انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
نویسندگان
۱۵ آذر ۰۴ ، ۰۲:۵۴

جلیل فخرایی

زنده‌یاد "جلیل فخرایی سید آباد"، شاعر و روزنامه‌نگار خراسانی، زاده‌ی ۴ آبان ۱۳۴۹ خورشیدی، در مشهد بود.

 

جلیل فخرایی  

زنده‌یاد "جلیل فخرایی سید آباد"، شاعر و روزنامه‌نگار خراسانی، زاده‌ی ۴ آبان ۱۳۴۹ خورشیدی، در مشهد بود.
وی همکاری با مجله‌های «آشنا»، «امید انقلاب» و روزنامه‌های «شهرآرا» و «قدس» را در پرونده‌ی کاری خود داشت.
وی شعر گفتن را از سال سوم سوم دبیرستان و حدود سال ۱۳۶۸ آغاز کرد، و نخستین شعرش با نام شقایق‌ها در مجله‌ی سروش چاپ شد. دبیر آن دوره‌ی مجله سروش مرحوم "قیصر امین‌پور" بود.
زبان شعرش تغزلی بود و بیشتر ذهن خود را در امواج تصویر و کشف و اوزان رها می‌ساخت. زبان شعر او ساده و خوش‌آهنگ بود. با درون‌مایه‌ای فلسفی و اجتماعی و تصاویری بدیع از طبیعت. همچنین اشعارش نشان از کوشش مستمر او برای یافتن شکل خاص و نوینی داشت و بیانگر آگاهی او نسبت به ساختار کلمه در شعر معاصر و نقش وزن و آهنگ در ساختمان کلی شعر بود.
وی در کنار شاعری و سرودن غزل و دوبیتی، حضور فعالی در انجمن‌های ادبی مشهد داشت.
از جلیل فخرایی، دست‌نوشته‌های بسیاری باقی مانده است.
سرانجام ایشان، در ۳۰ فروردین‌ ۱۴۰۱، در پی عوارض ناشی از سکته در ۵۲ سالگی، درگذشت و در قطعه‌ی هنرمندان بهشت رضا(ع) به خاک سپرده شد.
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
ای چینی لب پریده، ای دل
وَی قوی گلو بریده، ای دل
ای رفته اشتباه رفته
با بند کسان به چاه رفته
بازار شکسته سکه من
ای یوسف تکه تکه من
من نقش زدم بر آب زدی
من ساختم و خراب کردی
سنگ تو شکست حرمتم را
بی‌پنچره کرد غربتم را
مانند درخت‌های مرده
چون آیینه‌های زنگ خورده
دیدم رگ و ریشه نیست در من
آن شور همیشه نیست در من
دیدم کسی آشنای من نیست
این شهر شلوغ جای من نیست
ناچار شدم ز چاره‌سازی
خود را بزنم به لال‌بازی
یک عمر زبان دیگرانم
دفتربنویس این و آنم

(۲)
تا که "من" با "تو" آشنا شده است
در دل من، "برو_بیا" شده است
تا به خود آمدم که دیدم _ آه _
دست‌هامان ز هم جدا شده است
در غم عشق تو بیا و ببین
پشت آواز من دو تا شده است
ناله‌های غریب من ای دوست
باعث گریه‌ی خدا شده است
دل که آیینه‌ای‌ست صاف و زلال
در فراقت ببین چه‌ها شده است
قدر این آیینه را کسی داند
که به سنگ تو مبتلا شده است
دید چشمت ولی ندیده گذشت
که چه بوده است یا چرا شده است؟
قلبت از کوفه وام می‌‌گیرد؟
دل ما بین: که کربلا شده است
شعر گفتن چه سود؟ اینجا هم
شعر فریاد بی‌صدا شده است!!

(۳)
ای طلوع زمینیان مددی!
سوخته شب در آسمان‌ها چشم
سر به فرمان توست آنچه تو راست
رام امر توئیم مولا! چشم!       
زین شب تیره باز خواهد ماند
تا طلوعت ز بام فردا چشم!
 

گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
 

┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄

سرچشمه‌ها
https://newsnetworkraha.blogfa.com
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
و...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۹/۱۵
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی