انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
  • ۱ شهریور ۰۱، ۱۲:۲۲ - عباس زاده
    +++
نویسندگان

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۴۵

داستان کوتاه - چشم به راه

- چشم به راه:

 

امروز که به بیرون از خانه رفتم، مثل روزهای گذشته، باز هم پیرزن فرتوت را کنار دیوار آوار شده از بمباران جنگ دیدم. دیوار روبروی خانهٔ پیرزن قرار داشت. زیر کَپَری که با دو تخته الوار و چادری مندرس ساخته بود تا از گزند آفتاب سوزان تابستان در امانش بدارد، نشسته بود. رد پای گذر عمر بر سر و رویش، چین و چروک‌های بسیار کشانده بود. مصمم و خستگی ناپذیر بود، بدون اینکه کاری کند، از طلوع تا غروب آفتاب بی‌آنکه لقمه نانی بخورد یا قطره‌ای آب بنوشد همانجا می‌نشست و برای باز آمدن تنها پسرش ذکر و صلوات می‌گفت.
قدش از داغ دوری فرزند، خمیده بود. چشمانش از بس که به راه آمدنت محبوب، دوخته بود، کم‌سو و ضعیف شده بود. نام‌اش خیرالنساء بود اما همهٔ اهل ده او را «ننه‌ناصر» صدا می‌کردند.
دو سال بود که از تنها پسرش بی‌خبر بود. پسرش که بعد از شهادت شوهرش در کرمانشاه، به عنوان یک بسیجی به جبهه رفته بود. اوایل چند نامه‌ای از او رسیده بود و دو سه باری هم از ایلام و مهران به او تلفن کرده بود. آخرین بار که با او صحبت کرد، به او گفته بود که به سوسنگرد اعزام شده است. 
تقریبأ طی دو سال گذشته، در تمام روزها، پیرزن جلوی خانه می‌نشست و منتظر بازگشت فرزندش بود. پیرزن یا به جادهٔ متروک ده چشم می‌دوخت که شاید پسرش از جبهه برگردد یا که شاید شخصی، نامه‌ای از یوسف گمگشته‌اش به او برساند و یا گوش به زنگ بود که صدای زنگ تلفن از خانه به صدا در بیاید و او با تن نحیف و پاهای لرزانش با شتاب به سوی خانه می دوید بلکه پسرش باشد که تلفن کرده یا کسی از او خبری بدهد. اما این دو سال در بی‌خبری محض به سر می‌برد. دلم برای او می سوخت. سه هفته پیش، ایرج پسر حاج قلندر از جبههٔ جنوب برگشته بود. یک پایش را جا گذاشته بود و به جایش مشتی ترکش و گلوله میان کمر و پشت و شکمش با خود سوغات آورده بود. او هم از ناصر، پسر پیرزن بی‌خبر بود.
به کنار پیرزن رفتم. عکس ناصر را در نایلون پوشانده بود و در دستی داشت. با دست دیگرش تسبیح تربت‌اش را می‌چرخاند و ذکر می‌گفت. صورت و دست‌هایش آفتاب سوخته شده بودند. روی دست‌هایش تصویر خالکوبی ماه و خورشیدی به سختی می‌شد دید. کف دست‌هایش رنگ حنا گرفته بود. بعد از سلام و احوال‌پرسی، کنارش نشستم. گرم صحبت بودیم که ناگهان صدای زنگ تلفن از خانهٔ پیرزن بلند شد.
پیرزن با عجله و بدون درنگ به سمت خانه دوید. خانه‌اش کوچک و محقر بود. چند درخا انجیر میان حیاط آن سایه انداخته بود. چند دقیقه‌ای گذشت، خبری از او نشد. کنجکاو شدم. داخل خانه رفتم. پیرزن هراسان و مضطرب کنار میز رنگ و رو رفته‌ای نشسته بود. روی دیوار عکس شوهر شهیدش قاب شده بود. گوشی تلفن هنوز دستش بود. صدای تیک تاک عقربهٔ ساعت دیواری به گوش می‌رسید. یکی پشت خط داشت حرف می‌زد. چند لحظه یکبار صدایش را بلند می‌کرد و داد می‌زد: صدامو داری!
پیرزن به حرف‌های او بی‌توجه بود. جوابی نمی‌داد. خیره به پایهٔ میز نگاه می‌کرد. حلقه‌های اشک گوشهٔ چشمانش جمع شده بودند. تسبیح‌اش روی قالی، کنار پایش افتاده بود.
گوشی را از دست پیرزن گرفتم و به گوشم چسپاندم. مردی که پشت خط بود داشت از رشادت‌ها و لحظهٔ شهادت ناصر می‌گفت. ماجرا را فهمیده بودم. پسر پیرزن شهید شده بود. بی آنکه حرفی بزنم، گوشی تلفن را گذاشتم و به پیرزن نگاهی انداختم. اندوهی عمیق اما پنهان در صورتش سایه انداخته بود. چند بار صدایش کردم. 
- ننه‌ناصر!!!... خیرالنساء جون!!؟
هرچه صدایش می‌زدم نمی‌شنید. یا که می‌شنید اما جوابم را نمی‌داد. بهت و حیرت در صورتش نمایان شد. گویی گرفتار دو راهی‌ای شده بود، که نمی دانست بخندد یا که گریه کند.
دستان چروکیده و استخوانی‌اش را گرفتم. سرد و بی‌رنگ شده بود. اشک از چشمان پیرزن سرازیر شد. دلداری‌اش دادم. 
- "ناراحت نباش ننه ناصر! تو پسرت را در راه خدا و حفظ دین خدا دادی... پسر تو با افتخار و با خواست خودش در راه آب و خاک و ناموس ایرانی شهید شده". 
پیرزن، لبخندی بر صورت خسته و معصوم‌‌اش رویید. با وقار و متانت گفت: "دخترم، ناراحتی من از شهادت ناصرم نیست، نه! از این ناراحتم که خودم هم نمی‌توانم مثل پسرم در راه خدا بجنگم و شهید شوم. ناراحتم که ناصرم را دیگر نخواهم دید، اما از طرفی خوشحالم چون که پسرم در راهی کشته شد، که در درستی آن تردیدی ندارم. آرزو داشتم من هم مانند شوهر و پسرم در راه دفاع از اسلام و ایران شهید میشدم...".


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#داستان_کوتاه

زانا کوردستانی
۲۸ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۴۰

آرایه‌های ادبی

آرایه‌های ادبی

🔹۱- مراعات نظیر:
آوردن واژه‌هایی از یک مجموعه که با هم تناسب دارند
این رابطه و تناسب می‌تواند از نظر جنس، نوع، مکان و... باشد. 
مثل: 
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند 
تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری


🔹۲- تلمیح:
اشاره ای به بخشی از دانسته‌های تاریخی و روایات و داستان‌هایی که در منابع مختلف ذکر شده است.
مثل:
ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خون دیدهٔ فرهاد


🔹۳- تضمین:
آوردن بخشی از آیه، حدیث، مصراع یا بیتی از شاعری دیگر در بین کلام خود.
مثل:
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوهٔ جنات تجری تحتها الانهار داشت


🔹۴- تضاد:
آوردن دو کلمه با معنی متضاد است برای روشنگری یا زیبایی.
مثل:
شادی ندارد آن که ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم نیست عالمی


🔹۵- تناقض یا پارادوکس:
آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض است یعنی وجود یکی نقض وجود دیگری است.
مثل:
هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگرست


🔹۶- حس آمیزی:
آمیختن دو یا چند حس است یعنی مثلا بو کردن که مربوط به حس بویایی است را با شنیدن که مربوط به شنوایی است ترکیب کنیم و بگوییم: بو می‌شنوم و موارد مشابه.
مثل:
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر


🔹۷- حسن تعلیل:
آوردن علتی ادبی برای کاری در شعر یا نثر که مبتنی بر تشبیه است و در واقع علمی و عقلی نیست.
مثل:
باران همه بر جای عرق می‌چکد از ابر
پیداست که از روی لطیف تو حیا کرد

- یعنی اگر باران از ابر می بارد به این علت است که از روی لطیف تو شرمسار است مثل عرق شرم که جاری می‌شود.


🔹۷- اغراق:
ادعای وجود صفت یا حالتی است به اندازه‌ای که وجود آن محال و غیر ممکن باشد.
مثل:
هرگز کسی ندید بدین سان نشان برف
گویی که لقمه‌ای است زمین در دهان برف


🔹۹- ایهام:
آوردن واژه‌ای با حداقل دو معنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد.
مثل:
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است 
وز عمر مرا جز شب دیجور نمانده است

- مهر یعنی خورشید یا محبت و عشق


🔹۱۰- تکرار:
تکرار یک یا چند کلمه در شعر.
مثل آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی


🔹۱۱- جناس:
آوردن واژه‌هایی است که در تلفظ مشترک و در معنی متفاوتند.
مثل:
ای مهر تو در دلها، وی مهر تو بر لب‌ها
وی شور تو در سرها، وی سر تو در جان‌ها

- جناس انواع مختلفی دارد: تام، ناقص حرکتی، ناقص اختلافی، ناقص افزایشی و اشتقاق.


🔹۱۲- واج آرایی:
تکرار یک یا چند صامت یا مصوت در یک مصراع یا بیت.
مثل:
لبخند تو خلاصهٔ خوبی‌هاست
لختی بخند خندهٔ گل زیباست


🔹۱۳- تشبیه:
ادعای شبیه بودن دو یا چند چیز است.
ارکان آن: مشبه، مشبه به، ادات تشبیه و وجه شبه.
مشبه و مشبه به را طرفین تشبیه می‌نامند.
ادات تشبیه عبارتند از مثل، مانند، چو، چون، همچو و همچون، به‌سان، به‌کردار و...
گرت ز دست براید چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید چو سرو باش آزاد

ارکان تشبیه در مصراع اول:
تو: مشبه
چو: ادات
نخل: مشبه به
کریم و بخشنده بودن: وجه شبه


🔹۱۴- سجع:
شبیه بودن دو واژه در واج‌ها یا حروف پایانی، وزن یا هر دوی آنها.
مثل: 
الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است، 
بی دیدار تو درد و داغ است

- بین داغ و چراغ جناس وجود دارد.


🔹۱۵- استعاره:
مانند تشبیه است ولی فقط از ارکان تشبیه مشبه به یا مشبه ذکر شده است.
مثل:
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد

- در این مصراع بت، گل و سنبل استعاره اند.
با کمی دقت می‌فهمیم که مثلا بت در آغاز اینگونه بوده: یار مثل بت است.


🔹۱۶- تشخیص:
در واقع جان بخشیدن به اشیای بی‌جان است. یعنی خصوصیات انسانی را به پدیده‌های دیگر نسبت بدهیم.
مثل:
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت.

 

زانا کوردستانی
۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۳۵

واژه‌های تلنبار شده

واژه های تلنبار شده


 


عنوان مجموعه اشعار : هاشور ۱
شاعر : سعید فلاحی


عنوان شعر اول : دهان
دهانم را هم ببندند
باز واژه های تلنبار شده
بسیارند در حلقم 
و در هر شعر ام
تنها تویی که
از دهانم بیرون می‌آیی


عنوان شعر دوم : تن
بر تن دارم
پیراهنی از اندوه
که روزگار
بر تن من دوخته است


عنوان شعر سوم : گیسو
در گیسوان تو 
زندانی شده است
نسیم بهاری
آزاد نخواهد کرد
هیچ اردیبهشتی
عطر گیسوانت را


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

نقد این شعر از : انسیه موسویان

آقای سعید فلاحی، شاعر خوش ذوق و پرکار، سه شعر کوتاه شما را خواندم. مروری هم بر سروده های پیشین شما داشتم. در سروده هایتان فراز و فرود بسیار وجود دارد. گاه شعرهای بلند سروده اید و گاه به کوتاه سرایی روی آورده اید. 
کوتاه سرایی در شعر فارسی، پیشینه ای طولانی دارد. در ادبیات کهن قالب هایی چون رباعی، دوبیتی، نوخسروانی را داشته ایم و به جز آن « مفردات»، « تک بیت ها» و «شاه بیت ها» نیز اگرچه به عنوان قالب مستقلی شناخته نشده اند، همواره مورد توجه و اقبال بوده اند.
اما موج کوتاه سرایی در قالب های نسبتاً جدید و ابداعی در سال های اخیر بسیار داغ بوده است. در عصر حاضر به دلیل گسترش تکنولوژی، در سراسر جهان توجه و اقبال گسترده ای به کوتاه نویسی شده است. قالب هایی چون: طرح، طرح واره، هایکو، پیرسکه و سه گانی از جمله این قالب ها هستند.
حقیقت آن است که کوتاه سرایی با شتاب وحشتناک زندگی امروز، بسیار سازگار است. موج گسترده و خروشان تک بیت ها، سطرهای برگزیده ای که شاعران مختلف در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی با دیگران به اشتراک می گذارند، به خوبی موید این مطلب است. امروزه به جز مخاطبان خاص، کمتر کسی حوصله ی خواندن منظومه های طولانی را دارد. فرصت آدم ها اندک است و آن ها به جای خواندن کتابی چند ده یا چند صد صفحه ای از یک شاعر یا دیوان های قطور، ترجیح می دهند بیتی و سطری درخشان یا گزیده را بخوانند، به خاطر بسپارند و احیاناً با دیگران به اشتراک بگذارند. بدیهی است که این شتابزدگی می تواند دارای آسیب هایی نیز برای حوزه ی ادبیات باشد؛ اولین آسیب آن شاید این باشد که این مطالعه ی شتابزده و گذرا، فرصت عمیق شدن و ژرف اندیشی را از مخاطب می گیرد و او را سطحی و ساده انگار بار می آورد. به علاوه برخی از شاعران جوان و کم تجربه نیز با خواندن چنین آثاری، دچار این تصور می شوند که سرودن شعر کوتاه به آسانی امکان پذیر و میسر است و بدون مطالعه ی عمیق و کسب تجربه، در این وادی قدم می گذارند. امیدوارم شما هم به این نکته توجه و تأمل داشته باشید.
دوست عزیزم خانم کردبچه در نقدی بر اشعار قبلی تان پیرامون مهم ترین ویژگی شعر کوتاه که همان ایجاز است، نکاتی را متذکر شده بودند. می خواهم اینجا دوباره شما را به آن نکات ارجاع دهم. به ویژه در مورد شعر اول و دومتان که با وجود کوتاهی، موجز نیستند و هنوز کلمات و سطرهایی دارند که قابل حذف اند. به عنوان مثال:
دهانم را هم ببندند
باز واژه های تلنبار شده
بسیارند در حلقم 
و در هر شعر ام
تنها تویی که
از دهانم بیرون می‌آیی
من این شعر را به این صورت بازنویسی کرده ام:
واژه های تلنبار شده
بسیارند در دهانم
تنها تویی 
که با هر شعر
از دهانم بیرون می‌آیی
( کلمه ی حلق را هم اینجا خیلی نپسندیدم و با دهان جایگزین کردم)
همینطور شعر دوم شما:
بر تن دارم
پیراهنی از اندوه
که روزگار
بر تن من دوخته است
این شعر هم در عین کوتاهی، حشو دارد و به نظرم سطر سوم و چهارم آن زاید است. اما با حذف این دو سطر در مجموع 2 سطر باقی می ماند که شاید ساختار شعری کاملی نداشته باشد و به جمله ی قصار بیشتر شباهت یابد.
 شعر سوم شما شعر کامل و زیبایی ست و تصویر شاعرانه و تخیل خوبی هم دارد. اما به نظرم جا به جایی ارکان جمله و پس و پیش کردن کلمات( که شاید برای ایجاد موسیقی و متمایز کردن کلام از نثر انجام داده اید) زبان شعر از صمیمیت دور کرده و اتفاقا همان موسیقی طبیعی کلمات را هم از آن گرفته است. به نظرم این شعر خیلی صمیمی تر و دلنشین تر می شد اگر این گونه می نوشتید:
نسیم بهاری
در گیسوان تو
زندانی شده است؛ 
هیچ اردیبهشتی
عطر گیسوانت را
آزاد نخواهد کرد...

 

منتقد : انسیه موسویان

 

متولد اول مرداد 1355 در مشهد کارشناس زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی مشهد کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه علامه طباطبائی شاغل در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با سمت کارشناس مسئول ادبیات کودکان و نوجوانان از سال 1374 تا کنون

زانا کوردستانی
۲۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۱۴

نابودی زولمت

- نابودی زولمت:

 

ای دل طاقت بار، شه وار چیده سه‌ر
زولمت نابود بؤد، وه پرشهٔ خوه‌ر
هوهو بایه‌قش، وه‌ی خاکه لاچود
وه حول و قوهٔ خدای بانه‌سه‌ر

 

∞ برگردان:
دل من طاقت داشته باش، که شب به پایان خواهد رسید
تاریکی با طلوع خورشید نابود خواهد شد
صدای نحس جغد شوم از این سرزمین برچیده میشود
به خواست و ارادهٔ خداوند بزرگ


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۰:۰۱

داستان کوتاه - دیوانه

#داستان_کوتاه

#دیوانه

 

 

 

طی دوران چهل سالهٔ عمرم هیچکس را مثل آقای «فتاح» خوشبین و صاف و ساده ندیده بودم. مردی پاک و مهربان که همه او را «دیوانه» صدا می‌زدند.

زمانی که دانشجوی پزشکی دانشگاه بوعلی همدان بودن، با آقای «فتاح» همسایهٔ دیوار به دیوار بودم. گهگاهی با آقا و خانم «فتاح» به مناسبت های مختلف رفت و آمد داشتم. خانواده‌ای بی‌غل و غش و دوست‌داشتنی بودند.

آقای «فتاح»؛ مردی بلند بالا و ترکه‌ای بود. عینک رنگ و رو رفته‌اش بیشتر اوقات آویزان گردنش بود. همسرش را بسیار دوست داشت. نامش لیلا نام داشت اما او را «گُل‌گُلی» صدا می‌زد. زنی شیرین زبان و اهل مشرب و کدبانو بود. اندام زیبایش هر بیننده‌ای را به تحسین وا می‌داشت. در صورت زیبای او معصومیت موج می‌زد. او عاشقانه خود را وقف خانواده کرده بود.

آقای «فتاح»؛ از احساسات لطیف و پاکی برخوردار بود. شعر می‌گفت. اگرچه شاعر نبود اما شعرهای زیبایی می‌سرود. او تنها برای همسرش شعر می سرود و وفاداری به معشوقه اش را دین و مذهب خود می دانست.

دختری هم داشت. دخترش را عاشقانه دوست می‌داشت. «رها» نام داشت و با ابرها دوست بود و با نسیم هم قدم. می‌گفت: "اسمت را «رها» گذاشته‌ام تا از پلیدی‌ها و زشتی‌ها دور و رها باشی".

صبح‌ها که از رختخواب بر می‌خواست به خورشید سلام می‌کرد و گل‌های گلدان را نوازش و گنجشک‌ها را به صبحانه دعوت می‌کرد.

عصرها به مهمانی برکهٔ پشت خانه‌اش می‌رفت و برای ماهی‌ها داخل برکه قصهٔ دریاها را می‌گفت و بعد دستی بر سرِ چمن‌ها می‌کشید و به خانه بر می‌گشت.

عاشق هنر و ادبیات بود. همهٔ آثار «دولت آبادی» را آرشیو کرده بود و بارها می‌خواند. خودش هم کم‌کم شبیه او شده بود. سبیل‌های پر پشت‌اش از تداوم کشیدن پیپ، زرد شده بود. 

به «سهراب» عشق می‌ورزید و با «جلال» چای می‌نوشید. صدها دوست و رفیق ادیب و هنرمند دیگر داشت از «گوته» گرفته تا «مارکز» و «تولستوی» و «پروین» و «جبران» و «ناظم»... همه به خانهٔ او آمده بودند و در کتابخانهٔ بزرگ و کامل‌اش ساکن شده بودند. در میان تمامی رفقایش «جورج اورول» را طوری خاص می‌فهمید و بارها به «مزرعه»اش سر زده بود.

هر شب با دوستان‌اش دربارهٔ مطالب فخیم و مفاهیم جلیل از جمله حقوق بشر، مدارا و مرّوت و جوانمردی، ابدیت و روح، خواص مطالعه و تربیت و... گفتگو می‌کرد و فضای کوچک کتابخانه‌اش را در پرتو این آرای زیبا درخشیدن می‌گرفت.

دلبستهٔ رقص بود. رقص زیبای همسرش در ساعت پایانی شب؛ روح او را جلا می‌داد و دلدادگی‌اش را دو چندان. «رها» را رها گذاشته بود تا با رقص به آرامش روح و چابکی جان برسد.

 

اما زمانه گذشت و زندگی روی پلید خود را بر او نمایان ساخت و ورق اندکی برگشت؛ روزی از روزها رسید که عقایدش دیگر به سُخره گرفته می‌شد و همسایه‌ها، دوستان و همکاران وقتی او را می،دیدند دیگر لبخند در پاسخ لبخندش هدیه نمی،دادند؛ بلکه پوزخندی تلخ و پچ‌پچی مبهم پاسخ لبخندهای «دیوانه» بود.

 

اوضاع از این هم بدتر شد. «دیوانه»، از کار بیکار شد و او را از اداره‌اش اخراج کردند. چند جا که سراغ کار رفت، جواب شد و دیگر کسی او را استخدام نکرد. منبع درآمدش را از دست داد و پس‌اندازهای مالی‌اش را تمام، صرف کرده بود. اما هنوز همسرش با عشق برای او می‌رقصید و دخترش که روز به روز بزرگ‌تر و رسیده و فهمیده‌تر می‌شد، برایش شیرین زبانی می‌کرد و «گوته» و «جبران» و «مارکز» و بقیه دوستان صمیمی‌اش، غم و غصه‌اش را می‌زدودند و دردهایش را تسلی می‌دادند.

 

تقدیر چنان کرد که لبخند از صورتش محو شد اما ایمان در دلش زنده ماند و هیچ وقت اعتماد خلل‌ناپذیری که همواره به سرشت زیبایی بشری داشت، مخدوش نشد. آنگاه لبخندی بر لب می‌راند و در کنج کتابخانه‌اش در پناه اعتقاداتش محکم می‌نشست و منتظر روزی بود که محبت در دل مردمان جوانه بزند.

 

«دیوانه» خانه‌نشین شد. همسرش به اصرار و جِدّ نگذاشت که در دیوانه‌خانه بستری شود و خودش شخصأ به او رسیدگی می‌کرد.

چند سالی گذشت. «دیوانه» هنوز به معجز فطرت نیک بشریت ایمان داشت و منتظر بود روزی فرا برسد که فطرت‌های خوابیده مردمان سرزمین‌اش بیدار شوند و او را چنان که هست بپذیرند نه آنکه آنچنان که می‌پندارند و می‌خواهند.

آنچه که خود فرد می‌خواهد باشد و شد با آنچه که دیگران از او انتظار دارند و در ذهن و تخیلات خویش پرورانده‌اند مغایر است. چه بسا انسان‌هایی که سرشتی سرشار از عشق و طبیعتی به زیبایی گل‌های یاس و لاله دارند و در ظاهر شبیه کاکتوس‌اند...

 

همسر «دیوانه» هر روز یک شاخه گل برایش می‌بُرد و در رختخوابش می‌گذاشت. اتاقتش را مرتب می‌کرد. صورتش را اصلاح و موهایش را شانه می‌کشید. با صبر و علاقه به او غذا می‌داد. «دیوانه» دیگر یارای آنرا هم نداشت که حتی خودش غذا بخورد. با زحمت حرف می‌زد و گاهی چشم‌های کم سویش، پر از اشک می‌شد و با نگاهی پر از حق‌شناسی به چهرهٔ شکسته و تکیدهٔ همسرش نگاه می‌کرد. دستان ظریف و لطیف دخترش را لمس می‌کرد و به این دو نازنین که نیروی اعتماد او را بر آنها و کل بشریت پا برجا گذاشته‌اند می‌نگریست؛ معلوم بود که خوشبخت خواهد مُرد. و در حالی که دست‌های مهربان عزیزانش را در دست‌های نحیف‌اش گرفته بود؛ با ایمان به اینکه در اعتقادات خود به خطا نرفته و احساس رضایت از زندگی‌اش از دنیا رفت.

خانم و دخترش شیون و زاری‌کنان بر سر و روی می‌زدند... من هم که در آخرین لحظات عمرش کنار بسترش ایستاده بودم، ملحفه‌ای بر روی پیکر بی‌جان‌اش کشیدم. کنارش بر روی تخت نشستم و با خود اندیشیدم: "آقای فتاح را گرچه دیوانه صدایش می‌کردند اما به راستی از همهٔ انسان‌هایی که من دیده بودم، عاقل‌تر بود"...

 

او به انسانیت به دور از هر نژاد و رنگ و مذهبی اعتقاد داشت و در راه اعطلای انسانیت زندگی‌اش را سپری کرد؛ گرچه صدایش را کسی نشنید و آراء‌اش را کسی نفهمید و در جایی هم نوشته نشد و کسی نخواند، اما برای من که می‌شناختمش همیشه الگویی شایسته بود اگرچه کاری از دستم ساخته نبود که برایش انجام بدهم.

 

قطرات اشک را از چشمانم پاک کردم. نگاهی به کتابخانه‌اش انداختم. دوستانش همگی مغموم و ماتم گرفته در سکوتی وهم‌آلود به ما نگاه می‌کردند. «جلال» سیگاری روشن کرد و در گوشهٔ لب‌اش گذاشت که شاید اینگونه تسلی یابد. چشم‌های «جبران» هم مثل من اشک آلودِ غم هجرت یار بود و...

 

مدتی بعد از فوت «دیوانه»؛ همسرش همهٔ کتاب‌هایش را فروخت و اینگونه بعد از «دیوانه»، «گوته» و «جبران« و «محمود» و سایر دوستان «دیوانه» هم از آن خانه رفتند.

 

خانم «فتاح» هنوز زیبا می‌رقصد؛ ساعت پایانی شب، قاب عکس «دیوانه» را روی صندلی راحتی‌اش می‌گذارد و با لباس حریر بلندِ سیاهش که «دیوانه» دوست داشت، زیبا و پُر احساس و سرشار از عشق برای همسرش می‌رقصد.

 

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۲۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۳:۲۲

بازار صابر

بازار صابر
شاعر ملی تاجیکستان

در شعر تاجیکستان کمتر شاعری ظهور کرده است که بتواند خود را به اوج شعر و محبوبیت "بازار صابر" نزدیک کند. 
او از جهات مختلف بیشتر به "اخوان ثالث" شباهت دارد. چه اینکه هم از منظر زیبایی‌شناسی و هنری و هم در داوریِ محتوایی و اندیشه‌ای، در میان سرایندگان فارسی‌زبان این منطقه بی‌نظیر است. "بازار صابر" را شاعر ملی تاجیکستان نامیده‌اند به خاطر شعرهای شجاعانه و دردمندانه‌اش در همراهی با رنج‌های بی‌شمار تاجیکستان، اما این اهمیت محتوایی چیزی از ارزش‌های هنری بازار صابر کم نمی‌کند. شاهد بر این دعوی، شعرسرایی او در ساختارهای ادبی گوناگون و قالب‌های شعری متفاوت و نیز موفقیت در آن‌هاست.
"بازار صابر" با "مومن قناعت" و "لایق شیر علی" از پایه‌گذاران نهضت ادبی-فرهنگی پس از سال‌های فراموشی و خاموشی تاجیکان‌اند. ولی تفاوت آشکاری که میان "بازار صابر" و دیگران وجود دارد، در این است که شاعران دیگر وقتی از وطن حرف می‌زنند، گوشه چشمی هم به کشور شوراها دارند اما "بازار صابر" خواسته است تا با شعرش مرزهای راستین سرزمینش را در آوان بیگانگی‌ها برای تاجیکان ترسیم کند. در شعر  او از هیچ کشور دیگری به جز تاجیکستان سخن نمی‌رود. 

معروف است که او چندین بار و در حضور "استالین" از حق خود مختاری سیاسی و فرهنگی تاجیکان به شجاعت دفاع کرده است:

خلق همچون پیکری و پیکری چون خلق خیست
کوه خارا پیکری در هیکلی بیدار شد
روی او بر سوی ما و روی ما بر سوی اوست
خلق در تمثال عینی خلق منبردار شد
هیکل او را به حکم هیکل فرهنگ بین
ننگ را در سنگ بین و سنگ را در ننگ بین
هرکه او را دید اگر، فردوسی، نادیده دید
بار رستم را هنوز از رخش نافتیده دید...
عمر عینی از برای خلق صرف خامه شد
خلق ما را دفتر عینی شهادت نامه شد
سرزمین ما خود از آثار او سر می شود
این زمین با او به دنیایی برابر می شود. (آتش‌برگ)
 
"بازار صابر" فرزند "صفر" در سال ۱۹۳۸ میلادی در روستای صوفیان، ولسوالی کافر نهان متولد شد. او خیلی زود پدر را از دست داد و در یتیم خانه شهر حصار مکتب را تمام کرد.
در سال ۱۹۵۶ میلادی، اولین شعر "بازار" با نام "اسب" به چاپ رسید.
اولین مجموعه اشعارش با نام "پیوند" در سال ۱۳۵۱ خورشیدی منتشر شد. بعد مجموعه‌هایی با نام‌های "مژگان شب"(۱۳۶۰) و "باران طلایی"(۱۳۶۱) منتشر شدند. یکی از پر خواننده‌ترین کتاب‌های او مجموعه‌ای است که تحت عنوان "چشم سفیدار" منتشر شد. این کتاب بدلیل مضامین عالی شعری‌اش در استقلال خواهی و تاکید بر هویت‌یابی تاجیکان در سال ۱۳۷۰ مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت. این کتاب‌ها جملگی با الفبای سیرلیک منتشر شد. اما نخستین مجموعه اشعار ‌"بازار صابر" به خط فارسی کتاب "آتش‌برگ" بود که سال ۱۳۶۱ منتشر گردید. علاوه بر این مجموعه‌ای از اشعار او زیر عنوان "برگزیده اشعار بازار صابر" در سال ۱۳۷۵ به همت انتشارات الهدی در تهران زیر چاپ رفت.
در سال ۱۹۶۲، دانشگاه دولتی تاجیکستان را در رشته زبان و ادبیات فارسی تاجیکی به پایان برد.
طی سالهای ۱۹۷۹-۱۹۷۵، روزنامه‌های معارف و مدنیت و نیز بخش شعر ماهنامه صدای شرق را مدیریت و سرپرستی کرد و همچنین مشاور شاعران اتحادیه نویسندگان تاجیک بود.
در سال ۱۹۸۹، جایزه ادبی رودکی را دریافت کرد و نیز در همین سال، سازمان مردمی رستاخیز را تشکیل کرد.
در سال ۱۹۹۰، او با همکاری "شادمان یوسف"، "عبدالنبی ستارزاده" و دیگران از پایه‌گذاران و فعالان حزب دموکرات تاجیکستان شد. با برخورداری از حمایت تشکیلاتی حزب دموکرات و محبوبیتی که در بین مردم کسب کرده بود در انتخابات پارلمانی تاجیکستان در سال ۱۹۹۰ وارد مجلس تاجیکستان شد اما پس از مدتی به عنوان اعتراض به شرایط بد آن روزگار و نارضایتی از حکومت وقت  تاجیکستان از عضویت در پارلمان استعفاء داد.
در سال ۱۹۹۳، به اتهام "ایرانی گرایی" محاکمه و زندانی شد، و پس از ۹ ماه و یک روز، در ۲۹ دسامبر، با حمایت روشن‌فکران بین‌المللی از زندان آزاد گردید و دوشنبه را به قصد مسکو ترک کرد.
این فقط دو سطر از سطرهای بسیاری است که "بازار صابر" برای ایران سروده:

ایران من، ای ایران، گهواره‌ی ناز من
ایران من، ای ایران، محراب نماز من
من مهره‌ی مهرت را از مهر تو در بازو
بستم که دگرباره هرگز نشود باز او!

او در یکی از مقاله‌های خود پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۲(۱۳۷۱) با عنوان «زبان مادری» به صراحت می‌گوید: «آینده‌ٔ ما ایران است. دیگر هیچ‌چیز سد راه نخواهد شد. نه گندم و مال و پول آمریکا، نه نفت ترکمنستان، نه ماشین و عسکر روسیه و نه...». یک سال بعد از این مقاله و در کمال شگفتی جامعه تاجیکستان، بدون هیچ گناهی "بازار صابر" به زندان می‌افتد. بسیاری معتقدند سخنان "بازار صابر" در حمایت از ایران و انقلابش دلیل اصلی به زندان افتادن او در ابتدای حکومت "امامعلی رحمانف" بود. پس از یک‌ سال با فشار و اعتراض‌های فراوان نخبگان و فرهیختگان کشورهای مختلف، حکومت تاجیکستان مجبور می‌شود "بازار صابر" را آزاد کند و از همان دوره شاعر ملی تاجیکستان مجبور به جلای وطن می‌شود.
جالب آنجاست که "صابر" در اواخر سکونت در آمریکا به یکباره تغییر رویه داد و به شدت به ایران و ایرانیان تاخت.
در سال ۱۹۹۵، به سبب رفتار ناشایست ماموران امنیتی، از روسیه به آمریکا رفت و در آنجا، پس از ۶ ماه آسودگی، سرانجام برای تامین معیشت خود، ناچار به بارکشی برای آمریکاییان شد. 
سرانجام در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ در سن ۷۹ سالگی در اثر بیماری ریوی در سیاتل آمریکا درگذشت. 
بعد از مرگش، "امامعلی رحمان" رییس جمهور تاجیکستان، در پیامی رسمی به بستگان او تسلیت گفته و به وزارت خارجه، سفارت و نمایندگی تاجیکستان در آمریکا دستور داد که پیکر "بازار صابر" را به تاجیکستان انتقال دهند. در سایت ریاست جمهوری تاجیکستان از قول آقای رحمان در توصیف "بازار صابر" آمده است: «بازار صابر از زمره شاعران وطن‌سرایی بود که در تربیت حس وطن‌دوستی و خویشتن‌شناسی و هویت ملی زحمت‌های زیادی کشید. تمام آثار بازار صابر، بخصوص اشعار زمان صاحب‌ استقلالی‌اش، از احساس گرم وطن‌داری و خودشناسی ملی سرشار است. یاد او، سخن والا و ناتکرار شاعر خلق- بازار صابر تا ابد در یاد مردم باقی خواهد ماند.»

 

♣ شعرهای بازار صابر:
(۱)
ای جوانی ای جوانی 
صدقه این زندگانی...
میتراود زرحل مهتاب از رویش
از بیاض گردنش
از دست و بازویش
بوسه های عاشقی در آب زر تر می شوند
بوسه های عاشقی زر می شوند(عشق طلایی-آتشبرگ)


(۲)
مانده مثل جزیره گمنام
بین دریای خاطرات کهن
وطن عشق من، جوانی تو
وطن عشق تو، جوانی من(آتشبرگ)


(۳)
ابرها مشت پُر اند
ابرها از دختران یاد آورند
پاره‌های ابر آزاد خیال انگیز را
 در زمین‌ها دیده میگویم که خواهرهای من (آتشبرگ)
(۴)
هر سحر از خنده خورشید خاور
من تولد می شوم یک بار دیگر
سینه را وا می کنم چون صبح صادق
دیده را وا می کنم چون غنچه تر (آتشبرگ)


(۵)
سیر دارد ابر آذر
گاه جمع و گه پریشان
چون خیال موسفیدان
سیله گنجک ها را
می‌زند با تیر باران (آتشبرگ) 


(۶)
خیال دیهه بوی دیهه دارد
برای همچو من فرزند دهقان
چو یاد کشت و صحرا می کنم من
خیالم می شود ابر بهاران (آتشبرگ) 

 

(۷)
نگاه گرم من از فرق کوهستان
به سویت چون زرافشان روز و شب جاری است
بخارا با غم و افسوس می بینم
که جای بس عزیزانت
در آغوش تو همچون جای سینا جاویدان خالی است.(آتشبرگ)

 

جمع‌آوری و نگارش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
 

زانا کوردستانی
۲۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۵۲

داستان کوتاه - کولبر

#داستان_کوتاه

کولبر

صدای هراس‌آور گلوله بار دیگر در دل کوهستان پیچید. "ادریس"، کارتن سنگین ماشین‌لباسشویی را که باید می‌برد به دوش گرفته بود و زیر فشار بار، از راه مالروی باریکی گذشت. صدای آه و نالهٔ یکی از دوستانش پشتبند، صدای شلیک گلوله، بلند شده بود؛ امّا "ادریس" از ترس سقوط به دره جرأت نکرد، برگردد، که بفهمد کدام یک از کولبرها هدف تیر قرار گرفته است.
چند نفر از کولبرها زخمی شده بودند. خون سرخشان، برف سفید کوهستان را آغشته کرده بود. تعدادی بر زمین افتاد بودند و تعدادی هم هراسان و مضطرب به راه خود ادامه می‌دادند. یکی از کولبرها به دره سقوط کرد. صدای گلوله و زجهٔ زخمی‌ها از گوشه و کنار به گوش می‌رسید. از ترس گلوله‌ها و برای حفظ جان کسی به فکر کسی نبود.  
سربازی پشت تخته سنگی، سنگر گرفته بود. خشابِ خالی‌اش را در آورد و خشاب پری را به اسلحهٔ کلاشینکف‌اش انداخت و دوباره کولبرها را هدف قرار داد. او تنها به این فکر می‌کرد که کی فرمانده مدال افتخار را بر سینه اش خواهد کوبید؟!.
"ادریس" یکبار دیگر از چنگال مرگ گریخت، اما کولبرهای بسیار از مرگ شکست خوردند.

 

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۲۶

یاور همدانی

یاور همدانی

استاد احمد نیک‌طلب مشهور به یاور همدانی (زادهٔ ۲ اردیبهشت ۱۳۱۳ در محله امامزاده یحیی(ع) همدان – درگذشتهٔ ۱۳ اسفند ۱۳۹۸ تهران در اثر عارضهٔ قلبی) فرزند "علی نیک‌طلب" و "زهرا پیدا‌" شاعر، نویسنده، پژوهشگر ادبی و گویندهٔ رادیو(در جوانی) اهل ایران بود. او خوشنویس نیز بود. مشفق کاشانی از او به عنوان خوش خط‌ترین شاعر ایران یاد می‌کرد. از ایشان با عنوان هفتاد سال گنجینهٔ ادبی ایران، کوله بار ادبی ایران، تاریخ شفاهی ادبیات فارسی معاصر، پیر بی هیاهو و تنها فردی که با لهجهٔ همدانی سروده‌هایش چاپ شده، یاد می‌شود. او در سرودن غزل، قصیده، ترانه، دو بیتی، قطعه سرشناس و صاحب نظر بود. او تحصیلات عالیه را در مقطع کارشناسی در دانشکدهٔ علوم و ارتباطات اجتماعی تهران به پایان برد.
از او چندین اثر از جمله، «گزیده اشعار افق الوند»، «دیوان اشعار سایه‌سار الوند»، «صبح فردا»، «شعر و شاعری نظم و نثر»، «از طهران تا تهران»، «دیوان رضی الدّین آرتیمانی»، «دیوان رفیق اصفهانی» و... به جای مانده است.
شعرهای «یاور همدانی» از آغاز دوران جوانی تاکنون در بیشتر نشریات کثیرالانتشار کشور قبل از انقلاب چون: «ندای اکباتان همدان»، «آفتاب شرق خراسان»، «اندیشه کرمان»، «آذرآبادگان» و مطبوعات پس از انقلاب انتشار یافته است.
سیزده ساله بود که به سرودن اشعار پرداخت و در انجمن‌های ادبی همدان و تهران از جمله انجمن ادبی ایران حضور فعال داشته و مدت چهار سال نیز دبیر انجمن ادبی حافظ بوده‌است. بعدها، او با فرخنده محمودی، خواهر امین الله رضایی شاعر نو سُرا ازدواج کرد که حاصل آن چهار فرزند به نام های بابک، رامک، پوپک و سیامک نیک طلب بود. عموی مادر او، "موسی طلایی" و دایی مادرش "جعفر پیدا" از شعرای مشهور همدانی عصر قاجاریه بودند. به گفتهٔ خودش هر جمعه با پدرش علی نیک طلب به سر خاک باباطاهر همدانی می‌رفتند و دو بیتی‌های او را می‌خواندند. او مدتی به تدریس در دبیرستان‌های همدان و تهران روی آورد. سپس، کارمند بانک ملی ایران شد. کمتر از دو سال در آن جا به سر برد و بعد به سازمان رادیو رفت. پس از آن، از کارمندان شهرداری تهران شد.

- نمونه اشعار:
● مهربان ماه:
شب آمد مهربان ما هم نیامد
فروغ روشن راهم نیامد
دریغ از درد، فریاد و فغانم
ز ماهی بر شد و ما هم نیامد
به دست غم ز پا افتادم ‌ای دوست
به دلجویی، دل آگاهم نیامد
فروغ از دیده‌ام دامن کشان رفت
به دیدار از چه گهگاهم نیامد
سپیده سر زد و گل کرد خورشید
گل باغ سحرگاهم نیامد
ز سر سیل سرشک درد بگذشت
به سر رنج روانکاهم نیامد
دریغا در گلو بشکست فریاد
برون از دل به لب آهم نیامد
به ساقی امشب از آن چشم یاری‌ست
که «یاور» یار دلخواهم نیامد.

 

 

● زلف چلیپا:

گرچه جای تو به ویرانه دل ما تنگ است
پای از این خانه مکش، جای تو هر جا تنگ است
ای دل‌، ای لاله افروخته در دشت جنون
سوختن بیشتر آموز که صحرا تنگ است
پای از خلوت یاران صفا پیشه مکش
حلقه صحبت اغیار تو را تا تنگ است
خواست مرغ دل دیوانه به پرواز آید
دید هر حلقه آن زلف چلیپا تنگ است
مرغ اندیشه کجا بال گشایی که تو را
بهر جولان ز ثری تا به ثریا تنگ است
اشک بر خاک مریز از سر حسرت «یاور»
که بر این گوهر یکتا دل دریا تنگ است.

 


به کوشش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

 


منابع:

- کیهان فرهنگی؛ سال دهم؛ شماره ۳.
- سایه سار الوند، یاور همدانی ، انتشارات سوره مهر، تهران
- خلوت انس، مشفق کاشانی، تهران، ۱۳۶۸
- نشریه فصل نوین، سال چهارم؛ شماره ۱۴، کانون بازنشستگان شهرداری تهران
- و...

زانا کوردستانی
۱۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۲۴

فرهنگ و هنر

زانا کوردستانی
۱۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۴۱

اصول نشانه گذاری در زبان فارسی

اصول نشانه‌گذاری در زبان فارسی

منظور از نشانه‌گذاری به کاربردن علامت‌ها و نشانه‌هایی است که برای درست فهمیده شدن جملات در نوشته به کار برده می‌شود. 

۱. ویرگول (،)
ویرگول نشانه مکثی کوتاه است. 
موارد استفاده:
الف: در بین عبارت‌های غیر مستقل که با هم در حکم یک جمله کامل می‌باشد:
آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است. 
ب: برای توضیح در مورد یک کلمه:
فردوسی، حماسه‌سرای بزرگ ایران، در سال ۳۲۹ هجری قمری به دنیا آمد. 
ج: در موردی که چند کلمه دارای اسناد واحدی باشد:
علی، حسن، و احمد پسران او بودند. 
د: در آدرس دادن:
تهران، شهریار، میدان امام. 


۲. نقطه ویرگول (؛)
الف: برای جدا کردن جمله‌ها و عبارت‌های متعدد یک کلام طولانی که به ظاهر مستقل اما در معنی به یکدیگر وابسته و مربوط می‌باشند:
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر؛ که این، دام زرق نهاده است. 
ب: در جمله‌های توضیحی، پیش از کلماتی چون اما، زیرا، چرا که، یعنی، به عبارت دیگر، برای مثال و مانند آنها؛ به شرط آنکه جمله پیش از آن طولانی باشد. 
مال و جاه هیچگاه نمی‌توانند آرامش بخش روان انسان باشند؛ چرا که تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابند. 


۳. نقطه (.)
الف: در پایان جمله‌های کامل خبری:
عین القضاه، عارف بزرگ ایران، در سال ۵۲۵ شهید شد.
ب: بعد از حروف اختصاری:
سال ۳۲۲ ق.م.
ج: بعد از شماره ردیف:
۱. رضایت ۲. هدف


۴. دو نقطه (:)
الف: پی از نقل و قول مستقیم:
فرزاد گفت: "دیگر هیچوقت به آن خانه بر نمی‌گردم."
ب: پیش از بیان تفصیل مطلبی که قبلا خلاصه‌ای از آن گفته شده است:
آن سال برا من سال خوبی بود: در آزمون سراسری دانشگاه‌ها پذیرفته شده بودم. 
ج: بعد از واژه‌ای که معنی‌اش در برابرش نوشته شده باشد:
صیف: تابستان
د: بعد از حروف ابجد برای استفاده از ترتیب:
الف: مورد یک
ب: مورد دو


۵. گیومه (" ") 
ابن نشانه برای آغاز و پایان سخن کسی غیر از نویسنده است؛ یا برای مشخص‌تر کردن و برجسته نشان دادن کلمه یا اصطلاحی خاص به کار می‌رود. 


۶. نشانه سوال (؟)
الف: برای نشان دادن پرسش. 
به چه می اندیشی؟
ب: برای نشان داد تردید و ابهام، در داخل پرانتز به کار می‌رود:
طبق آمار غیر رسمی، جمعیت تهران از مرز ده میلیون نفر (؟) گذشته است. 


۷. نشان تعجب (!)
در پایان جمله‌هایی می‌آید که بیان کنندهٔ یکی از حالات خاص و شدید عاطفی یا نفسانی است؛ از قبیل: "تعجب"، "تهدید"، "حسرت"، "آرزو" و... 
چه عجب! عجب آدم ریاکاری! 
وای بر من! 
آهسته! 


۸. خط فاصله (-)
الف: برای جدا کردن عبارت‌های توضیحی.
فردوسی -حماسه‌سرای بزرگ ایران- در سال ۳۲۹ ه.ق. به دنیا آمد. 
ب: برای نشان مکالمه:
- الو! 
- بله، بفرمایید! 
- سلام
ج: به جای حرف اضافه تا و به بین تاریخ‌ها، اعداد و کلمات:
دهه ۱۳۵۰ - ۱۳۴۰ 
قطار تهران-مشهد


۹. سه نقطه (...)
برای نشان دادن کلمات و یا عبارات جمله‌های محذوف و یا افتادگی‌ها به کار می‌رود.
...به این دلیل بود که از ادامه این شیوه صرف نظر کردم. 
میازار موری که...


۱۰. ستاره (*)
از این نشانه برای: ارجاع دادن به زیرنویس استفاده می‌شود.


۱۱. پرانتز یا دو هلال ( )
الف: به معنی "یا"و "یعنی" به کار می‌رود و یا برای توضیح بیشتر کلام:
شاهکار نظامی گنجوی (خسرو وشیرین) را باید به دقت خواند.
ب: وقتی که نویسنده بخواهد آگاهی‌های بیشتر (اطلاعات تکمیلی) به خواننده عرضه کند. 
ابوالفضل بیهقی (۳۸۵-۴۷۰ ه.ق) استاد کم‌نظیر نثر می‌باشد. 


۱۲. قلاب [  ]
برای تصحیح متون کهن، الحاق احتمالی که از نسخه بدل‌ها و از سوی مصحح اضافه می‌شود در بین قلاب قرار می‌گیرد:
و این [راه مسلمانی] راه خدای توست. 

۰ منبع: 
- زبان و نگارش فارسی - دکتر احمد گیوی.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۲۴

سرد

#سرد:

 

فصل سردی است
نبودنِ تو،
همانند مرگ
بگذار مردم هی از سرما بگویند
مُرده که سردش نمی شود
  

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#هاشور_در_هاشور
@ZanaKORDistani63
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com

زانا کوردستانی
۱۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۶:۰۴

ابراهیم احمدی - با شاعران

ابراهیم احمدی

شاعر و ادیب جوان کوردستانی "ابراهیم احمدی‌نیا" مشهور به "ابراهیم احمدی" فرزند "سید احمد" متولد سال ۱۳۵۴ "کامیاران" در کوردستان است. تحصیلات ابتدایی تا دیپلم را در زادگاهش "کامیاران"> ادامه داد. در سال ۱۳۷۳ کار شعر را بە شیوە جدی شروع کرد که دیری نپایید به عنوان یکی از شاعران جوان کورد در کوردستان ایران و عراق شناخته شد و آثارش در نشریات و روزنامه‌های ایران و اقلیم کوردستان منتشر و به چاپ رسید.
او عضو انجمن‌های ادبی کوردستان بود و از فعالان ادبی به مدت ۱۷ سال در حوزه شعر و ادبیات کوردی بود.
در جمعه  ۵آبان ۱۳۹۶ در تهران دچار ایست قلبی شد و درگذشت.

 نمونهٔ اشعار:

 تا دڵەڕاوکەی کاشی ئاوی بم:

تا دڵەڕاوکەی کاشی ئاوی بم 
لەتێکم بارانە 
ئیتر قاڵاویش بڕبڕ قاوم کا 
قاوم کا.
تەنگە لە بەرما ئەم کادرە 
بریا ئەم دەسمە خامۆش کەین 
ئەگەر بەردەوام بە تەقەڵبافەوە ئەڕژێ 
/دیسان تا ئیتر 
یافا کچێکە،خەریکە لایێکم ڕەش دەچێتەوە 
«چۆن ئەم ڕیزە لە گلارە بژمێرم 
ئێستا 
خەونی گوڵێک ئەمبینێ 
وا نەستەرەن 
لە گلێنەی گشتیانا قاو ئەکا» 
تا دڵەڕاوکەی کاشی ئاوی مە 
ئەو ژنە ژنێکە. 
چی کۆڵانە هیچ ئەیخوێنێ/نا 
هیچ کۆڵانێ ناتخوێنێ. 
با هەر بڵێن بۆ ؟ 
با، لە مشتێ ئاوا هەڵپێکین. 
«تۆ.لە گەڵ تۆمە... 
تکایە چاوت لەم وێنە داپۆشی 
هێشتا هەناسەت ناوەڕۆکی دێڕێکە گردەڵە/یافا 
ئەوەنە بانوو 
دەبێ لە تاقچەوە دەس پێ کەی 
ئێمە گشتمان درێژەی شیعرێکین 
/بۆ خوا مەردم 
ئەم دەسمە دابگرن 
دەرەک لە کاشی 
لە هەرچی ئاوی یە/وای 
خەریکە دەگەینە ئەوپەڕی دێڕ 
بۆ خوا 
سەخڵەتە نغرۆبوون لە سپی دا 
/ڕا مەکە بانوو...ڕاوەستە...ڕااا...بانوووو... 
هاوشاری! هاتوو لە بەر شێوازی ئەم شیعرە 
/بە دەگمەن 
تووشم لە سپی نەبێتەوە 
هاتوو لە بن ئێوارەدا نەستەرەن بن بگرێ 
چۆن لە سەر کۆڵانا کووڕ ئەکەی؟ 
تا ڕەسمێ لە پرسیار بگۆڕین/نا 
لە بان سەرتەوە ڕێکتر بە. 
پێم سەیرە 
چۆن لە گەڵ خۆتا هەڵ ئەکەی. 
٭ 
باڵندە تەنیا باڵندەیێکە 
لە دوای خۆم ڕەنگم کا 
بەرد؛بارانە 
شاعیریش هەر منم. 
گەر لە پەناما هیچ گوڵێ نەڕچێ 
/«ژینۆ»حەقایەتی وەختێکە 
چی سوورە بەردەوام سپی بوون. 
ئیتر تۆ مایتەوە و مشتێ لە ئاوی 
نەستەرەن نا 
بێتو دایکم لە هەوا بسڕینەوە 
«ڕا»ی ئەو ماڵە ئەمگرێ 
/بریا حەواڵەی کلدانێکت کەم 
لە چەرمێنە تا ئێوارە بن بگری. 
بڕوانە! 
٭ 
کالسکە چاوێکە و لە چاوێکی ئەسپ ئەڕژێ 
جل الخالق! 
خەریکە «ئوستووا»لەتم کا 
لەتێکمیش بارانە 
بگرە قاڵاویش بڕبڕ قاوم کا 
/بۆ خوا نەستەرەن لایێکم لێ بگرە 
وای نەستەرەن بۆ خوا. 
٭ 
دەنگ تەنیا دەنگێکە 
نایێڵێ ئاوازێک لە بەرت مرم 
حەقیقەتیش ئەو ساڵە وەک دەسمە 
نە کەس دای ئەگرێ و 
نە بێهوودە خامۆشە. 
بەردەوام ئەترسم لە خڕەی تەقەڵباف 
کوا بۆ داڕووخیان لە ڕووما دەروازە و. 
کوا بۆ ئینسانێ 
لەو پەڕی دێڕا  
چرایێ سوور هەڵکا/یافا 
شەرتە لە واژەی «ئیبراهیم»تا ئەوەندە دانیشم 
یا هێڵەکان لە رووما ئەکرێنەوە 
یا ئەوپەڕی: لە سنوورێکا بمنووسن 
 تەواو. 
 

جمع‌آوری و نگارش: سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۵۸

دلتنگم...

دلــتــنــگــمــ...
مــثــل دخــتــرکــے
کــه در گــنــدم زار
بــادبــادکــش،
در آســمــان رهــا شــده و
مــنــتــظــر اســت کــه بــرگــردد... 


#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور_در_هاشور

زانا کوردستانی
۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۵۱

ای سفر کرده! - ۱

 رفتنت، 
بل فاجعه بود
اتفاق که نه!
مثل خشکسالی‌های ممتد
مثلِ،،،
 سوءتغذیه ی 
                 درخت!.
 وقتی که رفتی 
دنیای من چهار دیواری شد 
درانحصارِ تاریکی.
 تو که رفتی  
همه چیز دنیا عجیب شد 
مثل آوار زده‌ایی که
لاشه‌اش را
 از زیر خاک بیرون می‌کشد، 
برای : 
    --خاک سپاری!


#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

زانا کوردستانی
۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۳۲

دوست - به امید دیدار تو زنده ام

زانا کوردستانی
۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۸:۱۲

بازوان تو

روانشناس‌اند بازوان تو!
وقتی به آغوشم می گیری...
                             ♡
آه !
چه زیبارام می‌شود
اسبِ سرکشِ خیالم!


#لیلا_طیبی(رها)
#هاشور

زانا کوردستانی
۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۷:۰۹

جا مانده

❆ جا مانده:

سالهاست رفته ای از کنارم
اما 
تمامت جا مانده است
کنارِ من...
   
 
 #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
#شعر_پریسکه
@ZanaKORDistani63
@mikhanehkolop3
https://www.instagram.com/zanakordistani?r=nametag
http://mikhanehkolop3.blogfa.com

زانا کوردستانی
۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۲۳

مسجد دانشگاه اسلامی (مقاله)

 


مسجد دانشگاه اسلامی

 

 

 

پژوهشگر:
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)

 

 

 

 

* چکیــــــــــده:

مسجد پایگاه انسجام و یکپارچگی مسلمانان است و نماز جماعت و تشکیل صفوف به هم فشردهٔ نمازگزاران به خوبی بیانگر هماهنگی و انسجامی است که حضور در مسجد فراهم می‌آورد. در اینجاست که افراد نمازگزار همچون قطره‌های آب به یکدیگر می‌پیوندند تا دریایی از اتحاد را به نمایش در آورند.
همه در کنار یکدیگر، در برابر پروردگار یکتا، رو به سوی یک قبله می‌کنند و لب به حمد و ثنای آن یگانهٔ بی‌همتا می‌گشایند و هماهنگ با یکدیگر سرود توحید را زمزمه می‌کنند.
مسجد از دید عموم مسلمین، یک مکان مقدس و الهی برشمرده می‌شود و توهین، بی‌احترامی و بی‌حرمتی به آن در هر صورت بدون بخشش و امری ناشایست و گناهی نابخشودنی محسوب می‌شود. مسلمین و غیر مسلمین موظف به حفظ حرمت مسجد در هر حال هستند و این حرمت خود باعث پیدایش یک سری آداب و قوانین برای این مکان مقدس گشته است، از جمله اینکه: "مشرکان را نرسد که مساجد را تعمیر کنند." [آیهٔ 17 سورهٔ مبارکه توبه]. و از ورود مشرکین و کفار به این مکان مقدس  جلوگیری می‌شود و از کمک آنها در بازسازی و ساخت مسجد منع شده اند؛ چنانچه قرآن مجید می‌فرماید: "و منحصرأ تعمیر مساجد خدا به دست کسانیست که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نمازهای پنجگانه را به پا دارند و زکات مال خود را بدهند و از غیر خدا نترسند..." [آیهٔ 18 سورهٔ مبارکه توبه].
همچنین قرآن کریم ، امر کرده که در مساجد جز عبدات خدا ، کسی دیگری را پرستش نکننند ؛ چون : "مساجد مخصوص خداست ، پس نباید با خدا ، احدی غیر او را پرستش کنید." [آیه ی 18 سوره ی مبارکه جن].


* کلماتــــ کلیدیــــــــــ

مسجد - اسلام - قرآن - مسلمان - پیامبر(ص) - نماز و...


* مقــدمهـــــــــ
 
           «مساجد سنگرهای انقلاب اند، سنگرها را خالی مگذارید.»     
– امام خمینی(ره) –

بنا به درخواست جمهوری اسلامی ایران؛ 21 آگوست برابر با 30 مرداد ماه، از سوی سازمان کنفرانس اسلامی به عنوان روزی جهانی مساجد نامگذاری شده است که متعاقب آن از این تاریخ، به مدت یک هفته؛ "هفتهٔ تکریم، تجلیل، اعزاز و اکرام مساجد" نامگذاری شده است.

21 آگوست مصادف است با به آتش کشیدن "مسجد الاقصی" توسط مزدوران رژیم صهیونیست اسرائیل.

مسجد که ریشهٔ آن – س ج د – است به معنای محل سجود و عبادت [1] می‌باشد و یک کلمهٔ اصلأ عربی است که در اصطلاح عامیانه، به محل جمع شدن و راز و نیاز کردن و نماز خواندن و عبادتگاه مسلمانان شیعی و سنی اطلاق می‌شود.

در قرآن مجید چهار مرتبه کلمه ی مسجد ، پنج مرتبه کلمه ی مساجد ، هشت مرتبه مسجد الحرام و یک مرتبه هم مسجد الاقصی ذکر شده است. [2].

در کتاب "زندگی حضرت محمد (ص) ، پیامبری که از نو باید  شناخت" نوشته ی "ویر ژیل کئورگیو" نویسنده ی قرن بیستم فرانسه ؛ در فصل 33 می خوانیم که ابوبکر ؛ " در خانه ی خود مسجد کوچکی ساخت و به عبادت و قرائت قرآن پرداخت." بنابر قول این کتاب نخستین مسجد در تاریخ اسلام را ابوبکر در خانه ی خود در شهر مکه ی مکرمه در زمان قبل از مهاجرت پیامبر (ص) به مدینه ی منوره ساخت ؛ اما نخستین مسجد عمومی و بزرگ در اسلام را در سال 622 میلادی ، پیامبر اسلام (ص) به یاری علی (ع) ، حمزه ی سید الشهدا و ابوبکر در شهر قباء در نزدیکی شهر  مدینه ساخت و آن بزرگوار ، نخستین نماز جمعه ی مسلمین را بعد از هجرت در آنجا برگزار کردند. [نقل از ابن هشام - 377]. این  مسجد ابتدا به علت توافق بین مسلمین و یهود قبله اش در جهت بیت المقدس ، یعنی شهر مذهبی یهود و نصارا به فرمان پیامبر (ص) تعیین گشته بود ؛ اما بعدها دارای قبله ی دیگری شد  به طرف شهر مکه ی مکرمه و خانه ی خدا ، قبله گاه واحد مسلمین جهان و بدین جهت به "مسجد ذوقبلتین" یا دو قبله موسوم شد.

پیامبر اسلام (ص) مکانی را پایه گذاری نمود که علاوه بر عهده دار بودن نقش روحانی و معنوی ، کانون فعالیت های اجتماعی مسلمانان نیز به شمار می رفت ؛ و به همین دلیل مسجد در طول تاریخ اسلام از ویژگی های برجسته ای برخوردار بود. در گذشته همه ی امور مسلمین در ابعاد مختلف ، از جمله عقاید و فعالیت های فرهنگی ، عبادی ، سیاسی و اقتصادی در مساجد انجام می شد.

پیامبر گرامی اسلام با ورود به مدینه نیز زمینی از "اسعد بن زراره" به قیمت ده دینار خریداری کردند [نقل از حمید الله - 628] و پایه ی ساخت مسجد را در آنجا بنا نهادند ؛ این زمین همان جایی بود که "القصوه" شتر پیامبر(ص) در آنجا ، جای گرفته بود و بنا به تصمیم پیامبر(ص) آنجا را برای ساخت مسجد انتخاب فرمودند و اینگونه اسلام با ورود خود به هر سرزمینی شروع به ساخت پایگاه دینی و معنوی و دانشگاه اسلامی خود ، یعنی "مسجد" همت می گماشت.

پیروزی انقلاب اسلامی ایران خود می تواند موید نقش فرهنگی والا و غنی مساجد باشد ، چرا که در دوران حکومت پهلوی ، مساجد پایگاه اولیه ی خود را باز یافته و محل تجمع مسلمین انقلابی ، تبادل اطلاعات ، انسجام گروه های مبارز و انقلابی ، ایجاد تشکل ها و انجمن های اسلامی ف محل روشنگری و اطلاع رسانی و همچنین محل مبارزه با طاغوتیان در ابعاد مختلف بود. به این ترتیب می توان نتیجه ی این بهره گیری از محیط معنوی مساجد را پیروزی انقلاب اسلامی سال 1357 ، قلمداد نمود ؛ چرا که انقلاب اسلامی ایران یک معجزه بود ، و بی تردید این عظمت و بزرگی ، به واسطه ی برخورداری و همچنین بهره گیری مناسب از محیط معنوی مسجد است. از آن هنگام که ایرانیان دروازه های دلهای خود را به روی آیین اسلام ناب محمدی گشودند ، هنرمندان این مرز و بوم بسیار کوشیدند تا متعالی ترین گنه ی هنر خود را در ساخت و احداث بناهایی به کار گیرند که مأمن روح و دل و جان خسته ی آدمی است. آنها با نهادن خشت بر روی خشت و کاشی بر روی کاشی ، پله پله راه را برای معراج دلهای عاشق به سوی معشوق گشودند . آبی عرش را بر روی کاشی ها کشیدند و نقش و نگارهای را به نشانه ی شجره های روضه ی رضوان و ریاحین آنکه مأمن و سرای پرهیزگاران درست کردار است ، ترسیم کردند تا بهشتی کوچک بر روی زمین نقش بندد ؛ بهشتی که شاید نشان از دلتنگی اعقاب آدم(ع) دارد ؛ دلتنگی ناشی از تبعیدی از بهت برین که تنها با یک وسوسه رخ داد. حال آنکه در این بهشت کوچک می توان با یک دم یاد پروردگار دوباره به آن بهشت جاوید پیوست ؛ می توان با محمل عبادت و دعا از ثری به ثریا پر کشید ، و سرمست از باده ی وصل ، سبک و خالی شد و بار دیگر برای نبرد با مصائب زندگی آماده و مهیا گردید.

 

 

 

 

 

 

----------------------------- پا ورقی های مقدمه -------------------------------
[1] : فرهنگ لاروس عربی – فارسی ؛ جلد 2 تألیف دکتر خلیل جُرّ – ترجمه ی سید محمد طبیبیان – انتشارات امیر کبیر – تهران 1380 ؛ کلمه ی مسجد را به دو صورت آورده : 1) مَسجِد = عبادتگاه    2) مَسجَد = پیشانی که نشان سجده بر آن باقی مانده باشد. - : هر یک از اندام هایی که در هنگام سجده کردن با زمین تماس می گیرد. - : مسجد.

[2] : مسجد ذکر شده در آیات 129 و 131 سوره ی اعراف / 107 توبه / 17 اسرا ؛ مسجد الاقصی ذکر شده در آیه ی یک سوره ی اسرا ؛ مساجد ذکر شده در آیات 114 و 187 بقره / 17 و 18 توبه / 18 جن و مسجد الحرام ذکر شده در آیات 144 و 196 بقره / 7 و 19 توبه / یک اسرا / 25 حج و 25 و 27 فتح
* فصــل یکـــــــــ 
- مسجد ، محور و رکن سازماندهی اجتماعیـــــــــــــــــــــــ

... «هر جامعه ای برای اداره ی خودش یک سازماندهی اجتماعی دارد. عده ای به شوراها می روند و عده ای دیگر به احزاب می روند ؛ بلاخره به یک طریقی این مردم را به هم پیوند می دهند تا پیوستگی اجتماعی حاصل بشود و بتوانند اداره کنند و جلو ببرند. آن رکن سازماندهی اجتماعی اسلام کجاست؟ من بر این باورم که آن رکن سازماندهی اجتماعی در اسلام عبارت است از مسجد.» [1]

«مسجد در هر محل باید مردم را جمع کند و به هم پیوند بدهد ، مساجد به هم پیوند بخورند ، جامعه در درون خودش با این حلقه ها منسجم و مرتبط بشود ؛ آن وقت ما می گوییم دولت برای عمران مساجد پول نگذارد ، اما برای بقیه پول بگذارد؟ من نمی دانم البته دولت نباید در اداره و محتوای مساجد دخالت بکند» ... [2]

... «دولت اسلامی نمی تواند نسبت به ترویج فرهنگ اسلامی بی تفاوت باشد. نمی تواند در مقابل عمران مساجد بی تفاوت باشد. معنایش این نیست که دولت اسلامی می خاهد در کار تحقیق ، تتبع و اجتهاد و ترویج فرهنگ اسلامی دخالت بکند معنایش این نیست که دولت اسلامی می خواهد مساجد و حوزه ها را دولتی بکند. اصلأ این یک حرف مغالطه آمیز و غلطی است که از ایتدا وسط انداختند و خزانه ی عمومی را از ساخت و عمران مساجد و ساخت پایگاه های تبلیغ و ترویج دین دور و جدا کردند. برای همه چیز سرمایه گذاری شد الا برای ترویج دین. متولی ترویج دین در بُعد نظری علما هستند و در بُعد عملی هم همه هستیم. همه برای اینکه رفتار هر مسلمانی در فرهنگ و اعتقادات تأثیر گذار است و تعیین کننده ی جهت گیری ها ی اجتماعی است.» [3 ]
«ما به حول و قوه ی الهی مصمیم آن مقداری که امکانات بودجه ای ما اجازه می دهد ، بسیاری از کارها را به داخل فعالیت های عمرانی و فرهنگی بیاوریم ؛ مثل بعضی از ساختمان های مدارس علمیه ، مثب برخی از مصلا ها و برخی مساجد. ما در تهران تقریبأ دو سال و نیم قبل که به شهرداری رفتیم ، من از قبل خبر داشتم. آمار دقیق تری گرفتیم. از قریب دو هزار مسجد ، بیش از 1800 مسجد حتی یک سرویس دستشویی و مستراح بهداشتی نداشتند که مردم بروند آنجا وضو بگیرند و نماز بخوانند ، چه برسد به سالن اجتماعات و سیستم های صوتی و تصویری و چیزهایی که امروز برای تبلیغ مورد نیاز است. این معنایش این نیست که امروز دولت می تواند این هزینه ها را تأمین بکند و تأمین کند ، اما اگر حسابی برای آن باز کنیم ، یک سال ، دو سال ، ده سال ، پانزده سال بعد می بینیم وضع عوض می شود» ... [4]
مسجد به عنوان محل انجام روزانه ی پنج بار نماز جماعت ، در اسلام و زندگی مسلمانان ، موقعیت پر اهمیتی پیدا کرده است. بدین سبب مانند دَیر راهبان و عزلتگاه بیکاران نیست ؛ زیرا که در اسلام ، رهبانیت وجود ندارد و پیامبر(ص) به "ابوذر" فرموده است : "به جهاد روی آور که رهبانیت امت من ، جهاد است." [روایت از ابن حبان و حاکم]
بخاری روایت می کند که حبشیان در مسجد پیامبر(ص) شمشیر بازی می کردند و پیامبر(ص) به آنها می نگریت ، گویا عُمر به خاطر تعصب و خشونتی که داشت ، چندان خوشش نیامد و خواست به طرف آنها سنگریزه پرتاب کند ، اما پیامبر(ص) فرمود : "عمر کاری نداشته باش!" ؛ علما از این حدیث برداشت کرده اند که  ؛ مسجد محل امور اجتماعی مسلمانان است و هر کاری که برای دین و پیروان دین مفید باشد ؛ در آنجا روا می باشد و کافی است هر کاری که برای جامعه ی مسلمین اهمیت داشته باشد.
مسجد در زمان طلوع اسلام ، یک مرکز ملی برای تعلیم و تربیت ، کنگره ای محلی برای مشورت و همفکری و انجمنی برای کسب آشنایی و پیوند دوستی مسلمانان و آموزشگاهی برای رورش عملی اساسی بود.

 

 

 


--------------------------- پا ورقی های فصل یک -------------------------------
[1] : قسمتی از سخنرانی محمود احمدی نژاد در اجلاس مشترک حوزه ی علمیه و علمای بلاد در تاریخ 6/7/1384 .
[ 2 ] ؛ [3 ] و [4] : قسمت های از سخنرانی محمود احمدی نژاد با علما و روحانیون استان ایلام در تاریخ 9/9/1384 .
* فصــل دو
- مسجد چگونه جایگاهی استــــــــــــــــــــــــــــــــ؟!

الف : مسجد ، یک آموزشگاه دینی است :

زیرا هیچ آموزشگاه مردمی همچون مسجد نیست که همگان را در شب و روز و تابستان و زمستان در برگیرد و هیچ شاگردی از پیر و جوان را باز پس نمی راند و هیچ تشریفات و هزینه و قید و بندی ندارد.

هیچ دانشگاهی همچون مسجد اصول اعتقادی و تکالیف عبادی و ارزش های اخلاقی و آداب نیک و شیوه ی  معاوملات را آموزش نمی دهد و حلقه های علمی پر از رحمت و برکتی را تشکیل نمی دهد و آرامش نمی بخشد و به وسیله ی ملائکه احاطه نشده است.

جلسات علمی مساجد منحصر به علوم دینی خالص نبوده و تمام موضوعات مربوط به عقل و اندیشه ی اسلامی از قبیل معارف ادبی و انسانی را نیز شامل می گردد. کدامیک از ما می تواند ارزش های علمی مسجد جامع الازهر در مصر ، مسجد جامع قرویین در مراکش ، مسجد بلال در تهران و مسجد جامع زیتونیه ی تونس و خدمات علمی و فرهنگی این مساجد یا دانشگاه ها در قرون متمادی را انکار می کند؟!

ب : مسجد ، کنگره ی دائمی است :

زیرا هیچ مجلس ملی با این مسجد که نمایندگانش "توبه گران ، عبادت پیشگان ، ستایشگران ، راه پویان ، راکعان و ساجدان ، امر به معروف و نهی منکر کنندگان و نگهبانان حدود خدا" [قسمتی از آیه ی 112 سوره ی مبارکه ی توبه] هستند ؛ برابری نمی تواند کند.

مجلس و کنگره ای که زمامداران ، در آن سیاست خود را عرضه و روش خود را معین می کنند و ملت ، بدون ترس و فشاری ، با آنان مقابله و گفتگو می کنند!  در حالی که کنگره اش روزانه پنج بار منعقد می شود و هیچگاه به عنوان تعطیلی یا مرخصی بسته نمی شود.

پ : مسجد ، یک انجمن است :

زیرا هیچ انجمن یا مجمعی همچون مسجد نمی تواند در هر نماز ، خلاصه ای از مردم یک محله و در هر جمعه ، برگزیده ای از تمامی منطقه یا شهر را گرد هم آورد. اسلام است که مردم را به نماز جماعت فرا خوانده و آنرا 27 درجه از نماز فردی برتر شمرده است.

اسلام فرزندان خود را به جماعت فرا خوانده است تا به یکدیگر آشنا شوند و بیگانه نباشند ، به همدیگر نزدیک شوند و دور نباشند ، نشبت به هم محبت ورزند و کینه نداشته باشند و در جبهه ی واحدی قرار گیرند و کشمکش ننمایند.

گذشتگان ما ، ارزش مسجد را – به عنوان انجمنی فراگیر –  شناخته بودند و بدین جهت پیمان های ازدواج خود را به منظور امتثال به حدیث "نکاح را آشکار نمایید و در مساجد منعقد کنید و برای آن دف بزنید." [1] در مساجد برگزار می نمودند.

اگر مسلمانان امروز هم از این کار پیشینیان خود سرمشق گیرند ، در هزینه های بسیار گزافی که در محافل پر زرق و برق هدر می رود و ثروت خای زیادی که در جهت خودنمایی و چشم و همچشمی مصرف می شود ، صرفه جویی خواهند کرد.

ت : مسجد ، مرکز تربیت عملی است :

مسجد کشتزاری است که تعالیم نظری دین ، در محدوده ی آن مورد آزمایش قرار می گیرند و اصول انسانی آن ، آماده ی اجرا می شوند.

یکی از برتری های اسلام نسبت به سایر ادیان ، این است که اصول خود را به صورت یک امر ذهنی مجرد یا حرف محض در سر یا زبان قرار نداده است ، بلکه آن اصول را به صورتی ناگسستنی به زندگی و نظم برنامه ی روزانه ی فرد مسلمان پیوند داده است. بنابراین آزادی ، برادری و برابری اسلامی را که 12 قرن پیش از انقلاب کبیر فرانسه مطرح گردیدند ، در مساجد به شکل حقایق علمی و حقیقی که بدون سر و صدا و حرف زیاد نمایانگر خویش هستند ، مشاهده می کنیم :

1) آزادی :

کدام آزادی از آزدی نمازگزار در مسجد ، بالاتر است؟ او از هر بندگی جز بندگی خدا آزاد است و تنها برای او رکوع و سجود می کند و فقط در برابر او تواضع و خشوع نشان می دهد.

اما درباره ی آزادی عقیده و ارزیابی و انتقاد ، همین بس که هرگاه امام در گفتار یا کرداری در ضمن نماز اشتباه کند ، نماز گزارانی که پشت سر او هستند ، موظف به اصلاح خطا و اشتباه  و راهنمایی او می باشند و این مورد برای پیر و جوان و مرد و زن یکسان است. همینطور وقتی که ناطق بر منبر می رود ، نمی تواند همچون دیکتاتوری نظریات خود را بر مردم تحمیل کند ، بلکه مردم نیز در مسئولیت او سهیم اند و در صورت غفلت ، می باید تذکرش بدهند و اگر فراموش کرد ، به خاطرش بیاورند و در صورت انحراف از راه راست ، هدایتش کنند ؛ هر چند که ناطق مزبور "ولی امر مسلمین" باشد.

روزی حضرت عمر فاروق خلیفه ی دوم مسلمین ، تصمیم گرفت که حدی برای مهریه قرار دهد و این موضوع را در مسجد اعلام نمود ؛ زنی به مخالفت او برخاست و گفت : "چه طور این کار را می کنی در حالی که خداوند فرموده است ؛ هرگاه خواستید همسری به جای همسر قبلی انتخاب کنید و به یکی از ان دو مبلغی دادید ، چیزی از آن پس نگیرید ، آیا می خواهید با ارتکاب بهتان و گناه آشکار ، بازستانید؟!" [آیه 20 سوره نساء]

عمر واکنشی جز انصراف از عقیده ی خویش نشان نداد و با صراحت گفت : "این زن درست گفت و عمر اشتباه کرد!"[2]

2) برادری :

درباره ی برادری همین قدر کافی است که مسجد ، اهالی محل را همه روزه پنج بار گرد هم می آورد و بدین ترتیب ، بده ها به هم می خورند و چهره ها با هم آشنا می گردند و دست ها را در هم می فشرند و زبان ها  با یکدیگر زمزمه می کنند و دل ها با هم انس می گیرند و افراد به وحدت هدف و روش ، دست می یبایند. کدام وحدتی از وحدت نمازگزاران در جماعت که پشت سر شخص واحدی می ایستند و خدای واحدی را می خوانند و کتاب واحدی را قرائت می کنند و ذکر واحدی را گفتمان می کنند و به سوی قبله ی واحدی روی می کنند و کارهای یکسانی از قبیل قیام و رکوع و سجود ، انجام می دهند ؛ کامل تر و عمیق تر است؟!

این وحدتی است در نگرش ، اندیشه ، هدف ، جهت ، حرف و عمل  ، وحدتی که مظهر و نمایانگر محتوای این آیه می باشد : "براستی که مومنان برادرند." [آیه 10 سوره حجرات]

کدام تصویری جالبتر از منظره ی مسجد حضرت رسول (ص) در مدینه است که نژادهای گوناگون غیر عرب همچون صهیب رومی ، سلمان فارسی ، بلال حبشی را در دامن خود گرفته است.

3) برابری :

کدام برابری و مساواتی از مساوات موجود در صفوف به هم فشرده ی جماعت در مسجد ، واضح تر و نمایان تر است؟ فرمانروا در کنار نگهبان ، توانگر در مجاورت تهیدست ، ارباب پیوسته به رعیت و دانشمند در کنار کارگر و کشاورز !.

قانونی برای مسجد وجود ندارد که صف اول را به وزیران و صف دوم را به وکیلان و سومی را به مدیران یا مالکان بزرگ اختصاص دهد ، همگان مثل دندانه های شانه برابرند ، بنابراین هر کس زودتر به مسجد آمد ، با هر منزلت و کاری که دارد ، در صفوف جلو جای می گیرد.

"علامه محمد اقبال لاهوری" اندیشمند بزرگ پاکستانی می گوید : "تعیین قبله ی واحد برای نماز مسلمان ها ، به منظور تقویت و حفظ وحدت نظر عموم بوده است و شکل کلی آن ، به احساس مساوات اجتماعی و تحکیم پیوندهای آن ، تحقق می بخشد ؛ تا آنجا که می خواهد بینش طبقاتی یا نظریه ی برتری قومی نسبت به قومی دیگر را از میان بردارد" [3]

"دکتر یوسف قرضاوی"[4] محقق مسلمان مصری می گوید : "در مسجد امتیازات و تبعیضات مقامی ، مالی ، نژادی و رنگی ناپدید می شوند و تمام محیط آن ، از هوای پاک برادری ، برابری و محبت آکنده است. این ، نعمت بزرگی است که آدمی روزانه ؛ در میان دنیای تیره از جنگ و جدال ، پنج بار از وجود دوستی و آرامش کامل بهره مند گردد و در حالی که تفاوت و اختلاف ، خصیصه ای معمولی به شمار می رود ، از فضای مساوات برخوردار شود و در میان شعله های کینه و درگیری ها و دشمنی های بیشمار زندگی روزمره ، در محیطی سرشار از محبت قرار گیرد."

بسیاری از مستشرقین نتوانسته اند از اظهار شگفتی نسبت به نماز جماعت که وجه تمایز اسلام و الهام بخش والاترین اصول انسانی و اجتماعی مسلمانان که غیر مسلمانان تا قرن بیستم از آن بی اطلاع بوده اند ، می باشد.

"رنان" فیلسوف فرانسوی اظهار داشته است : "من به هیچ مسجدی از مساجد مسلمانان داخل نمی شوم مگر آنکه احساس خشوع و حسرت از اینکه مسلمان نیستم ، به من دست می دهد."[5]

 

----------------------------- پا ورقی های فصل دو -------------------------------
[1] : در کشف الخفاء آمده است : این را ترمذی از عایشه همسر پیامبر (ص) روایت کرده ولی ضعیف دانسته است ، اما شواهدی دارد که شاید خوب باشد. ج یک ، ص 145.
ادامه...

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[2] : برگرفته از کتاب العباده فی الاسلام اثر دکتر یوسف قرضاوی ، ترجمه ی محمد ستاری خرقانی. تهران . نشر احسان . چاپ سوم 1379 ش.
[3] : از کتاب تجدید التفکیر الدینی فی الاسلام اقبال ، ترجمه ی عربی از عباس محمود ، ص 108.
[4] : دکتر یوسف عبدالله القرضاوی در سال 1926 میلادی در روستای الکبرای استان عربی مصر متولد شد. در 10 سالگی حافظ قرآن شد. وی از اعضای فعال اخوان المسلمین مصر بود و از اوبیش از 45 اثر به جای مانده است.
[5] : از کتاب الدعوه الی الاسلام ترجمه ی عربی حسن ابراهیم حسن و همکارش.
* فصـــل سهــــــــ
- حضور در مسجـــــــــــد ...

آنهـا کـه بـه سر در طلب کعبه  دویـدند     چون  عاقبت الامر  بــه  مقصود  رسیدند
از  سنـگ  یکـی  خانـه ی  اعلای  معظم     انــدر  وسط  وادی  بـی زرع بدیــدند
رفتند در آن خانــه  کـه  بینند  خـدا  را     بسیـــار بجستـنــد خـــدا را و ندیدند
چون معتکف خــانه  شدند از سرِ تکلیف     ناگــاه خطابی ، هم از آن خانــه شنیدند
کای خانه پرستان چه پرستید گِـل و سنگ     آن خانــه پرستید کــه  پاکــان طلبیدند
آن خانه ، دل و خانه ی خدای واحد مطلق     خرم دل آنها ، که در آن خانـــه خزیدند. [1]

مسجد آن مأمن سالکان وادی معرفت و مخزن الاسرار الصلوه ؛ دیر زمانی است که جایگاهی مناسب در میان نسل جوان و مردم را دیگر دارا نیست و همچو اعماق اقیانوس همچنان ناشناخته و پیمودنی است ، در جامعه ی ما فصل مهمی باید در معرفی و بازشناسی مسجد به عنوان یک پایگاه مهم دینی و دانشگاه جامعه ی مسلمین ، در همه ی سطوح گشوده شود. رسانه ها و به خصوص صدا و سیما با شیوه های گوناگون مسجد ، حضور در آن و نماز را معرفی و یاد آوری کنند ؛ طوری که جامعه باید مسجد را به عنوان مکان و منبع قدرتی لایزال بدانند و در برابر جبهه ی فساد و بی عدالتی و کجروی که امروز بشریت و مدنیت را تهدید می کند از پایگاه و سنگر مسجد نیرو بگیرند.

مسجد باید همچو اوایل انقلاب اسلامی تبدیل به میدان مبارزه و تکیه گاه مستحکمی چه برای ذکر خدا و مبارزه با دشمنان و یک مکان امیدوار و اعتماد ساز برای نسل جوان که در این برهه از زمان بیش از پیش محتاج به درک معرفت و شناخت و عرفان الهی و معنویت هستند ؛ تبدیل گردد ، با توجه به سخنان مقام معظم رهبری که فرمودند : "باید مساجد و نمازخانه ها پاکیزه و مرتب و رغبت انگیز باشد. نماز در وقت فضیلت و به جماعت گذارده شود. در هر محیطی ، برجستگان و بزرگان آن بر دیگران پیشقدم شوند و عملا اعتنا به نماز را به دیگران بیاموزند و خلاصه در همه جا حرکت به سمت نماز – و مسجد – و شتافتن به نماز محسوس باشد." [2]

متأسفانه در زمان حال اکثرأ مساجد در غربت و تنهایی کاملأ محسوس قرار گرفته اند که گاهأ تعداد نمازگزاران این مساجد که با پول و هزینه های بیت المال به بهترین شکل بنا گشته اند و بسیار زیبا و جذاب ، پاک و مرتب گشته اند به شمارا نگشتان دست آدمی هم نمی رسد ؛ لازم به ذکر است که در حدیث آمده که : "زمانی فرا خواهد رسد که مساجد دارای تجملات فراوان می گردند ولی از جمعیت خالی" –همانا این زمان ما-!

بر سر آتش دل سوختم و دود نکرد        آب  بر آتش  دل ریختـــم و سود نکــرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه      هیچ چیزیش بجز وصل تو خشنود نکرد. [3]

" همه می دانید که چقدر به ادای نماز جماعت تأکید شده است . اگر نماز را در مسجد و به جماعت بخوانیم ، ثواب بسیاری دارد و روی این سهم به مسلمانان توجه داده شده است. حال کسانی هستند که بنا به شرایط و مسائلی نتوانند به مساجد رفته و نماز به جا آورند ؛ حساب این عده جدا می باشد. اما آنهایی که جهت حضور در مساجد و بر پا کردن نماز جماعت ، مشکل و مسأله ای ندارند ، خوب است به این مهم اهتمام ورزند. این عده سعی کنند در مساجد محل شان حضور یابند. معمور بودن مساجد ، بهترین زینت و پشتوانه ی حیات اجتماعی و اسلامی جامعه است. همه ی خیر و برکات انقلاب اسلامی را از مساجد داریم. از دیگر ویژگی های ادای نماز جماعت در مساجد ، دید و بازدید و معاشرت با یکدیگر است. از این طریق است که می توان ناظر رفتارهای اجتماعی در جامعه بود. با همسایه ها ملاقات می کنید ، مبادله ی امکانات صورت می گیرد ؛ مشکلات مردم حل می شود ؛ آدمی که دوبار در طول شبانه روز در مسجد حاضر بشود و با مسائل محل خود آشنا شود ، آثار اجتماعی بسیار فراوانی را در پی دارد. افرادی ک با روحیه و با نیت خیری در مسجد حاضر می شوند ، می توانند سر منشأء ثمرات بسیاری باشند و بالاتر از آن ، حضور در مراسم نماز جمعه هاست . در جریان انقلاب و جمهوری اسلامی آشکار شد که نماز جمعه ، عمود اجتماعی انقلاب ما می باشد." [4]

امروزه در مملکت اسلامی و شیعی ایران ، متأسفانه نماز و حضور در مساجد و هیأت های مذهبی ضایع و بی حجابی و هجمه های فرهنگی آغاز می شود.
آرزویمان این است که به جایی برسیم که همانطور که خداوند به ما نعمت ولایت داده ، آن چیزهایی را که نداریم یا کم داریم جبران شود ، خصوصأ اینکه نمازهایمان مخصوص مساجد باشد ، و همه جا مسجد باشد.

آرزویمان این است که با بلند شدن صدای اذان مسجد ، بازارهایمان تعطیل شود .

آرزویمان این است که هنگام نماز « صنعوا الی ذکر الله  » [5] باشیم ؛ در اهمیت حضور در مسجد همین که پیرمردی نزد پیامبر اسلام (ص) رفت و گفت : "یا رسول الله ، کورم و نمی توانم به مسجد بیایم" ؛ پیامبر (ص) فرمودند : "از خانه تا مسجد طنابی ببند."

به هر حال امیدوارم نسبت به مسجد و نماز یک غیرتی داشته باشیم ، یعنی وقتی دیدیم مسجد خلوت است ، فشار خونمان بالا بیاید و اینکه رهبر انقلاب اسلامی فرمودند : "نماز را در مساجد و به جماعت بخوانید".

«یک روز رسول اکرم (ص) دیدند نماز صبح حضرت علی (ع) نیست. خودشان رفتند و در خانه را زدند و فرمودند : "فاطمه جان! چرا علی به نماز نیامد؟" ؛ دختر گرامی پیامبر ، عرض داشت : "پدر جان! ایشان تا صبح احیاء داشتند. صبح چشمشان سوخت ، نماز را فرادی خواند و خوابید" ؛ پیامبر (ص) فرمود : "سلام مرا به علی برسان و بگو شب تا صبح بخواب ولی صبح بیایی مسجد ، بهتر از این است که شب تا صبح را احیاء بگیری و صبح نماز را فرادی بخوانی"»[6]

  پایان – آذر 1385

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


--------------------------- پا ورقی های فصل سه ------------------------------
[1] : از دیوان شاه نعمت الله ولی (ره).
[2] : قسمتی از پیام آیت الله خامنه ای به سمینار نماز – مورخ 16/7/1370 خورشیدی.
[3] : شعری از مولانا.
[4] : قسمتی از خطبه ی اول نماز جمعه ی شهر تهران ، مورخ 19/7/1370 خورشیدی ، ایراد شده توسط آیت الله هاشمی رفسنجانی.
[5] : آیه ی یک سوره ی مبارکه ی جمعه.
[6] : قسمتی از سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی ، مورخ شهریور ماه 1371 خورشیدی در شهر مشهد.
--------------------------------- منابع تکمیلی ----------------------------------
1- قرآن کریم / ترجمه ی الهی قمشه ای . تهران ؛ انتشارات ارم ، 1383ش
2- عبادت در اسلام / تألیف یوسف قرضاوی ؛ ترجمه ی محمد ستاری خرقانی . تهران ؛ نشر احسان ، 1378 ش
3- نماز نشانه ی حکومت صالحان / مجموعه ی مقالات ارائه شده در سمینار نماز مشهد ؛ سال 1370 ش . تهران ؛ نشر ستاد اقامه نماز ، 1371 ش
4- متن کامل زندگی حضرت محمد(ص) – پیامبری که از نو باید  شناخت / تألیف ویرژیل کئورگیر ، ترجمه ی مهرداد صمدی . تهران ؛ انتشارات دیا ، 1343 ش
5 – سایت دفتر ریاست جمهوری ایران.

 

زانا کوردستانی
۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۳:۱۸

لیلا طیبی (رهــا) - قلبت

- قلبت:

 

 

قلبت پُر است 
از ضَرَبانِ دوستت‌دارم‌های مکرر،
-- برای من؛
که هرگز به زبان نیاورده‌ای!
   

                     
#لیلا_طیبی (رهـا)
#هاشور

زانا کوردستانی
۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۷:۰۱

ماه بیقرار

ماه چه بی قرار
از پشت ابرها 
برای دیدنت
سَرَک می کشد.

 

#لیلا_طیبی (رها)
#شعر_هاشور

زانا کوردستانی