سنگ
#هاشور ۱۴
سنگها،
سنگ دلها،
همه چیز را میشکنند...
***
--حتا شخصیت را!
___________♡__________
#رها_فلاحی
https://t.me/rahafallahi
#هاشور ۱۴
سنگها،
سنگ دلها،
همه چیز را میشکنند...
***
--حتا شخصیت را!
___________♡__________
#رها_فلاحی
https://t.me/rahafallahi
اینجا،،،
لبریزِ شبست!
خورشیدی بیاور...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
اثمر ابراهیمی
بانو اثمر ابراهیمی شاعر کردستانی زادهی ۱۳٤٨ خورشیدی، در سنندج است.
▪︎کتابشناسی:
- چاوم کە بە دواتا دەشتێکە [چشمم که به دنبالت دشتی است] - این کتاب در برگیرنده ۳۱ شعر کوتاه نو به زبان کردی در ۵۸ صفحه است که طی سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱، سروده شده و از سوی انتشارات ژیار سنندج منتشر شده است.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
زەوی دەرفەتێکە بۆ پێکەنین
زەوی دەرفەتێکە بۆ پێکەنین
تەنانەت ئەگەر
لە ئەستێرۆکێکی تردا بینا بخەینەوە
چا هەر تامی خۆی دەدا و
مروڤ بەردەوامە لە خوێن
ئێمەین و مێژوویکی سەر شۆڕ
لە دووپاتەکانیا هەر دووپات ئەبێتەوە.
(۲)
سفر
سفر
نۆ
یەک
هەشت
ژمارەکانت وەک لە دەس چوونی
ساڵانی تەمەن
لە دەسم دەرچوون
جواب بەرەوە
چووزانم بڵێ ئێستا ناتوانم
یان ئیشم هەیە
کڵاوێک زلتر لە بێقەراری
لە سەرم دانێ
سفر
نۆ
یەک
هەشت...
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
نهنگم وُ،
فرو افتاده به گِل!
با تنگنای مشتی "خرافات"
در ازدحامِ متعصبان کور!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
شعرهایم،
همه بوی نان گرفتهاند!
از بس
سر سفرهی خالی نشستهایم...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
اسفندیار جهانشیری
استاد اسفندیار جهانشیری فرزند "حاج جانمیرزا" از پیشگامان غزل نوکلاسیک تربت حیدریه و خالق شعرهای گویشی کمنظیر تربتی متخلص به "صفی" شاعر ایرانی زادهی ۲۵ اسفند ماه ۱۳۲۳ خورشیدی در یکی از روستاهای تابعهی زاوه به نام صفیآباد است.
"فانوس خیال" که اثر مشترک آقای اسفندیار جهانشیری و جناب آقای علی اکبر عباسی بود در ابتدای دههی هشتاد چاپ شد و نام ایشان را به عنوان شاعرانی پیشگام در شعر نوکلاسیک تربت حیدریه به ثبت رساند. مجموعهی دیگر ایشان به نام "لحظههای بیبرگشت" شامل اشعار نیمایی ایشان است که در کنار اشعار سپید علی امیری در همان سال ۱۳۸۳ منتشر شد.
در سال ۱۳۴۲ موفق میشود در رشتهی علوم طبیعی دیپلم بگیرد. پس از اخذ دیپلم وارد دورهی خدمت سربازی شده و به مدت دو سال دورهی سپاه دانش را در یکی از روستاهای دور افتادهی زنجان طی کرده و پس از آن به استخدام آموزش و پرورش در میآید. در سال ۱۳۴۷ در حالی که مشغول خدمت بود توانست در انستیتو تکنولوژی مشهد فوق دیپلم بگیرد و در ادامه حدود سال ۱۳۵۶ یا کمی قبل، پس از وقفهای چند ساله وارد دانشگاه علم و صنعت شده و در رشتهی مهندسی برق ادامه تحصیل داد. این ادامه تحصیل مصادف میشود با سالهای انقلاب و وی به مدت دو سال از تحصیل باز میماند و نهایتا در حدود سالهای ۶۱ - ۶۲ با مدرک کارشناسی برق از این دانشگاه فارغالتحصیل شد. از آن تاریخ به بعد به عنوان مربی برق در هنرستانهای فنی طالقانی و دکتر حسابی تربت حیدریه مشغول خدمت شده تا سال ۱۳۷۷ که بازنشسته شدهاند. چند سال بعد از بازنشستگی به مشهد رفته و در ساکن این شهر شده و نیز عضو نظام مهندسی خراسان هستند و در نظام مهندسی مشهد مشغول به کار میباشند.
اسفندیار جهانشیری در تعریف شعر میگوید: "تعریف شعر همیشه دستخوش تحولات بوده و هست، و تا کنون تعاریف زیادی از شعر شده است و این طور میشود نتیجه گرفت که همواره با توجه به تغییراتی که در ساحت شعر و سرایش و ملاکها و معیارهای آن روی داده است تعرف شعر هم عوض شده است، پس شعر تابع تعریف نیست و در حقیقت این تعریف شعر است که تابع شعر به حساب میآید."
▪︎نمونه شعر:
(۱)
چشم بارانی
امروز که در چشم تو بارانیام ای عشق
یک لحظه امانگیر ز ویرانیام ای عشق
رو بر در دیگر نکنم گر که تو امشب
در شعلهی تردید بپیچانیام ای عشق
هرگز نشود تا شکنم حُرمتِ غم را
صد بار چو در خویش بسوزانیام ای عشق
با این همه تدبیر نشد آنکه زُدایم
نقشی که رقم خورد به پیشانیام ای عشق
تاریک شدم چون شب ظلمانیِ تردید
برخیز شبی بهر چراغانیام ای عشق
کو غیر تو و مِهر توام دست نجاتی
از ورطهی این بیسر و سامانیام ای عشق
صد بلبل شوریده نواخوان شده در باغ
امروز در این شور غزلخوانیام ای عشق
در سینه برویان پس از این بذر وفا را
امروز که در چشم تو بارانیام ای عشق.
(۲)
دست التجا
آنچه آسان میرسد بر مردم آسان میدهند
بهر نانی گاه مردم نیز ایمان میدهند
در خیال نوجوانان مرگ گر ناباوریست
لیک پیران گاه مُردن سختتر جان میدهند
خصلتی را من بنازم کز سر عِزّ و شرف
نان خود از اهل میگیرد به مهمان میدهند
زیر و رو دارد جهان هر لحظهای، غافل مباش
گه شود فرمانبرانی را که فرمان میدهند
زندهجانی را ندیدم من شقیتر از بشر
وز چه گو این نام نیکو را به انسان میدهند
با خدا باش و نگر در خاکیان اخلاص را
کان نکویان بر مریضان حکم درمان میدهند
در بیابان بارها من دیدهام با چشم خویش
روزی ِگرمی میان سنگ بریان میدهد
پیش آن صاحبکرم یازید دست التجا
شیر پستان را به طفل چشمگریان میدهد.
(۳)
غزل محلی
تَهبِساطِ هر خِرمَن موشتِ کاهیُم دَرَه
مونِ اَمبِزِ گُندُم جُو سیاهیُم دَرَه
چو چِنی تِمُم کِردی با مُو و نِدَنِستی
سُخت و سوزِ ما اَخِر اشک وآهیُم دَرَه
مُور تو اَخِرِ عُمری از خودِت وِر اَوُردی
بیخِبر که ای عَشِق خَنِه خواهیُم دَرَه
یَک دَمِ دِ ای پیری سَر بِزن به ما یَک شُو
ای دِلِ خِرَبِهیْ ما سِرپِناهیُم دَرَه
رَفتی از بِخِ ای دل نَهگِذَر نِدَنِستی
ای کِوِر بیاَخِر کورِهراهیُم دَرَه
پوشتَه کِردی از کوشتَه با نِگاه و نِمدَنی
مونِ ایهَمَه عَشِق بیگناهیُم دَرَه
بیوِفا اَگِر اِقذِر ما دِ چَشمِ تو خارِم
خارِ سَرِ دیفالُم یَک نگاهیُم دَرَه
از کنارِ چِپّیاُو رَد مِری و نِمدَنی
رِشتِهیِ قِناتِ عشق قَرِهچاهیُم دَرَه
اَنبِزایِ شعرِ ما وِرمِگَن خِلَشورَه
مونِ انبزِ گُندُم موشتِ کاهیُم دَرَه.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
منابع
- شاعر همشهری؛ اسفندیار جهانشیری؛ به کوشش و قلم بهمن صباغزاده.
- کتاب تربت عشق؛ فریاد نیشابوری.
- سخنوران زاوه؛ محمود فیروزیمقدم.
- فانوس خیال؛ علی اکبر عباسی و اسفندیار جهانشیری.
#هاشور ۹۵
گریه
سوغات دلتنگی شبانهست...
نیمه شبها
خطخطی میکند،
سلولهای تنام را
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
#هاشور ۱۳
از همهی عروسکهایم پرسیدم،
نه! هیچ کدام
[دوست داشتن]
--نمیدانستند!
___________♡__________
#رها_فلاحی
https://t.me/rahafallahi
#هاشور ۹۴
در پیشگاهِ ماه،
با حضورِ ستارههای شاهد؛
به صراحت اعتراف میکنم:
--"دوستت دارم"
محبوبم!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
■ مجموعه اشعار هاشور ۰۵ #فاطمه_عسگرپور
(۱۳)
مبتلایت شدهام،
-ای "عشق"!
...
ای شیرینترین،
"بیماری" دورانها!
ــــــــــــــــــــــ
(۱۴)
تو دریا بودی و
من زورقی شکسته!
بازی گرفته مرا
امواج بیوفاییها...
ــــــــــــــــــــــ
(۱۵)
پاییز در راهست وُ،
برگهای وجودم؛
در اضطراب افتادن!
#فاطمه_عسگرپور
#هاشور ۹۳
یک چیز آدم را،
بدجور از پا در میآورد...
***
--افسردگی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
محمود دستپیش
استاد محمود دستپیش، متخلص به "واله بابا" مجمسهساز، شاعر و چهره پیشکسوت زبان و ادبیات آذری و فارسی ایرانی زادهی ۱۳۱۳ خورشیدی، در باکو جمهوری آذربایجان است. خانواده وی از اهالی اردبیل بودند که در زمان حکومت استالین برای کار به باکو رفته بودند. با روی کار آمدن بلشویکها در شوروی و فشار مبنی بر اخراج مهاجرین ایرانی مبنی بر اینکه یا شناسنامه شوروی را اخذ کرده و در آنجا بمانند یا به ایران بازگردند و شناسنامه ایرانی در ایران دریافت کنند؛ به ایران بازگشته و در اردبیل ساکن شدند.
با بازگشت به اردبیل، در محله حسینیه سر گذر قصبه کلخوران (کهرلان) ساکن شدند. پس از قبولی در آزمون تربیت معلم سال ۱۳۳۴ به شهر گرمی رفت. با تشویق سیدمحیالدین ربانی، رئیس فرهنگ گرمی با اجرای نمایش معروف "او اولماسین- بو اولسون" نخستین تئاتر این شهر را روی صحنه برد. در سال ۱۳۳۶ به روستای کلخوران در اردبیل و در سال ۱۳۳۹ به تهران منتقل شد و تا سال ۱۳۵۹ که بازنشسته شد، در همان شهر ماند.
او از شاعران ترکزبان ایران بود. از آثار دستپیش میتوان به تدوین دایرةالمعارف، و تالیف آثاری چون «از فضولی تا شهریار»، «ائل سوغاتی»، «داغا دونموشم»، «برگردان نمایشنامه مشدی عباد»، «ترکی سوزلوک» و ... اشاره کرد.
شعر «سیزه سلام گتیرمیشم» او با آهنگسازی علی سلیمی از مشهورترین سرودههایش است که شهرتی جهانی دارد و تاکنون در رسانههای ترکیه و آذربایجان بازخوانی شده است.
سرود معروف "خلبانان،ملوانان" نیز از دیگر سرودههای وی است. در سال ۱۳۸۷ در مراسم دیدار سالانه شاعران با رهبر ایران، به قرائت دو شعر ترکی پرداخت که مورد تشویق وی قرار گرفت.
ایشان در ۱۰ مرداد ۱۴۰۰ در سن ۸۷سالگی در تهران، از دنیا رفت.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
آنا
او گؤندن کی عؤمور قوشو قوندو حیات بوداغیندا،
آسلان کیمی بیر قادینین، سیغیشمیشام قوجاغینا،
دیریلیگه ایشیق ساچان انسانلیغین اوجاغیندا،
اؤ محبت اسیرگه مز اؤز آنامین قوجاغیدیر،
حیاتیما ایشیق ساچان انسانلیغین اوجاغیدیر،
اؤیودونده ن رحمت یاغار، غضبینده مین حکمت وار،
اؤره گی نین ساراییندا، قات- قات یاتان محبت وار،
هیم جیمینده، سؤزلرینده، آنلاشیلان حقیقت وار،
آناکیمدیر؟ آنا وطن، آنا توپراق، آنا آنا!
نه قدرده عزیز اولسا قول وقیچدور ائولادینا!
شیرین دیللی بالاسینین هر سؤزونه جان جان دئیهن،
دوروشونا، باخیشینا، مارال دئیهن جیران دئیهن،
جاوان عمرین یئله وئریب ساچلارینا دهن دؤزولر،
آی اؤزونون قیریشیندان، شیریم شیریم نور سؤزولر،
آنا شرف هیکلیدیر، آنا روحدور، آنا جاندیر،
اورکلردهن پوزولمویان، آنا اؤلمز بیر انساندیر،
(۲)
حمله ور شد ارتش خلق ایران
سوی دشمن از زمین و آسمان
نرود جز راه حق و راه دین
چو گرفته درس مکتب از قرآن
***
خلبانان، خلبانان، ای امید و فخر ایران
خلبانان، قهرمانان همرهتان لطف یزدان
پرواز کن، پرواز کن
فرشته حق یارت باد، االله نگهدارت باد
***
خلبانلار
ووروشولار ارتشی میز هریاندا گوی اوزونده، دریالاردا، داغلاردا
حق یولوندان دین یولوندان دونمزلر نه قدر، قدرت لری وار جانلاردا
خلبانلار، خلبانلار یوردو موزا افتخار سیز
***
خلبانلار، اوچا اوچا دشمنین قلبین ووراسیز
قانات آچ، قانات آچ ارتشیمیز واراولسون، الله سیزه یار اولسون.
(۳)
شعر و عرش و شرع از هم خاستند
تا دو عالم زین سه حرف آراستند
نور گیرد چون زمین از آسمان
زین سه حرف یک صفت هر دو جهان.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
مثل نیمکت سیمانی
در گوشه ی پارک،،،
به انتظار نشستهام
که بیایی!
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ترس دارم که نیایی وُ
شوم شود
--این روزگار،،،
چندیست،
جغد وحشت
در ذهنم لانه دارد.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
ایرج زبردست
ایرج زبردست شاعر و رباعی سرای ایرانی زادهی ۱۲ دی ماه ۱۳۵۳ خورشیدی در شیراز است. عمده فعالیت ایرج زبردست را میتوان در قالب رباعی دانست. همو که مبتکر رباعی تصویری است. او شاعری است که با نگرشی نو و متفاوت اندیشی خاص به قالب دیرینه رباعی جانی تازه بخشیده است. و بیجا نیست که به او لقب "خیامی دیگر" دادهاند.
▪︎کتابشناسی:
- باران که بیاید همه عاشق هستند.
- خندههای خیس.
- یک سبد آیینه.
- نامههای عاشقانه من به اوما.
- شکل دیگر من.
- دفی از پوست ابلیس.
- شهری که در آن مرگ از آن میخواند.
- خیامی دیگر.
- گزیده رباعیات (انتشارات مروارید)
- ارمغان دوست؛ شعر و زندگی سیدعلی صالحی به کوشش ایرج زبردست (انتشارات نگاه ۱۳۹۴)
▪︎ایرج زبردست از نگاه دیگران:
- سیمین بهبهانی:
نخستین بار که یک رباعی از تو خواندم حس کردم سیبی خوش رنگ و بو را آزمودهام که عطری دیگرگون دارد.
- منوچهر آتشی:
رباعیات ایرج زبردست با شگردهای تازهای که در پایانبندیهای زیرکانهای که به آنها میدهد و گاه عمیقاً ما را غافلگیر میکند، به تعبیری، نوعی دیگر از شعر نو میتوان نامیدشان که نکتهسنجیها و انفجار حسن و زیبایی، بهترین آرایه و تأییدکنندهی آنهاست.
- هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه):
ایرج زبردست بدون هیچ تردید بزرگترین رباعی سرای امروز ایران است.
- اکبر اکسیر:
یکی از ویژگیهای اخلاقی این شاعرِ شیرازنشین، فروتنی و حرف شنوی و نقد پذیری اوست که او را در تمام محافل و در دل تمام بزرگان ادب امروز جای داده است.
خیامی دیگر، گزیده رباعیات ایرج زبردست، به کوشش مریم روشن، و ترانههای پر تشویش، تطور و سیر مضمونی رباعی از حکیم خیام نیشابوری تا ایرج زبردست نوشته فیضالله شریفی، کتابهایی هستند که دیگر نویسندگان در باب ایرج زبردست نوشتهاند.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
یکباره جهان سر به گریبان گم شد
هر ثانیه در هجوم عصیان گم شد
یکباره دهان آفرینش واماند
ابلیس اناالحق زد و انسان گم شد.
(۲)
از راز عبور با خبر میگردند
آغاز ادامهای دگر میگردند
ای کاش یکی در این میان میدانست
جز باد همه به خانه بر میگردند.
(۳)
ای صبح نه آبی نه سپیدیم هنوز
در شهر امید نا امیدیم هنوز
دیدی که چه کرد دست شب با من و تو؟
در باز و به دنبال کلیدیم هنوز.
(۴)
میرفت تهی ز خویش مستی بردار
میکرد چنین وصیتش را تکرار:
آن دم که به خاک میسپارند مرا
یک کوزه به جای سنگ قبرم بگذار.
(۵)
ای مثل غرور سادهی آینه فاش
کاری نکنی شکستگی آید و کاش
دیدار تو با آینه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش.
(۶)
پائیز.../درخت..../ بیبرگ و بری
شب.../صائقه /مه.../پرنده و دربدری
کابوس چنان است که در باغ زمان
هر شاخه بهدست خویش دارد تبری.
(۷)
من بی تو صدای عصمت هابیلم
دور ار حسد و شقاوت قابیلم
پیغمبر سر نهاده بر شانهی وحی
خنجر بکشی هزار اسماعیلم.
(۸)
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بیریاتر از آینههاست
ای سبزترین سبزترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفرهی ماست.
(۹)
تب، یک تب ناگهان شکستم میداد
چون شمع، سری شعله پرستم میداد
میسوختم آنچنان که آتش تا صبح
فریاد زنان آب به دستم میداد.
(۱۰)
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
میخواستمش ولی نمیخواست مرا...
(۱۱)
تا عشق ترانه خوان چشمان غم است
راه من و تو همیشه پر پیچ و خم است
ای حسرت روزهای بیبرگشتم
صد بار که عاشقت شوم باز کم است.
(۱۲)
آئینهی روزگار لبخند من است
آرامش سبزهزار لبخند خداست
از عطر نگاه باغها دانستم
نام دگر بهار لبخند خداست.
(۱۳)
اشراق تماشایی باور باشی
از عرش خدا نیز فراتر باشی
صد کعبه نماز میگزارند تو را
یک لحظه اگر بجای مادر باشی.
(۱۴)
چون باد هوای کوی و برزن داریم
پیراهنی از عبور بر تن داریم
هر جاده قدم قدم تو را میگوید
ما آمدنی به رنگ رفتن داریم.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
امید به بازگشتت دارند
این چشم ها،،،
سالهاست
پشت سرت آب میریزند.
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
باباعلی جوانمرد
مرحوم باباعلی جوانمرد از اساتید و پیشکسوتان حوزه شعر و ادبیات آذربایجانغربی زادهی شهرستان میاندوآب در سال ۱۳۳۲ خورشیدی، و بازنشسته ارتش بود که از پنج دهه پیش، ساکن ارومیه شده بود.
موضوعات و قالبهای اشعار وی متنوع است و در دو وزن هجایی و عروضی به موازات هم فعالیت داشته و موضوعات اشعارش عارفانه، عاشقانه، حماسی، سیاسی، طنز، انتقادی، اجتماعی، اخلاقی و منظومههای داستانی بیشتر با رنگ و صبغه فولکلوریک و مذهبی و انقلابی است.
جوانمرد از سال ۱۳۶۷ در انجمنهای ادبی شهرستان ارومیه حضور داشته (عضو انجمن ادبی طنز پردازان ارومیه - عضو انجمن ادبی ارومیه - عضو انجمن عاشقهای ارومیه) و در کنار آن در بیشتر برنامهها و همایشهای تشکیل شده در ارومیه و سطح استان و خارج استان حاضر شده و به قرائت شعر پرداخته است.
بیش از ۸۰ نوع لوح و تقدیر و تندیس داشته و اشعارش بطور گسترده از ترکیه تا عراق و آذربایجان و فضای مجازی مورد استفاده قرار گرفته است و در سرودن شعر از آثار استاد شهریار الهامات فراوان گرفته است.
سیزده عنوان کتاب شعر ترکی از جمله «وجدانی عذابا سالما، قره بادیمجان، حقیقت نامه، بیزیمده آللاهیمیز وار و گول اورگین آچیلسین» از این شاعر توانمند چاپ و منتشر شده است.
او ظهر روز ۱۹ شهریور ۱۴۰۰ خورشیدی، بر اثر بیماری در ۶۸ سالگی درگذشت.
▪︎نمونه شعر:
(۱)
سیگار
سیز آللاه دئمه یین سیگاری ترک ائت
جانیمدان دا کئچسم سیگاردان کئچمم
آجیمدان سوسوزدان دؤزه رم آمما
بیر لحظه سیگارین آتیندان دوشمم!
آتادان، آنادان، آرواد- اوشاقدان
منه چوخ شیرین دیر بیر نفس سیگار
دالبادال یاندیریب قویماسان سؤنه
یوز مین دردین اولسا وورار داغیدار!
همی والیوم دور هم ضدّ سکته
هم ده اعصابین نازلی یاری دیر
جانیم اولسون قوربان آغ توستوسونه
کؤنلومون بولبولو نوباهاری دیر
گونده آلتی متیر سیگار چکیرم
گئجه یوخودادا سیگار گؤرورم
نئیلیم من ده اونا عاشق اولموشام
اوزاقدان آدینا سلام وئریرم
ائله توو وئریرم ائله سورورام
آز قالیر بیر دفعه نفسیم باتا
قارنیم، باغیرساغیم، اثنی عشریم
قوزانیر آز قالیر آغزیما چاتا!
اوچ گون ترکیتمیشدیم ووردوم آروادین-
باشین دان داش ایله، اوزاندی یئره
اوشاقلار چیغیردی: وای ننه م اولدو!
قونشولار آپاردی اونو دکتره
سیگارسیز قالاندا علی یولداشیم
بیر دنه زر سیگار تئز منه آلیر
بئینیم نشئه سین دن بیلمیر نئینه سین
گاه بالابان چالیر گاه زیرنا چالیر
میغ-میغا عقیرب بیت-بیره، ایلان
هانسی منی چالسا اوزو جان وئرهر
بیلمیره م قانیمدا نه خاصیت وار
چوخ آز بختورلر بئله قان گورر
بیرگون بیر قیرمزی افعی بیر ایلان
آیاقلاریم دوندو قیچیمی چالدی
فیرلاندی باشینا هئی چابالادی
منی چالدی اوزو دالی اوسته قالدی
سیگار دستور وئریر ایلده ایکی یول
نقاشلار آغاردیر اوتاقلاریمی
ائوده نه گول بیتیر نه گولدان قالیر
آرواد هئی چکیری قولاقلاریمی!
ائله بیل سلقه لی خینا قویموشام
دیلیمه دیشیمه دوداقلاریما
بورنومون توکونه بیغ-ساققالیما
کیپریک قاشلاریما یاناقلاریما
او کیمدیر کی دئییر ترک ائتمک اولماز
مگر سیگار چکن سیگارسیز دؤزر
غیرت داماریندا ذرّه قان اولسا
جوانمرد اراده پولادی ازر...
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور ۸۹
چشمانت را
--نمی دانم!
اما، وقتی میرفتی
بدجور گریان بودند؛
--چشمهایم...
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
رابرت شپارد
رابرت شپارد، شاعر و منتقد ادبی انگلیسی، از شاعران بحث انگیز شعر پسازبانی بریتانیا است. او استاد شعر و شاعرانهشناسی شناختی در دانشگاه "اد هیل" در لنکشایر انگلستان هست، و در مجلات تخصصی شعر خلاق بریتانیا و ایرلند همکاری چشمگیری دارد و طبق نظر پژوهشگران ادبی حاضر در جهان غرب، تجربیات نوآورانه در فرم زبانی شعر پسازبانی و مابعد زبان در آمریکا و انگلستان دارد.
او به صورت آنلاین تجربیات شعر پسازبانی خود را در سایتها و مجلات آنلاین به اشتراک میگذارد که مورد استقبال جامعه منتقدان ادبی قرار گرفته است، و چند کتاب موثر در رابطه شعر شناسی شناختی و شاعرانگی و نوشتار خلاق شعر دارد.
چرخش زبان گفتارنویسی با مواجه مفاهیم اصطلاحی علوم سیاسی و نیز گردش اطلاعات و اعتراض ناشی از عملکرد پروپاگاندای سیاست جوامع غربی و شکافها و گسستهای فرهنگ بینانسلی، بر باد رفتن ارزشهای انسانی در جوامع پساتکنولوژی، انسان ابزاری و انسان رسانهای، احترام به زیست طبیعی از دغدغههای شاعرانگی اوست.
شاپارد همچنین به نگارش داستانهای لحظهای میپردازد. داستان لحظهای (Flash Fiction) گونهای ادبی است که از بیش از یک دهه پیش به عنوان شکلی از ادبیات معاصر پذیرفته شده است. جیمز توماس و رابرت شپارد، تعدادی از این داستانهای بسیار کوتاه را از برخی نویسندگان مطرح دنیا گرد آوردهاند.
▪︎کتابشناسی:
- ماهی کور، (مجموعه داستانهای لحظهای یا خیلی کوتاه است) با همکاری جیمز توماس.
- تا شباهتت را به مقتول کم کنی، (مجموعه داستانهای لحظهای یا خیلی کوتاه است) با همکاری جیمز توماس.
- داستان ناگهان (مجموعه داستان کوتاه) با همکاری جیمز توماس.
▪︎نمونه داستانکها:
(۱)
صبح دوشنبه گرم و بیباران شروع شد. آئورلیو اسکوبار دندانساز تجربی سحرخیز مطب را ساعت شش باز کرد. تعدادی دندان مصنوعی را که هنوز توی قالب گچی بود از جعبهی شیشهای بیرون آورد. روی میز مشتی ابزار به ترتیب اندازه ردیف کرد. انگار میخواست آنها را به نمایش بگذارد. پیراهن بییقهی راهراه به تن داشت که با دکمهی قابلمهای طلایی بسته بود. شلوارش را هم با بند نگه داشته بود. لاغر و راستقامت بود، اما حالت کاهش با اوضاع نمیخواند. قیافهاش به آدمهای کر شباهت داشت.
وقتی همه چیز را مرتب کرد مته را کشید سمت میز و صندلی کار و دندانها را صیقل داد. گویی موقع کار فکر نمیکرد، فقط یکریز میچسبید به کار. با پا تلنبه میزد، حتی وقتی نیازی به آن نداشت.
[از کتاب داستان ناگهان]
(۲)
هر داستان یک واقعیت و یک دروغ است. مادرم داستانی دارد دربارهٔ عشق زندگیاش. داستانی ساده است اما همیشه وقتی تعریفش میکند میزند زیر گریه و چنان مستقیم به پسِ پشتِ من نگاه میکند که انگار من وجود خارجی ندارم. در جزئیات داستان چیزی هست که مرا وامیدارد فکر کنم غمی در دنیا هست که تا صور اسرافیل ادامه دارد.
داستانش اینطوری شروع میشود: در دههٔ چهل، وقتی مادرم، دختر نوجوانی بود از تنسی، عاشق پسر همسایه شد. همان سال دولت تصمیم گرفته بود که سدهایی درسراسر ایالت بسازد. گویا چند طوفان شدید بارانزا آمده و رفته بودند، دریاچههای طبیعی تازه، منظرهٔ ناکسویل تا ممفیس را به هم زده بودند. یک دریاچه درست افتاده بود روی زادگاه مادرم و مردم خانههایشان را از دست داده بودند، کارشان را از دست داده بودند، گورستانهایشان، مزرعههایشان، و بعضی دلشان را. شبی قبل از آنکه دولت همه را از زادگاه مادرم تخلیه کند، او و عشق زندگیاش، آن پسر، در تختخواب مادرم عشق بازی کرده بودند. پدر و مادرش به مجلسی رفته بودند برای دعا، گمان میکنم دعا برای زمین خشک، مثل نوح.
[از کتاب ماهی کور]
(۳)
نرو بیرون. نرو خرید یا سر قرار. نرو سر قرار با مردا. نرو سر قرار با مردایی که رانندگی میکنن. خودت رانندگی نکن تا سر قرار؛ چون ممکنه مردی که باهاش قرار داری فکری بشه که اصلاً لیاقتشو داری که پاتو بذاری تو ماشین رنگ سفارشی مثل عروسش. قرار نذار با مردایی که میشینن تو ماشین یا تکیه میدن بهش. مبادا بشینی تو ماشین یا ولو شی رو صندلی یا پشت بدی به پوسته فلزی در. شبا قرار نگذار. شبا قدم نزن. شبا تنها قدم نزن. تنها نباش. با یه رفیق دختری، دوستی، کسی قدم بزن. به هیچ مردی اعتماد داری؟ اصلاً با دوستا وقت نگذرون. بیشتر زنها توسط فردی کشته شدن که میشناختنشون. بیشتر زنها توسط یکی که باهاش صمیمی بودن کشته شدن.
[از کتاب تا شباهتت را به مقتول کم کنی]
▪︎نمونه شعر:
(۱)
[امضا]
میتوانم برای شما لیستی بخوانم
از مواجه سر راست زندگی
که بارگذاری شده اینجا
قهر و خروج
از اتحادیه اروپایی
مصیبت بروکسل
کنارهگیری ایرلندشمالی
بخاطر یک بندرگاه آزاد
فرجام خروج بریتانیا (با)
ضرب یک انگشتی شست
روی نیمکت عقبی و
فشردن (نه)
روی صفحه نمایش توئیتر
با نور پس زمینهاش
که میتوانم برای شما
یک پست بگزارم و
امضایش کنم
با آرای مشخص
معنادار، بیمعنا
هیچ قراردادی
برای یک محکوم به اعدام
در آخرین جزیره امیدها نیست
من میتوانم سر آخر
نام شخص شخیصام را
همین جا امضا کنم
جایی که جان میلتون
اثر انگشتش را
قبل از من زده.
گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
منابع
https://www.avangard.ir/book
https://www.instagram.com/p/CS8kWd1s24f/?utm_medium=share_sheet
@afarineshdastan