انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان

۲۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۴ ثبت شده است

۰۶ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۵۲

شالاو علی

آقای "شالاو علی" (به کُردی: شاڵاو عەلی) شاعر معاصر کُرد زبان عراقی‌ست.

 

(۱)
بازگرد،
به کجا چنین شتابان؟!
به کجا می‌خواهی خوش باشی،
غیر از آغوش من.!
هر کجا بروی
آواره و پناهنده‌ای...
 

ترجمه: #زانا_کوردستانی

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

شالاوماموستا "شاڵاو عەلی"، شاعیریکی کوردی هاوچەرخی خەلکی باشووری کوردستانە.

 

(۱)
دەمێک یاخی و دەمێک شێتم،
من شەرمەزاری سەردەمم 
سەرلێشێواوی رۆژگارم،
مالێکی یەکجار بە خەمم 
گیرۆدە خواردووم لە قەفەس 
باڵندەی بێ باڵ و پەڕم
ئاگر لە ڕۆحم دەسوتێت،
وەرن سەیرم کەن لاپەڕم
لە خۆشەویستی بێ بەریم،
دووریشم لە جامێ شەراب
بە تەنیایی هەر خەم دەخۆم،
دونیا لە من بۆتە سەراب 
ئاخ لە جەفای ئەم ڕۆژگارە،
ئاخ لە خەلکی ئەم  شارەوە 
لە فێلی خەلکی ئەم دەمە،
لە تانەی دۆست و یارەوە
خۆزگە هەرگیز نەبوومایە،
لەم دونیای پڕ لە ئازارە
بە چاوی خۆم نەمدیبایە،
ئەم هەموو قیژەو هاوارە
بەڵام ئێستا کەوا من هەم 
لەم خەم و لەم ماتەمینە
دەسوتێم و دەناڵێنم،
ریسوا بووم لەم مەرگە ژینە
ڕەنگە ڕۆژێ من ببینم
هەبێ خۆری خۆشەویستی
تاریکی دونیا نەمێنێ،
دڵ بگات بە ئەوەی ویستی
ڕەنگە لە خەم و پەژارە
رزگارم بێت، ئەم رۆژە بێ
تامی خۆشەویستیش بکەین،
بڕوێتەوە گوڵ لەسەر ڕێ
چاوەڕێی شنەبای ئارامیم
رزگارم کات لەم سەردەمە
هەموو تەمەنم تازە ڕۆی،
چرای هیوام گەلێک کەمە.
 

(۲)
بگەڕێوە
بۆ کوێ دەڕۆی
لە کوێ هەوارت هەڵدەدەی
لە ئامێزی من بترازێی
لە هەر کوێ بی پەناهەندەی
بگەڕێوە
نەوەک ئیتر لە باخی دڵم هەڵوەرێی
بگەڕێوە
ژیانی ئێرە نەبادا مردن بێتە ڕێ
بگەڕێوە
ژیانی ئێرە نەبادا مردن بێتە ڕێ
ماوەیەکە ڕازی دڵم بە تۆ نەبێ
ناکرێتەوە بەسەرهاتی عیشقی ئێمە
تا دنیایە نابڕێتەوە
بگەڕێوە
چیدی ئاھ و هەناسەی من
با نەتگرێ بگەڕێوە تۆ،
نەوەک ئیتر لە باخی دڵم هەڵوەرێی
شەوان لەگەڵ یادگاری تۆ
سەر دەخەمە نامورادی
تا ئەو ساتەی دەتبینمەوە،
نازانم لە کوێیە شادی
بگەڕێوە
ژیانی ئێرە نەبادا مردن بێتە ڕێ
بگەڕێوە
بگەڕێوە
بۆ کوێ ئەڕۆی
لە کوێ هەوارت هەڵدەدەی
بە تۆ نەبێ ئاگری دڵم
بە تۆ نەبێ ئاگری دڵم
بە هیچ کەسێ دانامرێ
بە هیچ کەسێ دانامەرێ دانامرێ
 

(۳)
نوری عەشقت دای لە سینەم،
چاوم بە ناهەق تەڕ دەکا
ئەو دڵەی من زۆر  شکاوە،
چۆن لەگەل چاوت شەڕ دەکا؟
دڵ لە دووریت ووشک و تارە،
کەسێ ناپرسی لە حالم
کە تۆ هێندە خۆت دەنوێنی،
کێ بەمن باوەڕ دەکا...!

زانا کوردستانی
۰۶ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۴۹

بلین رواندزی

[حکومت کردستان]
حاکمان اخته‌ی کردستان
نه ریشه و اصل و نسب درستی دارند و نه نام نیکی
آنها با غرق شدن در فساد و تباهی 
مجبور به انجام هزار دوز و کلک شده‌اند 
...
حق و حقوق ملت را چپاول کرده‌اند و 
دهانش به خون خلق‌الله آغشته است
دیگر زمانش فرا رسیده است 
که گردن خوردشان، گم و گور شوند.
...
در پناه اسم اتحاد و همبستگی
پشت پرده، دست به خیانت‌ها زده‌اند 
و ملت را چنان گوسفندان می‌دوشند
به اسم اینکه ما همگی کُرد هستیم!
...
الان هم که دست پایین را گرفته‌اند 
چنان خر هم از توبره می‌خورند هم از آغل 
و در پیشگاه ملت به عرعر کردن افتاده‌اند
چون دهان باز قبر بر رویشان هویدا شده است.


#بلین_رواندزی (#بەڵێن_ڕواندزی)
ترجمه: #زانا_کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۶ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۴۲

آسو عزیز

هرم نفس‌هایش،
با بوسه‌اش
گلاب پاشید به رخسارم-
لب‌های مادرم!


#آسو_عزیز (#ئاسۆ_عەزیز) 

ترجمه: زانا کوردستانی

زانا کوردستانی
۰۶ شهریور ۰۴ ، ۰۲:۳۵

یزدان سلحشور

استاد "یزدان سلحشور"، شاعر، نویسنده، منتقد [ادبی-سینمایی]، مدرس، ویراستار، روزنامه‌نگار و داور دو دوره جایزه‌ی جلال آل‌احمد، زاده‌ی ۱۳ آذر ماه ۱۳۴۷ خورشیدی، در رشت است.

 

یزدان سلحشور

استاد "یزدان سلحشور"، شاعر، نویسنده، منتقد [ادبی-سینمایی]، مدرس، ویراستار، روزنامه‌نگار و داور دو دوره جایزه‌ی جلال آل‌احمد، زاده‌ی ۱۳ آذر ماه ۱۳۴۷ خورشیدی، در رشت است.
 

◇ کتاب‌شناسی:
- برخورد کوتاه
- تایتانیک در خلیج فارس
- چگونه یک قصه را بنویسیم؟
- دیوان خشم
- خداحافظ یزدان
و‌...
 

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
 

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[اسطوره‌شناسی]
به نظر می‌رسد این یاد تو را کم دارد
دستِ آن مرد، که افتاد تو را کم دارد
به گلو گفتم اگر بغض گلوگیر من است
ول کن‌اش مرد که فریاد تو را کم دارد
به خدا قرض ِ لبم، بوسه فقط بود ولی
از همان لحظه که پس داد تو را کم دارد

قَدَم‌ات بود که من برگ شدم هی پاییز!
تا به این کوچه رسم... باد تو را کم دارد

به اوین‌ رفته‌ی رویای خودم... حال ِ خراب!
کودتایی شده مرداد تو را کم دارد
تیر ِ من، تیر خلاص است و خلاصم از تو
ماه ِ قبلش چه؟ که خرداد تو را کم دارد؟!
عفو، خوب است و به دل گفتم و از جوخه گریخت
گرچه این فرصت ِ «آزاد» تو را کم دارد
ظاهراً آبِ خنک خوردن ِ ما بی‌معنی‌ست
بزن این قطعه‌ی بیداد تو را کم دارد
...
به نود می‌رسم و این دهه‌ی خودکشی‌ اَست
برج ِ سرخورده‌ی میلاد تو را کم دارد
بنویسم که هوا منتقد ِ خوبی نیست؟
ریه‌های شب ِ هشتاد... تو را کم دارد
ربع قرن است که دیر آمده‌ای، زود مرو
خاطرات خوش ِ هفتاد تو را کم دارد
عیب ِ من، پیری ِ من نیست زمان هم پیر است
عاقبت این همه ایراد... تو را کم دارد
...
شهر تعطیل شد و غرق ِ تماشای تو شد
شرح ِ این دست مریزاد تو را کم دارد
...
غیبت‌ات هست کمی عطر و کمی سایه... ولی
در کلاسِ بغل استاد تو را کم دارد
سال ِ تحصیلی ِ باران‌زده و واحد ِ اشک!
سیل ِ من! واحد ِ امداد تو را کم دارد
درس ِ اسطوره‌شناسی هدفش نمره نبود
قصه‌ی دیو و پری‌زاد... تو را کم دارد
پیرهن، ترم بدی بود گذشت از سر ِ ما
گریه با بوسه در افتاد... تو را کم دارد.
 

(۲)
[خوب]
تو کمی مال منی... گرچه کمی هم خوب است
تو نرو... دور نشو... دور ِ همی هم خوب است
قهوه خوب است و تو خوبی و بُرش‌های خیال
تیشه شیرین شده و چای ِ دمی هم خوب است
گرچه شیراز به پالوده‌ی خود مشهور است
گرم ِ من باش... که خرمای بمی هم خوب است
چاق شد آتش قلیان و تو رقصان در دود
در بغل، گاه... خیال ِ قلمی هم خوب است
تو تماشای منی... باز تماشای توام
عشق ِ رسوا شده‌ی... جام ِ جمی هم خوب است
فرض کن داغ شده شط و لب ِ کارون‌ایم
به خدا بوس و کنار ِ... بلمی هم خوب است.
 

(۳)
چگونه قهر می‌کند
گل با باران
کبوتر با بال‌هایش
و دزد با دیواری که از آن بالا می‌رود؟
سبدی از کلمات داشتم
دولت‌مردان
خریدارانی دست به جیبی‌اند
چگونه ماهی با روغنی که با چندین قلب
اشتیاق‌اش را نشان می‌دهد
قهر می‌کند؟
چگونه دستی که بر آستر جیبی خالی می‌کشی
همچون لمس پیراهنی که دلبری به تن کند
قلب را به تپش وا‌می‌دارد؟
با من قهر کن قهوه‌ای که در محقرترین کافه‌ی این شهر می‌نوشیدم
با من قهر کن عطری که متعلق به من نبودی
از پا‌به‌پا کردنم در گذر عطرفروشان به مشام می‌رسیدی
با من قهر کن زیباترینِ لقمه‌ها در زیباترینِ بشقاب‌ها
که از پسِ زیباترینِ شیشه‌ها می‌توان دیدت
در این عید میلادی
پنجره نمی‌تواند شیشه‌اش را عوض کند
تیر برق
گنجشک‌های روی سیم‌هایش را
و مرلین مونرو
دامنی را که این‌همه سال در هوا چرخ می‌خورده
اما
من خوشبختم
که سال‌ام را عوض می‌کنم
 

(۴)
غزلی گفته‌ام برای شما؛
غزلی چون بهشت... امّا... نیست
عشق هم دوزخ است می‌سوزیم؛
به جهنَّم! بهشت... با ما نیست
چمدانِ سکوت پُر شده است؛
«زیر رویا» و «زیر تنها» را-
-می‌گذارم کنار «بارانی»،
زیرِ بارانِ اشک... چون... جا نیست
عیدِ دیدار، جان گران شده است؛
با بلیتِ گران سفر کردم
عمرِ ارزان سقوط خواهد کرد؛
جایِ پایین‌نشسته... بالا نیست
روح، فنجانِ قهوه‌ای دارد،
تویِ هر کافه‌ای که بنشینی
تهِ فنجان مرا نمی‌بینی؛
عاشقِ در... گذشته... حالا نیست
زندگی، کُلِّ آن... که «مختار»ی؛
با حکومت، شکیب‌ها داری
او ندارد؛ چرا؟ نمی‌دانم؛
بر ترازو... که... «وزنِ دنیا» نیست
هر چه گفتیم: «عشق، آدم نیست»؛
همه گفتند: «عشق، انسان است»
جاذبه... سیب‌بودنِ سیب است؛
آدمِ این زمانه... حوّا نیست
به تساوی رسیده حقِّ نگاه؛
مرد و زن تا همیشه پشتِ درند
آن طرف خاطراتِ تنهایی‌ست؛
این طرف، غیرِ لمسِ تن‌ها نیست
«عاشقانه» غلط شده، تو برو!
صادقانه!... غلط شده، تو برو!
کی درست آمدم درست شدم؟!
زشتِ آیینه‌روی... زیبا نیست
مثلِ مجنون که عاشقِ لیلی،
رفته‌ام «دُوردُور» در صحرا
دورها... مثلِ شن... که برخیزد...؛
روبرو... مبهم است و... پیدا نیست.
 

(۵)
[بارانیِ نپوشیده]
زمان
گنجشکی‌ست
که برخاسته
شاخه‌اش را نمی‌یابد
از من
عمر را
چون قوطیِ کبریتی نخواه
تا سیگارت را روشن کنی
همین لحظه
همین جا
باران متوقف می‌شود
حتی قلب هم
چاله‌ی آبی دارد
خم می‌شوم
تا صورتِ قدم‌هایم را ببینم
درخت را می‌بینم که چمدانی دارد
قطاری هم اگر آمده
مثلِ نخی که از سوراخِ سوزنی بگذرد
از آخرین بوسه
گذشته است.
 

(۶)
[شبانه‌های ترانه]
صحنه... تختی‌ست بی‌من و اندوه؛
مرد... فنجانِ قهوه را آورد
سینه‌بندی که آشنای من است،
دور... از قلبِ تو چه خواهد کرد؟
ماه... با پرده گفتگو می‌کرد،
شمع... سیگارِ عود بر لب داشت
بوسه هم... لحظه را اتو می‌کرد؛
قهوه در گرمیِ دو «تن»... شد سرد
شب به لب... آه را نشان می‌داد،
چون که از صبح... سخت می‌ترسید
ملحفه... نرم... بر تو می‌لغزید،
مثلِ لغزیدنِ تنت بر مرد
چون سپیدیِ مُهره‌ی شطرنج،
حرکتی بُرد... پیش بودی... حیف-
-دل به حکمِ خودش رضا می‌داد،
چشم‌ها... چرخ‌خورده تاسِ نَرد
آخرِ بازی است... بازی نیست!
گرچه لب... راضی است... رازی نیست
مثلِ آن لحظه‌ای که آمده‌ای،
نَنِشسته‌ست بر هوایت گَرد
چمدان... حاضر است... بردارش،
به قطارِ سکوت... بسپارش
می‌روی... با تمامِ یک شبِ خوب؛
بی‌خداحافظی بُرو... برگرد!.
 

(۷)
[شک‌دلی]
صفی که مرگ، جلو... زندگی، عقب... تو وسط
صفی درست از اوّل به آخرش... تو غلط
صفی که صبح به خط می‌شدیم با ایران
صفی که شام... نخوردم ز سفره غیرِ خط
فرازِ جلگه‌ی اشکی، به شک... گذشتم اگر
«صفِ شکارِ» زمانه؛ گذشتنی چون بَط
ببین چگونه فرو ریخت زانوانِ جهان
بَلم نشست به رویا؛ بَلم نشست به شَط
چقدر عقربه باید نوشت تا... ندویم
زمان، کلاسِ بدی بود... رد شدیم... فقط!
 

(۸)
[کوچه‌ی قیصر]
به زمین خورده آهِ تنهایی،
که در این کوچه... اهلِ چاقو هست
آه از این ماهِ بی‌سروپایی،
که در این... کوچه... اهلِ چاقو هست
درِ «آینده» را ببند... برو!
«حال» هم خانه‌ای‌ست دربسته
در... گُذشته گلویِ رویایی،
که در این کوچه... اهلِ چاقو هست
شعر... در قلبِ دختران مرده؛
چه کسی گفته جان... به‌ در برده-
-کارتن‌خوابِ حرفِ بی‌جایی،
که در این کوچه... اهلِ چاقو هست
مست یعنی جهان به دورِ سرت...؛
ساعت از بطریِ زمان خورده
لولِ لول است زخمِ زیبایی،
که در این کوچه... اهلِ چاقو هست
می‌دود باد تا... خبر ببرد؛
ایستاده نفس... که ترسی... نیست
«هو» به دوش‌اش شهیدِ شب... «ها»یی،
که در این کوچه... اهلِ چاقو هست
به حکومت بگو که در نزند!
در اگر باز شد دلیلی هست
دستِ ما تیزیِ چلیپایی،
که در این کوچه «اهلِ»... چاقو هست
به مسیح افتخارِ مرگ ببخش...
به درختانِ مُرده‌... برگ ببخش
عشق! گفتم که باز... می‌آیی،
که در این کوچه... اهلِ... چاقو... هست.
 

(۹)
[زنگ نزن! بیا!]
چون آفتاب که از پنجره به خانه می‌آید
چون صدای کبوتر که بال ندارد
چون اردیبهشت
که ملحفه را
کنار می‌زند
بیدارت می‌کند
با عطر زیبارویان که شکوفه‌های بهارنارنج‌اند
نیاز به دعوت ندارد
آنکه
بوسه‌ای دارد.
 

(۱۰)
[آخر کار]
از خانه‌ای به خانه‌ای
تو را جا می‌گذارم یزدان سلحشور!
اتاق‌ها عوض می‌شوند
راه‌پله‌ها
مسیر آفتابی
که بر رویاها می‌تابد
لیوان‌ها
چای‌ها عوض می‌شوند
خونِ دل‌ها
مستی‌ها
لبی که به لب می‌بری
در را باز کن
به دره‌ای نگاه کن
که پُر است از جامانده‌ها
و پرواز کن
چون کبوتری
که سنگ را دیده باشد پر بگشاید.
 

(۱۱)
پرستو
لانه‌ای دارد در چشمان خود
آنکه از بهار می‌گریزد
زمستان را
بر موهای خود خواهد دید
ای صدای بوسیدن
زیرِ ملحفه‌ی تابستانی!
دانه‌های عرق
از ریشه‌های مو
به نخستین سوگواریِ اردیبهشت رسیدند
رویا
چون فندکی که در باد
در روشنی
خاموش می‌شود
سیگارِ «آن چه نبوده است» را
به «آن چه نیست»
زیرِ پا
بدل می‌کند
هیزمی اگر باشد
هندوی زمان
در شعله‌ی ساعت
زادنش را خواهد دید
من
کدامِ ایشانم؟
همین که بدانی براهنی
که اکنون
زنده است
خواهد مُرد
همین که بدانی گلشیری
سپانلو
شیوا؛
باران
نارنجکِ کوچکِ کودکان بود
در واپسین چهارشنبه‌ی سال.
به سپانلو گفتم:
«شاعرِ تهران!
فرصت
همیشه خیابانی بوده
نزدیکِ خانه‌ات»
و بازگشتم به هزار و چهارصد و چهار
که من مرده بودم و
آنها زنده.
چه کسی
مرگِ چه کسی را
در خواب می‌بیند؟
شیوا!
به من که خوش نمی‌گذرد
تنها خوشیِ این جهان
همین...خیابانِ خوش است
هزار و سیصد و هفتاد و سه بار
خواستم بگویم
از پلکان که به زیر آمدی
خوشم آمد
خواستم
به تو
بگویم
زنگِ در را زدم
و آنکه گشود
من بودم.
 

(۱۲)
[خواب‌های هرمان ملویل]
ای تن‌ات آرزوی هر ماهی...
که ببوید کنارِ مرجان‌ها...
دوشِ بوسه... نبسته، در ایوان...
پوست‌ات شسته زیرِ باران‌ها
ملحفه فکرِ خواب‌های قدیم...
کفِ دریایِ بی‌تماشایی
موج موج اتّفاقِ حاشایی؛
دستِ خرچنگ‌ها... گریبان‌ها
صدف از بوی هر چه لیمو مست؛
آدمی، کودکی که منع‌اش دست...-
-دست بردن... به هرچه لیمو هست؛
شبِ بوشهر... موجِ پستان‌ها
باد باید وزیدن آموزد،
از لبِ زمزمه...که دریایی‌ست
خانه‌ی ما نهنگ‌ها... جایی‌ست،
که درش... لمسِ روحِ دربان‌ها
هر چه از این سفید گفتم،
کم...ناخدا، عاشقِ نهنگی شد
پیچ خورده به‌هم... لبی با لب...
عرشه‌ی شب... شکارِ الان‌ها
گفتگو... بندری‌ست در ایران،
قبلِ احساس و... بعدِ هر... طوفان
گمرک‌اش... یا سؤالِ در آغوش،
یا زبان... در دهانِ... امکان‌ها
بادبان‌هایِ خسته... کوشیدند؛
پیرهن... جای چشم... پوشیدند
در افق... جز خیال‌ها... یک ابر؛
روشن از ماه؛... ماهِ مرجان‌ها.

(۱۳)
گفتند که عشق... با «سه نقطه» خوب است
از بوسه نگو! که تا... «سه نقطه» خوب است
یک جوخه‌ی خوب! انتخابش با من!
گفتند که مرگ... یا «سه نقطه» خوب است؟!
 

(۱۴)
گویا که خیال... حذف باید می‌شد
از رخ، خط و خال... حذف باید می‌شد
افتاد کبوتری... گمانم آن شب
یارانه‌ی بال... حذف باید می‌شد.
 

(۱۵)
در سفره نماند نان... فقط خط می‌خورد
چون بوسه‌ی عاشقان... فقط خط می‌خورد
باران... بد بود، اسم ِ زن بود... خدا!
تا «سینه‌ی آسمان»... فقط خط می‌خورد.
 

(۱۶)
از شعر ِ سیاسی متنفر بودم
از حرف حماسی متنفر بودم
ملت، دولت، دشنه‌ی نان... بر گردن
از شعر... اساسی... متنفر بودم.
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.khodavandegan.blogfa.com
@Adabiyat_Moaser_IRAN
@naghdesher.ir
https://www.instagram.com/yazdansalahshoor/
https://www.instagram.com/p/DInvXVBP566/
و...

 

زانا کوردستانی
۰۵ شهریور ۰۴ ، ۱۰:۲۸

شوتا یاتاشویلی

آقای "شوتا یاتاشویلی" (به گرجی: შოთა იათაშვილი / به انگلیسی: Shota Iatashvili)، شاعر، داستان‌نویس، مترجم و منتقد هنری مشهور گرجستانی، زاده‌ی ۲ سپتامبر ۱۹۶۶ میلادی، در تفلیس است.

 

شوتا یاتاشویلی

آقای "شوتا یاتاشویلی" (به گرجی: შოთა იათაშვილი / به انگلیسی: Shota Iatashvili)، شاعر، داستان‌نویس، مترجم و منتقد هنری مشهور گرجستانی، زاده‌ی ۲ سپتامبر ۱۹۶۶ میلادی، در تفلیس است.
وی در سال ۱۹۸۸ میلادی، از دانشکده‌ی مکانیک و ریاضیات دانشگاه دولتی تفلیس فارغ‌التحصیل شد و در سال ۱۹۹۰ میلادی، دوره‌ی کارگردانی فیلم در دانشکده‌ی مشاغل عمومی را به پایان رساند.
از سال ۱۹۸۹ تا سال ۲۰۰۳ میلادی، به مشاغل متعددی پرداخته، از جمله؛ معلمی، کارگردانی و بازیگری تئاتر و ویراستاری مجلات ادبی.
او نخستین بار به عنوان شاعر در سال ۱۹۹۳ با مجموعه شعر "بال‌های مرگ" حضور یافت، و از آن زمان، تعداد قابل توجهی از مجموعه شعر، چهار اثر منثور و یک کتاب نقد ادبی را در بین علاقه‌مندان منتشر کرده است.
همزمان یاتاشویلی، روی ترجمه‌های ادبی کار کرده و سبک‌های اراده رادیکال اثر "سوزان سونتاگ" و ترانه‌سرایی شاعران آمریکایی را به گرجی به خوانندگان گرجی معرفی کرده است.
وی سابقه‌ی کار در مرکز منتقدان ادبی جمهوری (در روزنامه‌های ادبی Rubikoni و Mesame Gza) را به عنوان سردبیر داشته است، و مدیر روزنامه‌ی Alter-native نیز بوده، که توسط مرکز فرهنگی - خانه‌ی قفقاز منتشر می‌شد و بعدا سردبیر انتشارات خانه‌ی قفقاز  شد.
در حال حاضر، او سردبیر مجله‌ی Akhali Saunje است و برنامه‌ی کتابخانه را در رادیو آزادی هدایت می‌کند.
آقای "شوتا یاتاشویلی"، دریافت کننده‌ی چندین جایزه‌ی شعر، از جمله، جایزه‌ی ادبی SABA (مهمترین جایزه‌ی ادبی کشور گرجستان) در سال ۲۰۰۵ میلادی، به عنوان بهترین نقد ادبی و شرکت کننده در جشنواره‌های بین‌المللی ادبی متعدد است.
همچنین وی در پنجمین دوره‌ی جایزه ادبی لیترا در گرجستان در سال ۲۰۲۰ میلادی، موفق به دریافت جایزه‌ی بهترین مجموعه شعر سال. با کتاب «شاعر آغاز قرن XXI» شد. این‌جایزه مشترک وزارت آموزش، علوم، فرهنگ و ورزش گرجستان و خانه نویسندگان گرجستان است که به برندگان مسابقات ادبی اعطاء می‌شود.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[مداد در هوا]
مدادی در هوا نگه‌ داشته‌ام،
نمی‌نویسد،
نه روی کاغذ،
نه روی دیوار،
نه حتی روی باد.

فقط در هوا
معلق است،
چون فکری ناتمام،
چون رؤیایی که زمان بیداری‌اش نرسیده.

اگر بیفتد،
خطی نخواهد کشید.
اگر بماند،
شعری نخواهد شد.

اما من،
همچنان
مدادی در هوا نگه‌ داشته‌ام
و نمی‌دانم
برای نوشتن است
یا برای فراموش کردن.

─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─

◇ معرفی کتاب جاذبه (GRAVITATION):
کتاب "جاذبه"، مجموعه‌ای از داستان‌های "شوتا یاتاشویلی" است، که شامل بهترین داستان‌های مجموعه نور پس زمینه (۱۹۹۸)، گل گل‌ها و مهندس (۲۰۰۰)، پدران عکس (۲۰۰۵) و متونی است که پس از آن نوشته شده است.
این کتاب با داستانی گسترده در مورد شهر بیمار که در سال ۱۹۹۲ نوشته شده آغاز می‌شود: در این داستان، به عنوان مثال، وقایع جنگ داخلی تفلیس در سال‌های ۱۹۹۱-۱۹۹۲ را که به سرنگونی رئیس جمهور "زویاد گامساخوردیا "، نخستین رئیس جمهور گرجستان ختم شد، کتمان کرد.
نویسنده این متن را در دوره عدم پاسخگویی کابوس نوشت: در واقع هیچ فاصله‌ای وجود نداشت که اجازه تحلیل و ارزیابی وقایع را بدهد. به همین دلیل است که این اثر با احساسات بسیار متشنج خود، با کمیت شخصیت‌های شبح و بی‌رحمانه و در عین حال، با یک غزل متعارف متمایز می‌شود.
این کتاب شامل چندین داستان است که زندگی‌نامه‌ای هستند، که نویسنده با جلوه‌های مونتاژ آن را بسیار موثر می‌داند: او با کلیپ‌های کوتاه کاردستی عالی از دوره‌های مختلف و حالات مختلف به هم می‌چسباند. چگونه ما مرگ را از خانه دنبال کردیم و رمان شطرنج من نیز توبیوگرافی هستند. از دیدگاه فرم گرایی ، داستان بستن خوانندگان متن به ویژه جالب توجه است. بدون علائم نگارشی نوشته شده است ، که ممکن است چیزی به نظر آینده نگرانه به نظر برسد، زیرا روش عجیب خواندن متن غیر متنی، که ما را به یاد حل معادله دیفرانسیل می‌اندازد، و به عنوان یک چالش واضح از نظر نویسنده تلقی می‌شود.
این کتاب در ۳۲۰ صفحه، در سال ۲۰۱۲ میلادی، از سوی انتشارات PalitraL منتشر شده است.
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
 

سرچشمه‌ها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
www.farhangemelal.icro.ir
www.beytoote.com
@Farhadfarzantabar
و...

زانا کوردستانی
۰۴ شهریور ۰۴ ، ۰۹:۳۸

ماهنامه ادبی رها

ماهنامه ادبی رها منتشر شد

جدیدترین شماره‌ی ماهنامه‌ی ادبی، هنری و فرهنگی رها، با بررسی پرونده‌ی ادبی استاد شادروان "حسن اسدی" (شبدیز)، شاعر آذری، منتشر و در دسترس عموم قرار گرفت.

شماره‌ی پنجم از دوره‌ی جدید، انتشار ماهنامه‌ی ادبی رها، در ۱۹۷ صفحه، با سردبیری "زانا کوردستانی"، منتشر شد.

ماهنامه‌ی ادبی رها، با رویکرد انتشار آثار ادبی و هنری و فرهنگی، هنرمندان ایران و جهان در سه بخش ثابت شعر ایران، پرونده‌ی ادبی و شعر جهان و بخش‌های متغییر اخبار، نقد، روانشناسی، داستان و بخش کتاب، معرفی نویسنده، فیلم و... هر ماه به صورت برخط و رایگان منتشر می‌شود.

◇ در بخش معرفی نویسنده، گذری بر زندگی و آثار استاد زنده‌یاد "یارعلی پورمقدم" نویسنده‌ی فقید مسجدسلیمانی، داشته شده است.

◇ در بخش شعر ایران، شعرهایی از، بانوان و آقایان: نیلوفر فرزام، کامران رسول‌زاده، امید استادنوروزی(دیما)، حمیدرضا شکارسری، حمیدرضا اکبری(شروه)، فریبا نجفی، آفاق شوهانی، رضا اسماعیلی، شهرام شیدایی، رسول یونان، مهدی اشرفی، الینا نریمان، محمدرضا مهدیزاده، عرفان نظر آهاری، مهناز محمودی، محمود اکرامی، احمد شاملو، نسترن وثوقی، موسی بیدج، جواد محقق، سمیه امینی‌راد، یاور مهدی‌پور، علیرضا راهب، بهروز قزلباش، مانا آقایی، ضیاءالدین خالقی، محمدرضا شفیعی کدکنی، روژینا عمادی، کورش همه‌خانی، یدالله گودرزی، کیومرث منشی‌زاده، کریم رجب‌زاده، صادق رحمانی، سودابه امینی، مهدی باجلان، محمدرضا عبدالملکیان، حافظ موسوی، هاجر فرهادی،  سید اکبر میرجعفری، محمدرضا اصلانی، رجب افشنگ، جلال حاجی‌زاده، رضوان ابوترابی، لیلا عبدی، فرحناز یوسفی، علی نقویان، حجت یحیوی، مرضیه مرادی، مجید سعدآبادی، معصومه صابر، هرمز علیپور، علیرضا لبش، کورس احمدی، داود سوران، منیره حسین‌پوری، محمدتقی عزیزیان، سید علی میرباذل، سارا محمدی اردهالی، رضا محبی‌راد، سید علی میرافضلی، محمود شجاعی، حسن فرخی، قربان بهاری، پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی، ایرج کیا، علی سطوتی قلعه، حسن سهولی، محمد آزرم، مژگان معدنی، یدالله رویایی، لیلا طیبی، علی باباچاهی، شهین راکی، صابر سعدی‌پور، بهنود بهادری، بهنام ناصری، احمد بیرانوند، شهاب مقربین، یاسمین باقرصاد، رها فلاحی، فاطمه بیرانوند، محمد عسکری، کامران خسروی، مهرنوش ایزدپرست، علی صادقی، محمدرضا روزبه، سارا غضنفری، مهدی اخوان‌ثالث و طاهره خنیا، گنجانده شده است.

◇ در بخش کتاب ماه، به معرفی و بررسی و خوانشی بر کتاب "خانم لیزار، ما را گذاشته سر کار!" نوشته‌ی آقای "دَن گاتمن"، نویسنده‌ی آمریکایی‌ پرداخته شده است.

◇ در بخش داستان این شماره از ماهنامه‌ی ادبی رها، دو داستان گنجانده شده است، یک داستان برای بزرگسالان و یک داستان کودک به قلم داستان‌نویس و شاعر کودک بروجردی:
داستان نخست به نام "ویدا" به قلم استاد "فرزاد سیاهپوش" است و داستان دوم به نام "ای کاش غول می‌شدم!" نوشته‌ی رها فلاحی.

◇ در بخش شعر جهان این شماره، شعرهایی از: رسول همذاتوف، انار مفتی، تسو تایوا، محمد الأمین الکرخی، پل الوار، جوناس سالزجیبر، خورخه لوئیس بورخس، غسان کنفانی، ادهم شرقاوی، غادة‌ السمان، استفان مالارمه، جمال ثریا، شونتارو تانیکاوا، آدونیس، مارینه پطروسیان، یانیس ریتیوس، اکتاویو پاز، لطیف هلمت، ناظم حکمت، آلدا مرینی، ییلماز اوداباشی، نونو ژودیس، بختیار راستی، هالینا، پوشویاتوسکا، ریتا عودة، تورگوت اویار، پابلو نرودا، ‌انسی الحاج، اریش فرید، جان کیتس، ازدمیر آصف، رودولف رینالدی، مرید برغوثی، روزا ناصر، ایلهان برک و اکتاویو پاز، را می‌خوانیم.

◇ بخش پایانی مجله نیز، جدول کلمات متقاطعی است با طراحی زانا کوردستانی، که جهت سرگرمی و تقویت و ورزش ذهن و حافظه‌ی مخاطبان قرار داده شده است.


برای تهیه و دریافت فایل pdf رایگان ماهنامه‌ی ادبی رها، می‌توانید به آدرس‌های زیر مراجعه فرمایید:


https://t.me/mikhanehkolop3/22490

 

#پایگاه_خبری_رهانیوز
#رها_نیوز

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄


https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha

زانا کوردستانی