انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
  • ۱ شهریور ۰۱، ۱۲:۲۲ - عباس زاده
    +++
نویسندگان
۲۳ مرداد ۰۲ ، ۰۴:۵۳

فرهاد گلستانه شاعر زابلی

آقای "فرهاد گلستانه" شاعر سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی ۳۰ شهریور ماه ۱۳۷۴ خورشیدی، در زابل است.

آقای "فرهاد گلستانه" شاعر سیستان و بلوچستانی، زاده‌ی ۳۰ شهریور ماه ۱۳۷۴ خورشیدی، در زابل است.
ایشان کارشناس ارشد فلسفه است و تاکنون کتاب "عشق از دیدگاه ملاصدرا و افلاطون" را توسط نشر عطران چاپ و منتشر کرده است.


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
زیبایی‌ات
گرد و خاک تیوتاست 
که در همه‌جا پخش می‌شود
در شلیک تفنگ‌ها 
که سمفونی دوم بتهوون است 
در گالن‌های بنزین 
که بویشان
چون بشکه‌های شراب
مرا مست می‌کند 
آنقدر که می‌گویی 
می‌ترسم 
وقتی مستی فراموشم کنی 
می‌گویم 
حتی در انفجار ماشینم در قاچاق سوخت 
پیش از مرگ
نام تو را زمزمه می‌کنم 
مُنا 
مُنا 
مُنا 
چشمانت 
دو خرماست 
که تا می‌نگرم
می‌افتند در گالنی که به‌ دستم می‌دهی 
تا دستت در دستانم 
گرمای جنوب را چند‌ برابر کند هنگامی که می‌گویی 
دوستت دارم
و دوست‌ داشتنت زنی است 
که بوی بنزین را به‌ عطرهای مردانه ترجیح می‌دهد 
و خوابیدن بر پوست گوسفند 
او را به‌ مزارع خشخاش می‌برد
و هر صبح 
در صدای پر کردن خشاب
خودش را به‌ خواب می‌زند 
تا خواب و خیال کسی که رفت 
مرز خانه را جا‌به‌‌جا نکند.


(۲)
ساز که می‌زنی 
چیزی در من طغیان می‌کند 
شبیه رگبار کلاش در عروسی‌ها 
شبیه شعله‌ور‌ شدن گالنی در قاچاق سوخت  
شبیه مرگ وقتی با سیبی در دستت در نزدیکی ما قدم می‌زند 
در خودم می‌روم
مانند سری در سطل زباله که یافتن هیچ‌ چیزی خوشحالش نمی‌کند 
شهری که نباید دیده شود
از لول تریاک زنی در خرابه 
از سوراخ پیشانی شاعری در بیابان
و حلقه‌ی اعدام کودکی از بار هروئین 
بنواز حبیب بنواز
سرم تیر می‌کشد 
تار قیچکت یا  
ماشه‌ی هر اسلحه 
هیچ فرقی نمی‌کند  
هنر را با هر انگشتی که بگیری کشنده است.


(۳)
باد 
چشمانم را برد
نمی‌دانم 
خرما بود
یا  
پوکه‌ی فشنگی که از ذهنم افتاد
مرز هیچ خطّی نیست 
وقتی در لنج نشسته‌ای و 
خورشید از مردمک چشمی غروب می‌کند 
که کبریتی نداشت 
تا مرز را 
از غار چهره‌های پیرزنی کشف کند 
که به جای عصا 
با اسلحه قدم می‌زند.


(۴)
دیروز چمدان در دستت بود
و چاقویی که با آن
ستون‌های تخت جمشید را
از دندان پلنگ هم 
تیزتر می‌کردی
تعقیبم می‌کند 
و من را که لای هزاران آدم پنهان شده‌ام
از درون میدان وسط سرم
به عقب می‌برد
کسی  
چیزی را انگار در من جا گذاشته 
که با زنگ هیچ ساعتی  
بیدار نمی‌شود.


(۵)
روانه کردم
خیال دوست داشتنش را
در نوک انگشتم 
به سمت چپ سینه‌اش
حال
خالی می‌کنم 
هفت تیر را
با سیگار اسلحه شده
در
دستم.


گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی 


منابع 
www.aftabgardanha.com
www.amp.taaghche.com
www.vaznedonya.ir
www.shereno.com
www.atranbook.ir

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۲۳
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی