بهزاد بهلولی
مهندس "بهزاد بهلولی" با تخلّص "بهیاد" شاعر ایرانی زادهی سال ۱۳۴۸ خورشیدی در شهرستان میانه در استان آذربایجان شرقی و اکنون ساکن تهران است.
ایشان تحصیل کردهی دانشگاه تبریز در رشته عمران و همچنین دارای کارشناسی ارشد مدیریت پروژه (PMP) از دانشگاه پردیس تهران است؛ و مهندس عمران و عضو سازمان نظام مهندسی ایران هستند.
وی خواهرزادهی استاد "قادر طهماسبی" متخلص به "فرید"، از شاعران دفاع مقدس هستند.
ایشان دوازده مجموعه شعر دارند که در سبکهای کلاسیک، سپید و موج نو سرودهاند و بسی جای تاسف دارد که هیچکدام را چاپ نکردهاند.
بیشتر اشعار ایشان درون مایهی عشق و عاشقی دارند؛ و همچنین اشعاری برای ایران، پدر و مادر دارد که قصیدههای بلندی هستند.
قصیدهی "ایران" ایشان ۷۶۰ بیت میباشد که همزمان تاریخ، جغرافیا، دین و فرهنگ ایران را از زمان پیشدادیان تا سالهای اخیر، به نظم کشیده است؛ که در نوع خودش چه از نظر تعداد ابیات در قصیدهسرایی و چه در بیان چند موضوعی قابل توجه میباشد.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
از شوق دیدارت چو گل صد چاک بر پیراهنم
من خود زلیخای خودم، آلوده بادا دامنم!!!
گفتی که عاشق گشتهای گفتی که میخواهی مرا
اما چرا آن مدعی معشوق و عاشق خود منم!!!
هرگز نبودی عاشقم شاید که حسی داشتی...
بر مصلحت رفتی ز من، من هم ز خود در رفتنم
ای کاش بخشد ایزدم عقلی به من یا دل به تو
تا تو به من عاشق شوی یا من ز تو دل برکنم
باید که ایمان آوری بر مهر... یا کافر شوی
سنگی به مهرش لعل و بر قهرش ز مومی آهنم
پای گرینش مینهی بر روی دل، بهتر برو...
گر با گزینش یار، من، فردا به آتش خرمنم
دیدار ما در آسمان جایی که روحم پر کشد
چیزی نمانده از نفس تا از قفس چون پر زنم
هی رفتی و باز آمدی، تکرار یک سرگشتگی
معشوق مجنون گشت و من واله ز بختی روشنم!.
(۲)
[چند بیت از قصیده ایران]
از تو گویم، سرزمینم، میهنم، ایران زمین
باشی آباد و خوش و خرم، فلات نازنین
سرزمین آرش و رستم بگو هستی هنوز
دوری از آلودگی و دشمنی و قهر و کین
سرزمینم دوستت دارم چو جان خویشتن
مهر تو شیرین بُود از قند و شهد و انگبین
بارها رستی تو از نیرنگ و یأس و از زوال
کردگارت حافظ و خود بود داداری امین
دشتها و رودهایت پر ز آب پاک باد
کوهایت استوار و مردمانت شاد از این
جایگاه شیر و خورشید و به بالا آن خدا
خود نگهدارد ترا، داری بزرگی و مهین
سرزمین ماد و آذر، پارس، پارت
آریایی شد همه زین پرچم کوروش یقین
سرزمینم عاشقم، عشقم به آبادانیت
نیست بر لوح دلم جز مهر تو ای بهترین
ای وطن ای اول و آخر چه خوش زادی مرا
مانده و خوش میدهم جان، بر تو خاک برترین.
(۳)
تو از زمان دیگری
در خواب دیدم من ترا
اما نگنجیدی به وهم
تو از تبار آدمی
اما کمی شفافتر
من عاشقت گشتم بخواب
بعد زمان خواهد شکست
معنی ز مرگ آهسته گیر
مفهوم بایستن پذیر
تا من به تو شاید رسم
نزدیکتر آی ای خیال
تا ترا لمست کنم
نه در خیالم نیستی
تو از زمان دیگری
شاید کمی آیندهتر
یا نسل قرن کودکی
حس میکنم من مردهام
روحم ولی تو روحتر
بایست بیدارم کنی
باید بیابم خویش را
باید وداعی کرد و مرد
اما بخواب من بمان
من باز میگردم به تو
تو آشنا بر دیدهای
تو سادهای
چون آب در دستان من
آب زلالی همچو اشک
پیچیده بودن خوب نیست
گم میشود انسان در او
گم میشود انسان بخود
تو فرق داری با بشر
تو از تبار آدمی
تو از زمان دیگری.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)