جعفرمحمد ترمذی
دکتر "جعفر محمد ترمذی" با نام کامل "جعفر خالمؤمناف محمدی یویچ" شاعر تاجیک در ۲۰ سپتامبر سال ۱۹۶۸ میلادی در منطقهی شیرآباد ولایت سرخان دریا، ازبکستان دیده به جهان گذاشت.
دکتر "جعفر محمد ترمذی" با نام کامل "جعفر خالمؤمناف محمدی یویچ" شاعر تاجیک در ۲۰ سپتامبر سال ۱۹۶۸ میلادی در منطقهی شیرآباد ولایت سرخان دریا، ازبکستان دیده به جهان گذاشت.
وی فوق لیسانس رشتهی زبان و ادبیات فارسی تاجیکی دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان در سال ۱۹۹۳، دکترای علوم فلسفه در رشتهی دین شناسی از شورای علمی دانشگاه اسلامی تاشکند در سال ۲۰۰۳ و فوق دکتری علوم فلسفه در رشته تاریخ فلسفه اسلام از شورای علمی دانشگاه ملی ازبکستان در سال ۲۰۲۰ را دریافت کرده است.
وی اکنون و از سال ۲۰۱۱، دانشیار؛ و پروفسور آکادمی بین المللی علوم یونان (Antique World) و همچنین دانشیار گروه «منبع شناسی و هرمنوتیک تصوف» دانشگاه دولتی خاورشناسی تاشکند از سال ۲۰۲۰ تاکنون است.
▪سوابق علمی و ادبی:
- عضو شورای علمی دفاع از پایاننامههای دکتری علوم فلسفی دانشگاه ملی ازبکستان
- رییس سمینار علمی نظری وابسته به شورای علمی دفاع از پایاننامههای دکتری علوم فلسفی دانشگاه ملی ازبکستان
- عضو اتحاد نویسندگان ازبکستان (از سال ۲۰۱۸)
- عضو اتفاق نویسندگان تاجیکستان (از سال ۲۰۲۱)
- عضو اتحاد بینالمللی شاعران و طبیبان (از سال ۲۰۱۹)
و...
▪کتابشناسی:
- دانشنامهی زبان و ادبیات فارسی ازبکستان: قرن بیستم تا کنون - به زبان فارسی، با همکاری دکتر
عباسعلی وفایی و دکتر اصلالدین قمرزاده، تهران، ۱۳۸۴ (۲۰۰۵)، ۶۲۷ ص.
- سیمای فرهنگی ازبکستان - به زبان فارسی، با همکاری گروه مؤلفین، تهران، ۱۳۸۴ (۲۰۰۵), ۶۲۷ ص.
- ایران شناسان ازبکستان - به زبان فارسی، با همکاری دکتر م. عبد الصمد اف، تهران، ۲۰۰۵, ۱۸۵ ص.
- بررسی محتوایی کتب درسی ادبیات فارسی در مدارس ازبکستان - به زبان فارسی، با همکاری دکتر ع. وفایی و س. ج. جلالی کیاسری، تهران، ۲۰۰۶, ۱۸۰ ص.
- جامی و اندیشه ی وحدت الوجود» - مونوگرافی، به زبان ازبکی، تهران- تاشکند، ۲۰۰۸ م. ۲۳۸ ص.
- جایگاه ادبیات فارسی در ادبیات جهان - به زبان فارسی، با همکاری دکتر ج. حضرت قل اف، تاشکند، ۲۰۱۲, ۲۴۰ ص.
- روزگار و آثار آرام پانغازی - به زبان فارسی تاجیکی، تاشکند، ۲۰۱۵م. ۷۴ ص.
- جامی در اروپا - به زبان آلمانی، تاشکند، ۲۰۱۶
- جهانی شدن و معرفت ملی - به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۱۶
- وارثان آرام پانغازی - به زبان فارسی تاجیکی، تاشکند، ۲۰۱۷
- طریقت نقشبندیه و وحدت ملل آسیای مرکزی - به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۱۸
- زندگی و میراث فلسفی و عرفانی خواجه محمد پارسای بخارایی - به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۲۰
- فلسفهی وحدت الوجود و تعلیمات نقشبندیه (بر اساس اندیشههای ابن العربی، خواجه محمد پارسای بخارایی، خواجه احرار ولی و مولانا عبدالرحمان جامی) - مونوگرافی، به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۲۰, ۳۲۴ ص
- عرفان پژوهی تطبیقی - مونوگرافی، به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۲۱, ۲۸۰ ص.
- هستی شناسی تصوف - مونوگرافی، به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۲۱, ۱۹۰ ص.
- فلسفهی عرفان. کتاب اول - درسی، به زبان ازبکی، تاشکند، ۲۰۲۱, ۲۵۰ ص.
- چشم باران - مجموعهی شعر - به زبان فارسی تاجیکی، ترمذ، ۱۹۹۷ م.
- مژگان آفتاب - مجموعهی شعر - به زبان فارسی تاجیکی، دوشنبه، ۱۹۹۹ م.
- طلوع سبز رنگ - مجموعهی شعر - به زبان فارسی تاجیکی، تاشکند، ۲۰۰۳ م.
و...
▪نمونهی شعر:
(۱)
در میان من و تو فاصله هست
و چه یک فاصلهی زیبایی
و در این دوری نزدیک
یک صمیمیت شفاف به لبهای تو عاشق شده است.
من به بازار شدم
و به آلوی لبان تو خریدار شدم
سبدم خالی بود
و دو جیبم ز سبد خالیتر
و چه یک بازاری
نه خریدی
نه فروشی
باز هم با سبد خالی خود برگشتم
چشم آلوی فروشنده زنی عربده جو
با تمسخر ز پس سایهی درویشی من میلغزد
دل شب بود
منِ تنها
تنِ تنها
به سراغ دل افتادهی خود افتادم
همه جا را تک و رو کردم و جستم
نه پیای بود نه هیدار
و به در قفل زدم از بیرون
داخل قفل، کلیدم بشکست
همه جا ساکت بود
همه جا خالی خالی
به جز از جیب سرم که به سیاهی شب تنهایی
پر شده بود
ناگهان روشن شد
آسمان یک کف طفل
و به آن سرعت انبوه که از موج و صدا برتر بود
روشنی وسعت یافت
آسمان سینهی خود را بدرید
دل خود را بشکافت
در نگاه متعجب شدهام عکس سما بازی کرد
نور به ژرفترین نقطهی افلاک رسید
آسمان نازی کرد:
ملکوت پیدا بود
جبروت بالاتر
نگاه گنگ من از پردهی قدس ملکوت بالا رفت
نقشهایی دید:
نه به نسخ و نه به تعلیق
نه ثابت و نه به کوفی و شکسته
نه به اسلیمی شباهت داشت
از همه شکل و صفت
از همه رنگ و نما
وز همه ویژگیهایی که در همه اذهان بشر میگنجد
عاری بود
نقشها
لایحه بودند که ثابت شده در علم خدا
نقشها لایحهی هستی ما
هستیِ ” لا ” بودند
و در این وسعت پر نور که از کون و مکان بیرون بود
جبروت پیدا شد
و صداهای غریبه که به اصوات لسانها:
عبری، فارسی و ترکی شهادت داشت
گوش و روحم بنواخت
جبروت موجی زد:
بانگی شفافتر از حرف و هجا
صافتر از صوت و صدا جاری شد:
”آیی – نه”
و نگاهم به عاقب برگشت
دید که دل گمشدهی من
به سراغ نفس سینهی من میآید
از سپیده همه جا پر شده بود
من دوباره سر بازار شدم
همه میخواست که کالای خود ارزانی دهد
من به آلوی لبان تو خریدار شدم
همه دارایی خود را که به جز سایهی تنهایی نبود
پیش تو ریختم و میوه طلبکار شدم
سبدم پر شد از آلوی لب فاصلهها
که میان من و تو جاری بود
و نگاه زن بازار پس سایهی دارایی من لغزی خورد
در میان من و تو فاصله هست
و چه یک فاصلهی شیرینی!.
(۲)
[طلوع سبزِ رنگ]
آسمان ابری بود.
خاک ابری
باد ابری
واژه در نوک زبان ابری بود.
رنگ اندیشهی من
نه شمالی
نه جنوبی
و نه شرقی و نه غربی بود،
رنگ اندیشهی من
نیز چو جان ابری بود.
مورچه ای پای نهاد
از رگ گردن اندیشهی من
به سلوکی که خدا میدانست
رهبلد کیست...
مورچه صوفی بود.
من عصا بودم با خواهش او میرفتم.
من عصا بودم و او موسی بود.
مورچه بالا میرفت
مورچه از من
به بلندی دو برگ
به درازی دو مرگ
و به گستردگی خواب سحر بالا بود.
خاک و باد ابری،
فکر و یاد ابری،
راهرو و راهنما،
فقر و فنا
ابری بود.
من الف دال و زبر، زیرْ شدم
نظرِ پیرْ شدم.
گَردِ مژگان مریدی شدم و دیدم:
در همه خانقه و زاویهها
ذکر خدا ابری بود.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
@Jafar_Muhammad_Termizi
www.sabzmanesh.net
www.poempersian.ir