انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

۱۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۸ شهریور ۰۰ ، ۰۱:۱۵

سامان فلاحی

سامان فلاحی

سامان فلاحی شاعر لرستانی، متخلص به سامو در ۲۲ آبان ۱۳۶۹ خورشیدی در خانواده‌ای فقیر با پدری گچ‌کار و مادری که ۸ بچه‌ی قد و نیم قد را بزرگ می‌کرد؛ در نورآباد لرستان به دنیا آمد.
تزریق فقر از همان دوران کودکی خود به تنهایی یک شعر بود که ذهن سامان را آرام آرام به آینده‌ای می‌برد که تمام حرف‌هایش، دردهایش، عقده‌هایش را فقط در شعر سپید می‌توانست فریاد بزند. بعد از غرق شدن در دنیای ادبیات، مدرسه را قبل از دیپلم کنار، و پا به دنیای هنر گذاشت.
او در سال ۱۳۸۸ نخستین کلمات رمانش را نوشت و طولی نکشید که در سال ۱۳۹۰ رمان دومش را تمام کرد؛ اما هیچکدام از داستان هایش را چاپ نکرده است.
نخستین مجموعه شعرش را با نام "نوشته‌های مریض" در سال ۱۳۹۵ در انتشارات مهر آفرید به چاپ رساند.
او با نوشتن شعر "فوریت‌های پزشکی" مسیر نوشتن شعرهای سپیدش را به کلی تغییر داد.
او کتابی آماده چاپ دارد بنام "آسایشگاه" با چندین شعر بلند، که متاسفانه به‌علت هزینه‌های بالای چاپ آن‌را به چاپ نرسانده است.
شعر از نگاه او همه دنیاست. به نظر سامو، شعر در تک تک لحظات اتفاق می‌افتد، در اطراف ما در کوچه در خیابون و در وجود ما فقط باید درک کرد، دید و سنجید. شعر برای من دیوانگی، نپذیرفتن تمام قانون‌های جهان، نپذیرفتن مرگ و نپذیرفتن رفتن است اگر از من بپرسید می‌گویم که من شاعر نپذیرفتن‌ها هستم.
در شعر او رد پای ادبیات کارگری به وضوح قابل رویت است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
بعد از تو 
مرا به بدترین جای جهان تبعید کردند 
زندانی با 
دیوارهای نازک 
زندانی با پیرهنی چهارخانه 
و یک شلوار مشکی.


(۲)
مرگ همیشه اتفاق می‌افتد 
وقتی 
صندلی‌ها را  نزدیک‌تر می‌کردیم 
و
ساعت دست‌هایمان را دورتر 
مرگ
در تمام اتوبوس‌های جهان جریان دارد

و عشق
در تمام نفس‌های بریده‌ام بعد از هر دوس‌ت‌ت دارم ناقص 
بلیط اتوبوسی که سنگین‌ترین...

اینجای شعر ادامه ندارد
باید اشک‌هایت را پاک کنم.


(۳)
تمام‌ روزهای که نبوده‌ای را به یاد
نمی‌آورم
ولی تمام شب‌هایی که بیدار خواهم ماند را به یاد می‌آورم
که چگونه دود شدی
در ریه یک شاعر 
که‌ چگونه خشک شدی
توی مغز قاب‌ها 
که چگونه سلول به سلول متولد شدی روی دفترم
که‌ چگونه سیگار شدی
توی دکه‌ها 
که چگونه من، آقای محترم شد 
که چگونه این وقت شب زنگ بزنم 
نمک را کجا گذاشتی؟

زندگی‌ام بوی گَند گرفته.


(۴)
یک روز در آغوش‌ات می‌میرم 
آرام بدنم را ترک می‌کنم 
تو هم با چشم‌های گریان
بالا را نگاه می‌کنی 
مثل بادبادکی 
که نخ‌اش پاره شده


(۵)
تو دوستم داشتی و من نمی‌دانستم 
این پایان تمام شعرها نیست؟
آخرش ریخت 
بهمنی که از رد پاهایت شروع شد 
نگاه کن برف ابدی شقیقه‌هایم با ریزش کوهی که از انعکاس صدایت فرو ریخت 
تو دوستم داشتی و من نمی‌دانستم 
اسلحه خالی را سمتم بگیری مغزم می‌پاشد روی دیوار و تومور می‌گیرد
دست‌هایت میان سلول‌های عصبی‌ام
که آخرین تصویر چشم‌هایت را هنوز نگه داشته‌اند 
این بار چمدان دست هر دوی ماست 
تو سمت تاکسی می‌روی 
من از پشت بام.


(۶)
نبودنت میان انگشت‌هایم 
دود می‌شود...
و چه مایوس
جای خالی‌ات را
پک می‌زنم!


(۷)
بعد از رفتنت 
مثل کوه ایستاده‌ام
کوهی،
با برفی ابدی.


(۸)
حالا که می‌دانی ازدواج کرده‌ام
اینگونه 
عکس‌هایت را در فضای مجازی منتشر نکن 
لعنتی 
پس دادن ۱۳۷۵ سکه برای منِ کارگر
غیر ممکن است!.


(۹)
میان خاطرات سرطانی‌ام 
قدم می‌زنم  
و با هر لمست  
همه چیز را مداوا می‌کنی  
مثل وقتی که 
دندانم درد می‌کرد 
و مادربزرگ
روی پاهایش برایم قصه می‌گفت.


(۱۰)
یکی هت کول گیونم بردی ایمشو 
یکی هت قِل مه کورا کردی ایمشو 
بیه شوه‌ زرنگ دنیا اروانم 
نه مه مَسم نه دا کور مِردی ایمشو.

 


گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)


منابع
- مصاحبه اختصاصی نگارنده با شاعر.
https://t.me/samo_neveshte

زانا کوردستانی
۲۵ شهریور ۰۰ ، ۰۴:۳۳

هاشور ۸۰

#هاشور ۸۰


ﻣﺎﺩﯾﺎﻥِ ﻣﺮﮒﯾﻮﺭﺗﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺭﻭﺩ
ﺩﺭ ﻣﻼﺀﻋﺎﻡ.
ﻭ ﻣﺎﺩﺭ،
ﻣﺮﮒ ﻣﯽﺭﯾﺴﺪ؛
ﻣﻮﯾﻪ‌ﻫﺎیش را!
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۴:۳۳

هاشور ۷۹

#هاشور ۷۹


پیراهن یوسف وُ
انتظار یعقوب،
غافل که زلیخا
ز تن، پیراهن دریده‌ست.

  
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۳ شهریور ۰۰ ، ۰۴:۳۲

هاشور ۷۸

#هاشور ۷۸


کانِ فقر ست،
کارگرِ سیاه!
گرچه شب و روز 
در معدن الماس جان می‌کند.

 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۲ شهریور ۰۰ ، ۱۶:۴۲

نقد شعر - سه شعر سه دیدگاه

 

سه شعر ، سه دیدگاه


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور در هاشور ۲۵
شاعر : سعید فلاحی


عنوان شعر اول : ۱۱۴
حکم می‌دهد اسفند:
--گیسوانت در بند بماند!
فروردین اما،،،
تردید می‌کند.
...
نومیدی؛
چیز بدی‌ست...
می‌دانم،
می‌دانم
هیچ اردیبهشتی'
عطر گیسوانت را
آزاد 
نخواهد 
کرد!


ــــــــــــــــــــــــــــ 



عنوان شعر دوم : ۱۱۵
خون را بر برف دید
چه جای گریه
کودکی که بره‌ها را دوست می‌داری؟
زمستان
سُرسُره می‌سازد
گوسفند از گلوی گرگ
پایین می‌رود


ــــــــــــــــــــــــــــ 



عنوان شعر سوم : ۱۱۶
آی‌ی‌ی مردم!
به آیه‌های کدام پیامبرِ کاذب 
دل بسته‌اید؟!
که،
از عشق روی گردانید!؟
...
مگر فراموشتان شده‌ست
پیامبران راستین،
عاشق بودند!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

نقد این شعر از : حمیدرضا شکارسری

در شعر « 114 » هیچ هویت سازی تازه ای برای ماه هایی چون اسفند و فروردین و اردیبهشت انجام نشده است تا اعمال نست داده شده به آن ها را بپذیریم و باور کنیم . در شعر مهم ترین چیز جاانداختن و باوراندن تخیل شاعرانه به مخاطب است به طوری که او پاسخ هایش را در متن بیابد . رابطه این ماه ها هم مشخص نیست . چرا فروردین باید در چیزی تردید کند و اردیبهشت برعکس او فکر کند ؟ این ها برمی گردد به همان عدم شخصیت پردازی که در شعری با ساختار روایی لازم و بلکه ضروری ست .
« دید » در سطر اول شعر « 115 » باید « دیدی » باشد ! با این فرض با شعر خوبی روبروییم . کودک بر مرگ بره ها می گرید چون آن ها را دوست دارد اما راوی در آرام ساختن او از تخیلی شاعرانه کمک می گیرد و او را فریب می دهد . اساس این فریب تشبیه گلوی گرگ به سرسره است . کودک باید باور کند بره نمی میرد بلکه مشغول سرسره بازی در گلوی گرگ است . این کشفی تازه برای بیان سوژه ای ست که می تواند فضا را برای تاویل هایی متفاوت در عرصه هایی گوناگون مهیا سازد . به عنوان پیشنهاد مصدر لغزیدن را به جای پایین رفتن در پایان بندی شعر ارایه می دهم .
شعر « 116 » آن قدر سرراست و صریح است که به جملات قصار نزدیک می شود . درست بر خلاف شعر « 115 » که قابلیت خوانش داشت این متن قابلیت خوانش ندارد و هم چون نثر قابل تاویل نیست . استعاره سازی در این متن مسافت زیادی از معنا فاصله نگرفته اند و به زیباسازی متن نمی رسند و در همان حد معناشناختی باقی می مانند .

 

منتقد : حمیدرضا شکارسری

 

حمیدرضا شکارسری شاعر و منتقد ادبی متولد 1345 تهران  لیسانس زمین شناسی - شاعر برگزیده و برنده اولین جایزه ادبی قدس - شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر در بخش شعر امروز انقلاب سال 1387 - داوری دهها جشنواره و کنگره شعری سراسری و استانی کشور - ارایه دهها ...

زانا کوردستانی
۱۸ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۳

هاشور ۷۷

#هاشور۷۷


پاییز،،، 
دخترکی است نازک دل.
                              ¤¤
آه!
چه زود،
برگ‌هایش پژمرده می‌شود!
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۷ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۳

هاشور ۷۶

#هاشور ۷۶


عاشقانه‌ترین شعرهایم را
در آغوش تو سروده‌ام
آنجا،
دنج‌ترین جای دنیاست،
           --برای این شاعر.


 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۶ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۴۲

هاشور ۷۵

#هاشور ۷۵

دهانم،،،
مسلح با رگباری بوسه‌ست...
♡          
تا نبوسمت،،
اسحله را،،،
زمین نخواهم گذاشت!

 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۲ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۳۵

نگاهت...

❆ نگاهت:


فارغ از نگاه های سنگین تو
چه سبک می شوم
وقتی نگاه ات میکنم


#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور

زانا کوردستانی
۰۸ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۲۶

فاطمه ساکی

فاطمه ساکی


فاطمه ساکی شاعر لرستانی زاده‌ی ۲۰ دی ماه ۱۳۶۲ در شهرستان دورود است. او مهندسی باغبانی خوانده و از حدود سال ۱۳۸۰ تاکنون به فعالیت‌های ادبی مشغول است. این بانوی شاعر لرستانی، تخلص "رهای بارانی" را برای خود برگزیده است و تاکنون موفق به کسب افتخارات زیر شده است:
- برگزیده همایش شعر انتظار سال ۱۳۸۵ ازنا.
- برگزیده همایش شعر مادر سال ۱۳۸۷ کوهدشت.
- برگزیده همایش‌های شعر دانشجویی سال‌های ۸۲ و ۸۷ دانشگاهی شیراز و ایلام.
- برگزیده‌ی چندین همایش شعر دفاع مقدس در دورود و خرم آباد و...
او که عضو رسمی جمعیت شاعران آزاد ایران و انجمن ادبی حکیم فردوسی نیز هست تاکنون کتاب شعر مشترک "بانوی شعر" را به چاپ رسانده است.


▪︎نمونه شعر:
(۱)
شاعر که شدی بغض دلت واشدنی نیست 
انگار نه انگار که گویا شدنی نیست
تو رنگ همان مثنوی سبز بهاری
مفهوم غزل‌های تو معنا شدنی نیست 
آیینه در آیینه نگاهت شده گلگون
ای وای از این عشق که حاشا شدنی نیست 
ای خوب‌تر از آینه یک لحظه توقف 
زیباتر از این مرحله پیدا شدنی نیست 
این برکه‌ی خشکیده‌ی احساس من این بار
جز با نظر لطف تو دریا شدنی نیست 
من سوختم و ساختم و عشق سرودم
این ظلمت اندوه که فردا شدنی نیست 
وزن غزلم بد شده آهنگ نگاهم 
انگار در اندیشه‌ی تو جا شدنی نیست 
ای وای "رها" باز دلش در نوسان است 
این پنجره بی‌تو به خدا واشدنی نیست.

(۲)
سکوت چشم‌های من طنین دلربای تو 
چگونه مبتلا شدم به قصه‌ی بلای تو 
مرا به ناکجا ببر بدون تو جهنمم
قسم به واژه واژه‌ی غزل ترانه‌های تو 
تو از کدام قصه‌ای که انتهای غصه‌ای
پر از گل و شکفتنم نهایتا برای تو 
خدا کند که بشنوی جهان من فقط تویی 
برابری نمی‌کند به عالمی بهای تو 
حرارت لب تو را نداشت هیچ آتشی 
ببوسمت که من شوم دوباره هم دمای تو 
بغل کن این تن لطیف بی‌شمارِ خسته را
که شاعر تو می‌شود و این منم رهای تو.

(۳)
دیوانه‌ی دردانه‌ی تبدار کجایی 
بعد تو زدم تکیه به دیوار کجایی 
من با تو پر از شور و شرم عشق‌ترینم 
ای طبع شکوفایی اشعار کجایی 
از عشق برای لب تو شعر سرودم
هرم تن این شاعر بیمار کجایی 
بعد از تو حرام است نفس‌های رهایی 
مسکوت شده نبض من انگار کجایی 
در کوچه‌ی عشق تو غریبانه نشستم 
ای ناب‌ترین لحظه‌ی دیدار کجایی 
تو ماه تمام من و زیبای جهانی 
صد بار دگر می‌کنم اقرار، کجایی 
چشمان بلاخیر تو ایمان مرا برد
لب‌های تو شیرینی افطار کجایی 
موهای من آشفته به‌دست غزل افتاد
ای وای از این عاقبت تار، کجایی.

(۴)
بی‌تو من در تب این قافیه‌ها دربه‌درم
با تو ای شعر دل‌انگیز خوشم، مفتخرم
می‌شود ساخت جهان را به شکوه نفست 
که ز شادی و شعف باز به بالا بپرم
ای خدا شکر که من هم نفس بارانم 
و رهایم، که از احساس جدایی بدرم
هرم آغوش تو ای معجزه‌ی آبی عشق  
آتش انداخته بر جان من و پر شررم
آی دیوانه‌ترین شعر بلند پاییز!
من بیچاره ز دیوانگی‌ات دربه‌درم
بنشین در بغلم، ساز بزن، مستی کن 
که من از ساز دل‌انگیز تو لذت ببرم
من در آمیخته‌ام با نفحاتت، آنقدر
که تو باشی و نماند به کنارت اثرم.

(۵)
وقتی همه‌ی جهان پر از غوغا بود
شب بود و سکوت و سوز یک سرما بود
رقصیدن ماه در دو چشم مستت 
آن شب نگهت در آسمان پیدا بود
من بی‌تو به وسعت جهان خندیدم
دنیای من آن شانه‌ی بی‌همتا بود
در تاب و تب تمام احساساتت 
بد جووور دلم وحشی و بی‌پروا بود
بی‌شائبه و رقص کنان می‌خندید 
آن روز که در مسلخ این دنیا بود
لبخند ژکوند به تماشا آمد 
وقتی شکرین خنده‌ی او پیدا بود
تاراج دلم کار خودش بود، خدااااا  
بر لوح دلش چه گلشنی بر پا بود
او رفت تمام غزلم سوخت ولی 
این قافیه تا همیشه پابرجا بود.

 

گردآوری:
#لیلا_طیبی (رها)

زانا کوردستانی
۰۵ شهریور ۰۰ ، ۰۶:۰۹

اقبال معتضدی

اقبال معتضدی


استاد اقبال معتضدی شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی، متولد سال ۱۳۳۵ خورشیدی در کرمانشاه است. او در رشته ارتباط جمعی و روزنامه‌نگاری مدرک کارشناسی ‌ارشد دارد و در رشته‌ی زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفته است. ایان مدیر مسؤول و سردبیر دو ماهنامه (فصلنامه) برگ هنر، از نشریات دوره‌ایِ ایران به زبان فارسی با موضوع فرهنگ، ادب، و هنر است.

▪︎کتاب‌شناسی:
معتضدی در حوزه ادبیات کودک و شعر فعالیت می‌کند و تاکنون آثاری چون:
- آهو در خواب و باد.
- از راست به چپ، از چپ به راست.
- قصه پر،
را برای کودکان و نوجوانان، و همچنین چند مجموعه شعر «سایه‌ها و سنگ‌ها»، «بر لبه‌های برفی زمین»، «از گهواره کهن» و «خطابه فراموشی» را منتشر کرده است.
همچنین یک ترجمه از گزیده اشعار، نقدها و زندگینامه اکتاویو پاز به قلم ایشان چاپ و منتشر شده است.

▪︎نمونه شعر:
(۱)
باد مرطوب 
می‌وزد از کرانه ی شرجی 
نخل خسته 
بادبزن‌هایش را تکان می‌دهد 
تو پیدا می‌شوی
آن‌سو تر 
ایستاده بر ماسه‌های داغ
با چتری گل‌بهی بر سر.

(۲)
خطی کبود می‌کشم 
– آسمان-
دایره‌ای زرد
– خورشید-
لکه‌ای سبز 
– چمنزار-
راهی در آن زمینه‌ی آرام
و دوچرخه‌ای
که تو با آن عبور می‌کنی.

(۳)
می‌پوسد همه چیز 
حتی این تندیس کاهی 
که هر طلوع و غروب
سایه‌اش
کشیده می‌شود
تا انتهای دشت 
آنجا لبه‌ی جهان است 
ما کجا کاه شده‌ایم 
کی کاه شده‌ایم 
در هوهوی این باد دیوانه.

(۴)
در این همه خالی 
با این تن پوشالی 
در این مزرعه‌ی گم مانده در غبار
که چیزی جز کلاغ در آن نمی‌روید 
و در همه سویش خاک موج می‌زند 
چگونه تاب آوردیم!.

(۵)
بی‌وزن،‌ در مسیری تازه و سیال
به سمت فضایی روان
        گام بر می‌دارم
شهری - هنوز طبیعی و زنده -
        در برابر است 
کوتاه‌ترین راه
        به این شهرِ بی‌نظیر 
                  خواب است.

(۶)
استقرار یافته‌ام
چون درخت،
در دامنه‌ی افسونگر این تپه‌ی سبز،
خوشم با پرنده‌ها و بادها 
و آن برج بلند قدیمی 
در باغ شیبگاه
دوست‌داشتنی‌ است.

(۷)
قناعت می‌کنم در کامیابی،
قناعت می‌کنم در بیان حقیقت،
قناعت می‌کنم به سکوت،
غرق می‌شوم در صبوری،
غرق می‌شوم در نخواستن،
غرق می‌شوم
در نگفتن “دوستت دارم”.
چه مرتاض گناهکاری!

(۸)
گره می‌زنم 
تورها و طناب‌ها را:
بسته می‌شود
گسسته‌ها 
برای عزیمتی هزارباره
از ساحل به دریا 
در پاسخی ناگزیر 
به رؤیایی بزرگ و گریز پا.

(۹)
از رنج‌ها نمی‌هراسم 
در پی افتخار هم نیستم 
در لابه‌لای خیزران ویران
دنبال نی‌ای هستم 
که به یاری او
بتوانم کاملاً بگویم: ”آه”

(۱۰)
بی‌تابی‌‌ام را
در خاکستری‌‌ها ادامه می‌دهم 
بی‌آبی‌ام را
در کویر.

 

گردآوری و نگارش:
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

منابع
https://www.hoozoor.com
https://www.iranketab.ir/profile/11292-eghbal-motazedi
https://www.karaketab.com
http://jeyhoon20.blogfa.com/post/230

زانا کوردستانی
۰۳ شهریور ۰۰ ، ۰۷:۴۲

صبح بخیر

#هاشور ۷۲


برایم کمی عشق بیاور وُ
دو لقمه،
      "دوستت دارم"
و قاچی بوسه
        --از لبهایت،،
      تا صبحم بخیر شود.

 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۲ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۴۱

تفاهم

#هاشور ۷۳

تو برای او،
   موهایت را می‌بافی!
من با تو رویاهایم را...
چه غم انگیزی‌ست،
           --این تفاهم.


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۰۱ شهریور ۰۰ ، ۱۳:۴۱

سردرگمی

#هاشور ۷۴


عطروُ طعمت را بگیر؛
 از گل،
      از سبزه،،
           از نان،،،
                 از باران!
سردرگم شده‌ام،
--میان این همه عاشقانِ به "تو"
 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی