان را به پا در نوشتیم تلخ 
کجا خواب آبی؟
سرابی است سهم آنچه ما جسته‌ایم 
کنونت رها می‌کنم 
توسن خواب‌های خیال آشنا 
بتاز اندر آن کوچه‌هایی که 
گم شد بهاری جوان
مگر در خیالش بیاییم پژمرده جان.


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 
منابع
- ویکی‌پدیا فارسی.
- بی‌بی‌سی فارسی.
www.gisoom.com/book/1239604
https://www.google.com/amp/s/www.mehrnews.com/amp/581207/
@ibnaibna 
@afarineshdastan

زانا کوردستانی
۲۸ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۱۵

سامان فلاحی

سامان فلاحی

سامان فلاحی شاعر لرستانی، متخلص به سامو در ۲۲ آبان ۱۳۶۹ خورشیدی در خانواده‌ای فقیر با پدری گچ‌کار و مادری که ۸ بچه‌ی قد و نیم قد را بزرگ می‌کرد؛ در نورآباد لرستان به دنیا آمد.
تزریق فقر از همان دوران کودکی خود به تنهایی یک شعر بود که ذهن سامان را آرام آرام به آینده‌ای می‌برد که تمام حرف‌هایش، دردهایش، عقده‌هایش را فقط در شعر سپید می‌توانست فریاد بزند. بعد از غرق شدن در دنیای ادبیات، مدرسه را قبل از دیپلم کنار، و پا به دنیای هنر گذاشت.
او در سال ۱۳۸۸ نخستین کلمات رمانش را نوشت و طولی نکشید که در سال ۱۳۹۰ رمان دومش را تمام کرد؛ اما هیچکدام از داستان هایش را چاپ نکرده است.
نخستین مجموعه شعرش را با نام "نوشته‌های مریض" در سال ۱۳۹۵ در انتشارات مهر آفرید به چاپ رساند.
او با نوشتن شعر "فوریت‌های پزشکی" مسیر نوشتن شعرهای سپیدش را به کلی تغییر داد.
او کتابی آماده چاپ دارد بنام "آسایشگاه" با چندین شعر بلند، که متاسفانه به‌علت هزینه‌های بالای چاپ آن‌را به چاپ نرسانده است.
شعر از نگاه او همه دنیاست. به نظر سامو، شعر در تک تک لحظات اتفاق می‌افتد، در اطراف ما در کوچه در خیابون و در وجود ما فقط باید درک کرد، دید و سنجید. شعر برای من دیوانگی، نپذیرفتن تمام قانون‌های جهان، نپذیرفتن مرگ و نپذیرفتن رفتن است اگر از من بپرسید می‌گویم که من شاعر نپذیرفتن‌ها هستم.
در شعر او رد پای ادبیات کارگری به وضوح قابل رویت است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
بعد از تو 
مرا به بدترین جای جهان تبعید کردند 
زندانی با 
دیوارهای نازک 
زندانی با پیرهنی چهارخانه 
و یک شلوار مشکی.


(۲)
مرگ همیشه اتفاق می‌افتد 
وقتی 
صندلی‌ها را  نزدیک‌تر می‌کردیم 
و
ساعت دست‌هایمان را دورتر 
مرگ
در تمام اتوبوس‌های جهان جریان دارد

و عشق
در تمام نفس‌های بریده‌ام بعد از هر دوس‌ت‌ت دارم ناقص 
بلیط اتوبوسی که سنگین‌ترین...

اینجای شعر ادامه ندارد
باید اشک‌هایت را پاک کنم.


(۳)
تمام‌ روزهای که نبوده‌ای را به یاد
نمی‌آورم
ولی تمام شب‌هایی که بیدار خواهم ماند را به یاد می‌آورم
که چگونه دود شدی
در ریه یک شاعر 
که‌ چگونه خشک شدی
توی مغز قاب‌ها 
که چگونه سلول به سلول متولد شدی روی دفترم
که‌ چگونه سیگار شدی
توی دکه‌ها 
که چگونه من، آقای محترم شد 
که چگونه این وقت شب زنگ بزنم 
نمک را کجا گذاشتی؟

زندگی‌ام بوی گَند گرفته.


(۴)
یک روز در آغوش‌ات می‌میرم 
آرام بدنم را ترک می‌کنم 
تو هم با چشم‌های گریان
بالا را نگاه می‌کنی 
مثل بادبادکی 
که نخ‌اش پاره شده


(۵)
تو دوستم داشتی و من نمی‌دانستم 
این پایان تمام شعرها نیست؟
آخرش ریخت 
بهمنی که از رد پاهایت شروع شد 
نگاه کن برف ابدی شقیقه‌هایم با ریزش کوهی که از انعکاس صدایت فرو ریخت 
تو دوستم داشتی و من نمی‌دانستم 
اسلحه خالی را سمتم بگیری مغزم می‌پاشد روی دیوار و تومور می‌گیرد
دست‌هایت میان سلول‌های عصبی‌ام
که آخرین تصویر چشم‌هایت را هنوز نگه داشته‌اند 
این بار چمدان دست هر دوی ماست 
تو سمت تاکسی می‌روی 
من از پشت بام.


(۶)
نبودنت میان انگشت‌هایم 
دود می‌شود...
و چه مایوس
جای خالی‌ات را
پک می‌زنم!


(۷)
بعد از رفتنت 
مثل کوه ایستاده‌ام
کوهی،
با برفی ابدی.


(۸)
حالا که می‌دانی ازدواج کرده‌ام
اینگونه 
عکس‌هایت را در فضای مجازی منتشر نکن 
لعنتی 
پس دادن ۱۳۷۵ سکه برای منِ کارگر
غیر ممکن است!.


(۹)
میان خاطرات سرطانی‌ام 
قدم می‌زنم  
و با هر لمست  
همه چیز را مداوا می‌کنی  
مثل وقتی که 
دندانم درد می‌کرد 
و مادربزرگ
روی پاهایش برایم قصه می‌گفت.


(۱۰)
یکی هت کول گیونم بردی ایمشو 
یکی هت قِل مه کورا کردی ایمشو 
بیه شوه‌ زرنگ دنیا اروانم 
نه مه مَسم نه دا کور مِردی ایمشو.

 


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


منابع
- مصاحبه اختصاصی نگارنده با شاعر.
https://t.me/samo_neveshte

زانا کوردستانی
۲۵ شهریور ۰۰ ، ۰۴:۳۳

هاشور ۸۰

#هاشور ۸۰


ﻣﺎﺩﯾﺎﻥِ ﻣﺮﮒﯾﻮﺭﺗﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ
ﺩﺭ ﻣﻼﺀﻋﺎﻡ.
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ،
ﻣﺮﮒ ﻣﯽﺭﯾﺴﺪ؛
ﻣﻮﯾﻪ‌ﻫﺎیش را!
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۴:۳۳

هاشور ۷۹

#هاشور ۷۹


پیراهن یوسف وُ
انتظار یعقوب،
غافل که زلیخا
ز تن، پیراهن دریده‌ست.

  
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۳ شهریور ۰۰ ، ۰۴:۳۲

هاشور ۷۸

#هاشور ۷۸


کانِ فقر ست،
کارگرِ سیاه!
گرچه شب و روز 
در معدن الماس جان می‌کند.

 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۶:۴۲

نقد شعر - سه شعر سه دیدگاه

 

سه شعر ، سه دیدگاه


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور در هاشور ۲۵
شاعر : سعید فلاحی


عنوان شعر اول : ۱۱۴
حکم می‌دهد اسفند:
--گیسوانت در بند بماند!
فروردین اما،،،
تردید می‌کند.
...
نومیدی؛
چیز بدی‌ست...
می‌دانم،
می‌دانم
هیچ اردیبهشتی'
عطر گیسوانت را
آزاد 
نخواهد 
کرد!


ــــــــــــــــــــــــــــ 



عنوان شعر دوم : ۱۱۵
خون را بر برف دید
چه جای گریه
کودکی که بره‌ها را دوست می‌داری؟
زمستان
سُرسُره می‌سازد
گوسفند از گلوی گرگ
پایین می‌رود


ــــــــــــــــــــــــــــ 



عنوان شعر سوم : ۱۱۶
آی‌ی‌ی مردم!
به آیه‌های کدام پیامبرِ کاذب 
دل بسته‌اید؟!
که،
از عشق روی گردانید!؟
...
مگر فراموشتان شده‌ست
پیامبران راستین،
عاشق بودند!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

نقد این شعر از : حمیدرضا شکارسری

در شعر « 114 » هیچ هویت سازی تازه ای برای ماه هایی چون اسفند و فروردین و اردیبهشت انجام نشده است تا اعمال نست داده شده به آن ها را بپذیریم و باور کنیم . در شعر مهم ترین چیز جاانداختن و باوراندن تخیل شاعرانه به مخاطب است به طوری که او پاسخ هایش را در متن بیابد . رابطه این ماه ها هم مشخص نیست . چرا فروردین باید در چیزی تردید کند و اردیبهشت برعکس او فکر کند ؟ این ها برمی گردد به همان عدم شخصیت پردازی که در شعری با ساختار روایی لازم و بلکه ضروری ست .
« دید » در سطر اول شعر « 115 » باید « دیدی » باشد ! با این فرض با شعر خوبی روبروییم . کودک بر مرگ بره ها می گرید چون آن ها را دوست دارد اما راوی در آرام ساختن او از تخیلی شاعرانه کمک می گیرد و او را فریب می دهد . اساس این فریب تشبیه گلوی گرگ به سرسره است . کودک باید باور کند بره نمی میرد بلکه مشغول سرسره بازی در گلوی گرگ است . این کشفی تازه برای بیان سوژه ای ست که می تواند فضا را برای تاویل هایی متفاوت در عرصه هایی گوناگون مهیا سازد . به عنوان پیشنهاد مصدر لغزیدن را به جای پایین رفتن در پایان بندی شعر ارایه می دهم .
شعر « 116 » آن قدر سرراست و صریح است که به جملات قصار نزدیک می شود . درست بر خلاف شعر « 115 » که قابلیت خوانش داشت این متن قابلیت خوانش ندارد و هم چون نثر قابل تاویل نیست . استعاره سازی در این متن مسافت زیادی از معنا فاصله نگرفته اند و به زیباسازی متن نمی رسند و در همان حد معناشناختی باقی می مانند .

 

منتقد : حمیدرضا شکارسری

 

حمیدرضا شکارسری شاعر و منتقد ادبی متولد 1345 تهران  لیسانس زمین شناسی - شاعر برگزیده و برنده اولین جایزه ادبی قدس - شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر در بخش شعر امروز انقلاب سال 1387 - داوری دهها جشنواره و کنگره شعری سراسری و استانی کشور - ارایه دهها ...

زانا کوردستانی
۱۸ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۳

هاشور ۷۷

#هاشور۷۷


پاییز،،، 
دخترکی است نازک دل.
                              ¤¤
آه!
چه زود،
برگ‌هایش پژمرده می‌شود!
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۷ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۳

هاشور ۷۶

#هاشور ۷۶


عاشقانه‌ترین شعرهایم را
در آغوش تو سروده‌ام
آنجا،
دنج‌ترین جای دنیاست،
           --برای این شاعر.


 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۶ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۲

هاشور ۷۵

#هاشور ۷۵

دهانم،،،
مسلح با رگباری بوسه‌ست...
♡          
تا نبوسمت،،
اسحله را،،،
زمین نخواهم گذاشت!

 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی