انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
  • ۱ شهریور ۰۱، ۱۲:۲۲ - عباس زاده
    +++
نویسندگان

۲۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

۳۱ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۰۷

مجموعه هاشور ۰۲

- اعتکاف:
برای دیدنت،
معتکف پنجره‌ام.
                             ♡     
قسم به ضریح پنجره،
آمدنت را،،،
ــــــــــــــــــــــــــــــــ

         -- اجابتی!

- دوست داشتن:
می‌دانم!
دوست داشتن،
زمان نمی‌شناسد
مکان نیز!
                              ♡    
به تو می‌رسم!

ــــــــــــــــــــــــــ

- به دیدارم بیا:
چشم‌هایم
سفره انداخته‌اند..
                              *    
به دیدارم بیا!

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#کتاب_عشق_پایکوبی_میکند
#شعر_هاشور

زانا کوردستانی
۳۱ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۱۵

بیژن نجدی

بیژن نجدی
شاعر اندوه‌ها

بیژن نجدی (زاده ۲۴ آبان ۱۳۲۰ خاش - درگذشته ۴ شهریور ۱۳۷۶ لاهیجان) شاعر و داستان‌نویس ایرانی است. خودش در مصاحبه‌ای درباره خود می‌گوید: ”من به شکل غم­‌انگیزی بیژن نجدی هستم، متولد خاش، گیله مرد هم هستم. متولد ۱۳۲۰ سالی که جنگ جهانی تمام شد. تحصیلات لیسانس ریاضی. یک دختر و یک پسر دارم. اسم همسرم پروانه است.”
او پس از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۳۹ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۴۳ از همان دانشکده در رشته ریاضی فارغ‌التحصیل و با سمت دبیر در دبیرستان‌های لاهیجان مشغول به تدریس شد. پدرش از افسران مبارزی بود که در قیام افسران خراسان نقش داشت و در مسیر رفتن به گنبدکاووس به دست تعدادی ژاندارم کشته شده بود. 
وی از سال ۱۳۴۵ فعالیت ادبی خود را آغاز کرد.
در سال ۱۳۴۹ با "پروانه محسنی آزاد" ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر است.
بیژن نجدی در ۵۶ سالگی در اثر ابتلا به سرطان ریه، درگذشت. آرامگاه او در شهر لاهیجان در کنار بقعه شیخ‌زاهد گیلانی قرار دارد.
او در زمان زندگی خود تنها مجموعه داستان «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» را در سال ۱۳۷۳ منتشر ساخت که در سال ۱۳۷۴ جایزه قلم‌زرین، جایزه گردون را به خود اختصاص داد. بقیه آثار او پس از درگذشتش توسط همسرش به چاپ رسید. مجموعه داستان «دوباره از همان خیابانها» در سال ۱۳۷۹ نیز برگزیده‌ی نویسندگان و منتقدان مطبوعات شد. وی همچنین در کارنامه ادبی خود، تندیس یادمان بنیاد شعر فراپویان به خاطر برگزیده اشعار دهه هفتاد و لوح افتخار به پاس جان‌سروده‌ها در پاسداشت آیین‌های ملی و میهنی را دارد. از وی اشعار گیلکی کمی نیز باقی‌مانده است.
همچنین پس از مرگ وی داستان‌های «تاریکی در پوتین»، «سپرده در زمین»، «گیاهی در قرنطینه» و «استخری پر از کابوس» از مجموعه داستان‌های «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» و نیز داستان‌های «مرثیه‌ای برای چمن» و «بیمارستان، نه قطار» از مجموعه «دوباره از همان خیابان‌ها» به فیلم درآمده است.
نجدی از جمله شاعران و نویسندگان شمالی است که مسائل اجتماعی، فرهنگی و به خصوص سیاسی حوزه شمال در آثار او به خوبی جلوه‌‌گر شده است. در حقیقت یکی از ابعاد مهم زندگی او بعد سیاسی است. نجدی در دو مجموعه «یوزپلنگانی که با من دویده‌اند» و «دوباره از همان خیابان» از مجموع ۳۰ داستان این دو مجموعه، در ۱۸ داستان به شرح مسائل سیاسی سال‌‌های ۱۳۲۰ تا دوران جنگ پرداخته است. رد تاریخ معاصر از قیام جنگل تا کودتای ۲۸ مرداد، انقلاب، جنگ و… را می‌توان در آثار او یافت. این حوادث بستری مناسب برای داستان­‌های وی فراهم آورده و نویسنده با استادی تمام از آن بهره برده است.
بیژن نجدی نویسنده‌ای با ذوق ادبی بود که داستان‌هایش در سبک‌های واقع‌گرایی و فراواقع‌گرایی است. وی از پیشگامان داستان‌نویسی پست مدرن در ایران به شمار می‌آید. نشانه‌های سبک واقع‌گرایی از زندگی ملموس شخصیت‌ها در بخش‌های مختلف برخی از این داستان‌ها و نشانه‌های سبک فراواقعیت‌گرایی از هم‌ذات پنداری با اشیای بی‌جان در تعداد دیگری از داستان‌ها است که به طور بارز به ذهن خواننده کتاب منعکس می‌شود. وی از قریحه شاعری خود در متن داستان‌ها بهره برده و استعاره‌ها و تشبیه‌های فراوانی در متن کتاب موجود است.


- برخی از آثار :

- یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
- دوباره از همان خیابان‌ها
- داستان‌های ناتمام
- خواهران این تابستان

 

- نمونه اشعار:

(۱)
وصیت 

نیمی از سنگ‌ها،
صخره‌ها،
کوهستان را گذاشته‌ام
با دره‌هایش، پیاله‌های شیر
به‌خاطر پسرم.

نیم دگر کوهستان، 
وقف باران است.
دریایی آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی
می‌بخشم به همسرم.

شب‌های دریا را
بی‌آرام، بی‌آبی
با دل‌شوره‌ی فانوس دریایی
به دوستان دور دوران سربازی
که حالا پیر شده‌اند.

رودخانه که می‌گذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیده‌ی من بر استخوان بلور
که آب
پیراهن‌ات شود تمام تابستان.

هر مزرعه و درخت
کشت‌زار و علف را
به کویر بدهید، شش‌دانگ.

به دانه‌های شن، زیر آفتاب
از صدای سه‌تار من
سبز سبز پاره‌های موسیقی
که ریخته‌ام در شیشه‌های گلاب
و گذاشته‌ام
روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دو سهم به "نی" بدهید.

و می‌بخشم به پرندگان
رنگ‌ها، کاشی‌ها، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده‌اند
غار و قندیل‌های آهک و تنهایی

و بوی باغچه را
به فصل‌هایی که می‌آیند
بعد از من...


(۲)
سلام ریخته زیر پای در
کنار خش‌خش لولا
خداحافظ با صدای کفش می‌گذرد
خداحافظ دور می‌شود
با صدای کفش
و سیاه از چراغ می‌بارد


 (۳)
مادرم خیلی از تاریکی می‌‌ترسید
دختر عموی من از تیغ
اسمش منیژه بود
شبی یک تیغ را تا صورتش بردم
گفتم: بگو منیژه خر است.
هم گریست هم گفت:
             -منیژه هه، هه... خره.
پدرم می‌گفت: من از هیچ‌چیز نمی‌ترسم.
دروغ می‌گفت به خدا
روزی طشت رخت از دست‌های مادرم افتاد
بر پله‌های آن‌همه کاشی
تا حیات آن‌همه سنگ
و شعله از کبریت تا سیگار با انگشتان پدر لرزید
خدا رفتگان شما را بیامرزد
پدرم را، مادرم را هم
این روزها منیژه کجاست؟ نمی‌دانم
اما من می‌دانم که می‌ترسم
از تاریکی مثل تیغ
از صدای افتادن طشت تا زلزله منجیل
از زلزله منجیل، تا جنگ خلیج فارس.


(۴)
کسی می‌داند شماره شناسنامه گندم چیست؟
کدامین شنبه آن اولین بهار را زائید؟
یک تقویم بی‌پائیز را کسی می‌داند از کجا باید بخرم؟!
هیچ‌کس باور نمی‌کند که من پسرعموی سپیدارم؟
باور نمی‌کندکه از موهایم صدای کمانچه می‌ریزد.


(۵)
چه کسی مثل من هندی است؟!
عاشق گاو!
کدام درخت مثل من بودایی است؟
هیچ تپه‌ای مثل من
مسیحی نیست، جلجتا حتی!
من همان
رودخانه‌ای هستم
که دیرسالی پیش
باز شده‌ام تا بگذرد موسی...


جمع‌آوری و نگارش: #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۳۰ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۰۳

آلزایمر

آلزایمرم که بیدار می‌شود
نمی‌دانم امروز، دیروز است!
یا که دیروز، فردا!!!
به گمانم قرن‌هاست
      که ماه های سال را
               --خورشید می‌دانم!
قرص هایم،
     لب طاقچه‌ست؛
می‌خورم وُ
           --شاید می‌خورانندم!
تا به خودم بیایم،
                       اما!!!

من کی‌ام؟!
چه توفیر دارد!؟
کولبری باشم در کوردستان،
یا زباله‌گردی
       --آویزان سطل‌های خیابان،
امنیه‌ای در مرز،
        یا رفتگری در شهر...

ایمان دارم کسی هستم،
مانند همه‌ی انسان‌ها وُ
         کم
              کم
                خودم را می‌یابم...

من کی‌ام؟!
مردی در بروجرد،
          --آواره از شهر و دیار!
یا کرگدنی در آفریقا
             --در خطر انقراض!
شاید
    کتابی‌ام!
        زیر تیغِ سانسور!
یا که تنبوری،
             له شده،،،
از چکمه های جهل!!!

من کی‌ام!؟
مادری در آغوش فحشا،
بابت سیری چند کودک!
یا پدری پیر و خسته،
به کنجِ کارگاهِ بدبختی!

من چه سرگردان،
به دنبال خویش می‌گردم خداوندا!!!

آی‌ی‌ی‌ی،،،
گمانم ناوی‌ام،
سوخته میان پاره‌آهن‌های سانچی!
یا که آن دخترِ نو بالغ
                     --بخت برگشته،،،
برای جوریِ اندک جهازش
                  می‌کرد در پلاسکو،
                                   --خیاطی!
شایدم،
یکی از صد و چند تن
                     --مسافرانِ اوکراین!
افتاده به پای مرگ
از تیر تک‌تیراندازهای داعش در اِدلب!

من کی‌ام؟!
آزاد؟
یا که بسته بالی
           --یک پرنده!
میان میله‌های سرد آهن...
شایدم سنگ‌ام،
             درختم،،
                  رودم،،،
                     آفتابم یا که باران!

چهره‌ام زردوُ چروکسته‌ست،
     چنانِ برگ‌های فرو افتاده‌ در پاییز،
        و جاری است
                   جویباری
                           از چشم‌هایم،،
پا به پایِ صد کبوتر
                --بغض کرده!
                  اسیرِ محبوس‌گاهِ گلویم!
دلم
حمام فین‌ست،
             --پُر خون،،،
و آشفته‌ست افکارم،
چنان عصرهای پاییزوُ
تن‌ام،
    جنگل‌های مخمل(۱)
                 سوخته،
                    خاکستر!
     
من کی‌ام؟!
         گبرم؟
           مجوسم؟!
              آتش پرستم؟!
گر مسلمانم،
چرا دنبال کتاب عهد عتیق‌ام!
و گردن آویزم
      صلیبِ عیسایِ مصلوب است؟!

شایدم،
روهینگاهی‌های شرقِ چینم،
            خوابیده در گورهای امیرآباد!
یا که کودک‌های سربازِ سومالی،
     --میانِ کوره‌پزهای آجرِ شمس‌آباد
یا که یک روسپیِ تایلندی
که می‌فروشم گل
                      سرِ چهارراهِ نظام‌آباد!

کی‌ام من؟!
هوادارِ حزبِ بادم
ولی پای صندوق
به لیبرال‌ها رای دادم!
دموکراتم؟!
سوسیالیست؟!
پیرو گفتارهای نلسون؟!
تروریستم؟!
اسیر عرفان‌های شرق یا غربم!
کمونیستم؟!
       --چنان فیدل،،،
و خوشحالم که سیگاری
      لبِ لب‌های مسلولم،
        همچو چه(۲)، من نیز دارم!
و از صلح دم می‌زنم،
              --چون گاندی...

کی‌ام من؟!
من دختری یتیم و وامانده
میان آوارهای فولادی(۳)
مادری درمانده
می‌کشم انتظارش را،
            سی‌ی‌ی‌ی سال!
که برگردد پسر،
       --از جبهه‌های غرب!
ولی افسوس،
آی‌ی‌ی‌ی...
دست و پا بسته‌ 
       زیر خروارها خاک مدفونم،
       به همراه غواصان همرزم‌ام...

من کی‌ام؟!
نمی‌شود باور، مرا!
که آن کودکِ بازیگوش وُ
                      --خوشحال،
محصلِ پانسیونی
                  --در زوریخ،،
                           باشم من!!!
منم آن کودک گشنه‌
شکم برآمده
        از درد سوء‌تغذیه‌های کنیایم،،،
من آن دخترکْ طفلِ کوردم
به کوردستان
    که اجبارِ دین،
                می‌بُرد آلتم را!!!

من کی‌ام؟!
آخر چرا اینگونه سرگردانم؟!
کاش می‌دانستم پاسخ سوالم را،
      کاش می گفتی،
                   -می‌دادی،
                           جوابم را...

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱- جنگل مخمل کوه خرم آباد
۲- چگوارا
۳- محله فولادی شهر سرپل ذهاب

زانا کوردستانی
۲۷ شهریور ۹۹ ، ۰۶:۰۰

به دنبال نگاهی عمیق

 

به دنبال نگاهی عمیق


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور ۳
شاعر : لیلا طیبی


عنوان شعر اول : انتظار
نقاشی بلد نیستم اما،
انتظارت را
خوب می‌کشم!


عنوان شعر دوم : بت من
از تو،،، 
بتی ساخته‌ام بزرگ و مقدس!
محال است بگذارم،
ابراهیمی در من، 
مبعوث شود!


عنوان شعر سوم : و عشق...
و عشق،
زنی تنهاست در خانه،
که نیمه‌اش تویی، 
تو که هرگز نیستی وُ،
همیشه با منی!


#لیلا_طیبی (رهـا)

نقد این شعر از : حمیدرضا شکارسری

شعرهای کوتاه خانم « لیلا طیبی » نشان می دهد که او در این کار به ریزه کاری هایی اشراف یافته و مایه ی نوشتن خود ساخته است . 
بازی با مصدر « کشیدن » در شعر اول اگرچه اصلا تازه نیست اما نشان از ذهنی جستجوگر دارد . 
همین جستجو را در تعبیر « بت » برای معشوق داریم که اصلا اصلا تازه نیست اما با بعثت ابراهیم در وجود شاعر تا حدی تعدیل می شود . لازم به ذکر است که این متن بیش از زنانه نویسی مردانه نویسی ست و شاعر بر خلاف روال شعر معاصر ، متاسفامه تاکیدی بر جنسیت خود ندارد و همین ، متن را از فردیت متشخص شاعرش دور ساخته است . 
و باز همین ماجرا در شعر سوم تکرار می شود . این تعبیر نیز که نیمی از وجود عاشق را معشوق فرا گرفته است اصلا نو نیست اما کهنگی آن با بازی زبانی انتهای شعر که ماهیتی پارادکسیکال دارد ، پنهان می ماند . 
***
اگر « لیلا طیبی » با نگاهی عمیق تر به آفاق و انفس ، به برون و درون خویش و به خویش و اجتماع خویش بنگرد و کم کم به تعابیر و مضامین تازه و بکر درست یابد ، می تواند در کوتاه سرایی شاعر موفقی باشد .

 

منتقد : حمیدرضا شکارسری

 

حمیدرضا شکارسری شاعر و منتقد ادبی متولد 1345 تهران  لیسانس زمین شناسی - شاعر برگزیده و برنده اولین جایزه ادبی قدس - شاعر برگزیده جشنواره شعر فجر در بخش شعر امروز انقلاب سال 1387 - داوری دهها جشنواره و کنگره شعری سراسری و استانی کشور - ارایه دهها ...

زانا کوردستانی
۲۴ شهریور ۹۹ ، ۰۰:۰۸

شیون فومنی

شیون فومنی

میراحمد سید فخری‌نژاد، متخلص به شیون فومنی، شاعر و معلم گیلانی بود.
شیون فومنی در ۳ دی ۱۳۲۵ در شهرستان فومن متولد گردید. او تحصیلات ابتدایی و سه سالهٔ خود را در رشت سپری کرد و بعد از آن به کرمانشاه کوچ کرد و سه سالهٔ دوم دبیرستان را تا اخذ دیپلم طبیعی در ۱۳۴۵ در آنجا گذراند. او در کرمانشاه با محافل ادبی و شاعران این شهر ارتباط داشت و با افرادی همچون جعفر درویشیان و عباس درویشی در مراوده بود.
شیون در سال ۱۳۴۶ وارد سپاهی دانش در طارم شد و یک سال بعد به استخدام ادارهٔ آموزش و پرورش استان مازندران درآمد و در سال ۱۳۴۸ وارد زندگی زناشویی شد. حاصل ازدواجش چهار فرزند به نام‌های حامد، کاوه، دامون و آنک بود. در کوچی عهده‌دار مدیریت و تدریس در یکی از مدارس فولاد محله ساری گشت و تا سال ۱۳۵۱ به کار تدریس مشغول بود. پس از آن نیز در دیگر نقاط گیلان به این شغل ادامه داد.
او در سال ۱۳۷۲ مبتلا به بیماری نارسایی کلیه شد و یک سال بعد برای درمان این نارسایی به وسیله دیالیز به تهران کوچ کرد و در همین سال با وجود درد شدید موفق به اخذ مدرک تحصیلی لیسانس در ادبیات فارسی، از دانشگاه تربیت معلم شد. شیون در سال ۱۳۷۶ پس از سال‌ها تدریس، بازنشسته شد.
او در شهریور ۱۳۷۷ پس از یک دوره بیماری مزمن کلیوی و انجام پیوند کلیه در یکی از بیمارستانهای تهران از دنیا رفت. آرامگاهش در بقعه سلیمان داراب رشت بنا به وصیتش در کنار مقبرهٔ میرزاکوچک جنگلی قرار دارد.
شیون در کنار شعر گیلکی و شعر فارسی فعالیت‌های پردغدغه‌ای در سایر حوزه‌های ادبی داشته‌است که از آن جمله است: شعر و ادبیات کودکان، قصه، داستان کوتاه و فیلمنامه (سناریو) که طبعاً برشی دیگر از تواناییهای وی به‌شمار می‌رود.
غزل‌های شیون، از برجسته‌ترین غزل‌های معاصر شعر فارسی است که وی را در ردیف ممتازترین شاعر غزل‌سرا در حوزهٔ غزل امروز نئوکلاسیک قرارداده‌است. غزل‌های شیون، شیوهٔ تخیل و فکرپردازی شاعران سبک هندی، تشبیهات، استعارات، تصاویر و زبان امروزی همراه با تمثیل، ترکیب‌سازی، مضمون‌یابی و پارادوکس‌های زیبایی را در خود دارد که البته همهٔ اینها در کنار عناصر بومی و چه با اصطلاحات و ترکیبات زبانی گیلک، همانند: این سفر (این دفعه)، وعده خلافی، خرسخواری، تن شده، چموش پا تاوه و … به واقع دیده می‌شود که کلمات را به راحتی دستکاری می‌کند و با آن‌ها فضای تخیلی می‌سازد.


- آثار:
۱- پیش پای برگ (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، مثنوی، رباعی، دو بیتی، نو و سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار ۱۳۷۴.
۲- یک آسمان پرواز (برگزیده اشعار): این مجموعه شعر برگرفته و برگزیده اشعار فارسی شاعر از قالب غزل، رباعی، دو بیتی، شعر نو، شعر سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد سالهای شاعری شیون است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار ۱۳۷۴.
۳- از تو برای تو: این مجموعه در برگیرنده ی غزل، رباعی، دو بیتی، مثنوی سروده ی شاعر است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: خجسته، چاپ اول ۱۳۷۸.
۴- رودخانه در بهار: این مجموعه در برگیرنده ی اشعار سپید شاعر همراه با مقدمه ای از شیون در باب دیدگاه وی از شعر و زبان شعری است، به کوشش: حامد فومنی، ناشر: خجسته، چاپ اول ۱۳۷۸.
۵- کوچه باغ حرف: این مجموعه در برگیرنده ی کلیه اشعار شاعر در قالب رباعی است که در یک کتاب گردآوری و تدوین شده است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: هدایت، چاپ اول ۱۳۸۲.

 - کاست‌های شعر گیلکی شیون:
ارائه شش کاست نوار شعر گیلکی با صدای شاعر، سال انتشار ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۴ و ارائه هفتمین نوار کاست گیله اوخان به کوشش فرزند شاعر حامد فومنی با همکاری هنرمندان گیلانی در قالب منظومه محلی نمایشی، در فروردین سال ۱۳۸۲

گیله اوخان ۱ شامل: مره نه دوندگی ترانه پرچین پهلوان ترانه کاس برار پاخاری(غزل) منظومه فوخوس درد دیل به؟ نیبه (غزل) ترانه برگ نار منظومه آقادار ترانه ماری ماری جنگل (غزل)
گیله اوخان ۲ شامل: مجموعه های دو بیتی گیلکی
گیله اوخان ۳ شامل: غزلهای قبله نما وطن میرزا تنگه لنگه و مخمس میزقانچی منظومه گاب
گیله اوخان ۴ شامل: غزل انعام رخش و مخمس "بی بی بی چادری " منظومه هیچ
گیله اوخان ۵ شامل: منظومه گیشه دمرده بیست دوبیتی محلی گیلکی
گیله اوخان ۶ شامل: پنج غزل محلی گیلکی بیست دوبیتی محلی گیلکی
گیله اوخان ۷ شامل: منظومه "گاب دکفته بازار" ترانه محلی "سل کول نی زن".

- نمونه اشعار:
(۱)
کهکشان‌سیرم و دارم سرِ پرواز دگر
تا به خطی رسم از نقطۀ آغاز دگر
کاهی از کوه نیاید که به جولانگهِ باد
شده‌ام ریگ روان را علم‌افراز دگر
شد گلوگیرِ قفس نغمه‌ام ای مرغ هوا
به هوایی که شوم طعمۀ شهباز دگر
به تماشای خود از آینه روگردانم
درنگر همّتم از چشم نظرباز دگر
جز من ای عشقِ بلندآمده‌درگاه، هنوز
خاکبوس قدمت نیست سرانداز دگر
خالی‌ام همچو نی از ناله، دم گرم تو کو؟
تا به لب آیدم از پردۀ دل راز دگر
جز به جبران زمینگیری خود چرخ نگشت
آسمان دگری خواهم و پرواز دگر
گر موافق خورَدَم زخمه به ساز ملکوت
هم به شور آورمت باز به شهناز دگر
نتراشیده سر آن‌گونه قلندر شده‌ام
که به گیلانکده‌ام خواجۀ شیراز دگر
«شیون» این مایه که دم می‌زنی از قول غزل
به ردیفت نرسد قافیه‌پرداز دگر

 

(۲)
روباراَ آب بآمو دریا نانسته           
ببرده عالماَ دونیا نانسته
اَجل وختی بآیه پیر شنو باز    
دیمیره آب من گوزگا نانسته
∞ برگردان فارسی:
آب رودخانه بالا آمده بی آنکه دریا بداند
و عالم را آب با خود برده بی آنکه دنیا بداند
اجل وقتی رسیده باشد شناگرپیر هم
در آب غرق خواهد شد بی آنکه بچه قورباغه بداند

 

(۳)
اگه روراس بیبی دونیا تی جایه                
تیره کیشمیش نخود موشکیل گوشایه
تی سر دوشمندِ سایه جیر نیبه سبز                           
بکفته دارِ گول لانتی کولایه
∞ برگردان فارسی:
اگر صادق باشی همه ی دنیا از آن توست
و حتا کشمش نخود برایت مشکل گشاست
هیچگاه سرت در زیر سایه دشمن سبز نمی شود
زیرا گُل درخت افتاده قارچ است.


جمع‌آوری: سعید فلاحی  (زانا کوردستانی)

 

 

ـــمنابعـــ
- ویکی‌پدیا فارسی.
- «زندگینامه و گزیده‌ای از آثار میر احمد سید فخری نژاد «شیون فومنی» - گیل و دیلم پایگاه خبری تحلیلی شمال کشور.
- «وب‌سایت رسمی روزنامه خزر | گیلان». 
- «شیون فومنی؛ شاعر شعرهای شبنم گون | وب سایت شهرستان فومن».

زانا کوردستانی
۲۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۵۵

شعر - لیلا طیبی

- شعر:


تو،،،
    شــاعری!
وَ من؛
تندیسِ شــعرهایت!


#لیلا_طیبی (رها)

زانا کوردستانی
۲۰ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۵۰

شیخ محمد کسنزانی

شیخ محمد کسنزانی

شیخ محمد کسنزانی حسینی، فرزند سید عبدالکریم، فرزند سید عبدالقادر، فرزند سید عبدالکریم، مشهور به لقب «شاه کسنزان» است که نسب او به امام حسین(ع) مى‌رسد؛ در صبح روز جمعه ۲۶ فروردین سال ۱۳۱۷ خورشیدی (۱۴ صفر ۱۳۵۸ قمری - ۱۹۳۸/۴/۱۵ میلادی) در روستای "کربجنە" از نواحی شهر سنگاو در کرکوک کردستان عراق به دنیا آمد.
شجره خانوادگی ایشان را چنین ذکر کرده‌اند:
سید شیخ محمد فرزند سید عبدالکریم فرزند سید عبدالقادر فرزند سید عبدالکریم شاه کسنزان فرزند سید حسین فرزند سید حسن فرزند سید عبدالکریم فرزند سید اسماعیل ولیانی فرزند سید محمد نودهی فرزند سید علی بابا وندرینه فرزند سید بابا رسول کبیر فرزند سید عبدالسید ثانی فرزند سید عبدالرسول فرزند سید قلندر فرزند سید عبدالسید فرزند سید عیسی احدب فرزند سید حسین فرزند سید بایزید فرزند سید عبدالکریم اول فرزند سید عیسی برزنجی فرزند سید باباعلی همدانی فرزند سید یوسف همدانی فرزند سید محمد منصور فرزند سید عبدالعزیز فرزند سید عبدالله فرزند سید اسماعیل محدث فرزند امام موسی کاظم(ع) فرزند امام جعفر صادق(ع) فرزند امام محمد باقر(ع) فرزند امام زین‌العابدین(ع) فرزند امام حسین(ع) فرزند امام علی ابن ابیطالب(ع) و فاطمه‌الزهرا(س) دخت گرامی خاتم‌الانبیا محمد مصطفی(ص). 
او در سال ۱۹۷۸ و بعد از وفات پدرش شیخ عبدالکریم کسنزانى، به ریاست طریقت قادریه کسنزانیه رسید و مقر صوفی قادری کسنزانی را در سلیمانیه عراق بنا نهاد. نص بر قطبیت او را نیز همنشینی با پدرش عبدالکریم کسنزان در مقام قطبیت و ریاست صوفیان دانسته شده است و محتسبان و درویشان و سماعیان گوناگونی شاهد بر استخلاف او از سوی پدرش بوده اند.
لقب "کسنزان" که بر خانواده شیخ اطلاق می‌شود لقب جدشان سید عبدالکریم اول است. "کسنزان" کلمه ای است کُردی به معنی شخصی که حقیقت او را هیچکس نمی‌داند و علت اطلاق این نام بر ایشان، آن بود که ایشان چهار سال از مردم کناره گرفت و در یکی از کوه‌های قره‌داغ (یعنی کوه سیاه – در اطراف سلیمانیه) با پروردگارش خلوت کرد و از قرب او لذت برد و با عبادتش مأنوس گشت و وقتی کسی از شیخ در این مورد سوال کرد ایشان پاسخ داد: (کسنزان) یعنی هیچکس نمی‌داند. اینچنین شد که این کلمه لقبی شد برای ایشان که پس از او نیز به فرزندان و نوادگانش رسید.
شیخ محمد علاوه بر علوم تصوف و آداب طریقت، علوم فقه و قرآن کریم و عقاید و ادیان تطبیقی را نیز خواند. او بسیار به تنهایی و مطالعه و جمع کردن و تحقیق در کتاب‌های علمی، عمومی و به‌ ویژه عرفانی و فرهنگ‌ها و جوامع مختلف علاقه داشت و به این ترتیب بود که کتابخانه بزرگ و با ارزشی از کتاب‌ها و دست‌نوشته‌ها را جمع‌آوری کرده است. یکی از تأثیرات آشنایی وی با دیگر فرهنگ‌ها و وسعت نگاهش، نامیدن بعضی پسرانش با اسامی چون "نهرو" و "گاندی(غاندی)"، از رهبران آزادیخواه هند علیه استعمار انگلیس است.
شیخ محمد کسنزانی، صبح روز شنبە ۱۴ تیرماه ۱۳۹۹ بر اثر بیماری و کهولت سن در آمریکا به سن ٨٢ سالگی درگذشت.

- تألیفات:

شیخ محمد کتاب‌هاى زیادى نوشته است که بعضى از آنها منتشر شده و بعضى دیگر تا به حال، خطى باقى مانده است. برخى از کتاب‌هاى ایشان بدین قرار است:
- جلاء الخاطر من کلام شیخ عبدالقادر الگیلانی
- الأنوار الرحمانیة فی الطریقة العلیة القادریة الکسنزانیة
- الطریقة العلیة القادریة الکسنزانیة
- دایرةالمعارف کسنزان در مورد اصطلاحات اهل تصوف و عرفان (این دایرةالمعارف بزرگ، شامل 24 جلد است که در آن تعداد زیادى از تعریفات و افکار صوفیه از ابتداى تدوین آن تا امروز گنجانده شده است)
- حیات روحى رسول اعظم محمد(ص)
- اعجاز علمى در قرآن کریم
- مفهوم طریقت در شریعت اسلامی
- رؤیا و احلام از نظر صوفی
- کارهاى خارق‌العاده در شفاى بیماران توسط صوفى و طب جدید
- کرامات در اشکال نوین
- کسنزان و انسان
- تصوف، قانون اول آسمانی
- دعا، مغز عبادت
- بلند کردن گیس در اسلام
- تسبیح در اسلام
- خلوت در اسلام
- تکیه‌ها خانه خدا
- میلاد پیامبر(ص) و اهمیت آن در عصر جدید
- بیعت و معاهده نزد صوفیه.

جمع آوری: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)


ــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع
- پایگاه http://www.kasnazan.com
- ویکی‌نور - دانشنامه تخصصی نور
- خبرگزاری کردپرس
- دانشنامه آزاد ویکی‌پدیا

زانا کوردستانی
۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۳۸

ابوالقاسم ایرانی

ابوالقاسم ایرانی
شاعر شعرهای دریایی

ابوالقاسم ایرانی متولد مرداد ماه ۱۳۲۵ در بوشهر و دانش‌آموخته حقوق قضایی و دریایی است؛ اما بیش از همه عمر خود را در زمینه ادبیات و شعر صرف کرده است. او در میان اهالی ادبیات شاعرشناسی ا‌ست که در طول نیم قرن اخیر شعرها و مقالاتش در جنگ‌های ادبی و نشریات منتشر شده است. همچنین «صدای بوشهر» اولین روزنامه بوشهر نیز توسط این شاعر بنیان‌گذاری شد. اولین مجموعه شعر ابوالقاسم ایرانی بعد از قریب به نیم قرن فعالیت ادبی او با عنوان «جاده تا آنجا که ایستاده‌ای می‌آید» در سال ۱۳۹۳ از سوی موسسه انتشارات نگاه  منتشر شد. ایرانی در همه سال‌های فعالیت‌اش تنها همین یک کتاب منتشر کرده است.
او در سال‌های ۴۰تا۵۰ کتابی به نام «زنجیر تا ابد» را آماده انتشار کرد، چاپ هم شد اما جلوی پخش آن را گرفتند و کتاب خیلی دیده نشد.
در آن سال‌های ۴۷-۴۸ در پی فشار ساواک از ایران فرار کرد و به بحرین رفت، از آنجا به هند رفت و بعد دنیا را گشت و بعد از چند سال دوباره به بحرین برگشت و همان‌جا ازدواج کرد.
او طی مدت‌های فهالیت‌اش، نشریات «صدای بوشهر»‌، «پیکار اندیشه» و «از شعر تا قصه» را راه‌اندازی کرد.

- نمونه شعر:

(۱)
چرخش کلیدها

ما در گردشی ناخواسته
پیر می شویم
و صدای چرخش کلیدها
خوابمان خواهد کرد...
و خاموش می افتیم
تا ستارگان
با ارّابه هایشان
به ماه
و مردان
با قایق هایشان
به دریا برگردند.

(۲)
تا آسمان را...

دیوانه می شود زمین
که سرو را
تا آن سوی آسمان
بلند می‌بیند
و رها می‌شود
با سرو
تا آسمان را...

(۳)
مبدأ

خانه ام دور است...
انگار
پرت شده از نقشه
تو بگو ...
آنجا ساعت چند است؟
به مبدأ کوچه های آب گرفته ی زیر چشمانت ...
اینجا ولی همه چیز چند ثانیه تأخیر دارد
لبخند، اشک
مرگ ...
نیست، هست!.

(۴)
چه گیسوانی؟....

چه گیسوانی دارد
شب
در وزش باد
که ایستاده‌ای و
آفتاب
بر سایه‌بان
دست‌های تو
می‌میرد ... .

(۵)
پنجره ها

تا این زمین
پنجره هایی داشت
که باز می شد
به روی دریـــا
دل های ما، آبــی
و چشم هایمان
به سوی افق هایی گسترده
بـــاز بــود!.
از موج
کمتر کسی می ترسید
و روزنه ها را
جز در هجوم خزان
نمی بستند!.

(۶)
شب می‌شود...

دنیا
که شب را
دیده است
یک یک ما را ...
از ترس
تاریکی جا می گذارد.

(۷)
اتفاق افتاده

بهار در راه است و تو
که تنت را با بوی بهار نارنج
شستشو می دهم
واژه هایت
مثل اقوام باستانی،
پر از حس مهربانی اند
و زنده می کند خواب هزار ساله را.
خواجه از آن سوی قافیه هایت
نفس می کشد
و من شماره می کنم نفس هایی را
که از اهورایی تو
زاده می شوند.
نگاهم کن !
تا چشمان مهربان خدا،
پشت ابرها
ما را بباراند
"باران که ببارد
از دست چترها هم
کاری ساخته نیست،
ما اتفاقی هستیم که افتاده ایم".

(۸)
موج دریا

دیوار بلند موج
چون تازیانه ای بر سر
کف بر لب
قرار از کف ساحل ربوده
تا در جشنی از شکوه
در هم آمیزند
که زندگی دریا
با تلاطم امواج، معنا می شود
آنگاه که چون کوهی بلند و سرفراز
نعره می کشد
و چون اسبی رهوار می تازد،
زنده ای که جان می دهد
و جان می ستاند
هیولائی که نبودنش
مرگ دریاست
و هرچه در آنست
ماهی و ماهیگیر.
هستی بخشی که
با باد و گرمی خورشید
به وجد می آید و می تازد
تا در دورترین نقطه ی زمین
به صخره و جنگل بیامیزد
به نشانه ی عشقی
ابدی و ماندگار!.

(۹)
تو را نگاه می کنم

تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو!
با قلب و سر رنگین خود
بدشگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند ...
خلاصه کنم : دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند.
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رؤیا ببینم!

(۱۰)
مارال

مارال از دشت بی شقایق
به افق گسترده ای،
آنسوی تپّه های نامفهوم
رمیده، می دود
تا ارغوانی
گم گشته را ببوید!


جمع‌آوری: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۶ شهریور ۹۹ ، ۱۰:۴۸

انارهای رنگ پریده

زانا کوردستانی
۱۶ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۲۳

انار

- انار:

 

به تو که می‌رسم
ترک بر می‌دارد
کاسه ای احساساتم
از سرخی لپ‌های گل‌انداخته ات
با شرم
و تو انار می‌شوی،
وقتی لبخندت
می‌ترکاند
لب‌های شیرینت را...

 

 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۴ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۵۶

خوبم، تو چطور؟

- خوبم، تو چطور؟!

خوبم؛
شبیه فانوس کنج انباری،
که دل پری از لامپ‌ها دارد

خوبم،
شبیه گلدان کنار پنجره
که با حسرت
گل‌های آفتابگردان مزرعه را نگاه می‌کند

خوبم؛
شبیه قایقی پیر
در خشکی
که می‌داند دیگر به آب نمی‌اُفتد

خوبم؛
شبیه کاسِتی
که سال‌هاست
آواز عشق‌اش،،،
در پس خاطره‌ها جا مانده

خوبم اما؛
--حال تو چطور است؟!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۳ شهریور ۹۹ ، ۲۱:۳۱

کوله

#کوله:


وقتی کوله ات را می‌بندی
بر روی دوشم سنگینی میکند
کوله باری از غم!
 


#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور

زانا کوردستانی
۱۲ شهریور ۹۹ ، ۲۳:۲۲

بی غیرتی

❆ بی غیرتی:

 

ماه را
به آغوش کشیده ای!
پاهایت را 
به بوسه های راه سپرده ای!
موهایت در دست نسیم!
و من...
چه بی غیرتم!
 
 
#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_کوتاه

زانا کوردستانی
۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۵۲

میکائیل فلاحی

میکائیل فلاحی

میکائیل فلاحی متخلص به «خیال کردستانی»، در هشتم اردیبهشت سال ۱۳۴۱ در روستای پیر باباعلی از توابع شهرستان قروه کردستان دیده به جهان گشود. پس از اخذ لیسانس علوم تجربی، به تدریس در مدارس روستاها و شهر قروه و دهگلان پرداخت. در سال ۱۳۷۴ به فعالیت‌های ادبی، فرهنگی و پژوهشی دست زد و آثاری از ایشان در شماره‌های مختلف هفته‌نامه‌ها، ماهنامه‌ها مانند «سیروان»، «آبیدر» و مجلات اطلاعات هفتگی و گاهنامه‌های مانند «ژیوار»، «ترانه ی باران»، «افق در افق»، «فاخته» و... به چاپ رسیده است.

در سال ۱۳۹۲ نخستین مجموعه دوبیتی‌هایش با عنوان «چرا بر هم زنی خواب پرنده» چاپ و منتشر شد که شامل: ۱۸۳ دو‌بیتی در ۹۸ صفحه می‌باشد. در سال ۱۳۹۳ کتاب «ساقی ساده خیل» را که به زبان اورامی[زیر شاخهٔ زبان کوردی و لهجهٔ اغلب مردمان مریوان و پاوه و گویند زبان نوشتاری کتاب مقدس اوستا است] است چاپ و منتشر کرد. این کتاب ۲۶۱ صفحه و شامل: ۷۰ غزل، ۲۱۰ رباعی و ۷۰ تک‌بیت می‌باشد. از دیگر آثار وی مجموعه غزلیات فارسی، دیوان اشعار کردی و یک رمان به زبان کردی است.

ایشان بنیانگذار انجمن ادبی فردوسی قروه می‌باشد.


- نمونه اشعار:
- شیت:
شێته‌ی دیده شێت ئه‌من شێتی تۆم
وه‌ک شێت ئاواره‌ی سارا و که‌ژ و کۆم
تانه‌م لێ مه‌ده شێت و شێواوم
شێته به زوڵفت ئه‌سیر کراوم
شێته شێتی تۆم، شێتێ بێقه‌رار
له شوێنتا وێڵم هه‌وار به هه‌وار
تۆ شێت شێتی، شێته‌ی دیده کاڵ
له تۆ شێت‌تره شێتێ چوون خه‌یاڵ
پێم خۆشه بڵێن که شێت و شه‌یدام
وه‌ک مه‌جنوون شێت و شه‌یدای له‌یلام
من نه‌مده‌زانی شێت و بێ په‌نام
پێم ده‌ڵێن شێته، ئێستا دڵنیام
چۆن من شێت نه‌بم، بۆ چاوی مه‌ستت
بۆ زڵف خاو و ئه‌برۆی په‌یوه‌ستت
بۆ خونچه‌ی ڵێو و کوڵم و ڕوخسارت
بۆ باڵای سه‌رو و دیده ته‌تارت
به هۆی زه نه‌خ و چاڵی سه‌ر گۆنات
هه‌رچێکم هه‌یه ده‌یکه‌م به فیدات.


- جه‌فای ڕۆژگار:
ئه‌مشه و له داخی جه‌فای ڕۆژگار
هه‌تاکوو سه‌حه‌ر ئه‌گریم به زار
له دیده‌م شه‌رت بێت خوێناو ببارم
با سوکنای بێت گه‌ردوون غه‌دار
ئه‌من له دونیا بێ به‌ش و ته‌نیا
جێگای من نیه له گوند و له شار
ئه‌ونده دڵم ته‌نگ و خه‌مینه 
له ژیانی خۆم بێزارم بێزار
زه‌ڕه‌ی هۆمێد و شادیم نه‌ماوه 
ئیدی چۆن بژی دڵی بێ قه‌رار
به‌ڵام شه‌هامه‌ت ئه‌م کاره‌م نیه
هه‌ر ئه‌مشه‌و ئه‌من خۆم کێشم به دار
خۆم کێشم به دار، به دڵی خه‌مبار
به‌ڵکۆ ئارام بم له گلکۆی تار
له‌لای مه‌زارت سه‌ر بنێمه‌وه
ده‌س له گه‌ردنت نازنین دڵدار
ئیدی تاقه‌تی دووریم نه‌ماوه
به گیانت قه‌سم، ئه‌ی سه‌روی گوڵزار
ئه‌ی سه‌روی گوڵزار، ئه‌ی یار نازار
له دوایی کوچی تۆ خه‌یاڵ ئازیه‌ت بار.


- ئاواره:
با دڵی ته‌نگم زوو بوێت پاره
له‌مه زیاتر من بۆم ئارواره
عومرم به سه‌ر چوو له شاری قوروه
شاری پڕ له غه‌م شـاری په‌ژاره

   
- هاناسانی سه‌رد:
با من هه‌ڵکێشم هـه‌ناسانی سه‌رد
له ده‌ستی جه‌فای چه‌پگـــه‌رد  نامه‌رد
با دڵی ته‌نگم زیاتر بشکێنێ
وه‌ک گه‌ڵای پاییز با ببم ڕه‌نگ زه‌رد

 

جمع‌آوری و نگارش:
سعید فلاحی (زانــا کوردستــانـی)

زانا کوردستانی

زانا کوردستانی
۱۲ شهریور ۹۹ ، ۰۱:۴۲

روزنامه نسیم - ۱۱ شهریور ۱۳۹۹

زانا کوردستانی
۱۱ شهریور ۹۹ ، ۰۵:۱۶

برکه

- برکه:


ماه ست که،
سَرَک  کشیده ست
برای دیدنِ تو 
      از پشت ابرها!
باید پلکِ چشم‌هایم را
                    به‌بندم...
--من،
    بِرکه‌ای حسودم!

 
#لیلا_طیبی (رهـا)
#هاشور_در_هاشور

زانا کوردستانی
۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۳۳

قانون جذب

●■ قانون جذب:

 

نیوتون نیستی 
اما خوب می دانی 
قانون جذب مرا.

 

#لیلا_طیبی (رها)
#شعر_هاشور

زانا کوردستانی
۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۰۵

سلیمان لایق

سلیمان لایق
شاعر سیاستمدار

سلیمان لایق، شاعر، نویسنده و یکی از بنیان‌گذاران حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود.
او در ۹ میزان/مهر ۱۳۰۹ خورشیدی در روستایی در ولایت پکتیا در جنوب‌شرق پادشاهی افغانستان زاده شد. او پسر «عبدالغنی» ملای قبیله خروتی (زیرمجموعه قبیله‌های پشتون) بود. پدر لایق از خلیفه‌های عرفان صوفی‌گری نقشبندیه بود. در آن زمان رهبری این عرفان به دست خاندان مجددی‌ها بود که در هند و افغانستان جایگاه بالای مذهبی داشت. بنابراین پدر سلیمان با این امید که روزی پسرش مرید و پیرو این خاندان شود (که هرگز نشد)، نام او را «غلام‌مجدد» نامید.
او در ۱۰ مرداد ۱۳۹۹ در سن ۹۰ سالگی در گذشت.
غرزی لایق، پسر سلیمان لایق در صفحه فیسبوکش نوشته است که پدرش در اثر جراحاتی که در حمله انتحاری سال گذشته برداشته بود، امروز جمعه اول عید قربان، ۱۰ اسد/مرداد فوت کرده است.
آقای لایق در سال‌های حکومت حزب دمکراتیک در مقام‌های کلیدی از جمله عضو هیات موسسان و دفتر سیاسی کمیته مرکزی حزب دموکراتیک خلق افغانستان و پسان یکی از چهار معاون نجیب الله در حزب وطن نیز بوده است. او مدتی به عنوان وزیر اقوام و قبایل، ریاست اکادمی علوم افغانستان کار کرده بود. در سال‌های اخیر زندگی در افغانستان بود و فعالیت سیاسی نداشت.
دست کم هفت دهه بود که سلیمان لایق شعر گفت و نوشت. شعر و شاعری او را می توان به سه دورۀ مشخص دسته بندی کرد:
- سلیمان لایق از آغاز شاعری تا کودتای ثور ۱۳۵۷ خورشیدی.
- سلیمان لایق از ۱۳۵۷ تا سقوط حکومت حزب دموکراتیک خلق( هشت ثور ۱۳۷۱)
- سلیمان لایق از سقوط حکومت حزب دموکراتیک خلق تا مرگ!
در یک بررسی زمانی در مییابیم که شعر سلیمان لایق از نخستین دوره تا مرگ بیشتر و بیشتر سیاسی و ایدیولوژیک شده است. چنان که در دهۀ شصت خورشیدی او نه تنها یک سیاسی سرای تمام عیار بود؛ بلکه سایۀ ایدیولوژی نیز بر سرزمین عواطف و تخیل شاعرانۀ او سایه می اندازد.

- نمونه شعر:
(۱)
عیدِ قربان شد و من لایق قربان نشدم
چه کنم درخور تقدیم دل و جان نشدم
نرسیدم به  شفا خانه‌ى   آغوشِ  کسى
رنج‌ها بردم و   مستوجب درمان نشدم
به موازات جنون رفتم و در وادی عشق
ناله‌پرداز    شدم  ، ناى نیستان نشدم
درخیال وهوسِ بوسۀ جانبخش کسى
آستان‌بوس شدم، محرم جانان نشدم
نشدم  کشته  و  قربانىِ  یک تیر نگاه
وین غمم کشت که درتیر‌رسِ آن نشدم
گرچه صدمرتبه رفتم به مصاف ددودیو
چون سلیمانِ نبى حاکمِ دیوان نشدم
بارها کشتى من در طلبِ ساحلِ عشق
غرق دریا شد و در ساحل امکان نشدم
بال و پر هرچه گشودم نرسیدم به مراد
کِرمِ شبتاب شدم، مهرِ زرافشان نشدم
لایقا  در   یَمِ   توفانی  دنیای  عجاب
بَرده‌ى تن شدم و روحِ غزلخوان نشدم.

(۲)
بیا بیا که فضاگرد کاینات شویم 
که آرزوی بزرگ است و این جهان تنگ است 
سرم زمشت حوادث فرو نمی‌آید 
سرمبارزه سرنیست، صخرۀ سنگ است 

(۳)
صدای ناخدا پیچید در شب 
که هان ای رهروان بیدار باشید 
من از وضع فلک دانم که امشب 
نبردی می رسد هشیار باشید 
سرو دل در کف توفان گذارید 
تن وجان قدرت پیکار باشید 
که این امواج توفان زای آبی 
سرودی می نوازد انقلابی 

(۴)
دوست دارم این وطن را
دوست دارم سنگ او را کوه او را
دوست دارم قلب خود را، خانۀ اندوه او را
دوست دارم این وطن را
خاک او را
ابرهای مست و هیبت ناک او
رودهای یاغی و بی باک او را
بر فراز کوهساران آسمان پاک او را
دوست دارم این وطن را

(۵)
در نیمه شب ها، از کوهساری 
آید صدایی 
فریاد نایی 
چون موج دریا 
شاید جوانی، عاشق شبانی 
از مهر رویی  
وزبرق مویی 
نالد شبانگاه

(۶)
ای شعلۀ حزین 
ای عشق  آتشین 
ای درد واپسین 
این شور تست یا که جنون سرشک ها 
یا شعر من که می دهدم سوز جاودان

(۷)
همیدون، همین مرز مرز من است
همین طرز اندیشه طرز من است
اگر بند و زنجیر استمگران
بریزد مرا بارۀ استخوان
نگردم ز راهی که بگزیده ام
که بگزیده ام آن چه بگزیده ام

(۸)
ما نسل انقلاب، بی ترس و بی حجاب
راهی کشیده ایم، روشن تر از شهاب
راهی به آفتاب
راهی به انقلاب
آینده گان به پیش، بالنده گان به پیش
در راه افتخار، با کاروان به پیش
تا پای جان به پیش
تا جاودان به پیش

(۹)
افتاده بود وسلی جلاد خورده گی
در کنج نامرادی « اکسا» خویده گی
لب ها ززخم مشت ستمگرشگفته تر
چشمان کبود و بیره و دندان شکسته گی
زیر فشار و ضربت اشکنجه وعذاب
آنگشت خون چکان و سرانگشت خورده گی
بینی شکسته، ناصیه خندان ز زخم چوب
رخسارها شکسته وناخن کشیده گی
نالان ز درد گردن و غلتان میان خون
کالا دریده، موی سر و رو رسیده گی
زیر عذاب برق، ز آدم کشان پست
دشنام گونه گونه و نفرین شنیده گی
وان سوی تر شکنجه کشان وطن پرست
بعد از هزار سانحه و جور مرده گی

(۱۰)
برما گواه باش که سرباز صادقیم
از بیم مرگ و هیبت اعدام رسته گی
بر ما گواه باش که پیش «امینیان»
سرخم نکرده ایم به عنوان بنده گی
دادیم زنده‌گی و خریدیم آب رو
پاکیزه داشتیم ره و رسم زنده‌گی


جمع‌آوری:
لیلا طیبی (رهـا)

زانا کوردستانی
۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۳:۳۷

عزیز نادری

عزیز نادری
خداوندگار ابیات فاخر لری


عزیز نادری شاعر پیشکسوت و خالق ابیات بسیاری از موسیقی‌های فاخر لری است. مجموعه اشعار لری او با عنوان «پریسکه خیال» (انتشارات شاپورخواست) چاپ و منتشر شده است. شعر آهنگ معروف «سایقه شویی» با صدای «داریوش نظری» را نادری سروده است.

عزیز نادری به گویش های لری، بروجردی و زبان فارسی اشعار زیادی سروده است. کتاب هایی که از ایشان به چاپ رسیده عبارتند از: گزیده اشعار فارسی تحت عنوان خاکستر عشق، گزیده اشعار لری به نام آتش دل و یک فرهنگ نامه لغت لری از جمله منحصر به‌فردترین داستان‌ها و افسانه‌های زیبا و منظوم لری نادری، حکایت نسران و گل است. همانگونه که خود در پایان منظومه ۳۰۷ بیتی‌اش در کتاب (تش دل) یادآور شده، برای هموطنان لر زبانشان شب‌ها بیدار نشسته و نوشته‌اند تا بلکه در ادبیات سرزمین به یادگار بماند. تقریبا ۲۰۰ قطعه از شعرهای عزیز نادری بصورت نوار کاست درآمده که تعدادی از آنها نیز از شبکه افلاک لرستان پخش شده است.


- نمونهٔ اشعار:

- نی خدا:
سایقه شوئی دِ حونه زَم وِ در
رِکُ رَکِم بی دِ پا تا فرخِ سر
لیوئی دیم پا تشی کور و کِلیز
هی می گُت تش بُو بلیز تش بُو بلیز
بُو بلیز حاوات بیام تا تی خدا
حا بُحونِم مورِئی وانی خدا
جاشِ دونِم ها کجا نی میزِنه
کَس چی مه نونه خدا کی میزِنه
نِصمه شُو وختی که مِه سردِم مُوه
وَختِ جَرّ و تاوِّ قی دردِم مُوه
وختی مِه سرتا وه پام دی میزنه
آسِمو سیم ساز چپی میزنه
وختی تا صو یی مِجُو بارو میا
وِ مینه تَژگا نُوَه دارو میا
وختی ژاری شُونه بی شُم سر میکه
دردِ دل وا ساقی کوثر میکه
وختی درویشی میمیره بی صدا
پُرسِ پوئه ش گرمِ گرمَ تی خدا
هر که گوش بیره خدا نی میزنه
دِل زِوین رِنگِ وی وی میزنه
هی میوَن وِشونِ رونِ نی خدا
هی می گُت مَر هی خدا مَر هی خدا
مَر خدا ئی شُونِه زیتِر کِل بَکه
زِل وِرَز اَفتاو دِرا مِل مِل بَکه
شُو دِرازَ ای تش کور و کِلیز
بُو بلیز و بو بلیز و بو بلیز
یِه دَفَ سیلی دِ سرتا پامِ کِرد
تُن وِریسا دَس تَمَنا وامِ کِرد
گُت فِدای قد و بالات بام مِری
دیر جونِت تو دِمِه لیوَه تِری
مَر چی مِه آوارِ و بی مَسکِنی
نَنگِ دوس و خَنِه زارِ دُشمِنی
رُو مِنِ ول کو و حال زارِ خُوم
تا دِرارِم سر دِ کار و بارِ خوم
وِش گُتِم ای عاشق پاکِ خدا
باثِباتی رونَقِ خاکِ خدا
تو دِ ظاهر لیوِئی جونِ دلِم
مِنِ بیچاره دِ ظاهِر عاقِلِم


- زمین کربلا:

جرینگه تیخِ شِمشیر عَطَش دار
هجوم نیزه خی ریزِ جَفا کار
سِتم،آتش،زمینِِ داغ وُ تشنَه
سَرِ پُر مایه وُ بیدادِ دِشنَه
فِرات وُ مَشکِ حالی ، تیزیِ تیر
غَم وُ بُغض وُ عزاداری وُ زنجیر
زِمی داغ ، آسِمو بی لکه اُوری
دِلِ سی کافِرُ چی بَردِ زُری
دِ زیر ایی حَفارِ اَفتاوِ داغ
چه پَرپَر بینَه یِی سَر غنچه یا باغ!!
دَنگِ ناله دِ ویرونه اَسیری
خوشالی دُشمِنون وُ گوشه گیری
فِراتِ ساکت وُ شوم غَریوو
شکارِ عاشق وُ دَم غریوو
زِمینِ کربِلا وا سَروِدارو
کَشی نقشه ی وِ سینه روزگارو


جمع آوری و نگارش:  
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی