انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
۰۹ بهمن ۰۳ ، ۱۹:۴۷

محمد حقوقی

زنده‌یاد "محمد حقوقی"، شاعر و منتقد ادبی نامدار ایرانی، در ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۱۶ خورشیدی در اصفهان دیده به جهان گشود. 

زنده‌یاد "محمد حقوقی"، شاعر و منتقد ادبی نامدار ایرانی، در ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۱۶ خورشیدی در اصفهان دیده به جهان گشود. 
وی که فعالیت ادبی خود را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد، و یکی از شناخته‌شده‌ترین شاعران و منتقدان معاصر ایران به شمار می‌رود.
این شاعر و منتقد ادبی از اوایل دهه‌ چهل خورشیدی، به همراه شماری از روشنفکران، مترجمان، نویسندگان و شاعران اصفهان، نقشی مهمی در انتشار مجله «جُنگ اصفهان» داشت.
کتاب «شعر نو از آغاز تا امروز» یکی از مهم‌ترین و شناخته‌شده‌ترین آثار محمد حقوقی، تا سال‌ها به‌عنوان تنها آنتولوژی معتبر شعر نو شناخته می‌شد. 
این کتاب نخستین بار در دهه چهل خورشیدی منتشر شد، اما بعدها با تجدید نظر در دو مجلد مفصل انتشار یافت و شعر دهه‌های ۵۰ و ۶۰ را نیز در بر می‌گرفت.
سه مقاله ماندگار به نام‌های «کی مرده، کی بجاست؟»، «از سرچشمه تا مصب» و «از نشان دادن تا شعر» در دهه چهل از او به چاپ رسیدند که نقشی ماندگار در ادبیات ایران ایفا کردند.
محمد حقوقی دوشنبه ۸ تیرماه ۱۳۸۸ در زادگاه خود اصفهان در سن ۷۲ سالگی، درگذشت.


◇ ︎کتاب‌شناسی:
محمد حقوقی از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۸۰ نزدیک ۳۰ جلد کتاب شعر و نقد شعر منتشر کرد: 
- زوایا و مدارات
- فصل‌های زمستانی 
- شرقی‌ها 
- گریزهای ناگزیر 
- با شب، با زخم، با گرگ
- خروس هزار بال
- شب ناشب 
- دالان‌های بلند عصر 
- از بامداد نقره و خاکستر 
- سبدها 
- از دل تا دلتا 
- گیلاس‌ها و گنجشک‌ها 
- اندوه‌ یادها 
از حقوقی پنج جلد کتاب نیز با عنوان «شعر زمان ما» به ترتیب درباره‌ی شعرهای «احمد شاملو»، «مهدی اخوان ثالث»، «سهراب سپهری»، «فروغ فرخزاد» و «نیما یوشیج» به چاپ رسیده است.


◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
زیباست با کلام قدیمی 
باز از تو عاشقانه سخن گفتن 
بردار شانه را؛
انبوه گیسوان نسیمی 
از شانه‌ها به عشوه
بیاویز و باز کن.
بردار شانه را؛
بشکن شکنج طره،
هوا ایستاده است.
بپراکنش 
بیاکنش از نافه 
ناز کن،
رودابه نوازش دل، گیسوان رها 
زیباست با کلام قدیمی 
باز از تو عاشقانه سخن گفتن،
بردار شانه را… 


(۲)
و تنها یک واژه بر پشت او نشست 
که بال‌هاش به دُور افتاد
در هوای آبی،
با چرخی چند در آسمان های کوتاه
تا فرود
بر گلبرگ خواب بستر آب
پایان انتظار.
و نیمکت جو کنار شاعر 
آغاز شعر با واژه‌ی سنجاقک 
انبوه ناپیدای مدادهای رنگی 
و انبوه مدادهای رنگی که بر بالای کاغذ سفید 
خواهد درخشید… 


(۳)
دلارام! آرام دل!
همین کلمات جادو در گیسوان جاری توست 
جز همین کلاله 
دل آتش‌فشان را سرپوش مباد
که آتش‌فشان دماوند، همان کلاه برف اوست 
نه…!
واژه‌های جا مانده در دامنه را نگران نباش
که بادهای موافق هنوز نوزیده‌اند 
با این همه زودا که با یاد تو 
هجوم کلمات مشتاق را
بر بام خواهم ایستاد
که همیشه بادها 
پرچم افراشته را با شوق در میان می‌گیرند.

 
(۴)
درست از روی خرده شیشه‌های شب شکسته 
در پگاه انزلی 
کلمات آبی، کلمات سپید 
دریای زبان
زبان دریا را برداشتیم 
و آرام به راه افتادیم 
آنقدر آرام
که در منجیل نیز بادی نمی‌وزید 
و سرانجام که پیچ واپسین را
به شتاب از بستر خاکستر گذشتیم 
تا دره ی دارآباد
گاهواره‌ی هوا
و گیلاس‌های ما 
که گنجشک‌ها را به آواز می‌خواند.


(۵)
و من هنوز در مهتابی می‌گریستم 
با شراب پرتقالی 
بر نهالی‌تر 
که روزگار نگاه به نهال‌ها گذشته بود
و همچنان با رودهای دنیا می‌گشتم 
از رودساران آمازون تا درخت‌زاران خلخال
و ماهتاب
که آرام آرام از تورهای مه می‌گذشت 
و پریان جنگل را در آیینه‌ی برهنه می‌تاباند 
تا آنگاه که مورمور نسیم ترم از خود پراند 
بیدار در صدای بالای درخت و دریا 
و رپ رپ دور موج و ساحل 
و گپ گپ نزدیک پروانه و میترا
میترا و آناهیتا، آناهتیا و اهورا
و من و عطا 
که با شراب پرتقالی و لبخند گاه‌گاهی 
ماهی می‌خوردیم.


(۶)
میان امشب و فرداست 
ساعتی دیگر 
که سایه‌ی او
پنجره‌ی کوچک سپیده دمان را آفتاب می‌کند 
شادا که پگاه‌گاه
خانه 
باغ آلبالوست 
گل‌های آتشی که زمستان را آب می‌کند 
پیشواز گنجشک‌ها را
برخیز و از پنجره خم شو 
پس شکیبا باش شاعر عاشق 
که زودش خواهی دید 
و در آن دوردست 
مرگ پیر را نیز 
که به دنبال پاییز می‌گردد
زیبا باش عاشق شاعر 
که از واپسین بیابان
تا آخرین خیابان
زندگی جوان توست 
که می‌آید 
با گیلاس‌ها و گنجشک‌ها.


(۸)
منظومه،
هم چنان ماهی یک بار
دور می‌زد
می‌گشت 
شب ژرف بود و ما 
در ژرف چاه بودیم 
و از ژرف چاه
گاهی در آب، گاهی در آتش می‌تافتیم 
با واژه‌های افشان در چاه
از حرف‌های هوشنگ 
یا نوک کلک من،
آه!
یا حمید یا سپانلو یا سیمین،
چرخ ستاره‌ها را می‌دیدیم 
و نیز می‌شنیدیم از آن ماه
که همواره با نگاهش 
در راز، در سخن بود
و در دور واژه‌ها 
هر جا که جای مکثی داشت پلک می‌زد؛
هیچ‌گاه واژه‌ایش بر لب نمی‌گذشت 
مگر گاهی 
مثل آن گاه کز منظومه‌ای سخن می‌گفتم 
من که نمی‌دانستم در کدام کیهان است 
و آن ماه می‌تابید و می‌گفت:
فردا پگاه نگاه خواهم کرد
تا فردا پگاه
کز پشت میز میز هلالیش 
کیهان به کیهان، شماره به شماره،
می‌گشت تا ماه دیگر 
کان ماه بی‌سخن باز پلک می‌زد
و واژه‌های افشان
در شعر ما چهار تن 
از چاه، از من 
یا از حمید یا سپانلو یا سیمین،
و ماه‌های دورترین نیز 
از نامدار نومید امید می‌تراوید 
امید 
کز سی ماه پیش با خروج از منظومه رفته بود
و در طوس خفته بود
و دیگر 
تنها با تصویر خود که به صندلی خالیش می‌تابید،
هر ماه در جمع ما به خاطره شرکت می‌کرد
وان ماه هم 
ماهی که با نگاه سخن می‌گفت هم چنان
و می‌گفت 
منظومه مرا که کیهان به کیهان هر روز در جستجوش بود
در وادی هنوز خواهد یافت 
بی این که ما بدانیم 
ماه دیگر در ژرف چاه خواهد خوابید 
و باز
بر میزبان تاریک به طرف چاه خواهد تابید 
او آن منیژه یا ثریا 
آن راز و ما 
بدر تمام را
بر صدر کلام 
همتاب ماه
خواهم دید 
و قدر کلام را خواهیم دانست 
و با شیده و شراره که آن‌ها نیز با نگاه سخن می‌گویند 
با کلام سخن خواهیم گفت؛
در منظومه‌ای که ماهی یک بار
بر قرار خواهد بود
و همچنان بر مدار خواهد گردید.

 


گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی

 

سرچشمه‌ها  
www.poempersian.ir
www.m-bibak.blogfa.com
www.bukharamag.com/1387.03.751.html
www.radiofarda.com/amp/f35_Hoghughi/1772596.html
www.ion.ir/news/354632/?amp
www.iranketab.ir/profile/12935-mohammad-hoqouqi

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۱/۰۹
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی