انجمن شعر و ادب رها (میخانه)

درباره بلاگ
انجمن شعر و ادب رها (میخانه)
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ آبان ۰۱، ۱۴:۱۴ - عسل رویال
    عااالی
  • ۱ شهریور ۰۱، ۱۲:۲۲ - عباس زاده
    +++
نویسندگان
۰۶ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۴۲

آبا عابدین شاعر ایرانی

آقای "آبا عابدین" شاعر، ترانه‌سرا، نویسنده و نجار ایرانی در ۹ بهمن‌ماه ۱۳۶۶ دیده به جهان گشود. 

آقای "آبا عابدین" شاعر، ترانه‌سرا، نویسنده و نجار ایرانی در ۹ بهمن‌ماه ۱۳۶۶ دیده به جهان گشود. 
مجموعه ترانه‌هایش با نام «آدم ابری»، توسط موسسه انتشارات نگاه چاپ و منتشر شده است.


▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
هفت سالم بود
دکتر به من آدامس داد
و پرسید از آمپول می‌ترسی؟
ترس نداشتم 
درد اما 

تو را باید هنوز دوست می‌داشتم 
که قلبم را برایت درد گرفته بودم
و در خیابان برای فردا
پیاز خرد می‌کردم
صدایم را از آنجا می‌نوشتم که گرفته تر بود
از دلم 
که مردمش در کوچه‌هایی تنگ جریان داشتند 

دکتر صدایم کرد
نمی‌ترسی که؟
گفتم: کاری به من نداشته باش 
فقط نگذار مردم فرار کنند 

پنبه را مست کرد
روی جای سوزن فشار داد
و مردم
دوباره به تنگِ کوچه‌ها باز‌گشتند 
 
من 
برای فردا که تو را نداشت نگران بودم
که ترس نداشت 
درد اما.
 

(۲)
در سایر گزینه‌ها نشسته بودم
و انتظار انتخاب‌ شدن داشتم 
احمقانه بود

انگار که تماشاچی تخته نرد
بخواهد جفت شش بیاورد
دیگری بازی را می‌برد
من خوشحال می‌شوم

از متن پرسش‌نامه بیرون می‌زنم 
و برای اعتراض چند نهال می‌کارم
 
لطفا از این‌ها 
تنها تبر بسازید 
وقف خاص.

 
(۳)
تلفن را بردار
شماره‌ی خودت را بگیر 
اشغالی!
تنهایی یعنی همین.


(۴)
نامت را گذاشتم درد
که سیال باشی 
و باشی 
از سر گرفته شوی
به زانو برسی 
به چشم‌هایم خطور کنی 
و بی‌که ببینمت 
قلبم را از کار بیاندازی
در لحظه‌ای
آنی.


(۵)
لباس‌های زمستانی 
جیب‌های بزرگ‌تری دارند 
خیاط‌ها خوب می‌دانند 
دو دست در یک جیب 
آدم را بیشتر گرم می‌کند...


(۶)
چشات هنوز برام شبیه قبله 
تلفیق ساده‌ی سکوت و تذهیب 
همیشه خنده روو لباته و من 
دیگه نیازی نیست بگم: بگو سیب.


(۷)
من خواب یک چلچله 
در مزارع باروتم 
وقتی آتش به جانش افتاده
که نفس را، برای کشیدن
و تو را، برای زیستن 
ندارد.


(۸)
می‌‌گفت مرا بنواز،
مانده بودم
از کدام نت شروع کنم،
که دستم رفت لای موهاش 
نواختم 
نواختم 
نواختم...


(۹)
و آیا بعد از تو می‌توان زنده ماند؟
که آب در دل ماهی‌ها تکان نخورد
که شانه از سر کسی نیافتد 
که زیست...
نه!
بعد از تو 
تنها 
باید نیست.


(۱۰)
حالا به تنهایی بیشتر فکر می‌کنم 
به این که بروم توی خودم
چشم بگذارم
و هرگز پیدا نشوم
ببخش 
من 
سکوتم را از تو مخفی کردم.

 

گردآوری و نگارش: 
#زانا_کوردستانی 

 

 منابع 
@mohammadshirinzadeh
@cafesokhan_official
www.ababedin.blogfa.com
www.ibna.ir

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۰۶
زانا کوردستانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی